جهان به سرعت رو به تغییر است. معادلات امنیتی و ژئوپلیتیکی در سال ۲۰۲۲ چنان شتابان در حال دگرگونی هستند که بسیاری از تحلیلگران در شناسایی و تبیین روندهای نوپدید با دشواری رو به رو شده اند. روابط قدرت در سطح سامانه بین الملل، فرارسیدن دورانی نوین را خبر می دهند. «نظم بین المللی نوین» جایگزین «نظم نوین جهانی» شده است. واژگان و اصطلاحات نیز به سرعت رویدادها، در حال به روز شدن هستند. در این میان، فرصتی فراهم آمده است تا دولت ها به بازتعریف جایگاه خود در حوزه سیاست خارجی بپردازند.
در جهان بینی تمدنی ایرانی – هندی که از هزاران سال پیش تاکنون منطق ویژه خود را در تعریف نوع روابط میان این دو کشور با یکدیگر، با همسایگانشان و با دیگر قدرت های بزرگ جهان داشته است، و همواره در تاثیر و تاثر از یکدیگر بوده اند، نیز شاهد تحولاتی هستیم.
در ماه های اخیر، زمین بازی شطرنج میان ابرقدرت ها، از منطقه غرب آسیا به شرق اروپا تغییر یافته است (که نمود آن را می توان در خروج نیروهای بین المللی از افغانستان و آغاز جنگ در اوکراین دید). این امر سناریوی تشدید بحران امنیتی منطقه ای، به واسطه قدرت گرفتن بنیادگرایی مذهبی تندرو در افغانستان و کشورهای پیرامونی را محتمل ساخته است. در عین حال، خلا قدرت ناشی از برون رفت نیروهای نظامی بین المللی از افغانستان و معطوف شدن توجهات جهانی به اوکراین و دیگر مناطق اروپا، به ویژه اروپای شمالی، فرصت تازه ای برای نقش آفرینی ایران و هند در دو سطح منطقه ای و قاره ای فراهم کرده است.
افغانستان در دهه های اخیر همواره مهمترین عرصه همکاری فراملی میان ایران و هندوستان بوده است. تبلور این همکاری را می توان در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ و به هنگام روی کار آمدن دولت نخست طالبان در کابل دید. ایران و هندوستان همصدا با یکدیگر، از جبهه شمال و از احزاب مذهبی میانه رو در افغانستان پشتیبانی کردند. در دوران جمهوری نیز این دو کشور از مهمترین پشتیبانان دولت کابل در طول بیست سال (۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱) بودند.
امروزه نیز در حالی که هر دو دولت با طالبان در حال گفت وگو هستند و می کوشند تا راه های دیپلماتیک برای تعامل را باز نگه دارند، میزبان شمار زیادی از فعالان سیاسی و مدنی افغانستانی در ایران و هند هستند. در عین حال، هر دو کشور به خوبی می دانند که گسترش ایده های مذهبی تندروانه می تواند به سرعت امنیت منطقه ای را با بحران روبرو سازد و این تفکرات خطرناک، دومینووار به دیگر سرزمین ها و مناطق سرایت کنند. از این رو، به نظر می رسد که یافتن راهکارهای مشترک برای رویارویی با پدیده در حال رشد بنیادگرایی مذهبی، که بیش از همه در انتقال نهضت داعش از منطقه شام به خراسان دیده می شود، از ضرورتی جدی برخوردار است.
بی تردید سازوکارهای همکاری های منطقه ای و قاره ای پیشین که در چارچوب منطق ویژه دوران «نظم نوین جهانی» به ویژه از آغاز دهه ۱۹۹۰ پا گرفته بودند، نمی توانند پاسخگوی نیازهای امنیتی در عصر «نظم نوین بین المللی» باشند. سازمان های منطقه ای مانند اکو یا سارک یا سازمان های فرامنطقه ای مانند سازمان همکاری شانگهای و دیگر چارچوب های همکاری تعریف شده میان کشورها در سه دهه اخیر، نیاز به بازنگری جدی در اهداف و برنامه های خود دارند. از این رو، ما نیازمند آن هستیم که به بازتعریف شرایط موجود، شناخت دقیق نیازهای کشورها، تعریف منافع مشترک نوین و بنیان گذاشتن نهادها، سازمان ها و سازوکارهای منطقه ای و قاره ای نوین بپردازیم.
در چارچوب نظریه های نومنطقه گرایی، منطقه آن چیزی است که ما از آن برداشت می کنیم و نه آنچه که بر روی نقشه جغرافیایی تعریف شده است. در واقع، مهمترین ویژگی مناطق نوین، در دو امر خلاصه می شود: نسبی بودن موضوعی که بر سر آن با یکدیگر همکاری می کنیم و نسبی بودن امر جغرافیا. تا پیش از این، بر پایه نظریه های کلاسیک منطقه گرایی، کشورها بر پایه جایگاه جغرافیایی شان در مناطق گوناگون تعریف می شدند. در واقع، کشورها توپ های بیلیارد نبودند که هر زمان بتوانند در جایی دیگر جای بگیرند.
اما در نظریه های نوین منطقه گرایی، هر کشور بر پایه منافع مشترکی که با دیگر کشورها تعریف می کند، می تواند منطقه ای نوین (فیزیکی یا مجازی) را بنیان گذارد و آن را گسترش دهد یا تقویت کند. در عین حال، منافع مشترک، همانطور که سازه انگاران باور دارند، بر پایه هویت های مشترک تعریف می شوند. و اگر به عناصر هویت ساز نظر بیافکنیم، می توان دید که عناصر تشکیل دهنده فرهنگ، مهمترین عناصر شکل دهنده به هویت ها به شمار می روند. از این رو، طراحی الگوهای نوین همکاری که بر هنجارها و ارزش های مشترک فرهنگی تاکید دارند و می توانند هویت ها و منافع مشترک را برسازند، برای امنیت سازی دارای اهمیت است.
از دیگر ویژگی های الگوی های نوین منطقه گرایی، می توان به این امر اشاره کرد که برخلاف منطقه گرایی کلاسیک که معمولا همکاری های منطقه ای را به صورت از بالا به پایین دیکته می کرد و هر گونه همکاری، نیازمند توافق میان عالی ترین مقامات سیاسی کشورها بود، در روش های نوین منطقه گرایی، الگوهای از پایین به بالا از مطلوبیت بیشتری برخوردارند. در واقع، همکاری در سطوح پایین تر ساختار قدرت، شامل همکاری میان نهادهای مدنی (به ویژه افراد، انجمن ها و مراکز علمی و فرهنگی) از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. آغاز همکاری های منطقه ای در قالب روابط از پایین به بالا با دامنه و گستره وسیع، می تواند به آرامی به افزایش شناخت و تقویت روابط میان جوامع یاری رساند. این امر می تواند زمینه ساز شکل گیری یک «جامعه منطقه ای» بر پایه پیوندهای مدنی در حوزه های علمی، فرهنگی و اجتماعی در گام نخست و همکاری های اقتصادی، سیاسی و امنیتی در گام های بعدی باشد.
ایران و هندوستان، با برخورداری از پیشینه تاریخی و فرهنگی غنی و اشتراک ارزش ها و هنجارهای فرهنگی بسیار با همسایگان و دیگر کشورها در سه منطقه آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و آسیای غربی، به خوبی می توانند نقش برسازنده یک «جامعه منطقه ای» بر بنیان ارزش های فرهنگی و تمدنی مشترک را بازی کرده و از رهگذر ارتباطات میان ـ فرهنگی، تعریفی نوین از امنیت منطقه ای در سده بیست و یکم را ارایه دهند. طراحی چنین الگوی نوینی از همکاری میان دو کشور با هدف تامین امنیت منطقه ای، نیازمند نظریه پردازی و گفتمان سازی توسط اندیشمندان ایرانی و هندی است.
در عین حال، تردیدی نیست که افغانستان، با توجه به پیوندهای تاریخی اش با هندوستان از یکسو و با ایران از سوی دیگر، در این میان می تواند حلقه پیوند میان ایران و هند و موضوع اصلی شکل دهی به این الگوی نوین همگرایی منطقه ای و تشکیل سازوکار نوین همکاری منطقه ای در آسیا باشد. حضور شمار زیادی از فعالین مدنی، روزنامه نگاران، دانشگاهیان (اعم از استادان و دانشجویان) و اندیشمندان افغانستانی در ایران و هندوستان در سال های اخیر، ظرفیت و سرمایه اجتماعی کم مانندی را در این دو کشور فراهم آورده است که می تواند به پیشبرد برنامه های منطقه سازی فرهنگی در این بخش از آسیا یاری بسیار رساند. فراهم آوردن زمینه گفتگو و تبادل نظر میان دانشگاهیان و روشنفکران سه کشور با هدف آفرینش گفتمان های نوین بر پایه عناصر مشترک در جهان بینی تمدنی این کشورها، ظرفیت آن را دارد که مکتب فکری نوینی را در حوزه مطالعات امنیتی شکل دهد.
در واقع، ایران و هند می توانند با همکاری روشنفکران افغانستانی و نیز دعوت از دیگر اندیشمندان در سطح منطقه، زمینه طراحی الگویی نوین از جامعه منطقه ای چند فرهنگی را پدید آورده و راهبری فکری و فرهنگی در سطح منطقه ای را در برابر الگوهای وارداتی، اعم از الگوهای غربی که بیشتر مناسب جوامع اروپایی و آمریکایی است و یا الگوهای مبتنی بر بنیادگرایی دینی، که به اتحاد تندروان مذهبی و افزایش ناامنی یاری می رساند، به دست بگیرند.