نکات مهم:
۱. در نشست هفته گذشته سران در جده، بایدن تلاش کرد تا به مخاطبانش درباره توجه آمریکا به خاورمیانه، اطمینانی دوباره بدهد و گفت “ما کنار نمی رویم تا خلائی برجای بماند که توسط چین، روسیه یا ایران پر شود.” استعارهِ خلاء در روابط بین الملل دشواری هایی با خود می آورد، بویژه با نادیده گرفتن اینکه چگونه مداخلات خارجی در هر منطقه ای، احتمالا دست کم می تواند واکنشی داعیانه به مداخله طرفی دیگر باشد و نه پُر کردن یک خلاء.
۲. آمریکا، باتوجه به اینکه در چنین شرایطی، اغلب در موضع واکنش بوده است، باید (این واقعیت) را بداند. برای نمونه، نیروی دریایی آمریکا به عملیات “آزادی دریانوردی” در دریای جنوبی چین دست می زند نه به خاطر خلائی که در آنجا وجود دارد بلکه به این دلیل که چین از گذشته سرگرم عملیات نظامی داعیانه خود در این منطقه بوده است.
۳. سفری که آقای بایدن در آن چنین سخنانی را بر زبان آورد، تبیین کننده این نکته است. این سفر سرشار از خصومت و دشمنی با ایران بود و از جمله هنگامی که بایدن از تمایل خود در بکارگیری نیروی نظامی علیه ایران حرف زد. شاه بیت این سفر، پی جویی روابط محکمتر میان اسراییل و کشورهای عربی خلیج [فارس] بود، رابطه ای که یک اتحاد نظامیِ ضد ایران است و یک عضو آن، از گذشته جنگی پنهان علیه ایران را دنبال کرده و بطور منظم تهدید می کند که این جنگ را آشکار خواهد کرد. ایران، وقتی اینگونه تهدید شود، طبیعتا در پی واکنش و پاسخ بر می آید.
۴. یک راه برای واکنش این است که با قدرت های خارجی که خود نیز حریفان ایالات متحده هستند یا آمریکا به آنها برچسب دشمنی زده، همداستان شد.
۵. در همه این سالها، ایران بطور چشمگیری روابط اقتصادی و امنیتی خود را با چین تقویت کرده، به رغم آنکه چندان پیوند ایدئولوژیک یا فرهنگی یا ارزش های مشترکی با پکن ندارد. ایران در حال پیوستن به سازمان همکاری های شانگهای، یک کانون یوروآسیایی است که چین و روسیه، دو عضو مسلط آن هستند.
۶. ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه، این زمان را برای رفتن به تهران و پیشبرد رابطه با ایران برگزید تا تأکیدی بر این باشد که زمانبندی این سفر اهمیت دارد و نه محتوای آن. جیک سولیوان، مشاور امنیت ملی بایدن هم خود نکته ای را بر این ماجرا افزود و گفت که ایران می خواهد پهپادهای نظامی به روسیه بفروشد. شاید، سولیوان، درباره اطلاعاتی که در این زمینه بدست آورده، اندکی هم بزرگنمایی کرده باشد تا پیام ضدِ ایران دولت آمریکا به مخاطب خاورمیانه ای را در آستانه سفر بایدن پررنگ تر کند، اما گزارش های بعدی نشان می دهد که شاید، روایت او معتبر باشد. هرچند که این صادرات فرضی، در جهت مخالفِ بیشترِ فروش های تسلیحاتی باشد که با روسیه سروکار دارد.
۷. به جای استفاده از واژه خلاء که بیشتر درباره پدیده های فیزیکی کاربرد دارد، یک راهنمای بهتر برای فهم اینکه کشورها چگونه رفتار می کنند، توجه به نظریه روابط بین الملل و بویژه نسخه واقع گرای آن است که در آن، مفهومِ موازنه متقابل برای واکنش در برابر تصور تهدید، در کانون این نظریه قرار دارد.
۸. موازنه سازی، می تواند دولت هایی را گردهم آورد که یک جهان از هم فاصله دارند و فراتر از طرد و تحریم توسط آمریکا، چندان وجوه اشتراکی میانشان نیست: روابط روسیه و ونزوئلا از این دست است که به اتحادی فراتر از نفت روی آورده توافق کرده اند، کشتی های جنگی شان دیدارهای متقابلی داشته باشند.
۹. در مواردی هم، اتحادهایی که بر پایه دشمنی مشترک با آمریکا شکل گرفته، بر دشمنی های عمیق تاریخی میان خود متحدان غلبه می کند. روابط چین و روسیه از این دست است که اختلافات دیرپای اقتصادی، جمعیت شناختی و ایدئولوژیکی میان آنها در گذشته به تنش هایی چنان دشوار انجامید که به جنگ آشکار کشیده شد.
۱۰. به رغم این پیشینه تاریخی، احساس نیاز به مقابله با آمریکا، روسای جمهوری چین و روسیه را واداشته تا اوایل امسال، دوستی “بدون محدودیت” را میان خود، اعلام کنند. اتحادی که به رغم یورش روسیه به اوکراین، دوام آورده است، حال آنکه این جنگ، یک سرچشمه بزرگ ناخرسندی برای چین است که مستقیما گزاره “عدم مداخله در امور دیگر کشورها” را نقض می کند.
۱۱. وضعیت مشابهی هم در روابط روسیه و ایران، با یک پیشینه تاریخی رقابت بر سر قلمرو و نفوذ میان امپراطوری روسیه و پرشیا وجود دارد. اتحاد شوروی یک سوم شمالی ایران را در جنگ دوم جهانی تسخیر کرد و هنگامی که نمی خواست به خروج از این مناطق تن دهد، دست به بحران آفرینی در ایران زد. روسیه و ایران، امروز هم بر سر نفوذ در آسیای میانه و نیز بر سر سهم بازار نفت رقابت دارند. به رغم همه اینها، این واقعیت که هر دو توسط ایالات متحده طرد شده اند، آنها را به هم نزدیک کرده است.
۱۲. یک خطای بسیار رایج این است که رفتار یک حریف را بعنوان خصلتی ببینیم که در ذات او نهادینه شده و نه یک واکنش به سیاست ها و رفتار خودمان. با این خطاست که ایالات متحده، در کنار دیگر پیامدهای منفی این خطا، حریفانش را هم به سمت اتحاد با یکدیگر می راند تا به شکل مؤثرتری با منافع ایالات متحده مخالفت کنند.