مسأله عدالت اجتماعی و نسبت انقلاب اسلامی با آن از موضوعاتی است که توجه به آن از ابتدای انقلاب آغاز شده و تا امروز نیز ادامه دارد اما به نظر می رسد هر چه از آن سال ها فاصله گرفته ایم از وضوح و روشنی این مفهوم کاسته شده تا جایی که گویی هیچ وجه مشترکی میان دولت های مختلف از این مفهوم وجود ندارد!
دکتر افروغ در این زمینه می گوید: عدالت دارای دو بعد اساسی است، بخشی از آن مربوط به مباحث تئوریک و فلسفی است و بخشی از آن متعلق به فضای عینی و انضمامی است. از لحاظ تئوریک عدالت چندان با ابهام و چالش غیر قابل حل رو به رو نیست. عدالت یک خصلت فطری و ذاتی بشری است و به تعبیر امام خمینی شأنی از توحید است. بله می توان عدالت را بسط داد و برایش انواع و اقسامی را در نظر گرفت، مثل عدالت فردی و اجتماعی، عدالت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و … میتوان برای هرکدام از آنها نیز تعریفی را به دست داد.
این جامعه شناس می افزاید: اما موضوع اصلی در مورد وجه عینی و انضمامی عدالت در ساحت سیاسی ایران است که چندان صاف و روشن و بدون ابهام نیست. اگر دقت کنیم خواهیم دید که با یکسری رندیها گسست و شکافی بین آنچه که در نظر گفته میشود و آنچه که در عمل رخ میدهد شکل گرفته است؛ و الا نباید بین مفهوم و مصداق چندان ناسازگاری وجود داشته باشد. هرچه جلوتر میآییم افتراق بین ذهن و عمل در باب عدالت بیشتر میشود. در اوایل انقلاب انطباق آن دو خیلی بیشتر و هماهنگتر بود. در دوران جمهوری اسلامی، دولت جنگ به ریاست مقام معظم رهبری بیشترین حد عدالت را رعایت و عملی کرد.
به اعتقاد این پژوهشگر انقلاب اسلامی وضعیت امروز ما در عدالت، محصول یک واقعه طبیعی تاریخی نیست بلکه حاصل مجموعه عواملی کاملا حساب شده و برنامه ریزی شده است. ما به تدریج شاهدیم که مفهوم عدالت در بین عوام و خواص دچار ابهامات و دگرگونیهایی میشود که شروع این روند پس از جنگ و با ورود رویکرد شبه نوسازی و سیاستهای اقتصادی دهه 70 بود. این امر موجب شد عدالت در عرصه عمل با عدالت در عرصه نظر و تئوری دچار گسست و فاصله فراوانی بشود. نمیگویم عدالت و متعلقات آن خالی از چالش و دشواریهای نظری هستند، اما این حد از دشواری به اندازه ای نیست که هیچ راه برون رفتی را برای ما باقی نگذارد. برخی پیچیدگی های عدالت، طبیعی هستند که اتفاقا در عمل حل خواهند شد، اما بسیاری از این پیچیدگی ها القایی است و در روند فریب و اغوا ما را دچار یک سردرگمی مفرط کرده است.
افروغ تصریح می کند: همانطور که گذشت، عدالت راحت به دست نمی آید و قطعا با سختی ها و مشکلاتی میتواند رو به رو شود، کما اینکه حضرت امیر فرمودند عدالت در کلام راحت است و در عمل سخت. طبیعتا باید به دل مشکل زد تا آن را برطرف ساخت. حقیقتا در مورد چالشهای نظری عدالت در این چندساله انقلاب مباحث خوبی مطرح شده اما اشکال کار اینجاست که قرار نیست به این مسائل و راهحل ها توجه و اعتنایی بشود. در کشور ما در بهترین حالت، افراد حرف عدالت را می زنند نه اینکه ان را عملی و محقق سازند، چون گویی قرار نیست این امر اتفاق بیفند. عدالت یک امر عملی است و آن انتزاعیات مربوط به عدالت برای تحقق عملی آن است. عدالت امر روشن و واضحی است، اما واقعیت این است که عده ای پس از جنگ با شعار جامعه مدنی، توسعه، پیشرفت و حتی خود «مفهوم عدالت» و همچنین برای کسب توفیقات انتخاباتی؛ دست به تغییر صورت مسأله عدالت زدند و آن را وارد در یک عرصه پر چالش کردند.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا ما با توجه به عقلانیت دینی خود توانسته ایم یک نظریه عدالتی کاربردی مبتنی بر آموزههای اسلامی را پایه ریزی کنیم که قدرت انعطاف پذیری در مقابل تحولات را داشته باشد؟ می گوید: در ابتدای امر باید بگویم برخی مفاهیم برای من بی معنا هستند؛ عقلانیت دینی به چه معناست؟ آیا منظور عقلانیت گره خورده با دین است که سکولار و خودبنیاد نباشد؟ اگر مقصود این است باید گفت هردوی آنان، یعنی عقل و دین گواه بر عدالت میدهند و اینطور نیست که عقل و دین، عدالت را برنتابند. بنده چنین میاندیشم که ما عقل خودبنیاد در عمل نداریم و عقل در هر حالتی هم که باشد وجهی از خدا بنیادی را در خود دارد.
افروغ تاکید می کند : در وهله بعد؛ همانطور که بیان شد در کشور ما اراده معطوف به عمل وجود ندارد، مسأله اصلا و ابدا در مورد محتوای نظریات نیست، چرا که به هیچ وجه مورد اعتنا قرار نگرفته اند که بتوان در مورد آنها قضاوت روشنی داشت، مسأله چیر دیگری است. ما کجا به نظریات دانشمندانمان در باب عدالت توجه کردهایم؟ متأسفانه اخذ سیاست فردگرایانه و توسعهطلبانه با شعار «سختی عدالت و عدم دسترسی به آن» ما را به اینجا رسانده است که نسبت به تحقق عدالت و نظریات مطرح شده از سوی اندیشمندان بدبین بشویم. پژوهش های بسیار خوبی در باب شئون عدالت صورت گرفته و طرح موضوعات گوناگونی بیان شده، منتها عملی نکردن آن ها ما را دچار این توهم کرده است که نظریات عدالت کاربردی نیستند یا قدرت لازم را برای پاسخگویی به نیازها ندارند. ما وقتی به نظریات تعین نبخشیم و عملی شان نکنیم نمیتوانیم در مورد قوت آنها نظر بدهیم؛ تا زمانی که در عمل نسبت به عدالت اقدام نشود نه آسیبشناسی ممکن است نه پیشرفت چرا که باید در میدان عمل وضعیت را سنجید.
به زعم این پژوهشگر انقلاب، شهید بهشتی، شهید صدر، شهید مطهری، مرحوم امام و… همه نظریات عدالت را بیان کرده اند و حرفشان واضح و روشن است، این مسئولین و سردمداران اند که نسبت به این تعالیم بی توجه و بیخیالند و از عدالت یک غول ترسناک و غیر قابل دسترس ساخته اند. این مغلطه که عدالت را قابل دست یابی نمیداند در نهایت و به گمانم راه را به جایی ببرد که حتی در مورد عدالت و شعارهایی از سنخ آن دیگر سخن هم نگویند. عدالت در مراحلی محتاج ریسک و خطر است که سیاست مداران ما چندان اهل آن نیستند و می ترسند که منافع خود را قربانی ریسک پذیری هایشان کنند.
افروغ درباره اهمیت توجه به همه اصناف اجتماعی به عنوان شاخصی برای عدالت ورزی یادآور می شود: به عقیده من وجود نمایندگان اقشار مختلف اجتماعی می تواند تا حدودی موجه باشد. به هر حال برای رسیدن به عدالت باید فریادها به گوش برسد و این مهم با حضور نمایندگان صنف شدنی است. اما با صنفزدگی یا صنف گرایی مخالف هستم. اینکه هر صنفی ساز خودش را بزند و صرفا به دنبال منافع خود باشد و چشم بر سایر موضوعات ببندد عامل انشقاق و افتراق است. حضور اصناف باید در راستای تحقق عدالت به معنی جمع توجه به وجه عام عدالت یا مساوات گرایی و عدالت ناشی از توجه به تفاوت ها باشد. اقشار در عین تفکیک باید انسجام خود را حفظ کرده و مانع از هرج و مرج بشوند. صنف گرایی مطلق موجب قربانی شدن توده ها و مردم جامعه میشود، چرا که در این صورت، مبنا منفعت طلبی به نام عدالت خواهی است. همانطور که کلیت وجود اصناف امری مطلوب و ضروری است چگونگی مواجهه آنها با مسائل هم مهم و ضروری خواهد بود. اصولا تحقق عدالت اجتماعی محتاج گذشت و نوع دوستی است. عدالت اگر بخواهد با صنف گرایی مطلق به دست بیاید ثمره آن آنارشیسم خواهد بود.
این جامعه شناس تاکید می کند: افرادی وجود دارند که شاید بتوان آن ها را نسل جدید نفاق نامید؛ اشخاصی که متظاهر به اسلام و و شعارهای انقلاب اسلامی هستند اما در عمل رفتاری ضد و جدای از آرمان ها دارند. افرادی که در بحث عدالت اساسا ضد عدالت را با پیگیری سیاست های توسعه طلبانه خاص پیگیری کردند. جالب است برخی از این مدعیان در زمان شاه، بر ضد مارکسیست ها شعار می دادند اما ضد سرمایه داری شاه نه! گویا این رویکرد سرمایه داری سلطنت پهلوی برای آن ها حساسیت برانگیز نبوده است. در صورتیکه در دوران مبارزه قبل از انقلاب، بیش از التقاط مارکسیستی، سرمایه داری شاه بود که خطرناک و ضربه زننده بود، اما این طیف هیچ عنایتی نسبت به این امر نداشتند.