ک سال و نیم است که مردمِ سراسر دنیا در چنگ بیماریِ همهگیری گرفتار شدهاند -اما نه لزوماً یک بیماری واحد. در جهان مرفه نوعی بیماری تنفسیِ ویروسی، موسوم به کرونا، ناگهان به علت اصلی مرگومیر بدل شد، ولی در بیشترِ کشورهای جهانِ درحالتوسعه مایۀ اصلی نابودی نه این ویروسِ جدید که آثار ثانویِ آن بود: برنامههایی که برای مقابله با ویروس کرونا از سوی ما، و همچنین آنها، اتخاذ شد. ضعفهای ممالک فقیر و غنی یکسان نیستند.
هر بار که با اعضای خانوادهام در غنا، نیجریه و نامیبیا صحبت میکنم، دوباره یادم میآید که وقایع جهانی چهبسا اتفاقاتی عمیقاً محلی نیز باشند. تأثیر کرونا بر زندگی و معاشِ مردمِ این مناطق بسیار متفاوت از آثار آن بر مردم اروپا و آمریکا بوده است. علاوه بر قلمروهای اقتصادی و تحصیلی، این موضوع در حوزۀ بهداشت عمومی نیز صادق است و، در تمام این موارد، مسئله مرگ و زندگی است.
میانگین سِنی در سه کشوری که نام بردم بین ۱۸ تا ۲۲ سال است و، با افزایش سن، وخامت کرونا به میزان قابلتوجهی افزایش مییابد. یکی از عوامل عمدهای که کرونا را مهلک میسازد ایجاد اخلال در مدیریت بیماریهای دیگری نظیر ایدز، مالاریا و سِل است. فقط در آفریقا، ۲۶ میلیون نفر مبتلا به ایدز هستند و در هر سال صدها هزار نفر از آنها میمیرند و مالاریا، که بهخصوص نوزادان و کودکان تازهراهافتاده را میکُشد، حدود چهارصد هزار قربانی میگیرد.
این ارقام کوچک نیستند، ولی در گذشته بزرگتر از اینها بودهاند -تلاشهای گسترده در زمینۀ خدمات درمانی باعث شده این رقمها کمتر شوند. اما، در بحبوحۀ کرونا، مراجعۀ مردم به مراکز درمانی دشوارتر و گاهی متوقف شد و کادر درمان نیز، بهاجبار، سرکشیهای دورهایشان را محدود کردند. طبق یافتههای پژوهش صندوق مبارزه با ایدز، سل و مالاریا در ۳۲ کشور آفریقایی و آسیایی، مراقبتهای پیش از زایمان در ماههای آوریل تا سپتامبر ۲۰۲۰ به میزان دوسوم و جلسات معاینۀ کودکانِ زیر پنج سال به میزان سهچهارم کاهش یافته است.
متخصصان حوزۀ بهداشت عمومی پیشبینی میکنند که پیامدهای غیرمستقیم همهگیری کرونا در جهان ممکن است تا دو برابر افراد بیشتری را در معرض خطر مرگ در اثر مالاریا قرار دهد؛ چهارصد هزار مرگِ بیشتر در اثر سل و نیم میلیون در اثر ایدز در چند سال آینده. خلاصه آنکه واکنش به ویروس کرونا، در اکثر نقاط جهان، نوعی همهگیریِ در سایه به وجود آورده است. پس میزان واقعیِ تلفاتِ این همهگیری را نباید فقط با مرگومیر ناشی از کرونا محاسبه کرد بلکه باید مرگ در اثر مالاریا، سل، ایدز، دیابت و دیگر امراض را هم، که اگر کرونا نبود رخ نمیدادند، به حساب آورد.
حکایت این همهگیریِ در سایه، صرفاً، ماجرای یک بیماری نیست، بلکه داستان فقر، گرسنگی، آموزشِ مُثلهشده و زندگیهای از رُشد بازمانده است. میتوان بین این همهگیری و بحران آبوهوایی قیاسی پرمعنی برقرار کرد. برخی مردمِ جهانِ مرفه تصور میکنند مسئلۀ بههمریختگی اقلیمی مسئلۀ بیشتر روشنگذاشتن دستگاههای تهویۀ مطبوع است، در صورتی که در نظر بسیاری از مردمِ کشورهای درحالتوسعه بحران آبوهوایی یعنی سیل، خشکسالی و قحطی.
این دست اختلافها میان جهانِ شمال و جنوب احتمالاً یکی از مشخصههای بحرانهای آینده خواهد بود. پس داستانِ دو همهگیریْ داستان دو گونه نظم جهانی است. چالش دنیای پساکرونا هم عملیکردن شعار «جامعۀ بینالمللی» و درآمیختن این دو با یکدیگر است.
•••
بدیهی است اقتصاد کشورهای ثروتمند هم از کرونا لطمات فراوان دیده است، اما این ممالک توانستهاند با پرداخت مبالغ گزاف بارِ گرفتاریهای مالیِ منتج از منع کامل عبور و مرور و فاصلۀ اجتماعی را سبک کنند. کشورهای فقیرتر این امکانات را ندارند. قرض پول برایشان زیانآور است و مبنای مالیاتیشان در اقتصادِ رسمی قابلاتکا نیست. کشور به کشور و روستا به روستا چیزی برای کاستن از فشارها وجود ندارد. چندی پیش، گروهی از پژوهشگران پرسشنامههایی را میان خانوادههایی از نُه کشور درحالِتوسعۀ آفریقایی، آمریکای لاتین و آسیایی توزیع کردند، با این هدف که کیفیت زندگی در دوران کرونا را بررسی کنند. آنها دریافتند که، در این کشورهای نسبتاً جوان، تأثیر مستقیم کرونا بر سلامتی کمتر از کشورهای ثروتمندتر (و، بدون استثنا، پیرتر) است، ولی آسیبپذیریِ اقتصادیشان بهوضوح بیشتر بوده است. خانوادهها عموماً کاهش زیاد درآمد را گزارش کردند -مردم بیکار شده بودند یا مشکلات فراوانی برای فروش اجناسشان داشتند. نیمی از روستاییهای کنیایی که در این پژوهش شرکت داشتند مجبور بودهاند وعدههای غذاییشان را یا حذف کنند یا مختصرتر برگزار کنند، این رقم در سیرالئون به حدود ۹۰ درصد رسیده بود.
در این میان وقتی کرونا به هندوستان رسید، ۱۴۰ میلیون کارگرِ مهاجر عملاً سرگردان شدند یا به روستاهایشان بازگشتند و افراد تحت تکفلشان وضعیت وحشتناکی پیدا کردند. ژان دریزه، اقتصاددان سرشناس هندی، در همان زمان گفت «برای کسانی که ابتدائاً به نان شب محتاجاند، منع کامل عبور و مرور بهمنزلۀ حکم اعدام است».
از سال ۱۹۹۷ به این سو، برای نخستینبار، تعداد افرادی که در سراسر جهان در فقر مطلق زندگی میکنند افزایش یافته و پژوهشگران امیدی ندارند که، پس از فروکشکردن بحران کرونا، شرایط خیلی زود به حالت قبل بازگردد. آفریقا بهسوی رشد اقتصادیِ ۲/۳درصدی در سال ۲۰۲۰ حرکت میکرد، اکنون تخمین میزنند که این رشد ۸/۰ درصد بوده است. وقتی نرخ رشد جمعیت حدود ۵/۲ درصد باشد، این رشد اقتصادیِ کم به معنای آن است که عدۀ کثیری غذای کمتری خواهند داشت و برخی با سوءتغذیۀ مطلق روبهرو خواهند بود. در کشورهای ثروتمند، عواقب بالینیِ کرونا افراد مُسن را کشت؛ در کشورهای درحالتوسعه پیامدهای اقتصادی کرونا فقرا را به کام مرگ کشاند.
تالنی نگوشی، بازرگان ۳۲سالۀ اهل نامیبیا، با صدایی گرم شرایط را بهروشنی برای من توصیف کرد: «اینجا اختلاف فقرا و ثروتمندان بسیار زیاد است، ولی مرز میان طبقۀ متوسط و فقیر خیلی باریک است». او اهل قبیلۀ اوامبو در شمال نامیبی است. شهر محل زادگاهش برق نداشت؛ سرانجام شغلی در گلخانه دستوپا کرد و فهمید که باغبان قابلی است. در ویندهوک، پایتخت نامیبیا، کسبوکار باغبانیِ کوچکی راه انداخت. سرگذشت کسانی چون او به ما میگوید که چرا بانک جهانی، دوازده سال پیش، نامیبیا را از طبقۀ کشورهایی که درآمدشان از متوسط کمتر بود بیرون آورد و در گروه کشورهایی قرار داد که درآمد بالاترازمتوسط داشتند.
ولی با شروع کرونا کسبوکار او دچار وقفه شد: بیشتر مشتریهای دائم نگوشی، از ترس کسادی بازار، قراردادهایشان را فسخ کردند. اطراف را که نگاه میکند میبیند مردم دارند خانه، ماشین و شغلشان را از دست میدهند. حقوق دولتیِ ناچیز همسرش، حداقل، نان بخورونمیری را سر سفرهاش میآورد. پس او بیش از هر چیز نگران آن سه نفری است که بهصورت پارهوقت برای او کار میکنند و آن شش یا هفت نفری که عائلۀ هر کدام از آنها هستند.
این حکایت در جاهای مختلف متفاوت و درعینحال مشابه است. کشور فقیر موزامبیک که آسیبپذیرترین کشور آفریقایی در برابر تغییرات اقلیمی شناخته شده (رویدادهای آبوهوایی شدید در سال ۲۰۱۹ هزینههای میلیاردی بر این کشور تحمیل کرد)، به دلیل کرونا و شرایط رکود بازارِ اجناس و البته گردشگری، شاهد کوچکشدن اقتصادش بوده است. در کنیا، کشوری با درآمد کمتر از متوسط که در سال ۲۰۲۰ تولید ناخالص داخلیاش پس از حدود سی سال کاهش یافت، میلیونها خانواده که زندگی را بهزحمت میگذرانند تحت فشار شدیدی قرار گرفتند. بهویژه زنان کنیایی که در امور فروشندگی، مهمانیاری و گردشگری فعالیت میکردند آسیبهای فراوانی را متحمل شدند (برآورد زیان صنعت گردشگری در سطح جهان حدود ۸ تریلیون دلار بوده است).
اما برای اینکه درست ملتفت بلایی که کرونا بر سر کشوری چون کنیا آورده بشویم باید در نظر داشته باشیم که یکی از عمدهترین اقلام صادراتیِ کنیا گلهای شاخهبریده است: سوسن، میخک قرنفلی، گچدوست و گل سرخ. درحقیقت، کنیا در سالهای اخیر بزرگترین صادرکنندۀ شاخۀ گل سرخ به اتحادیۀ اروپا بوده و حدود ۴۰درصد از بازار را تأمین کرده است. پرورش گل نزدیک به دو میلیون کنیایی را مستقیم و غیرمستقیم مشغول به کار کرده است. اطراف دریاچۀ نایواشادر شمال غربی نایروبی و حدود ۱۸۰۰ متر بالاتر از سطح دریا، تا چشم کار میکند، مزرعههای وسیع گل دیده میشود. هوای آنجا آفتابی است و آب کافی برای آبیاری هست. ردپای کربنیِ هر شاخه گلِ آنجا، با احتساب مقتضیات حملونقل، بسیار کمتر از گلهایی بود که گلخانههای گرمشدۀ هلند پرورش میدادند.
همانطور که میدانید بازار این گلها در یک سال و نیم گذشته از طراوت افتاده است. فاصلۀ اجتماعی به معنی اجتماعاتِ کمتر -عروسی، خاکسپاری و مراسم دیگر- و اجتماعاتِ کمتر به معنی مصرف کمتر گل بود. وقتی بیشتر سفارشهای مزارع گل لغو شد، میلیونها شاخۀ گل سرخ را در زمین چال کردند. کارگرها یا به مرخصی بدون حقوق فرستاده شدند یا از دستمزدهایشان کسر شد. کرونا که در کشورها ساکن شد، آن تقاضاها بهکلی از بین رفتند.
•••
در غرب آفریقا -بهخصوص در غنا و ساحل عاج- مشکل اصلی گل سرخ نبود؛ شکلات بود. درختان کاکائو حساسیت زیادی به دما، رطوبت و خاک دارند و زمینهای پهناور این کشورهای آفریقای غربی حداکثر استفاده را از موقعیت مناسبشان بردهاند. این دو کشور، بر روی هم، حدود دوسومِ عرضۀ جهانی کاکائو را تشکیل میدهند. بیشترین صادرات ساحل عاج همین کاکائو است. در غنا صادرات طلا و نفت، از نظر ارزش پولی، از کاکائو بیشتر است، ولی ازآنجاکه بهاندازۀ کاکائو نه مردم را مشغول به کار کرده و نه درآمدهای عمومی آورده، ارزش کاکائو را برای کشور ندارند. اقتصاددانان برآورد کردهاند که یکسومِ نیروی کار غنا، مستقیم و غیرمستقیم، به کاکائو وابستهاند.
اما در دوران کرونا مصرف شکلات کم شد. منظور مصرف من و احتمالاً مصرف شما نیست؛ میزان زیادی شکلات روزانه از سوپرمارکتها و دستگاههای سکهای خریداری میشود. اینها یا هدیهاند یا از روی هوس: بستههای نوارپیچی که از فرودگاهها میخریم و شکلات کیتکتی که التماس میکند از زندان قفسۀ پلکسیگلاسِ مغازه نجاتش دهیم. بعد میرسیم به شکلاتهایی که برای دورهمیهای جشنهای سال نو، عید پاک یا هالووین خریده میشوند -یا خوب است بگوییم شکلاتهایی که با تعطیلی این جشنها خریداری نمیشوند.
غنا و ساحل عاج برنامههای زیادی برای سال ۲۰۲۰ داشتند. هر دو کشور هیئتهای دولتیای دارند که مسئول خرید و فروش محصولات کاکائو هستند. این هیئتها مشترکاً توافق کرده بودند بر صادرات کاکائو مالیات اضافی ببندند که بهازای هر تُن بالغ بر ۴۰۰ دلار میشد. اسم این طرح را «تفاوت حداقل دستمزد»۱گذاشته بودند و قرار بود به سود کشاورزان شود. صنعت شکلات سالی ۱۳۰ میلیارد دلار درآمد دارد، ولی سهم خردهمالکانِ غرب آفریقا که کاکائو برداشت میکنند بسیار ناچیز است. آنها روزگار سختی میگذرانند: هرکدامشان بهطور میانگین حدود ۵/۳ هکتار درخت کاکائو و شش سر یا بیشتر عائله دارند که باید خرجشان را تأمین کنند. برداشت کاکائو هم کار دشواری است. آفتابسوختگیْ خیلی زود درختها را از بین میبرد و دانههای کاکائو در غلافهایی بهاندازۀ یک توپ راگبی میرسند. چند ماه طول میکشد تا برسند -و در این مدت ممکن است دچار انواع آفات و پاتوژنها، مثل «سیاهشدگی غلاف»، شوند. در همین پنج سال گذشته «آفت تورم شاخۀ کاکائو» موجب نابودی صدها هزار هکتار درخت کاکائو شده است.
بسیاری از کاکائوکاران زندگی را بهزحمت میگذرانند. گزارش سال ۲۰۱۸ یونیسف نشان میدهد کاکائوکارانِ معمولیِ غرب آفریقا روزانه بین ۵۰ سنت تا ۲۵/۱ دلار درآمد دارند (در دهۀ ۱۹۶۰ که پدرم نمایندۀ پارلمان غنا بود خیلی چیزها تعریف میکرد دربارۀ کلاهی که هیئت قیمتگذاری سر کشاورزان میگذاشت). امروزه پرورشدهندههای کاکائو عموماً میانسال هستند، چون فرزندانشان وضعیت اسفناک آنها را میبینند و بهدنبال راه دیگری برای نانخوردن میگردند. در سال ۲۰۱۹ که طرح جدید «تفاوت حداقل دستمزد» اعلام شد، کشاورزان به امید قراردادهای پرسودتر تولیداتشان را افزایش دادند.
اما آنها ماندند و دانههایی که جایی برای انبارشان نداشتند. ازآنجاکه کرونا بازار شکلات را کساد کرده بود خریدارانِ غربی از تحویل محمولههای خود موقتاً ممانعت کردند. پیستورها، یا همان دلالهای محلی، تخفیفهای اساسی خواستند تا شر این دانهها را از سر کشاورزان کم کنند.
•••
وقتی داستان گلهای پژمرده و کاکائوهای در حال پوسیدن و خاکشدن را میشنویم و میبینیم که جهان جنوب هیچ طرْفی از نظامهای تجارت جهانی نبسته، تعجبی ندارد که برخی بر سر انصراف از این نظامها پافشاری کرده باشند. آرای سمیر امینِ فقید به هواداری از «قطع رابطۀ اقتصادی» -جدایی از نظمی غیرعادلانه که در آن توسعه و عقبماندگی دو روی یک سکه بودند- در میان برخی پژوهشگران آفریقایی و آسیایی مجدداً مورد توجه قرار گرفته است.
امین، اقتصاددان مصری که بخش اعظم زندگی حرفهایاش را در سنگال گذراند، تأکید میکرد که توسعه باید «ملیمردمی» بوده و رو بهسوی استقلال بزرگتر -یا آنچه او «استراتژی اتکا به خود» نامید- داشته باشد. در نظر او استقلال سیاسی واقعی مستلزم استقلال اقتصادی بود. گرچه او نمیپذیرفت که طرحهایش همان «خودبسندگی اقتصادی» است -یعنی همان هدفی که خودکفایی مطلق را دنبال میکند- مصراً معتقد بود که «روابط خارجی» هر کشور را مقتضیات توسعۀ داخلی آن مملکت مشخص میکند: پس به گونهای خودبسندگیِ اقتصادیِ نسبی اعتقاد داشت.
ولی افسوس که در حکومتهای پسااستعماری آفریقا، مثل حکومت احمد سیکو توری در گینه، اقدام و موفقیت چندانی در این جهت صورت نگرفت. واقع امر این است که ماجرای وابستگی فزاینده و متقابلِ جهانیْ ماجرای برابریِ فزاینده میان کشورها نیز هست. طبق معرفیِ رسمی بانک جهانی، بیش از ۳۰ کشور جهان، در دو دهۀ گذشته، از مرتبۀ فقیر به متوسط صعود کردهاند. بیتردید قرن بیستویکم شاهد پیشرفتهای گسترده در کشور کودکی من بوده است. بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۶ سرانۀ تولید ناخالص داخلیِ غنا پنج برابر شد. معمولاً اقتصادهای نوظهورِ جهان در سالهای اخیر در آفریقا بودهاند. و بسیاری از تکانهای شدیدِ اقتصادیِ مرتبط با کرونا کوتاهمدت هستند: بازار گل و شکلات -و چوب و بوکسیت- کمکم به وضع سابق خود برمیگردند.
با همۀ این احوال، آسیبپذیریِ جهان جنوب در برابر کرونا خالی از نکته و درس نیست. یکی از آن درسها این است که برنامههای مستقل توسعۀ ملی، وقتی واقعیتهای بازار یا موانع درونی را نادیده بگیرند، به نتیجۀ مطلوب نخواهند رسید. در این مورد، مسئلۀ کاکائوی غنا نمونهای کاملا روشنگر است. نانا آکوفو-آدودو، رئیسجمهور غنا، در فوریۀ ۲۰۲۰ به سوئیس رفت و اعلام کرد کشورش متکی به صادرات مواد خام نخواهد ماند، بلکه وارد کار تولید شکلات خواهد شد و از زنجیرهای تولید بالا خواهد رفت و مثل عقابِ خاکی، که نماد ملی غناست، اوج خواهد گرفت.
رهبرانِ چند نسل قبلترِ غنا مصمم بودند صنایع فولاد راه بیندازند: تصورشان از مدرنیزاسیون چنین چیزی بود. آکوفو-آدودو بهجای تختههای فولاد به تختههای کاکائو امید بسته بود. مگر غنا چه کم دارد که از کارخانههای عظیم، مثل توبلرون، با مخازن دارای تجهیزات حرارتی و تسمه نقاله و دستگاههای بستهبندی محروم باشد؟ درست است که کشور صنایع لبنی و شکر ندارد، ولی دانۀ کاکائو که زیاد دارد!
اما غنا، مثل بیشتر ممالک درحالتوسعه، در تنگنای تقاضاها و منافع متعارض قرار داشته است. مقالۀ جالبتوجهی که اخیراً یکی از اقتصاددانان سواس بههمراه تحلیلگر آکراییِ مسائل کاکائو نوشته است به شرح این موضوع میپردازد. چون بانک مرکزی غنا محتاج دلار آمریکا -ذخایر ارزی- است هیئتهای دولتی کاکائو مجبورند محصول را به شرکتهای چندملیتی بفروشند. در این میان، کشور با وضع ۶۰ درصد مالیات بر فروشِ داخلیِ شکلات و محصولات نیمهتمامِ کاکائو نفس تولید محلی را بریده است. معافیتهای مالیاتیِ خاص ویژۀ شرکتهایی است که بیشتر تولیداتشان را صادر میکنند و، بهاینترتیب، کار و تولیدِ شرکتهایی را میخوابانند که با ایجاد بازارهای داخلی مهارت و ظرفیتهای لازم را بهوجود آوردهاند.
این مردهریگهای قانونیْ مغایر آرزوهای آکوفو-آدودو برای صعود از زنجیر تولید بود. اگر سیاست کاکائوی غنا نماد داشت، نماد آن پوشمی پولیو۲بود نه عقاب خاکی.
موانع دیگری نیز هست؛ نظام آشفتۀ مالکیت زمین کارِ خردهمالکان را برای بهدستآوردن حق مالکیت مزارعشان دشوار میسازد (در کشور غنا که زمینهای بسیاری در اختیار رؤسای سنتی قبایل است اصلاح ارضی مسئلهای بزرگ و بینهایت پیچیده است). و در یک سدۀ گذشته، بازده کاکائوی آفریقای غربی تقریباً هیچ پیشرفتی نداشته است. امروز برنامههایی در دست اجراست که از روشهای پیشرفتهتر و پایدارتر پرورش کاکائو -ازجمله «آبیاری هوشمند»- حمایت میکنند، ولی کمی دیر شروع شدهاند.
ایندست بلاتکلیفیها خصوصیت بارز ممالک درحالِتوسعه است. اقتصاد کشورهای سراسر آفریقا و آمریکای لاتین حول صادرات کالاهای کمابیش خام که از صید ماهی، کشاورزی یا استخراج معادن به دست میآیند شکل میگیرد. فراوریِ اکثرِ این کالاها، پیش از فروش، حداقلی است و ازاینرو «ارزش افزوده» ناچیز است. کارآفرینیِ حداقلی۳ و موارد فراوان ضعف و آسیبپذیری در ارتباط با نیروی کار غیررسمی و نرخ پساندازِ پایین بهوفور مشاهده میشود. بحران اقلیمی در این بین اوضاع همهچیز را وخیمتر میگرداند. وقتی کشاورزی کمبازده بشود به زمین بیشتری نیاز است، زمینِ بیشتر وضع جنگلزدایی را بدتر میکند، جنگلزدایی تغییرات اقلیمی را شدت میبخشد و تغییرات اقلیمی بازدهی کشاورزی را کاهش میدهد (بادهای فصلی موسوم به هارماتان، در آفریقای غربی، که داغ، خشک و پر از خاک هستند در دهههای گذشته گستردهتر از قبل شدهاند). بهراستی طوفانهای تغییرات اقلیمی شبیه طوفانهای کروناست. تاوان آن را کشورهایی پس میدهند که توان تأمین مالیاش را ندارند.
•••
در جهانِ جنوب ماندنیترین پیامدهای کرونای در سایه متوجه تحصیلات و مهارتها بود -یعنی آنچه اقتصاددانان سرمایۀ انسانی مینامند. بیشک تعطیلی مدارس در همهجا معضل بزرگی بوده است. در سراسر کرۀ زمین، تحصیلِ ۶/۱ میلیارد دانشآموز دچار وقفه شده است. اما مدارس آفریقا بیش از میانگین جهانی تعطیل بودهاند -و آفریقا قارهای است که میانگین سنی در آن زیر ۲۰ سال است (در آمریکای جنوبی ۳۱ سال است). پژوهشگران بانک جهانی میگویند کشورهای فقیر «چهبسا چیزی بیش از سه سال سرمایهگذاری در آموزش پایه را از دست بدهند» و در درآمد آیندۀ نیروی کارْ زیانی معادل همین میزان به آنها تحمیل شود.
مشکل بسیاری از خانوادهها دسترسی به اینترنت نیست، دسترسی به برق است. پارسال بین ماههای آوریل و اوت گروهی از پژوهشگران سازمان دیدهبان حقوق بشر مصاحبههایی را با مردم سراسر آفریقا ترتیب دادند و دریافتند بسیاری از کودکان آنجا هیچ نوع آموزشی نمیبینند. حتی وقتی مدرسهای موفق میشده کلاسهایش را مجازی برگزار کند و خانوادهها هم گوشی همراه هوشمند داشتهاند، بستۀ اینترنت کافی برای استفاده از آن کلاسها وجود نداشته است. در شهر گاریسای کنیا، نوجوانی به گروه دیدهبان حقوق بشر گفته درس٬ها در رادیوی محلی گفته میشده «ولی چون ما رادیو نداشتیم من هیچوقت نشنیدم».
پژوهشگران میگویند وقتی مدارس تعطیل میشوند دانشآموزان دختر بیشتر لطمه میخورند: آنها در معرض کودکهمسری، بارداری زودهنگام، خشونت خانگی و کار غیرقانونیِ کودکان هستند. پژوهشگران یونسکو به دلایلی که ذکر شد -و اینکه دختران معمولاً به فرزندپروری و کارهای خانگیِ روزمره گماشته میشوند- میترسند ۱۱ میلیون دختر در سراسر دنیا هرگز به کلاس درس بازنگردند. این را نوع دیگری از کرونای «بلندمدت» بدانید.
نابرابری جنسیتیِ یادشده به دلایل مختلف ناراحتکننده است. تخمین زدهاند دستمزد زنان، بهازای هر سال تحصیلِ بیشتر، ۵/۱۱ درصد افزایش مییابد، چند درصد بیش از مردان. همانگونه که لارنس سامرز، اقتصاددانِ بهغایت واقعبین، زمانی گفته بود «در کشورهای درحالِتوسعه، سرمایهگذاری در تحصیل دختران چهبسا که پربازدهترین سرمایهگذاریِ ممکن باشد». زنانِ تحصیلکردهتر فرزندان کمتری میآورند و وقت بیشتری را صرف هریک میکنند؛ فرزندانشان سالمتر هستند و بهنوبۀخود بهتر درس میخوانند. مشارکت مدنی هم میان زنان درسخوانده بیشتر است و همانطور که آمارتیا سن، استاد دانشگاه برندۀ جایزۀ نوبل، گفته تحصیل زنان کمک می٬کند نابرابری جنسیتی در خانوادهها کمرنگتر شود.
همگان معتقدند که اینها برای آیندۀ آزادی و بهروزی جامعه واجد اهمیت هستند. پس وقتی کارشناسانِ توسعه میگویند احتمال دارد وقفههای تحصیلیِ کرونا ۷۲ میلیون دانشآموز را به «فقر یادگیری»۴ بکشاند، پیامدهای همهگیری فقط اقتصادی نیست، بلکه نشان از اتلاف گستردۀ ظرفیتهای انسانی دارد.
•••
سانیاده اکولی، مشاور سرشناس کسبوکار اهل لاگوس، به من گفت «کرونا مثل پردهای بود که کنار رفت و عریانی ما را آشکار ساخت. همۀ ضعفهای ما در نظام درمان، نظام آموزش، ساختارهای حکومتی و غیره را نشان داد». آن ضعفهای منطقهای را که در فایلهای آماری میبینیم کف خیابانها هم میتوان مشاهده کرد. خانمی که در شهر ویندهوک صاحب یک شرکت ارتباطات است تصویر دقیقی از شرایط برای من ترسیم کرد: «روزی ده نفر پیِ غذا یا کار پشت در اتاق من میآیند».
طبق اعلام اقتصاددانان بانک جهانی، بیش از ۸۰ درصد از ۱۲۰ میلیون نفری که در اثر کرونا به فقر مطلق کشانده شدند -یعنی روزانه درآمدی معادل ۹۰/۱ دلار یا کمتر دارند- در کشورهایی زندگی میکنند که صاحب درآمد متوسط هستند، گروهی وسیع که شامل کشورهایی چون هند، اندونزی، بخش اعظم آفریقای غربی و آمریکای لاتین میشود.
البته جای هیچ تعجبی هم نیست. مردم کشورهایی که درآمد متوسط دارند بهطرز عجیبی در برابر رکودهای جهانی آسیبپذیرند، آنها از شما میخرند و به شما میفروشند. آنها تا خرخره در اقتصادی جهانیشده گرفتار هستند. این اسارت البته زمینۀ پیشرفتهای شگفتآوری را نیز فراهم آورده است، اما تازگیها انگار میکوشند از پله برقیایی که پایین میآید بالا بروند.
راهحل سکوت یا در خانهماندن نیست. حتی اگر فقط بخواهید باغچۀ حیاط منزلتان را بکارید، وقتی پای بذر و کود و -آنطور که همۀ ما میدانیم- هوا به میان میآید ابداً از دیگران منفک نیستید. راهِ ساختن دنیای پساکرونا هم عقبکشیدن از بینالمللگرایی نیست، بلکه استحکامبخشیدن به آن است.
فجایع مثل برخال هستند. باید در دو ساحت کلان و خُرد دریافته -و بررسی- شوند. دولتهای ممالکِ ثروتمند در اروپا و آمریکای شمالی، که برای کُندکردن سرعت انتشار کرونا منع کامل عبور و مرور وضع کردند، به شهروندان کمکهای هدفمند رساندند (برنامهای مشابه در نیجریه با مشکل تأمین مالی مواجه شد و -بهاعتقاد نیجریهایهایی که با من صحبت کردند- چنان مبهم و پیچیده بود که عمدتاً همپالکیهای دولت را منتفع کرد). دولت آمریکا به کسبوکارهای آسیبدیده «وامهای برنامۀ محافظت از فیش حقوقی» داد که بازپرداختشان، تحت شرایط معینی، الزامی نبود. در بریتانیا وام بازگشت و طرحهای دیگر امکان سرمایهگذاری با شرایط مناسب را فراهم آوردند. این برنامهها، بهعنوان روشهای موقتیِ بیمۀ اجتماعی، بینقص نبودند ولی کمک زیادی کردند.
چنین رویکردی باید در مقیاس بینالمللی وجود داشته باشد. جهان مرفه، بهطور کلی، از جهانیسازی بهرۀ وافر میبرد. گذشته از آلومینیوم، لیتیوم، تانتال، ایتریم و نئودیمیم که در تلفن همراه ما بهکار میروند، شکلات و شاخۀ گل سرخ هم برایمان اهمیت دارد. از هر نظر که بنگریم، جهانیسازی اقدامی همگانی -گونهای نظام همکاری- است که همۀ طرفها از آن منتفع میشوند. ولی همانطور که میدانیم، محصول آن برای برخی بیش از دیگران است. اگر طرفهای تجاریِ کشورهای ثروتمند اعتقاد خود را به این نظام از دست بدهند ممکن است وسوسه شوند که از معامله کنار بکشند. آنها ضرر خواهند کرد، ولی زیان دامان کشورهای ثروتمند را نیز خواهد گرفت.
به همین دلیل است که این نظام در صورتی پایدار خواهد ماند که همه احساس مسئولیت کنند. وقتی مشکلی بروز میکند، ما که از این نظام منتفع میشویم وظیفه داریم آنچه را بر خود روا میدانیم بر سایر نقاط جهان نیز روا بدانیم: کمک کنیم تا کشورهای آسیبپذیر هم از بحران به سلامت عبور کنند. وقتی اقدامات ما برای «جلوگیری از افزایش تعداد مبتلایان» در کشورهای ثروتمند مردم نقاط دیگر جهان را خاکسترنشین میکند، مشکل ما نیز هست. هر چقدر هم که نظام جهانی منسجم باشد، وقتی خطر به قسمت ضعیفتر آن برسد، به مخاطره میافتد.
در دوران کرونا مسئولیتهای بینالمللی ما چنان محدود تعریف شدهاند که مضحک مینماید -انگار فقط وظیفۀ ما این است به کشورهایی که واکسیناسیونشان کامل نشده واکسن برسانیم. البته که طرحهایی مثل کوواکس، توزیعکنندۀ بینالمللی واکسن، باید هرچه بیشتر تأمین شوند، ولی همۀ واکسنهای جهان را هم که جمع کنید نمیتواند مخاطرات اخلاقی و عملیِ نابرابری را چاره کند. تلاطمهای اقتصادیْ مردم را، در کشورهای ثروتمند، مشمول بیمۀ بیکاری و، در کشورهای فقیر، روانۀ قبرستان میکند. اگر پیشرفتهای ما در کاهش فقرِ جهانی طی نسل گذشته دلگرمکننده بوده،
درعینحال بیدوام نیز بوده است. اکولی گفت اوایل کرونا در نیجریه افرادی که استطاعت مالی داشتند حتماً به نیازمندان کمک میکردند. بعد، بهطرزی گزنده، اضافه کرد «گمان میکردند اگر به آنها غذا ندهند، خودشان را میخورند».
•••
آدام توز، تاریخنگار اقتصادی برجسته، معتقد است همهگیری کرونا «نخستین بحران حقیقتاً فراگیرِ عصر آنتروپوسین» است. به نظر او کرونا نقطۀ پایانی بود بر این تصور که جهانیسازی دنیا را بهسوی برابریِ اقتصادی و اجتماعیِ بیشتر سوق خواهد داد -آنچه او «نگرش نسل هزاره» میخواند. اما پرسش این است که چهچیز جایگزین آن خواهد شد.
اگر بخواهیم در دنیای پساکرونا نابرابری جهانی را دریابیم و به مبارزه با آن برخیزیم، برای تشخیص آسیبپذیری به محکهای حساستری نیازمندیم. هیچ واکسنی ضعفها و نابرابریهای حاصل از وابستگیِ متقابلِ جهانی ما را رفع نخواهد کرد. افرادی که در بخشهای دولتی و خصوصی مشغولاند همچنان باید بهجِد دربارۀ پارهای موضوعات بیندیشند: راهی برای تغییر، بخشش یا تخفیف قرضهای سنگینی که دولتهای مقروض در راههای خوب به کار بستهاند؛ راهی برای ترویج کشاورزی هوشمندتر و پایدارتر (و راههای مناسبِ اشکالِ دیگر استفاده از منابع)؛ راهی برای کمک به حکمرانیِ بهتر در سطوح منطقهای و ملی؛ راهی برای ساخت و حفظ نهادهای جهانیِ انعطافپذیر و فراگیر.
و البته یافتن راهی برای بهترین و مؤثرترین کمک مالی. اقدام دولت بریتانیا، در اوایل امسال، که تصمیم گرفت کمکهای خارجیاش را تا ۴ میلیارد دلار کاهش دهد، به نظر، حکایت از عقبنشینی میکرد، آن هم در زمانی که تاریخْ پیشروی را ایجاب میکند. منتقدان میانهرویِ کمکهای خارجی نکتۀ مهمی را مطرح میکنند: ما طرفدارِ کمک به دولتهایی هستیم که در درجۀ اول نیازهای مردمشان را برآورده میسازند، نه خواستهای اهداکنندگان و وامدهندگان خارجی. اَشکال صحیح کمک (ازجمله اقدامات بانک جهانی طی ۱۸ ماه گذشته در زمینۀ کمکهای مالی دورۀ کرونا و طرح تعلیق بدهی) از مسیر کمکِ مستقیم به مردم منحرف نخواهد شد و کمک به افزایش خودکفاییِ انسانها بههیچوجه اتلاف سرمایه نیست.
بحران آبوهوایی، بسیار پیش از آنکه کرونا فریاد بکشد، به ما میگفت آنچه در جایی رخ میدهد تبعات بسیاری در جاهای دیگر دارد. به همین دلیل است که کرونا را باید چیزی بهمراتب فراگیرتر از صِرف بحرانی بهداشتیدرمانی که از آسمان نازل شده تصور کنیم. رئیس ولکام تراست در اوایل همهگیری کرونا جملۀ معروفی گفت: «علمْ استراتژیِ خروج است». اما با آنکه علم اهمیت دارد، ابداً کافی نیست؛ بهخصوص اینکه ما نمیخواهیم خارج شویم، بلکه میخواهیم مجدداً ورود کنیم. درعینحال که ملیگراییهای گوشخراش و خودنگر هواخواهانِ خود را جلب میکنند، ما باید در برابر توهمات خودکفاییِ در انزوا مقاومت کنیم. دورۀ پساکرونا تعهدات متقابل بیشتری را ایجاب میکند.
آنچه را تالنی نگوشی، در نامیبیا، به من گفت به یاد میآورم. او گفت چطور تحتتأثیر کسانی قرار داشته که نان شبشان بسته به معاش او بوده است. او میگفت «یک روزهایی از خواب برمیخیزی و با خود فکر میکنی که دیگر خسته شدم. ولی یک دقیقه بعد میگویی نمیتوانم کاری نکنم. اگر در رختخواب دراز بکشم و ماتم بگیرم، فردا بقیه چه دارند که بخورند؟».
آنها به او وابستهاند دقیقاً همانگونه که او، دستِآخر، به آنها وابسته است. ما باید، دورِ این حلقههای کوچک و محلیِ همدلیِ متقابل، حلقههایی بزرگتر و جهانی بسازیم. ترمیمپذیری نباید خاصِ ممالک مرفه باشد. اتحاد جهانیِ عادلانهتر و ایمنتر ایجاب میکند رد ریسکهای سیستمی۵، در وسیعترین معنای آن، را بگیریم. و خودِ تجارت، بدون قبول مسئولیت و تعهد، ریسکی جبرانناپذیر است -به فریبندگی یک بسته شکلات، به کمدوامی یک شاخه گل.