معانی و پیامد‌های عضویت ایران در سازمان «بریکس» چیست؟

اندکی پس از سخنرانی اخیر رئیس جمهور کشورمان در نشست “بریکس پلاس” که به میزبانی چین برگزار می شد، برخی منابع خبری و رسانه ای از تسلیم درخواست ایران جهت عضویت در سازمان “بریکس”(بلوک قدرت‌های نوظهور جهان که از کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین، و آفریقای جنوبی تشکیل می شود) خبر دادند. البته که اندکی بعد، “ماریا زاخارووا” سخنگوی وزارت خارجه روسیه، از ایران و آرژانتین به عنوان دو کشوری که درخواستِ عضویت خود را در سازمان بریکس مطرح کرده اند، نام برد.

اهمیت سازمان بریکس به آن دلیل است که کشورهای عضو این سازمان، جدای از اینکه به نوعی در زمره قدرت‌های در حال ظهور جهان هستند و عملا صدایی جدید را در عرصه معادلات بین المللی نمایندگی می کنند، در عین حال، در شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز موقعیتی خاص و ویژه دارند و 30 درصد از تولید ناخالص داخلی جهان و البته 40 درصد از جمعیت جهان هم در حوزه قلمرو آن ها قرار دارد و تعریف می شود.

در این راستا، طرح درخواست عضویت ایران در سازمان مذکور، می تواند حاملِ معانی و پیامدهای مختلفی باشد. در این چهارچوب، عده ای بر این باروند که مساله عضویت ایران در بریکس، بیش از همه حامل دستاوردها و پیام‌های سیاسی خواهد بود و قدرت های شرقی جهان با توجه به تشدید شکاف های خود با غرب، به نوعی سعی دارند تا این سازمان را نیز به سمت رویه های غرب ستیزانه هدایت کنند.

با این حال، گروهی دیگر از تحلیلگران بر این باورند که عضویت در بریکس برای ایران، جدایِ از منافع سیاسی، عاری از دستاوردهای اقتصادی نیز نخواهد بود و عملا با توجه به ایجاد تدریجی برخی تحولات خاص در عرصه نظام بین الملل(که تا حد زیادی تحت تاثیر جنگ اوکراین و تشدید قطبی گرایی در نظام بین الملل است)، ایران می تواند از فضای جدیدِ پیش آمده نهایت استفاده را ببرد و منافع سیاسی و اقتصادی قابل ملاحظه ای را نصیب خود کند.

فرارو در گفتگو با “مهدی مطهر نیا”، استاد علم سیاست و کارشناس سیاست خارجی، به بررسی معانی و پیامدهای اقدام ایران در طرح درخواست خود جهت عضویت در سازمان بریکس پرداخته است.

معانی و پیامد‌های عضویت ایران در سازمان به تازگی ایران درخواست عضویت خود در سازمان بریکس را به این سازمان تسلیم کرده است. آیا این اقدام تهران را باید در ادامه تنش ها و شکاف های ایجاد شده میان قدرت های غربی و شرقی، در پیِ جنگ اوکراین و فضای جدید ایجاد شده برای بازیگرانی نظیر ایران ارزیابی کرد که در نوع خود می تواند حامل منافعی عینی نیز برای کشورمان باشد یا خیر، این مساله را بایستی صرفا حامل برخی دستارودهای حداقلیِ سیاسی برای ایران دانست؟ ارزیابی شما از این موضوع چیست؟

آنچه که در باب بریکس باید به آن توجه کرد، به نوعی تجربه ایران در مورد “سازمان همکاری های شانگهای” را نیز به یاد می آورد. سال هاست ایران تلاش دارد تا با سیاست “نَه شرقی- نَه غربی”، پارادایمی را ایجاد کند که بر مبنای آن، نوعی استقلال از نظام دو قطبی حاکم بر جهان(برای ایران) حاصل شود. با این حال، اکنون در بافتِ موقعیتی جاری در عرصه سیاست بین الملل، ایران بیش از هر زمان دیگر مجبور به پرداخت هزینه میان قدرت‌های غربی و شرقی شده است.

پس از فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی و به تبع آن به هم ریختن نظام سیاسی-اقتصادی وقتِ حاکم بر جهان، دنیا عملا وارد دوران گذار شد. دوران گذار، دورانِ بحرانی و بحران زا است و این بحران ها در نوع خود موجب می‌شوند تا هزینه های دولت ها در سطوح گوناگون، به نسبت قدرتشان افزایش یابد. بدین وسیله زمینه های ایجاد فضایی فراهم می شود که اگر این نقل و انتقالات به صورت فرصت مورد توجه قرار گیرند و تهدیدها تبدیل به فرصت شوند، به نوعی ما شاهد تغییر و تحول عاملیت ها و بافت نظام بین الملل و در نهایت ساختار نظام بین الملل باشیم. با این حال، با توحه به روند تحولات پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده آمریکا سعی کرد تا Other و یا “دیگریِ” استراتژیک جدیدی را بیافریند و در این راستا، به طورِ پلکانی از بنیادگرایی به تروریسم حرکت کرد و البته موجب ایجاد فضایی شد که تروریسم را در قالب اتحاد شرق در برابر غرب قرار می‌داد.

این روند اکنون خود را بیشتر از گذشته به نمایش می گذارد. هرگاه که کشورهای شرقی با یگدیگر نوعی اتحاد را علیه ایالات متحده آمریکا نشان داده اند، آمریکایی ها تلاش کرده اند تا از آن به عنوان فرصت بهره بگیرند و حضور و ظهور خود را در منطقه بیشتر کنند. در این راستا، پس از فروپاشی شوروی و نابود شدن دیوار میان شرق و غرب(در آلمان)، گذار از اروپا به آسیا مطرح شد و از این جهت خطرِ آسیا و قدرت های جدید برجسته شد و آمریکایی ها سعی کردند با برجسته سازی این “دیگریِ” استراتژیک، شعاع قدرت خود را از اروپا به آسیا توسعه بخشند(در این رابطه آن ها ابتدا به فلات ایران و سپس به شرق آسیا معطوف بودند).

از این جهت من بر این باورم که چین و روسیه چه در سازمان همکاری های شانگهای و چه در سازمان بریکس تلاش دارند تا از منطقه آسیا خارج و با نزدیکی به کشورهای گروه 20 نظیر برزیل، زمینه هایی را ایجاد کنند تا نوعی وحدت و سازمان اقتصادی جدید در جهان ایجاد شود و در این روند، آرام آرام ایران را نیز به صحنه مبارزه در بُعد اقتصادی دعوت می کنند و تهران نیز که تحت فشارِ تحریم های حداکثری بواسطه برجسته سازی پرونده برجام در چهارچوب تئوری “جنگ نامتعادل” قرار دارد، طبیعتا تلاش می کند این مرتبه با نزدیکی به شرق، زمینه‌های ایجاد فضای مثبت برای فشار آوردن به غرب را ایجاد کند. این در حالی است که در صحنه عمل هرگاه ایران به شرق نزدیک تَر شده، غرب، فشارهای خود را بر ایران افزایش داده است. در سوی دیگر شرق نیز هرگاه که ایران را به نزد خود فراخوانده است، میل به استفاده از ایران را به عنوان یک ابزار در برابر غرب از خود نشان داده است. به عبارت دیگر، این ضرب المثل به یادمان آورده می شود که “پایین جایمان نیست، بالا راهمان نیست”.

در شانگهای این تجربه را داریم و می بینیم که بر اساس مقاومتِ متغیر، چین و روسیه به دنبال منافع خود هستند و این منافع در مرکزیتِ مقاومت ثابت آن ها است. از چشم اندازی کلی نیز از یک سو با غرب و از سوی دیگر با ایران متغیر برخورد می کنند. هرگاه منافع کشورهای شرقی و به طور خاص چین و روسیه اقتضا می کند، به سمت ایران گرایش پیدا می کنند ولی هیچگاه حمایت جدی را از ایران در دستورکار قرار نمی دهند و در عین حال هر زمان که منافع آن ها اقتضا می کند، آن ها با غرب همراه و به واسطه حجم مبادلات اقتصادی خود با غرب و کشورهایِ نزدیک به آن، در بزنگاه های تاریخی با غرب و نه لزوما به نفع ایران، نسبت به توسعه روابط اقدام می کنند. درست به همین دلیل است که ایران هیچگاه نتوانسته نَه در غرب شاهد همراهی با خود باشد و البته نَه شرق به صورت محکم و تثبیت شده از ایران در برابر هجمه های غرب حمایت کرده است.

یعنی شما بر این باورید که عضویتِ احتمالی در بریکس برای ایران هیچ دستارود عینی را به همراه نخواهد داشت؟

من معتقد هستم که دستاورد را باید امری نسبی دانست. اینکه بگوییم که مثلا عضویت ایران در بریکس هیچ دستاوردی ندارد یا دستاوردهای زیادی دارد، نمودی از یک رویکرد بدبینانه و یا بیش از حد خوشبینانه است. آنچه که واقع بینانه است این نکته می باشد که ایران باید بر اساس شناخت از جوهره و ماهیتِ قدرت خود و واقعیت‌های عینیِ این قدرت، از هر دو اردوگاه غرب و شرق، دراستای منافع ملی‌اش استفاده کند.

نَه به واسطه رویارویی با غرب، به دامان شرق بلغزد و نَه به دلیل اینکه به شرق نزدیک می شود، هیبت خود را به طور کامل در مبارزه با غرب به نمایش بگذارد. آنچه که مهم است، نَه غرب و نَه شرق، بلکه منافع ملی ایران در بافت متنِ نظام منطقه ای و نظم بین‌المللی است. اگر نظام منطقه ای و نظم بین المللی به خوبی شناخته نشود و از عناصر قدرت ایران در ایجاد منفعت استفاده نشود، در هر دو اردوگاه غرب و شرق، از ایران استفاده ابزاری صورت می گیرد و این بیش از هر چیز منابع ملی ایران را آرام آرام دچار فرسایش و نابودی خواهد کرد.

دیدگاهتان را بنویسید