مشکل این حرف آن است که یادآوری میکند مسافرْ ناظر است و اغلبِ مسافرانی که میشناسم اهل کشورهای استعماریاند و در جوامع خودشان قدرت و امکانات دارند (در غیر این صورت سفر برایشان دشوار میبود). اگر سفیدپوست باشید و از نظر اجتماعی قدرتمند و به خارج از کشور سفر کنید و افرادی را که میبینید با اصطلاحهای سادهانگارانه توصیف کنید، بهجای اینکه آنها را انسانهایی بدانید که مشغول زندگی روزمرهشان هستند، درحقیقت، واقعیت زندگیشان را حذف میکنید و آنها را به جاذبههای نمایشهای جنبیِ دیزنی تبدیل میکنید، آدمهایی که کارشان سرگرمکردن شماست.
من با کسانی که دربارۀ «مردم جذابی» صحبت میکنند که هر وقت به خارج از کشور میروند با آنها مواجه میشوند کاری ندارم. در این نقطه از کالیفرنیا، این گفتهها از همۀ آن دبدبه و کبکبۀ مشمئزکنندۀ هیپیها برای صلح، عشق و برنج قهوهای میآید، اما رگههای منحوس استعمارگری هم با خود دارد. در یک کلام بخور، عبادت کن، عشق بورز ۵ و بیاعتنا از کنار همۀ آدمها و فرهنگها بگذر؛ این مردمان جذاب اینجایند تا بازدیدکنندگان را سرگرم کنند، اینجا نیستند چون حق دارند زندگی مستقل و اولویتهای خودشان را داشته باشند.
برخی به من میگویند باید به دیدن فلان و بهمان جا بروم چون «مردمش خیلی باصفا و مهرباناند»، اما من از شنیدن این حرف میخواهم بالا بیاورم. میخواهم جاهایی را ببینم که میتوانم در مقام بازدیدکنندهای باوجدان در آن حاضر شوم تا چیزهای بیشتری در مورد آن مکان، تاریخش و مردمش بدانم، جایی که میتوانم به مردمی که در آن زندگی میکنند احترام بگذارم و با آنها مثل بتواره برخورد نکنم. نمیخواهم برای دیدن «وحشی نجیب» سفر کنم، بلکه هدفم از سفر افزایش درکم از جهان به شیوهای مسئولانه است، نه با سوءاستفاده از مردم و جوامعشان.
سفر مسئولانه نباید ابژهسازی در پی داشته باشد. البته نباید انکار کرد که تجربههای مثبت هنگام سفر رخ میدهند و صحبت دربارۀ آن تجربهها کار خوبی است، اما میتوان دربارۀ آنها به شیوهای صحبت کرد که توهینآمیز نباشد. مثلاً، بهجای گفتن اینکه «این مردم خیلی جذاب و خونگرماند!»، باید گفت: «میزبانان من خیلی مهربان بودند و تجربۀ چند روز زندگی در کنار آن خانواده عالی بود».
اشغالگرانی از غرب، قرنها به سرزمینهای «وحشی» سفر کردهاند و دربارۀ جوامع ساده و «نابی» که در آن سرزمینها یافتهاند نامه نوشتهاند. و گاهی، برای سرگرمی همگانی و جذابیت آشکار، نمونههایی از آن جوامع را با خود به کشورشان برگرداندهاند. این واقعیت که مسافران دنیای مدرن نمیتوانند تاریخ معنیدار و ناراحتکنندۀ پشت برخوردهای اینچنینی با مردم را درک کنند گواه تلخی است از اینکه چه کسی تاریخ را مینویسد و چه کسی بر نگرشهای اجتماعی تسلط دارد و چه کسی تعیین میکند که آدمها چگونه با جهان تعامل کنند.
«مردم» چه کسانیاند؟ وقتی برای زنان هندی ساریپوش در بازار محلی غش و ضعف میکنید، آیا به تشکلهای زنان علیه شرکتهای استخراج معادن و مداخلات غرب در هند هم توجه میکنید؟ آیا به زنانی توجه میکنید که مخالف توریسماند و با ابژهسازی کارها در جوامعشان مبارزه میکنند؟ آیا به جوامعی توجه میکنید که، بهجای اینکه بخواهند توریستهای بیمبالات همه جا باشند، خواهان خلوت و احتراماند؟ چرا که آنها هم «مردم»اند و وقتی دارید تصمیم میگیرید که چه کسی نمایندۀ جامعه است، نباید جذابترین و تأییدکنندهترین اعضای جامعه را گلچین کنید. بلکه بهجای این کار باید افراد منتقد را در کنار خوشبرخوردها بپذیرید، عصبانیها را در کنار مهربانها، برآشفتههای درستکار را در کنار آدمهای تحقیرشده و شرمسار، یعنی کسانی که دوست دارید با هرزهنگاریِ فقر و افسانههای تراژدی «جهان سوم» باز هم بیشتر به ابژه تبدیلشان کنید.
این مردم انساناند. اسباببازی شما نیستند.