نقش تاثیرگذار دیپلماسی رسانه ای – که از شاخه های دیپلماسی عمومی به شمار می رود – بر آگاهان روشن است. بکارگیری همه انواع آن با نظر به فناوری های روزآمد و شیوه های نوین، سهم به سزا و مانایی در روابط بین الملل دارد. و مهمتر از همه آنچه افکار عمومی داخلی را نمایندگی می کند و یا متأثر می سازد رسانه است.
جمهوری اسلامی ایران کوشیده است سهمی از این ابزار اطلاع رسانی را در جریان مفاهمه و تعامل و در ارتباط با سیاست داخلی و خارجی بکار ببندد و روابط اش را توسعه دهد. اما اینکه کارکردها در این میدان تا چه حدی توانسته مؤثر و سازنده باشد محل بحث و بررسی است.
از دو منظر می توان به این موضوع و یا مسأله نگریست. یکی نحوه رویکرد رسانه های داخلی در ساخت افکار عمومی درون و بیرون از جامعه ایران است و دیگر نوع و نحوه رویارویی با منتقدان و مخالفان (با هر اندیشه، گرایش و انگیزه ای)؛ آنها که نوک پیکان مخالفت را به سوی جمهوری اسلامی ایران گرفته اند – جمهوری اسلامی با تمامیت سیاسی و فرهنگی آن را – آنها که راه تخریب را به جای نقد منصفانه پیش گرفته اند، آنها که در اسلام هراسی و ایران هراسی با سردمداران غرب و آمریکای شمالی همراهند و یا به این هراس ها دامن می زنند!
جای خالی نقد!
مخالف خوانان، آنانی اند که حجم تخریب شان بر نقد سیاست ها و عملکردهای جمهوری اسلامی ایران به مراتب بیشتر است و خط سیاسی شان را با تکثیر نفرت و برانگیختن خشم مردمی نسبت به اصل حاکمیت دنبال می کنند که ریشه در تفکر سیاسی ای دارد که خود را از سپهر سیاست های جاری در ایران به کلی جدا می کند. آنها هیچ همدلی با نظام سیاسی ایران ندارند و به شدت به دنبال همراه کردن دیگران با خود هستند. این مخالفان سرسخت، البته مخالفان سرسخت خود را در داخل و خارج از ایران دارند (چه آنها که از سر موضع همدلانه با ایران اسلامی به جدال یا مخالفت با آنها بر می خیزند و چه از مواضع حزبی که بدان وابسته اند). این رویارویی و کنش و واکنش های سیاسی گاه تا حدی است که مرز انتقاد و تخریب نادیده انگاشته می شود و چه بسا کار منتقدان متعهد داخلی را با مشکل مواجه می کند! به طوری که برخی دلسوزان تا زبان انتقاد را نسبت به اوضاع داخلی کشور باز می کنند به مخالفت و منتسب به تأثیرپذیری از شبکه های خارجی معاند و مخالف متهم می شوند! در حالی که این منتقدان کسانی نیستند جز علاقمندان و دلسوزان به اسلام و انقلاب اسلامی. چنین اتهام زنندگان و منتسب کنندگانی در مقام مواجهه نظری با منتقدان، در سطح مانده اند و جای دوست و دشمن را اشتباه گرفته اند! که این نشان از یک خلاء تئوریک در نظام فکری سیاسی شان دارد. اینان فرهنگ نقد را به رسمیت نمی شناسند و بر هر نوع انتقاد و پیشنهاد سازنده ای انگ مخالفت و همصدایی با مخالفان می زنند. دوستان جاهلی که قادر به تشخیص سره از ناسره نبوده و از تشخیص علل بیماری های اجتماعی عاجزند. کارکرد منفی اینان نسبت به دشمنان آگاه اگر بیشتر نباشد کمتر نیست!
چیست آن خلاء تئوریک؟!
نقد، از واژگانی است که در سپهر سیاست به جای آنکه جامه تقدس بپوشد تا حد زیادی به حاشیه رفته، حال آنکه نقد خیرخواهانه ریشه در نظام اعتقادی اسلام دارد که هدفش سازندگی و بهبود شرایط معنوی و مادی جامعه است و لذا، نقد که جدا کردن سره از ناسره است تا آنجاست که به تخریب صاحب سخن نیانجامد و تخریب هم آنجاست که پای حذف و از میدان بدر بردن منتقد به میان آید. در تفاوت میان نقد و تخریب، این روایت امام سجاد علیه السلام پیام بسیار سازنده ای دارد: “چه بسا اشخاصی که از بس خوبی شان را گفتند و مدح شان کردند، فریب خوردند و فاسد شدند و چه بسا افرادی که چون از عیبشان چشم پوشی شد (و مورد انتقاد قرار نگرفتند)، مغرور شدند.” سخن در جایی است که منشأ انتقاد غیر از تعهد ایمانی و نوع دوستی نیست. و حدیث معروف از امام صادق علیه السلام که فرمود: “بهترین دوستان در نزد من کسانی اند که عیوب و نواقص من را به من هدیه دهند.” نیز پیامی به والایی حدیث امام سجاد (ع) دارد. لذا، از این نظر حساب منتقدان را با مخربانی که در ضدیت با اسلام و انقلاب اسلامی فعالیت می کنند جدا می دانیم.
گفتنی است، رسانه های دیداری و شنیداری فارسی بسیاری در خارج از کشور فعالیت می کنند و با گزارش ها و تحلیل هایی که از درون جامعه ایران اسلامی ارائه می دهند، بسیاری از دلسوزان را نگران می کنند از این نظر که بر افکار عمومی تاثیرگذارند، در حالی که نه شرایط داخلی چنان است که نمایانده می شود و نه آن رسانه ها در مواضع خود صادقند که بتوان یکسره بدان ها گوش سپرد و معیار داوری قرار داد.
به راستی راه خنثی سازی تبلیغات مخرب رسانه های مخالف و معارض چیست؟
روشن است که مشکلات کشور در زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی همگان را نگران می کند، اما نوع مواجهه رسانه ای می تواند از دو حیثِ منتقدانه و مخالفانه نشان دهد که خردمندان و دوستداران واقعی تمامیت ایران اسلامی کیانند؛ آنها که برای تعمیر و آبادانی خانه خویش می کوشند یا عده ای برای خرابی آن؟!
نقش رسانه ملی در بسط فرهنگ نقد
چشم بر واقعیت ها و مشکلات عارضی و ساختاری نبستن، اولین گام جست و جو برای حل مسائل است، در غیر آن، همین مسائل پیش رو را معارضان با انگشت اشاره به ما نشان خواهند داد که نشان از تقصیر و سهل انگاری ما در مسأله یابی دارد! مسائلی که عموما خود را به ما نشان می دهند، اما ما نگاهمان را از آنها بر می داریم. برخی از ما حتی نمی خواهیم مسائل شخصی خودمان را مسأله بدانیم در حالی که هر مسأله ای نه تنها شخصی نیست بلکه ریشه در مسائل اجتماعی دارد که دین شناسان و جامعه شناسان عموما بدان ها می پردازند، اما این عدم پردازش ها برخی را نگران نمی کند، زیرا بعضی واقعیت ها آزاردهنده اند و آسان ترین راه مواجهه با آنها ندیدنشان است و یا خود را به نادیده زدن! تنگناهای اقتصادی و سیاسی چیزی نیستند که بتوانند پوشید بمانند، خصوصا در این شرایط که به گمان هایی کشور را در پیچ تاریخی پیشرفت و یا پسرفت (نزاع و یا تعامل بر سر برجام!) می بینند و سوألاتی را پیش رو قرار می دهد که وظیفه و نقش رسانه ملی را در روشنگری و توجیه افکار عمومی بیش از پیش بیشتر می کند. و این انتظار را برای دلسوزان کشور پیش می آورد که رسانه های داخلی به خصوص رسانه ملی در تحلیل و تفسیر شرایط و علل اتفاقیه با مردم صریح تر و بی پرده تر سخن بگوید و بهانه نفرت پراکنی و سمپاشی ها را از مخالفان ایران اسلامی بگیرد. تاکید بر این باور که صدا و سیمای کشورمان را تأملی دوباره باید که کنش و واکنش های مردمی را نمایندگی بیشتر کند و یا به معرض همگان بگذارد.
آیا به واقع در پیچ تاریخی قرار گرفته ایم که به بهانه آن، رسانه های مخالف چنان بوق و کرنایی سر می دهند! تو گویی هیچ نشانه های مثبت و امیدبخشی در مقابل سیاستگذاران و مسئولان تصمیم ساز باقی نمانده و اوضاع یکسره سیاه است و سیاه، بی نقطه سفید و یا خاکستری! مگر آیا از پس امروز فردایی نیست؟!
حال، چه خوب می توان فاصله میان نقد و تخریب را از زبان رسانه های گوناگون دریافت!
به طوری که اشاره شد، آن کسی که دلسوز خانه خویش است برای تعمیر آن کوشش می کند و به دنبال عوامل تخریب نمی رود، مگر آنکه این خانه، خانه اش نباشد!
کشور عزیز ما، شرایط خوب و نقاط مثبت آنقدر داشته و دارد که نتوانیم از آن در مقابل هجمه های سیاه نمایانه برخی رسانه ها از آنها دفاع کنیم. لذا، همه آنها که دل در گرو پیشرفت ایران دارند، راه نقد را در پیش می گیرند و در مقابل تخریب های ناسزا از آن دفاع می کنند.
جمهوری اسلامی ایران به پشتوانه گام های مثبتی که تاکنون برداشته، بیش از هر چیزی به وفاق ملی نیازمند است، وفاقی که رسانه ملی در ایجاد آن سهم به سزایی ایفا می کند. استفاده از نظرات منتقدانه دلسوزان آگاه و زمان شناس می تواند به این امر کمک کند. آری، در آستانه ای قرار داریم که نیاز به یک بعثت فکری در صدا و سیمای ملی داریم تا بتوانیم بر بازسازی فکری جامعه و حل مشکلات فائق آییم. کیست آنکه منکر نقش اصلی و اساسی رسانه ملی در برانگیختگی و سازندگی فکری و اجتماعی باشد؟! تقویت میثاق ملی نیازمند آن است که رسانه ملی، پیامبرانه مسئولیتش را در خبررسانی و تحلیل به انجام برساند. میدان دادن به اندیشه های منتقدان در ساحت های گوناگون نیاز ضروری جامعه است، جامعه ای که در حقیقت نمی خواهد پاسخش را از زبان غیر دریافت کند، اما گاه در خلاء ها به سوی آن رو می کند! راه حل نارسایی ها و مشکلات را نمی توان از اغیار انتظار داشت و نسخه هایشان هم راه علاج نخواهد بود. چشم دوختن به غیر بر مشکلاتی که به دست خودمان پدید آمده، همانا سپردن بیمار به غیرمتخصص است. اگر اقتصاد و سیاست و فرهنگ امری جهانی است و بی ارتباط با نظام بین الملل نمی توان حلش کرد، باز به دست متخصصان داخلی جهان شناس ممکن می شود که دل در گرو اسلام و ایران دارند. و این رسانه ملی است که باید شرایط ذهنی و عینی را برای جامعه فراهم کند تا راه حل ها از میان مجموعه ایده ها پیدا شود. همان گونه که قدرت سخت تاثیرات تدریجی و بلندمدت را در اعمال سیاست های دولت اعمال می کند و رافع بسیاری از موانع بر سر راه دولت است، بیش از آن باید به قدرم نرم و دیپلماسی رسانه ای در تاثیرگذاری بر جریان توسعه و افکار عمومی دل بست.