پرسش از اتفاقی که شهرهای جهانی از طریق بنیان گذاری الگوی خاصی از روابط اجتماعی برای زندگی انسان رقم زده، دارای ابعاد مختلفی است، در این بخش به تناسب زیست در فضای کشور خودمان که مسئله دینی، باورهای دینی و روابط آن با دنیای جدید همواره به عنوان یک گره فکری محل تأمل بوده است، به سراغ دکتر محمد هادی همایون، رئیس دانشکده ارتباطات دانشگاه امام صادق (َع) رفتیم تا در خصوص وضعیت دین و دین داری در شهرهای مدرن سخن بگوییم.
شهر ها، دروازه ورود به ساحت قدس
آقای دکتر در ابتدا به مسئله نسبت ماهیت شهر با دین بپردازید، آیا از اساس کلانشهرها مکان مناسبی برای بروز و ظهور تجلیات دینی ما هستند و یا خیر؟
همایون: من معمولا ترجیح میدهم برای تحلیل پدیدهها ابتدا نگاهی تاریخی داشته باشم. چراکه پدیدهها به هر حال یک همراهی تاریخی با ما دارند و شکل گیری آنان، اوج و افولها، تثبیت و… آنها در دل تاریخ رخ میدهد. مهمترین موضوع پیش روی ما، موضوع تمدن نوین اسلامی است که به عنوان زمینه سازی ظهور در دستور کار خود قرار دادهایم، با این وصف شهر یکی از مقومات و ستونهای اصلی ایجاد این تمدن است. یعنی موضوع حکومت، معیشت، علم و در کنار اینها مسئله شهر جزء مباحث بنیادین تمدن سازی است. تمدن در حال ساخت، باید نسبت خود را با مسئله شهر و شهر نشینی روشن کرده باشد. این در خصوص اهمیت مسئله که به نظرم بسیار مسئله اساسی و بنیادین است.
اما به لحاظ تاریخی به نحو بسیار مختصر عرض میکنم که ما اولین رگههای حرکت انبیاء به سمت تمدن سازی را بعد از طوفان حضرت نوح (ع) داریم، مابین دوران حضرت آدم تا حضرت نوح، ما با یک دوره تقیه مواجه هستیم که به خاطر اتفاقی است که میان جناب هابیل و قابیل میافتد و گروه بندی و دسته بندی که شکل گرفته تا آنکه نهایتا قابیلیان در طوفان حضرت نوح (ع) از بین رفته و زمینه برای آنکه ما یک قدم جدی به سمت آن تمدنی که هنوز هم منتظر آن هستیم برداریم ایجاد میشود. از همین سخن میشود فهمید که تاریخ کنشهای جبهه حق را بنده یک حرکت مستمر و رو به جلو برای ایجاد آن تمدن موعودی میبینم که در آن همه به قرب خداوند میرسند. یکی از جدیترین اقداماتی که حضرت نوح بعد از طوفان انجام میدهد، نهضت شهر سازی است. یعنی ما تا قبل از دوران حضرت نوح، کوفه را داریم، اما کوفه به عنوان یک منطقه وجود دارد، شهر نیست، وارد کردن شهر در زندگی انسان یک گام مهم به سمت تمدن سازی است که به نظر میرسد بابل نخستین و یک از شهرهای مهمی است که ساخته میشود به عنوان آنکه باب الله باشد، یعنی شهر دروازه ورود به حریم خداوند است، شهر یک ابزار تمدن سازی جدی است، آن هم برای تمدن اسلامی و نه این تمدن غربی امروزه که در حقیقت شهر نشینی مولود آن، به نسبت با شهر ننشینی، مارا بیشتر به سمت شیطان سوق میدهد. یعنی کسی اگر بخواهد فرار کند از افتادن به دام شیطان باید از شهر خارج شود.
حضرت نوح (ع) بعد از طوفان همراهان خود را یعنی بازماندگان هشتاد نفره کشی را با نظم خاصی در شهرها جای داد و این نشان میداد که شهر سازی صرفا یک بابل نبوده است. ظاهرا اصحاب حضرت نوح بعد از طوفان به چند گروه تقسیم شدند، یک گروهی در کوفه باقی مانده و سپس تا انتهای اروپا ادامه مسیر دادند، یک گروه به سمت مصر آمدند و تا جنوب قاره آفریقا را پیمودند و گروهی نیز به ایران آمدند که تا انتهای آسیا و چین را رفته و از آنجا وارد آمریکا شدند؛ بنابراین نهضت شهرسازی در زمان حضرت نوح تنها منحصر در یک شهر نبوده است. ماهیت این شهرها همانگونه که عرض کردم شهر خدا بودن است. اینها باب الله هستند مانند شهر بابل. البته جالب است بابل که دروازه ورود به خداست، با فاصله کمی از غرب خود کربلا را دارد که قرب الله است. در کربلا شهر سازی نمیشود، اما به اصطلاح شهر سازان لکه گذاری میشود، چراکه واقعه عاشورا یک واقعه تاریخی است که هر یک از انبیاء برای زمینه سازی و ایجاد آن نقشی را ایفا میکنند؛ بنابراین مسئله شهر در ابتدا از طریق دین و با حقیقتی محوری به نام امام، با زندگی ما پیوند خورده است. بعد از این ما میبینیم که همین شهرهایی همچون بابل مانند اتفاقاتی که امروز رخ داده است، تبدیل میشود به بت خانه. یعنی ما گزارشهایی که اکنون از بابل داریم، شهری است که سرتاسر مملو از بتها بوده است. زمان قیام حضرت ابراهیم (ع) میبینید که بابل از کارکرد اصلی خودش خارج شده. در واقع موضوع شهرنشینی که قرار بود ابزاری باشد تا به واسطه آن انسانها به سمت امام و به سمت خداوند حرکت کنند، از چارچوب اصلی خود خارج شده است. ما این جریان را داریم تا مصر. مصر خب به ظاهر یک تمدن برجسته را در دوران فرعون تجربه میکند، اما شهر فرعون شهری است که دیگر هیچ روح و معنویتی ندارد بنابراین نمیتواند انسانها را به سمت خداوند سوق دهد. شما نگاه میکنید در زمان حضرت یوسف دوباره جریان توحید در شهرهای مصر باز میگردد، اما بعد از ایشان دوباره وضعیت دگرگون میشود. چیزی که اتفاق میافتد و به نظر نکته مهمی میآید، آن است که اتفاقا اصحاب حضرت موسی (ع) یا بنی اسرائیل تشویق میشوند از این شهر خارج شوند، علی رقم اینکه شهر فرعون دارای مرکزیت بوده در تمدن سازی، این شهر ارتباطش با خداوند قطع است و اکنون در خروج از شهر است که میتوان خداوند را جستجو کرد، لذا بنی اسرائیل از شهر خارج میشود. توجه کنید با خروج بنی اسرائیل و اتفاقات بعد از آن، فرعون و لشکر وی در نیل غرق میشوند، پس طبیعتا بنی اسرائیل مجدد میتوانسته به شهر قبلی رجوع کند، اما خروج از شهر در اینجا محوریت مییابد. بعد از آن هم ۱۵ سال در بیابان باقی میمانند چراکه آمادگی این مسئله وجود نداشته که قدس را تبدیل به شهری الهی کنند. بله نهایتا چاره کار ما شهر دینی است، اما برای عبور از شهر ضد خدایی به شهر الهی، یک دوره خروج از شهر نیاز است که بنی اسرائیل طی آن ۱۵ سالی که در صحرای سینا بودند برای تربیت و چهل سال بعدی که برای مجازات در این صحرا گرفتار شدند تا آمادگی لازم را جهت بنیان گذاشتن آن شهر خدایی که مبدأ تمدن شود را به دست بیاورند. البته خداوند هم به آنها گفت که اگر این مسیر تاریخی را نمیخواهید و صبر در آن ندارید، «قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا» برگردید به مصر و در آن شهر زندگی کنید. این خروج از شهر اتفاق بزرگی است، این اتفاق چیزی است که در صدر اسلام نیز شما شاهد آن هستید. در ماجرای عاشورا خیلی جدی این موضوع را میبینید که خروج از شهر مرکز تحولات میشود، در دوره خود ما این چند روز راهپیمایی اربعین که یک زندگی بیابانی داریم، بسیار کمک میکند تا این تعلقاتی که شهر ایجاد کرده برای ما، آن هم تعلقاتی که در طی مسیر به سمت خداوند کمکی نمیکند بریزد، ولی باز ما یک حرکت به سمت شهر را داریم، همین منطقه کوفه در قیام حضرت حجت تبدیل به مرکز جهان میشود، هم نماز جمعه محوری جهان در آن خوانده میشود و هم ریخت و بافت شهر بر محوریت امام به وجود میآید. این موضوع را شما در تمدن اسلامی نیز میبینید که شهر بر محوریت مسجد جامع، امامزاده و یا یک مکان مقدس گسترش پیدا میکند و نهادهای تمدن ساز همچون بازار و مدرسه در حول این مکان مقدس شکل میگیرند.
شهر مدرن و عصر عسرت دین
بنده تقریبا با این نظریه شما که به طور مفصل آن را در کتاب «تاریخ تمدن و ملک مهدی» بسط داده ایم آشنا بودم، البته که این تحلیل از تاریخ شهر نیشنی، میتواند گشایش گر روزنههایی برای تعیین آینده نیز باشد. اما پرسش اصلی در خصوص نسبت شهر جدید و دین داری است. چیزی که به نظر میرسد آن است که شهر جدید یا مفهوم «city» از اساس با شهر که در گذشته مدینه خوانده میشد متفاوت است. وبر بحثی در جامعه شناسی شهری خود دارد که به دنبال بیان وجه تفاوت شهرهای مدرن با شهرهای گذشته است. وی ماهیت شهر جدید را نه با اقتصاد، نظام بورکراتیک سیاسی و … بلکه با أمر جامعه مدنی، مشارکت مدنی و دیگر مفاهیم مدرن توضیح میدهد؛ لذا شهرهای امروزین به نظر کارکرد کاملا متضادی با تاریخچهای که شما برای آنان ترسیم نمودید دارند.
همایون: بله! همانطوری که شما با دقت بیان کردید و پاسخ نیز در خود تبیین شما وجود دارد، از لحاظ تمدنی، تجلیات ظاهری یک تمدن همیشه تابع نظریات عمیق آن است. در واقع اگر شما میخواهید بدانید شهر مدرن چیست، کارکرد آن کدام است و چه نسبتی با دین برقرار میکند باید خود مدرنیته را مطالعه کنید، چراکه این مدرنیته است که به شکل هنر، تکنولوژی، شهر و… درآمده. در مجموع چیزی که من از نظریه مدرنیته میفهمم که در قالب شهر مدرن تجلی یافته، موضوع اخلاد در ارض است. در حقیقت ما هبوط نموده ایم در عالم دنیا که از امکانات آن استفاده کنیم برای بالا رفتن، نظریه مدرن به ما میگوید که اینجا بمانیم، مدرنیته نمیگوید تا موقعی که اینجا هستیم راحت زندگی کنیم برای آنکه راحت به سمت خداوند برویم، بلکه میگوید آمده ایم اینجا باشیم برای آنکه خوش باشیم، پس هدفی ورای این ظاهر زندگی دنیایی وجود ندارد؛ لذا این ایده در تمام آثار و لوازم آن از جمله شهر نیز بروز و ظهور پیدا میکند. ما در حال حاضر شهر که با حفظ پوسته ظاهری به معنای آنکه عدهای از انسانها در جایی جمع میشوند و ساکن میشوند را حفظ کردیم، باطن آن را که قرار بود این شهر راه انسان را به سمت ملکوت باز کند، حذف نموده ایم، بنابراین میبینیم که این حذف باطن، خیلی سریع خود را در ظاهر شهر نشان میدهد. یعنی میبینید که مثلا محور نبودن مسجد خیلی زود خود را نشان میدهد، الان در تهران شما بگویید چه جایی محور است؟
مالها در حال حاضر محور هستند.
همایون: بله! یعنی تهران قدیم که شما میبینید بازار آن از کنار امامزاده زید شروع میشود و به سمت جلو میرود، امروزه دیگر امامزادگان آن پیدا نیستند. یعنی اگر از لحاظ معماری قرار بود مصلی تهران نگین این شهر باشد، خودش در حال حاضر به عنوان یک چالش مدیریتی مطرح است. بعد نوع بازنمایی و نماد سازی شهر را توجه کنید، نماد این شهر میشود برج میلاد که فاقد هرگونه هویتی است. این ساختمان هیچ هویتی ندارد، بعد خودش به عنوان یک نماد هویتی شهر معرفی میشود؛ بنابراین تهران نماد مرکزیت دینی ندارد که وقتی وارد آن میشوید احساس کنید وارد شهری شده اید که میخواهد شما را به سمت خدا سوق دهد. شما تفریح که میخواهید بروید به عنوان یک خانواده مذهبی دچار مشکل میشوید لذا مدام میپرسید من کجا بروم که آلوده نشود؟ شما حتی اگر اهل خرید باشید مجدد همین سوال قبل را مطرح میکنید، یعنی تهیه مایحتاج روزمره زندگی شما را به سمت دینی بودن سوق نمیدهد بلکه یک چالش دین دارانه برای شما خواهد بود. اگر تا دیروز یک بقال منصف و مومن در محل شما بود که اجناس خود را از آن تهیه میکردید، اکنون این مغازه در هجمه نظام سرمایه داری تعطیل شده و برای تهیه مایحتاج روزانه شما باید راهی فروشگاههای زنجیرهای بشوید لذا مجبورید هم مسافت بیشتری را بروید، هم خرید بیشتری را بکنید و هم از آن روابط سنتی اسلامی خارج شوید. اینگونه شهرها در حال مانع تراشی برای هویت هستند چراکه شهرها با محوریت امام طراحی نشده اند. اگر به طرح بحث اصلی بنده توجه فرمایید، تمدن سازی زمینه ساز حرکت جمعی مردم، ذیل امام و به سمت امام است، لذا قیامت، رجعت، دوران ظهور و… نیز همین گونه خواهد بود. به عبارت دیگر هرگاه حقیقت دین به تمامه بروز و ظهور کند، چنین أمری را میبینید، یعنی حرکت جمعی مردم، ذیل امام و به سمت امام را مشاهده میکنید. خب شهرهای مدرن در این بنیاد هیچ راهی را ایجاد نمیکنند، حرکت جمعی انسان، ذیل امام و به سوی، اما در شهر مدرن وجود ندارد. اگر خیلی بخواهید خوش بینانه نگاه کنید، شهر مدرن شما را ذیل نظریه فرهنگ توده بی هویت در کنار هم قرار میدهند، اگر دقیقتر هم نگاه کنید میبینید که یک ایدئولوژی پشت آن وجود دارد که انسان را به سمت بی دینی سوق میدهد برای اخلاد فی الأرض، لذا شهرهای ما باید یک تغییر اساسی در ساختار و سازمان، روابط اجتماعی و معماری خود تجربه کنند.
نسبت اسلام و تکثر در شهرها
بحث بسیار مهمی را ما در بخشهای مختلف این پرونده مطرح کرده ایم که به نظر یکی از گرههای اصلی نسبت اسلام و جهانی شدن در شهرها بوده و آن طرح بحث نسبت اسلام و تکثر است. در حقیقت شهر مدرن مجلای تکثر هاست، مجلای وجود اشخاصی است که بدون کمترین تعصب، زیست اجتماعی خود را به نحو موزاییکی و تکه چسبانی شده سامان داده اند و هرچه فرایند جهانی شدن به پیش رود، گویا شهرهای ما بیشتر دچار چنین وضعیتی میشوند. با این حساب، دین ما چه نسبتی با مسئله تکثرها برقرار میکند؟ آیا اعتقاد به اینکه خارج از دین نورانیتی وجود ندارد امکان ارتباط گیری با دیگر فرهنگها را بریا ما باقی میگذارد؟ ایده یکسان سازی که در مدرنیسم به جهانی سازی تعبیر میکنیم، آیا در اندیشههای اسلامی نیز مطرح است؟
همایون: در پاسخ سوال شما باید عرض کنم که اگر ما حقیقت شهر را و حقیقت آن تمدنی را که شهر ذیل آن شکل میگیرد، حرکت جمعی مردم ذیل امام و به سوی امام بدانیم، این تعریف از حقیقت این حرکت تمدنی دارای یک وصف دیگری است که اکنون میگویم، و آن حرکت جمعی انسانهای به ظاهر متفاوت، ذیل امام و به سمت امام است. شما در عاشورا انسانهای متفاوت را میبینید، یعنی ما در عاشورا مسیحی داریم، عثمانی مذهب داریم، اما مسیحی که آمده حسینی شده، عثمانی داریم که آمده حسینی شده، همه آمده اند، اما ذیل سید الشهدا یک دور تصفیه شده اند. در قیامت نیز همین است، «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» یعنی مردم دیگر به نام امام خود شناخته میشوند، چراکه هرچه هستند در آن مقطع دیگر اعتیاریات وجود ندارد و تنها آن پیوند حقیقی با امام است که هویت اینها شده، عصر ظهور حضرت نیز همین است. هنگامی که حقیقت امام به تمامه ظاهر میشود دیگر شناسنامهها معتبر نیستند، این موضوع معتبر نیست که دیگر چه مذهبی دارند، هرکس معتقد به امام باشد شیعه او میشود و هرکس این اعتقاد را نداشته باشد کافر خواهد بود، چراکه حقیقت به معنای تام خود در حال روشن شدن است. اگر این باشد، موضوع جهانی سازی که ما میفهمیم، یک حرکت مستمر است برای جمع کردن انسانهای مفتاوت نه با این فرض که قرار است این تفاوتها تا قیامت ادامه پیدا کند، بلکه قرار است اینها بروند به سمت حذف این تفاوتها و آهسته آهسته این جامعه از جهت توجه به امام و توجه به خداوند یکسان شود.
پس تفاوتهای فردی و جغرافیایی چه میشود؟ آیا شهری که در منطقه سردسیر به وجود میاید با شهری که در منطقه بیابانی به وجود میآید به یک شکل خواهند بود؟ یا از اساس تاریخ بلندی که آن منطقه پشت سر خود گذاشته تغییر ایجاد نمینماید؟
همایون: چرا در اسلام ظرفیتی وجود دارد برای پذیرش این تفاوتها ذیل یک عنوان کلی که انسانها به سمت آن میروند، ولی قرار نیست ما با همین تفاوتها ادامه دهیم، ما میرویم به سمت یکسان سازی. آیا اگر همه انبیاء را یکجا با هم جمع کنند این تمایزات میان انها وجود دارد؟ در قیامت همه این تمایزها میریزد، حتی خود زمین صاف میشود، در بحث نشانههای ظهور این مسئله وجود دارد و در نشانههای قیامت نیز مطرح است، یعنی این تفاوتها که بر اثر تاریخ و جغرافیا داریم، در اثر طول حرکت مردم ذیل امام از بین میرود و، چون از بین میرود، تفاوتهای انسان نیز دیگر بر اساس این مسائل اعتباری نخواهد بود، بلکه تفاوتها بر اساس حقیقت آنها خواهد بود؛ لذا مسیر حرکت مردمی به سمت حق، از ناحیه تاریخ و جغرافیا مورد دستکاری قرار نمیگیرد. در واقع ما داریم میرویم به سمت شهرهای کاملا در دل تمدن اسلامی و انسانهایی که یکسان زندگی میکنند، نه یکسان به معنای خسته کنند، من سوال میکنم از شما، اگر در بلند مدت و ذیل تربیت امام همه انسانها نمازخوان شوند، اگر همه انسانها نماز اول وقت خوان شوند و اگر همه انسانها نماز جماعت خوان شوند، شما موقع اذان ظهر چه صحنهای را میبینید؟
تفاوت و پراکندگی در میان مردم و شهرها میبینید؟ و یا آنکه یک حرکت واحد به سمت مسجد میبینید؟ سر اذان که میشود همه به سمت مسجد میروند، لذا تفاوتها در حال از بین رفتن است، در آینده جامعه ما تفاوتها معنی دارتر از تفاوتهای اعتباری امروزی است، لذا شهرهای ما در آن برهه شهرهای خدا خواهند بود. البته این یک حرکت تدریجی است، لذا در ابتدا شاید ادیان دیگر نیز به رسمیت شناخته شوند، اما در انتها اگر همه مردم بخواهند رشد کامل داشته باشند، باید این تفاوتها و تکثرها را کنار بگذارند و همه به سمت یک دین و مسیر واحد حرکت کنند؛ لذا ما به سمت یکسان سازی فرهنگی حرکت میکنیم و این موضوع که تنوع فرهنگی تا آخرین مراتب قابل پذیرش بوده به نظر من خدشه دار است.