اکونومیست در مطلبی به قلم مدیر شورای روابط بین المللی روسیه نوشت: جنگ روسیه و اوکراین ماهیت قومی ندارد: کسانی با اصالت اوکراینی و روس در هر دو طرف میجنگند. برخلاف بسیاری از اظهارات مسکو، ناسیونالیسم رادیکال هم انگیزه اصلی مقاومت اوکراین نیست. دعوا بر سر مذهب هم نیست. روسیه و اوکراین هر دو اساساً کشورهای سکولار هستند و رنسانس مذهبی اخیر در این دو کشور سطحی است. به نظر من، دعوا عمدتاً بر سر قلمرو نیست، اگرچه اختلافات در این زمینه مانع بزرگی برای دستیابی به یک راه حل صلحآمیز بوده.
در ادامه این مطلب آمده است: این کشمکش مربوط به برخورد بین شیوه های بسیار متفاوت سازماندهی زندگی اجتماعی و سیاسی در داخل دو کشور است که زمانی با هم بخش بزرگی از خاک شوروی را تشکیل می دادند. همچنین تقابل فکری بین دو دیدگاه درباره نظام بینالملل مدرن است. دو برداشت متضاد از اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست است، چه چیزی عادلانه است و چه چیزی نیست، چه چیزی مشروع است و چه چیزی نامشروع است و رهبری ملی باید شامل چه چیزی باشد.
از یک سو، اوکراین را نمیتوان نمونهای کامل از لیبرال دموکراسی غربی دانست، هرچند این کشور همواره حرکتی آرام، ناهماهنگ و همراه با مشکلات و عقب نشینی های قابل درک در این مسیر داشته است. از سوی دیگر روسیه را هم نمیتوان یک دولت اقتدارگرای کلاسیک آسیایی یا اروپایی دانست، هرچند حداقل در 20 سال گذشته از مدل لیبرال دمکراتیک دور شده است. جامعه اوکراین به طور کلی از پایین به بالا سازماندهی شده است، در حالی که جامعه روسیه یک فرآیند از بالا به پایین را در خود دارد. برای مثال، از زمان استقلال در سال 1991، اوکراین شش رئیس جمهور را انتخاب کرده است. که انتخابات هرکدام با تنشهای گسترده همراه بوده است. در همین دوره روسیه تنها توسط سه رئیس دولت اداره می شد. هر رهبر جدید با دقت انتخاب و توسط سلف خود حمایت می شد.
مورخان، انسان شناسان فرهنگی و جامعه شناسان هنوز درباره دلایل این واگرایی بحث دارند. اما مهمترین نکته اینکه این ناسازگاری اساسی در دو مدل سازمان اجتماعی نه تنها منجر به یک رویارویی نظامی و برادرکشی وحشتناک در مرکز اروپا شده، بلکه نحوه عمل هر یک از طرفین در مناقشه را نیز مشخص می کند. از پرسنل گرفته تا تبلیغات و از استراتژی گرفته تا دولتمداری، دو مدل رقیب پس از شوروی با آزمونی مهم روبرو هستند. عواقب این رویارویی بسیار فراتر از اروپا خواهد بود.
کیف میتواند استدلال کند که شرایط برخورد منصفانه نیست. روسیه بزرگتر، ثروتمندتر و از نظر نظامی قدرتمندتر از اوکراین است. از سوی دیگر، اوکراین از همدلی بینالمللی و کمکهای تقریباً نامحدود دفاعی، اقتصادی، بشردوستانه و اطلاعاتی غرب برخوردار است. روسیه تنها می تواند به خود تکیه کند و در معرض فشار تحریم های دردناک فزاینده قرار دارد.
بسیاری از کارشناسان روسی عادت دارند بگویند که ارتش عظیم غربی و حمایت های دیگر تنها دلیلی است که اوکراین هنوز فروپاشیده یا تسلیم نشده است. اما این روایت منابع انگیزه اوکراین را توضیح نمی دهد. افغانستان را در نظر بگیرید، جایی که تمام حمایتهای نظامی درازمدت آمریکا و شرکای آن نتوانست از تهاجم غیرقابل توقف طالبان در سال گذشته جلوگیری کند. اگرچه نمیتوان این دو درگیری را مستقیماً با هم مقایسه کرد، اما واقعیت روی زمین روشن به نظر می رسد: در حالی که افغان ها در سال 2021 دیگر انگیزه جنگیدن برای کشور و ارزش های خود را نداشتند، اوکراینی ها در سال 2022 به وضوح این انگیزه را دارند.
خطر درگیری بعید است از این بیشتر شود. مسئله آینده سیستم بین المللی و آینده نظم جهانی است. مهمتر از همه، مسئله درک ما از خود مدرنیته و در نتیجه، مدل های ترجیحی ما از توسعه اجتماعی و سیاسی است.
سه سناریو برای چگونگی پایان جنگ وجود دارد و هر کدام پیامدهای ژئوپلیتیکی عظیمی خواهند داشت. اگر کرملین قاطعانه در این بنبست حماسی شکست بخورد، احتمالاً شاهد ظهور دوباره تکقطبی خواهیم بود – البته پکن همچنان تنها مخالف چنین شرایطی باقی خواهند ماند. اگرچه اوکراین ممکن است برای پوتین یک کار ناتمام باشد، اما وضعیت روسیه برای بسیاری در غرب یک کار ناتمام است. پیروزی اوکراین ممکن است به یک روسیه رام شده و اهلی منجر شود. روسیه آرام به غرب این امکان را میدهد که راحتتر با چین کنار بیاید، چینی که تنها مانع بزرگ در برابر هژمونی لیبرال و «پایان تاریخ» است.
اگر درگیری منجر به صلحی ناقص اما مورد قبول دو طرف شود، نتیجه نهایی برخورد بین مدلهای روسی و اوکراینی به تعویق خواهد افتاد. رقابت شدید بین دو مدل سازماندهی اجتماعی ادامه خواهد داشت، اما، امیدوارم، به این اندازه وحشیانه نباشد. مصالحهای نه چندان عالی بین غرب و روسیه که شاید با سازش مهمتر و اساسی تر بین غرب و چین به دنبال داشته باشد. اگر توافق با پوتین امکان پذیر باشد، توافق با شی جین پینگ هم به دست خواهد آمد. با این حال، نزدیک شدن چین و غرب نیازمند زمان، انرژی و انعطاف سیاسی بیشتر غرب است. این امر منجر به اصلاح نظم جهانی، با تغییرات عمده در سیستم سازمان ملل، هنجارهای قدیمی حقوق عمومی بین المللی و بازسنجی در صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و سایر نهادها خواهد شد.
اگر توافقی در مورد اوکراین وجود نداشته باشد و درگیری از طریق چرخههای آتشبس متزلزل و به دنبال آن دورههای تنش مجدد ادامه یابد، انتظار پوسیدگی در نهادهای جهانی و منطقهای را دارید. نهادهای بینالمللی ناکارآمد ممکن است در بحبوحه مسابقه تسلیحاتی، گسترش سلاحهای هستهای و افزایش درگیریهای منطقهای سقوط کنند. چنین تغییری تنها منجر به هرج و مرج بیشتر در سال های آینده خواهد شد.
ارزیابی احتمال هر یک از سه سناریو بسیار دشوار است – متغیرهای مستقل بیش از حد می توانند بر نتیجه درگیری تأثیر بگذارد. من سناریوی اصلاحات را که در آن توافقی برای پایان جنگ انجام شود، بهترین گزینه برای همه می دانم. در بقیه حالات، تغییرات یا خیلی سریع اتفاق افتاده یا روند این تغییرات کاملا مسدود خواهد شد. در هر دو صورت، خطرات سیاسی چند برابر خواهد شد. اگر درگیری باعث یک انتقال تدریجی، منظم و بدون خشونت در راستای پایدارتر شدن نظم جهانی شود، یعنی نوع بشر اجازه نداده فداکاری های اوکراین به هدر برود.