از زمان پیروزی “جو بایدن” در انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا و انتخاب وی به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور تاریخ آمریکا، سیاست خارجی این کشور نیز شرایط جدیدی را متناسب با برخی تحولات بین المللی تجربه کرده است. در این راستا، بایدن به طور خاص تکیه اصلی تلاشهایش را بر تغییر دیدگاه جهانیان به آمریکا و به اصلاح موقعیت آن به عنوان یک قدرت هژمونیک معطوف کرد(جایگاهی که در دوران ریاست جمهوری ترامپ، آسیب های جدی را متحمل شد) و سعی کرد در راستای شعار اصلی دوران رقابت های انتخاباتی خود یعنی “آمریکا بازگشته است/America is Back “، به نوعی این پیام را برساند که به اصلاح آمریکای قانونمدار و غیرجنجالی، بار دیگر به عرصه جهانی بازگشته و عصرِ ترامپ و شرایطی که وی برای آمریکا ایجاد کرده بود که در قالب آن، این کشور در موضوعات مختلف با متحدان خود به مشکل خورده بود و به نوعی منزوی شده بود، به پایان رسیده است.
در این راستا، منطقه غرب آسیا که یکی از نقاط اصلی توجهِ سیاست خارجی دولت های مختلف آمریکا بوده، عملا تاثیرات ملموسی را از رویه های جدید دولت بایدن تجربه کرده است. در این راستا، بایدن با خارج کردن بیتدبیر و البته خفت بارِ نظامیان آمریکایی از افغانستان، عملا زمینه را جهت سقوط مجدد افغانستان به دست طالبان فراهم کرد و بسیاری را با این پرسش رو به رو کرد که حقیقتا هدف آمریکا از حمله به افغانستان و اشغال 20 ساله این کشور چه بود؟ در عین حال، بایدن برخلاف وعده خود مبنی بر بازگرداندن سریع آمریکا به توافق اتمی ایران موسوم به برجام نیز، عملا روند مذاکرات وین را فرسایشی کرد و به نوعی همان مسیری که ترامپ در قالب کارزار فشار حداکثری علیه ایران در پیش گرفته بود را ادامه داد. البته که ناکارآمدی های وی در مورادی نظیر معادله افغانستان نیز موجب شد تا او قدرت مانور کافی در معادله اتمی ایران و نشان دادن انعطاف در روند مذاکرات را هم نداشته باشد.
با این همه، “جنگ اوکراین” تاثیرات قابل توجهی بر معادلات غرب آسیا و به طور خاص اوج گیری قدرت ایران و محور مقاومت، و در نقطه مقابل، تضعیف آمریکا و متحدان منطقه ای آن از خود برجا گذاشته است. درادامه به سه نشانه عمده از این مساله اشاره می شود.
یک: سفر بشار اسد به تهران و ارسال پالس های “تغییر“ در معادله سوریه
سفر اخیر “بشار اسد” رئیس جمهوری سوریه به ایران و رایزنی های وی با مقام معظم رهبری و همچنین رئیس جمهور کشورمان، با پیام های خاصی همراه بود که حاکی از تغییرات جدیدِ منطقه ای است. در این راستا، تشدید تنش ها میان روسیه و رژیم صهیونیستی(به دلیل طرفداری صهیونیست ها از اوکراین و جبهه غرب در معادله جنگ اوکراین) و در عین حال آغاز فرآیند خروج تدریجی روس ها از خاک سوریه و تقویت موضع ایران در این کشور، موجب شده تا بسیاری از ناظران وتحلیلگران از شگل گیری فضایی جدید در صحنه میدانی سوریه خبر دهند. عرصه ای که در قالب آن، صهیونیست ها همچون گذشته از قدرت مانور سابق جهت انجام حملاتِ گاه و بیگاه خود به خاک سوریه برخوردار نیستند و حتی اگر چنین کنند، جدای از تنش هایی که احتمالا با روس ها خواهند داشت، دست ایران و جبهه مقاومت در نشان دان واکنش به صهیونیست ها، بسیار باز تر از قبل خواهد بود. مساله ای که حاکی از تقویت جبهه ایران در مجاورتِ اراضی اشغالی است.
دو: ایجاد شکاف در روابط رژیم صهیونیستی و روسیه
همانطور که پیشتر اشاره شد، جنک اوکراین موجب ایجاد شکافی عمیق میان روسیه و رژیم صهیونیستی شده است. دراین راستا، نخستین نمودهای این شکاف نیز در حوزه منطقه ای اخیرا آشکار شده است. به عنوان مثال مقام های روسی در رایزنی با مقام های فلسطینی بر شدت حمایت های خود از آن ها افزوده اند و البته روس ها در اقدامی بی سابقه، جزئیات یکی از حملات هوایی اخیر رژیم صهیونیستی به خاک سوریه را نیز افشا کردند.
البته که در روزهای اخیر، تنش های کلامی قابل توجهی نیز میان مسوولان رژیم صهیونیستی و روسیه اتفاق افتاده است. تنش ها و درگیری هایی که دلیل اصلی آن ها این است که اساسا رژیم اشغالگر قدس، پس از جنگ اوکراین، دیگر آن اهمیت سابق خود را در چهارچوب محاسبات راهبردی روسیه ندراد و روس ها دیگر به کانال ارتباطی و یا قدرت لابی های رژیم صهیونیستی در آمریکا، اعتقادی ندارند. مساله ای که عملا تقویت کننده دستِ برتر ایران و جریان مقاومت در منطقه خواهد بود.
جدای از این ها، صهیونیست ها با چالش های عدیده ای در بحث تامین امنیت داخلی خود در اراضی اشغالی نیز رو به ور هستند. اکنون فلسطینی های ساکن در عمق اراضی اشغالی، فلسطینی ها ساکن در کرانه باختری و البته جریان مقاومت در نوار غزه، همه و همه رویکردی متحد را در برابر صهیونیست ها در پیش گرفتهاند و رژیم اسرائیل را چه در بُعد سیاسی و چه امنیتی، در متزلزل ترین وضعیت تاریخِ جعلی این رژیم قرار داده اند.
سه: شکل گیری اتحادهای پوشالی و فصلیِ جدید در منطقه
یکی دیگر از مسائلی که حاکی از تقویت دست برتر ایران در عرصه معادلات آتی غرب آسیا است، شکل گیری اتحادهای جدید در غرب آسیا مخصوصا میان ترکیه با عربستان و امارات متحده عربی است. اتحادهایی که پس از دورهای از تنش هایی سخت و سنگین میان طرف های مذکور برقرار شده اند و اساسا ماهیتی بادوام ندارند. در این میان، همه می دانند که دلیل اصلی اردوغان از نزدیکی به امارات یا عربستان، چیزی جز جذب منابع مالی اعراب و تسکین وضعیت اقتصادی بغرنجِ ترکیه نیست. در جبهه مقابل، سعودی ها و اماراتی ها نیز با توجه به واقعیت کاهش تعهدات و حضور نظامی آمریکا درمنطقه غرب آسیا و به طور خاص با توجه به تحولات افغانستان و عقب نشینی خفت بار آمریکایی ها از این کشور، خیلی دیر به این باور رسیده اند که آمریکایی ها به هیچ عنوان شرکا و متحدانی قابل اعتماد نیستند. از این رو، ولو شده با اتحادهایی شکننده، باید در فضای پساخروجِ آمریکا از منطقه، پیوندها و کانال هایی را با دیگر طرف ها نظیر ایران و ترکیه برای خود ایجاد کنند تا شاید بتوانند تا حدی خسارات علیه خود را مدیریت کنند.
مجموعِ این گزاره ها در کنار یکدیگر، وقتی با این استدلال ادراک شوند که ایران به صورت فعالانه در حال تقویت موضع و جایگاه خود در منطقه است اما رقبای آن به نحوی واکنشی و توام با تشویش و البته در قالب هایی شکننده به روندِ تحولات واکنش نشان می دهند، عملا این پیام را مخابره می کنند که آینده منطقه غرب آسیا با اوج گیری قابل توجه قدرت ایران و محور مقاومت همراه خواهد بود و این واقعیت از همین حالا، اضطراب هایی را در برخی پایتخت های غربی و عربی ایجاد کرده است.