مهندسی افکار – دیپلماسی عمومی آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی ایران

تغییر شرایط بین‌المللی و مطرح شدن مولفه‌های جدیدی از قدرت باعث شده است تا کشورها برای پیشبرد بهتر منافع ملی‌شان، سیاست‌های جدیدی را تعریف و در حوزه روابط بین‌الملل به کار برند. از آن جا که دولت‌ها بیش از گذشته از جامعه جهانی تاثیر می‌پذیرند، دیپلماسی عمومی به مثابه یکی از ارکان قدرت نرم و ازجمله بخش‌های مهم سیاست خارجی هر کشور، عامل کلیدی برای تاثیرگذاری بازیگران بر یکدیگر به شمار می‌آید. با این ابزار می‌توان وارد محیط سیاسی جوامع شد و آن را به نفع خود تغییر داد؛ به گونه‌ای که صحنه تقابل با جوامع هدف در گستره ارتباطات مردم‌محور شکل می‌گیرد و مفهوم جدیدی از قدرت را بر پایه مشارکت، انعطاف‌پذیری و الگوی متقاعدسازی سازمان می‌دهد.

ادبیات پژوهش

موضوع تاثیرگذاری بر افکار عمومی از پیشینه طولانی برخوردار است، ولی در دوران کنونی، فناوری‌های ارتباطی نوین، دگرگونی بنیادینی را در ساختار مناسبات انسانی ایجاد کرده است. پیامد این امر، شکل‌گیری نوع جدیدی از تعاملات انسانی است که ضمن تمایز از الگوهای ارتباطی مرسوم در ابزارهای ارتباطی، در عمل، فرصت های تازه‌ای را به منظور ایجاد هویت‌های جدید به وجود آورده است. بر این اساس، هسته اصلی دیپلماسی عمومی، نیازمند ایجاد شبکه‌ای از ارتباطات حرفه‌ای و هدایت‌شده با افکار عمومی و گستره مخاطب عام خارجی در قالب‌های گفتمان پایه از طریق ابزارهای ارتباطی است. با این توصیف دیپلماسی عمومی ، بخش عمده‌ای از اقدامات سازمان‌یافته ایالات متحده است که در زمانه توسعه اطلاعات و در مواجهه با بازیگرانی که روندهای قدرت، امنیت و قابلیت آن کشور را با انگاره‌های اثربخش خود در نظام بین‌الملل با چالش مواجه می‌کنند، کاربرد دارد.

 

دیپلماسی عمومی به مثابه یکی از ارکان قدرت نرم و ازجمله بخش‌های مهم سیاست خارجی هر کشور، عامل کلیدی برای تاثیرگذاری بازیگران بر یکدیگر به شمار می‌آید

 

توسعه این ادبیات در محافل فکری و مشورتی دستگاه حکومتی ایالات متحده، روزنه جدیدی را با تکیه بر رسانه‌ها فراهم آورده است که به واسطه آن، رفتار غیرخشونت‌آمیز و مبتنی بر ارتباطات دوسویه را جایگزین اقدامات سخت برای رویارویی با حکومت‌های متخاصم کرده است. در این رویکرد، فازهای عملیاتی عبور از حاکمیت مسلط در جوامع هدف، گزاره‌های فروپاشی باورهای مستقر را در صدر قرار می‌دهد. هدف اصلی، انطباق نظام گزینشی با ایدئال‌های سازش‌کارانه و مسخ الگوهای مسلط و رایج است. تاثیرگذاری بر اذهان بدون آن که عناصر مورد هدف، متوجه فرآیند تهدید شوند و بتوانند آن را مشاهده و درک کنند، اندیشه، عواطف و اراده آن‌ها را در معرض آسیب قرار می‌دهد.

در این شرایط امنیت فرهنگی مسلط نزد شهروندان، فاقد ارزش شده و در ادامه تغییر در مراجع فکری، منجر به ایجاد حمایت از مراجع جدید پنداری، گفتاری و کرداری می‌شود. در سال‌های اخیر، ایالات متحده به بهانه وجود تردید در ماهیت اعتقادی و فرهنگ‌محور که برگرفته از آرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی و آموزه‌های مکتب تشیع است، بیش از گذشته تلاش می‌کند تا افکار عمومی جهان را نسبت به ساختار نظام و جامعه ایرانی حساس کند. به همین سبب، به موازات رویکردهای مبتنی بر فشارهای اقتصادی، سیاسی و کاربست ابزار نرم، سست کردن بنیان‌های اعتقادی جامعه ایرانی را به عنوان یک راهبرد کلیدی، سازمان می‌دهد. به کارگیری وسیع دیپلماسی عمومی و مفهومی -که به این واژه در مختصات گفتمانی ایالات متحده در برخورد با جمهوری اسلامی ایران باید توجه نمود- به اهمیت شناخت جنبه‌های آن در گستره تهدیدات رسانه‌ای و چگونگی ارتباط‌گیری با جامعه ایرانی می‌افزاید. علاوه بر این، راهبرد جدیدی که آمریکا از آن با عنوان «گستره اقدامات مخرب ایران» نام می‌برد، گویای ادبیات پیچیده‌ای است تا در آینده اقدامات موثرتری را در برخورد با ایران به خدمت گیرد.

در قالب این رفتار پیچیده، ایالات متحده بر آن است تا با صحنه‌گردانی الگوی رفتاری گفتمان پایه، ارتباط‌گیری و نفوذ در میان مردم ایران را به نفع خود مدیریت نماید. در این پژوهش، طرح این پرسش اصلی که اهداف مورد انتظار ایالات متحده از اجرای دیپلماسی عمومی در بستر افکار عمومی ایرانیان از چه شاخص‌هایی تبعیت می‌کند و چگونه به دنبال تحقق آن هستند، فرضیه این اثر را سازمان می‌دهد. بر این اساس، آمریکا از طریق متروک‌سازی سیاست‌های دینی، نسبت‌دادن نارسایی‌ها به ماهیت حکومت دینی، ایجاد شکاف اجتماعی و اجرای گفتمان تهدیدمحور، طیف وسیعی از اقدامات پنهان و براندازانه را میان افکار عمومی جامعه ایرانی شکل می‌دهد.

 

آمریکا از طریق متروک‌سازی سیاست‌های دینی، نسبت‌دادن نارسایی‌ها به ماهیت حکومت دینی، ایجاد شکاف اجتماعی و اجرای گفتمان تهدیدمحور، طیف وسیعی از اقدامات پنهان و براندازانه را میان افکار عمومی جامعه ایرانی شکل می‌دهد

 

محتوای کتاب

در این راستا، روش‌های پنهان که زیرفصل دیپلماسی عمومی قرار می‌گیرند، نیازمند به کاربستن پیچیده‌ترین شیوه‌های عملیات روانی و تهاجمی است؛ چنان که شهروندان در جامعه هدف، نه به عنوان یک مخاطب، بلکه در قالب کنشگران ذی‌نفوذ و دارای نقش فعال در نظر گرفته می‌شوند و با هدف ایجاد روابط پایدار، از تعامل یک سویه فراتر رفته و ارتباط‌گیری بر محور دوسویه تحقق می‌یابد. با این فرض که ماهیت این رابطه، یک سویه و هدف‌محور است. هرچند این مفهوم در وجه ایجابی خود‌، با شناسایی و به کارگیری روندهای ارتباطی نوپدید در بستر ابزارهای سازنده قدرت نرم کارگزاران فرهنگی و رسانه‌ای، کشور را به سمت اصلاح تصویر خارجی جمهوری اسلامی ایران سوق می دهد. در این اثر، بر بنیاد پرسش اصلی، پرسش‌های فرعی در پنج بخش، ساختار این نوشتار را سازمان می‌دهد:

بخش اول: در بستر تمهیدات نظری، دیپلماسی عمومی چگونه معنا می‌شود؟ در این فراز، دیپلماسی عمومی به عنوان فرایندی معرفی شده است که به ارتباط‌گیری با مردم کشورهای هدف برای استقرار تصویر مثبت از ایده‌های حوزه مبداء اشاره دارد. از آن جا که موضوع محوری در این اثر، ناظر بر مواجهه گفتمان پایه آمریکا در بستر دیپلماسی عمومی با جمهوری اسلامی ایران است، در تبیین این واژه، تمرکز اصلی بر دیدگاه ابداع‌کنندگان آمریکایی این مفهوم قرار دارد. «جوزف نای» که از طراحان اقتدارگرایی در قالب‌های نرم‌افزارانه به شمار می رود، دیپلماسی عمومی را یکی از متغیرهای مهم قدرت نرم دانسته و بر مبنای اندیشه وی، گفتمان مجذوب‌سازی، اعمال نفوذ و مدیریت تصاویر ذهنی جامعه هدف، صرف نظر از سامانه‌های تسلیحاتی نوین، بر محور اسطوره‌سازی و اقناع‌سازی سازمان می‌یابد. در ادامه ویژگی، کارکرد، الزامات بنیادی، ضرورت کاربرد و مزایای کاربرد دیپلماسی عمومی متناسب با ترکیب جدید شیوه‌های تهدید در ساختار شبکه‌ای با منشاء هم‌افزایی مورد بررسی قرار گرفته است.

بخش دوم: «رابطه دیپلماسی عمومی و سیاست خارجی» و شناخت مراحل تکاملی این ادبیات از اولین تلاش جدی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی در جریان جنگ جهانی اول با سازمان دهی «کمیته اطلاع رسانی عمومی» ( کریل)[۱]  در ۱۹۱۷ شرح داده شده است و در سیر مراحل تکوین، جنگ جهانی دوم، دوران جنگ سرد و مقطع گذار از آن تا آغاز هزاره سوم و بررسی‌های اسنادی، علمی و میدانی که از سوی ایالات متحده سازمان یافته، بیانگر مفاهیمی است که شکل‌دهی به محیط، تمرکز بر مردم و گروه‌های اثرگذار جامعه در صحنه نبرد ایده‌ها، روایت‌ها و به کارگیری حوزه‌های شناختی را یادآوری می‌کند. رسانه‌ها، نشریات، سخنگویان جهانی و بنیادها به مثابه مهم‌ترین ابزارهای جذب تصاویر ذهنی هستند که تشریح گردیده و این سخن «مک لوهان» را به ذهن متبادر می‌کند که جنگ‌های آینده نه در میادین نبرد، بلکه در پهنه تصوراتی پدید می‌آیند که رسانه به مخاطب القا می‌کند. دستاورد چنین رویکردی، ایجاد دگرگونی‌های دموکراتیک در لایه‌های اجتماعی جوامع هدف، شامل نخبگان، زنان و جوانان در قالب مشارکت‌دهی فعالانه کنش‌گران دولتی و غیردولتی (مردم‌نهاد) است.

 

جنگ‌های آینده نه در میادین نبرد، بلکه در پهنه تصوراتی پدید می‌آیند که رسانه به مخاطب القا می‌کند

 

بخش سوم: با عنوان «نشانه‌شناسی مهندسی افکار»، مقایسه‌ای تطبیقی را در دو ساحت «نشانه‌شناسی گفتمان اسلام» و «نشانه‌شناسی گفتمان آمریکایی» ارائه می‌کند که برآیند آن هجمه‌ای گسترده در برخورد با کانون‌های معنایی دو سوی منازعه و مواجهه‌ای بین فرهنگی است. با این تفاوت معنایی که بازشناسی کنش‌های منطبق با ارتباطات گفتمان‌محور و منطبق با حوزه دیپلماسی عمومی در اسلام، ضمن الهی‌بودن حاوی جنبه‌های مردمی است. وجه تمایز بروز دیپلماسی عمومی اسلام با اندیشه آمریکایی، ارائه یک الگوی کاربردی به معنای شکل‌دادن به ذهنیت، هویت و رفتار دیگران بدون تهدید و تطمیع است. عرصه دیپلماسی عمومی اسلام در زمینه رفتار و روابط خارجی، ایجاد تغییر در منظومه فکری، ارزشی و نظامات رفتاری طرف مقابل و البته با روش‌های مشروع و ایجابی برای تحقق آموزه‌های وحیانی است. بهره‌گیری از فنون تعامل با ملت‌ها، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز‌، ارتباط نزدیک، سیاست دوستی و امت‌محوری، غایتی سعادت‌محور در گستره سیادت و قدرت را در بستر دیپلماسی عمومی از منظر اسلام رقم می‌زند که سیادت و قدرت را نه بر معیار حاکمیت فضای نفع‌گرایانه بلکه بر مبنای اطاعت، بندگی خدا و اصل اقناع افکار عمومی در وجه ایجابی و خیرخواهی استوار می‌داند.

در بافتار گفتمان آمریکایی با در نظر گرفتن مختصات سلبی آن، چرخش از روابط شفاف به سمت رویکردهای اطلاعاتی و مبتنی بر فرایند نفوذ، طیف وسیعی از عملیات اقناع، دست کاری در واقعیت‌ها تا طراحی چگونگی تغییر در ایستارها و باورهای راسخ جامعه مقصد دنبال می‌شود. در این فراز، پرکاربردترین روش‌های عملی دیپلماسی عمومی ایالات متحده در قالب تفکر استثناءگرایی، تاکتیک ارعاب، فلج‌سازی راهبردی و نبرد شناختی سازمان‌دهی می‌شود. در نتیجه این بخش آمده است، آنچه امروز از واقعیات روابط بین الملل مشهود است، این که ماهیت اصول و روش‌ها در این حوزه با موازین انسانی و اخلاقی سازگار نیست و آمیختگی آن با رویکردهای زیرکانه، اظهارات دروغین و عهدشکنی آشکار است.

بخش چهارم: با عنوان «شبکه بررسی مسائل ایران»، روندهای مداخله‌گرایانه ایالات متحده را بر بنیاد رسانه‌های معاند فارسی زبان، فیلم‌های ضد اسلامی–ایرانی، یارگیری شبکه‌ای و نبرد ترکیبی دانسته و اشاره به این مهم دارد که ساختار دیپلماسی عمومی آمریکا با به کارگیری قابلیت‌های ابزارهای ارتباطی در اختیار بر مدار ایجاد سفارت‌خانه‌ای مجازی یا «سفارت‌خانه‌ای در سایه» در مقابله با جمهوری اسلامی ایران سازمان یافته است. همچنین ایالات متحده با بهره‌گیری از کارکرد مخازن فکری شامل برنامه مبادله، زدودن تفکر اهریمنی، مبارزه عاری از خشونت و جریان روشنفکران ارگانیک در مسیر تغییر ژئوپلیتیک رفتاری جامعه ایرانی و برجسته نمودن مطالبات گروه‌های صنفی، جنسی و سنی گام برمی‌دارد.

بخش پنجم: در قالب «تمهیدات راهبردی»، محورهای ایجاد یک ساخت مستحکم با تکیه بر ظرفیت‌های درون‌ساختاری و همچنین کاربست فرصت‌های ملی و جهانی با هدف محدود‌سازی دامنه دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمریکا را بازآفرینی می‌کند. ترسیم روش‌های مواجهه با رویکردهای نامتعارف دیپلماسی عمومی ایالات متحده در سطوح عملیاتی و تاکتیکی در زمره نگرش کاربردی این پژوهش به شمار می‌رود. در این رابطه، آنچه به عنوان چالشی بزرگ در مسیر نهادینه‌سازی اقدامات پیشگیرانه متصور است، اولویت به نحوه پیاده‌سازی مطلوب راهبردها پیش از طراحی راهبردهای اثربخش است. در زمانه‌ای که الگوهای رفتار بین‌المللی در برخورد با ارزش‌های برآمده از انقلاب اسلامی ایران ماهیت پرالتهاب دارد، چنانچه جهت‌گیری دیپلماسی عمومی انعکاس نمادهای برآمده از انقلاب اسلامی باشد، زمینه گسترش موج انقلابی و اعتبار بخشی به تصویر جمهوری اسلامی ایران را در رهیافت ملی، منطقه‌ای و جهانی فراهم می‌آورد. آنچه در مقابل جمهوری اسلامی ایران قرار دارد، یک دیپلماسی عمومی پردامنه است که در ابراز باورهای خود هیچ گونه ابایی نداشته و به صراحت اظهار می‌دارد تا زمانی که ایران به ارزش‌های غالب آمریکایی گردن ننهد، نمی‌تواند به مراوده معمول با سایر کشورها امیدوار باشد.

 

ایالات متحده با بهره‌گیری از کارکرد مخازن فکری شامل برنامه مبادله، زدودن تفکر اهریمنی، مبارزه عاری از خشونت و جریان روشنفکران ارگانیک در مسیر تغییر ژئوپلیتیک رفتاری جامعه ایرانی و برجسته نمودن مطالبات گروه‌های صنفی، جنسی و سنی گام برمی‌دارد

 

در راهبرد کلان ایالات متحده، آنچه نسبت به جمهوری اسلامی ایران متفاوت است، تغییر در روش‌های اعمالی است، در حالی که برآیند یکسانی را در نظر دارد. به عبارت دیگر دیپلماسی عمومی ایالات متحده در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، بیانگر تمرکز بر نبردی ادراکی است و کاربرد گفتمان تلفیقی رسانه‌ای، فکری و شبکه‌سازی جریان‌های معارض با گفتمان انقلاب اسلامی نسبت به افکار عمومی جامعه ایرانی استمرار خواهد داشت.

نتیجه‌گیری

نوشتار حاضر، معرفی اجمالی کتاب مهندسی افکار؛ دیپلماسی عمومی آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی ایران نوشته محمدرضا ریاحی، دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل بود که سال ۱۴۰۰ ازسوی انتشارات سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، اداره کل پژوهش‌های اسلامی رسانه روانه بازار شده است.

دیدگاهتان را بنویسید