روزنامه اسرائیلی هاآرتص نوشت: مخالفان تجدید توافق هستهای با ایران احتمالا آنچه را مدتها دنبالش بودند، به دست آوردهاند. ظاهرا دولت بایدن، تحت فشار اسرائیل، کشورهای عربی و مخالفان داخلی، تصمیم گرفته درخواست تهران مبنی بر حذف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از فهرست تروریستی ایالات متحده را رد کند. طبق گزارش ها، این امتناع مانع اصلی باقی مانده برای امضای قرارداد است. اما این مخالفان باید مراقب باشند چه آرزویی میکنند. ایالات متحده اولین بار در سال ۲۰۰۷ نیروی قدس سپاه ایران را در لیست تروریستی خود قرار داد و بعدها در سال ۲۰۱۷ دولت ترامپ علاوه بر تشدید تحریمهای هستهای، کل سپاه پاسداران را وارد این لیست کرد.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب، پس از طرح برخی ادعاها علیه سپاه آمده است: تعداد زیادی از ۲۵۰ هزار سرباز سپاه نه مشغول فعالیتهای تروریستی که مشغول فعالیتهای نظامی هستند، از جمله بسیاری از مشغول گذراندن دوران خدمت سربازی اجباری خود هستند.
بازگشت به وضعیت قبل از ترامپ یک اقدام نمادین است که اساساً هیچ پیامد عملی نخواهد داشت. نیروی قدس، اما نه کل سپاه، در لیست تروریستی باقی خواهد ماند و بر اساس سایر دستورات اجرایی، این دو ارگان بصورت خاص و ایران به طور کلی، همچنان به دلیل دخالت در تروریسم و نقض حقوق بشر تحریم خواهند شد. در واقع فقط ظاهر امور تغییر خواهد کرد.
نمادها مهم هستند و احتمالا دلیل اصرار ایران بر این امتیازگیری نهایی از آمریکا هم همین است. اما اسرائیل اهداف بزرگتری دارد و نباید وقت خود را صرف چنین کارهای نمادینی کند، هرچقدر هم که این نماد برایمان ناپسند باشد.
موضوع اساسی مورد مناقشه باید این باشد که آیا تحریمهای هستهای اضافی باید برداشته شود یا خیر، اقدامی که دولت بایدن به عنوان بهای انعقاد توافق با ایران با آن موافقت کرده است. اما حیاتیترین سوال این است که کدام گزینه سیاسی، بازگشت به توافق هستهای، یا راههای دیگر، مانع از عبور ایران از آستانه هستهای میشود؟ هیچ چیز دیگری مهم نیست.
ایران اکنون تا حدی پیش رفته است که میتواند مواد شکافت پذیر کافی برای چهار بمب هستهای را ظرف چند هفته و بمبهای بعدی را در مدت کوتاهی پس از آن تولید کند. خوشبختانه هنوز یک تا دو سال تا در اختیار داشتن موشکهای مورد نیاز برای شلیک آنها فاصله دارد. نکته مهم این است که ایران از اوایل دهه ۲۰۱۰، اگر نه زودتر، یک تا دو سال با توانایی ساخت کلاهک جنگی فاصله داشته است.
تصمیم ایران برای ادامه این “الگوی محدود ماندن” یک انتخاب آگاهانه است، زیرا احتمالا حکومت ایران نگران است دستیابی به توان هستهای واقعی منجر به واکنش بینالمللی بسیار گسترده و حتی حمله نظامی شود.
دولت بنت-لپید با توجه محدودیتهای ائتلاف خود، رویکردی متوازن را در قبال امور خارجی و دفاعی دنبال کرده است. آنها توانستهاند بدون ایجاد هرگونه سونیت در واشنگتن، با تمدید توافق هستهای ایران مخالفت کنند. اما تدبیری که در حوزههای دیگر منجر به موفقیت آنها شده در اینجا موجب توهمشان شده است.
انتقادات اولیه بنت و لاپید از توافق مطرح شده، تکرار ناشیانه همان استدلالهای منتقدان از جمله نتانیاهو است. انتقاداتی که از زمان امضای توافق اولیه برجام در سال ۲۰۱۵ همواره مطرح بوده و شامل ابراز نگرانی درباره عدم گنجانده شدن دیگر برنامههای تسلیحاتی ایران (موشکهای بالستیک و کروز، پهپادها) و توسعهطلبی فزاینده منطقهای این کشور در برجام میشد.
آمریکا در مذاکرات اخیر با تصمیمی حساب شده برنامه هستهای ایران را تنها موضوع دارای اهمیت موجودیتی تشخیص داده و معتقد است مسائل دیگر از نظر اهمیت در درجه دوم قرار میگیرند و میتوان در زمانی دیگر به آنها پرداخت، اما تلاش برای پرداختن به همه مسائل به شکل یکباره، احتمالاً کل روند را از بین خواهد برد.
همانند بسیاری از تصمیمگیریهای امنیت ملی اسرائیل، انتقادها در این مورد همگی صحیح است، اما منافع اسرائیل را در اولویت قرار نمیدهند. این منتقدان همچنان این تصور کهنه و نادرست را از اسرائیل به عنوان ملتی وابسته دارند که در چند قدمی نابودی است و در نتیجه همواره به دنبال افزایش امنیت خود و دستیابی به توافقات بینقص هستند.
هر توافقی نواقصی دارد، زیرا نیازمند رعایت منافع طرف مقابل، از جمله ملاحظات سیاسی و وجهه آن کشور است و به همین دلیل گاهی انتقاداتی که در حالت عادی صحیح هستند، دیگر غیرضروری خواهند شد.
بر اساس گزارش ها، یکی از انتقادات واقعی به توافق جدید این است که در تمدید جدول زمانی توافق اولیه شکست خورده است. این موضوعی است که بنت و لاپید باید تلاش خود را روی آن متمرکز میکردند.
برخلاف آنچه آنها اعلام کردهاند، اکثر محدودیتهای اولیه برجام در مورد تواناییهای هستهای ایران تا دو سال دیگر منقضی نمیشوند، اما در سال ۲۰۳۱ منقضی میشوند هرچند بازرسیهای مهم برای همیشه پابرجاست. مسلماً، سال ۲۰۳۱ چندان دور نیست و زمان به سرعت میگذرد. اما فرصت کنونی بسیار مهم و برای ایجاد یک راهبرد بلندمدت جهت مهار ایران حیاتی است.
متاسفانه تصمیمات حوزه امنیت ملی معمولاً نه به انتخاب یک گزینه خوب که به انتخاب بهترین گزینه بد، منجر میشود. این وضعیتی بود که ایالات متحده و اسرائیل در سال ۲۰۱۵ با آن مواجه شدند، این وضعیتی است که ما امروز با آن روبرو هستیم. آنطور که مخالفان توافق ادعا میکنند، انتخاب بین توافق بهتر و بدتر نیست، بلکه بین برجام و عدم توافق است. به سادگی هیچ چشم اندازی برای دستیابی به یک معامله بهتر وجود ندارد. هر معاملهای که برای ما در اسرائیل بهتر باشد، مسلما برای ایران بدتر خواهد بود و تهران با آن موافقت نخواهد کرد.
حل مسایل باقیمانده در مذاکرات، نیازمند دادن امتیازات دردناک از سوی همه طرفهاست، زیرا در غیر این صورت یک طرف در حال تحمیل به طرف مقابل خواهد بود. امضای برجام قطعاً مستلزم سازشهای دردناکی بود، اما این استدلال که بدون امضای آن شرایط امروز ما بهتر میبود، قطعا نادرست است. فشار بین المللی، در قالب بازگشت به توافق، تنها مانع تصمیم ایران برای حرکت از وضعیت فعلی یعنی کشوری در آستانه هستهای شدن، به کشوری دارای توانایی عملیاتی هستهای است.
ضرورت امتیازدهی بیشتر به ایران، مانند خارج کردن ایران از لیست سازمانهای تروریستی، هرچند نفرتانگیز، اما نتیجه مستقیم تصمیم اشتباه بزرگ دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا، با حمایت بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل، برای خروج از برجام است. هر اشتباه بهایی در پی دارد و اکنون باید ضررهای خود را کاهش دهیم و به راه خود ادامه دهیم. صرفا با حذف گزینههای ناممکن، میتوان به وضوح نشان داد بازگشت به برجام بهترین گزینه بد موجود است.
گزبنه اول، تحریم. نمونه خوبی از ضرب المثل قدیمی است که میگویند دیوانگی، تکرار و تکرار یک کار و امید به نتیجهای متفاوت است. تحریمها توانستند ایران را در سال ۲۰۱۵ و بارها در حال حاضر به پای میز مذاکره بکشانند، اما ایران همواره اعمال محدودیتهای بیش از موقت بر برنامه هستهای را رد کرده است.
علاوه بر این، تجربه بین المللی دلگرم کننده نیست. تحریمها به ندرت باعث تغییر در سیاستهای مهم دولتها شده است. کوبا و کره شمالی از دهه ۱۹۵۰ تحت تحریم قرار گرفتند و یاد گرفتند که با آن زندگی کنند. ایران همین کار را میکند. اقتصاد “مقاومتی” ایران در حال رشد است، صادرات نفت افزایش یافته و تجارت به سطح قبل از تحریمها رسیده است. چین و روسیه وارد این شکاف شده و جایگزین غرب به عنوان شرکای سیاسی و اقتصادی ایران شدهاند. روابط نظامی به ویژه با چین در حال افزایش است.
گزینه دوم، خرابکاری و اقدامات مخفی. ابزار مهمی برای به تعویق انداختن برنامههای هستهای، موشکی و پهپادی ایران است. با این حال، تا به امروز، تنها دستاورد چنین اقداماتی تعویق کوتاهمدت در اقدامات ایران بوده است. این فرصتها مهم بوده و باید به بهترین نحو از آنها استفاده کرد، اما مشکل را حل نمیکند.
گزینه سوم تغییر رژیم است. بهترین و باهوشترین ذهنها، در آژانسهای اطلاعاتی سراسر جهان، دهههاست که با تب و تاب در تلاش برای مهندسی سرنگونی رژیم ایران هستند. ما خوشحالیم که با اقتدار اعلام کنیم که فقط دو مشکل نهایی باقی مانده است که باید حل شود. یکی، هیچ کس هیچ ایده ای برای انجام این کار ندارد و دوم، حتی اگر داشته باشد، دلیلی وجود ندارد که باور کنیم در یک چارچوب زمانی متناسب با حل مسئله هستهای به نتیجه خواهد رسید.
اما گزینه چهار. اسرائیل اکنون در حال ایجاد ساختار امنیتی منطقهای با کشورهای خلیج فارس و دیگر کشورهای عربی است که یک پیشرفت تاریخی ناشی از توافق ابراهیم است. این واقعیت که ما اساسا میتوانیم به چنین اقدامی، از جمله سیستم دفاع هوایی منطقهای صحبت کنیم، شگفتآور است. با این حال، حداقل فعلا، این گزینه صرفا بازدارنده و نه تهاجمی بوده و نگرانی ایران را در پی خواهد داشت.
گزینه پنجم و نهایی، اقدام نظامی است. پنج رئیسجمهور آمریکا، دموکراتها و جمهوریخواهان به طور یکسان، از حمله به ایران خودداری کردهاند و تا زمانی که ایران حرکتی صریح به سوی شکست هستهای انجام ندهد، بایدن قصد دیگری ندارد. نتانیاهو، رهبر جنگطلبی علیه ایران هم به همین ترتیب در طول ۱۲ سال نخست وزیری از حمله به ایران خودداری کرد. نخست وزیران سابق، ایهود باراک و اولمرت، اخیراً اظهار داشتند که اقدام نظامی اسرائیل نمیتواند چیزی بیش از یک تعویق کوتاه در برنامه هستهای ایران به دست آورد.
مهار ایران یک چالش چند نسلی است که از سال ۱۹۷۹ آغاز شد و احتمالاً برای چندین دهه ادامه خواهد داشت. ایران بنیادگرا رویکرد بلندمدت داشته و رهبری آن در سال ۲۰۱۸، یک چشم انداز ملی ۴۰ ساله را اعلام کرد.
میتوان کارآمدی چنین برنامهریزی بلندمدتی را به چالش کشید، اما هم ایالات متحده و هم اسرائیل، تنها بخشی کوچک از این برنامه بلندمدت هستند. با گذشت بیش از ۴۰ سال از انقلاب ایران، هیچ یک از دو دولت هنوز استراتژی منسجم، جامع و بلندمدتی برای مقابله با ایران ایجاد نکردهاند.
چنین استراتژی ترکیبی از همه گزینههای فوق خواهد بود که در زمانهای مختلفی اجرا خواهند شد. گزینههای دیپلماتیک همیشه زمانی موثرتر هستند که گزینههای نظامی پشت آنها قرار داشته باشد. گزینههای نظامی باید معتبر باشند، اما زمانی موثرتر هستند که یک چارچوب دیپلماتیک بالقوه حول آنها وجود داشته باشد. اما تحریمهای موثر، عملیات مخفی و تلاش برای ایجاد ناآرامی داخلی در کنار ترکیبی از دو گزینه دیپلماتیک و نظامی، اگر نگوییم به تغییر رژیم، به ناآرامی داخلی منجر خواهد شد.
بازگشت به برجام برای امنیت ملی اسرائیل حیاتی است. در صورت تمدید بیشتر، این تنها گزینهای است که امکان واقعی به تعویق انداختن طولانی مدت موضوع هستهای و احتمالاً حتی حل آن را فراهم میکند. همه گزینههای دیگر ابزاری برای به دست آوردن زمان هستند، نه بیشتر. نباید اجازه داد مسائل نمادین مانند حذف سپاه پاسداران از لیست تروریسم، تشخیص ما را منحرف کند.