ابزار تحریم آمریکا یکی از مهمترین موضوعاتی است که در رابطه با بحران کنونی اوکراین مورد توجه بیشتر تحلیلگران جهان قرار گرفته است. همراهی یا عدمهمراهی کشورها با کمپین واشنگتن علیه روسیه یک معیار اولیه و البته مشخص برای بررسی تأثیرگذاری تحریمها است.
در این یادداشت، میکائیل مدیرروستا، پژوهشگر مسائل اوراسیای مرکزی به بررسی استفاده آمریکا از بحران اوکراین و چگونگی کارایی ابزار تحریم میپردازد.
بیش از یک ماه است که از حضور نظامی روسیه در خاکهای اوکراین میگذرد و بهنظر میرسد که پروسه جنگ همچنان زمانبر باشد. کشورهای غربی و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا از همان روزهای اول تلاش کردند تا به تحریم اقتصادی روسیه بپردازند. بهطور کلی، سریعترین واکنش آمریکا برای اقدامات تحریمی، مسدود کردن داراییهای کشور مورد هدف است که توسط وزارت خزانهداری شناسایی و اعمال میشوند. در 9 اسفندماه 1400، جانت اِل یلن، وزیر خزانهداری آمریکا، تحریمهای اعلامی را اقدام بیسابقهای خواند که توانایی روسیه برای تأمین مالی فعالیتهای خود را محدود میکند. این اقدام بیسابقه بهنوعی بیانگر میزان تحریمهای اعمالشده است.
هدف اصلی در این یادداشت تحلیل این مسئله است که آمریکا چگونه میتواند از بحران اوکراین حداکثر استفاده را داشته باشد. همچنین اهمیت رسانه و جهتدهی به افکار عمومی جهان با استفاده از روشهای مختلف بهعنوان عناصر یک جنگ ترکیبی، چگونه کارایی لازم را برای واشنگتن خواهد داشت.
برای اینکه بتوان در یک قالب کوتاه اهمیت موضوع را حداقل در رابطه با بحران اوکراین درک کرد، تلاش میشود تا در این مسئله که «آیا تحریمها در دوره جدید ابزار کاملاً مؤثری برای آمریکا هستند؟» بیشتر تعمق کرد.
چرا آمریکا تنها به ابزار تحریم مالی و اقتصادی بسنده نمیکند؟
فاصله زیادی بین تحریم برای اهداف بشردوستانه و تحریم برای اهداف آمریکایی وجود دارد. مسلماً ابزار تحریم برای اهداف آمریکایی مانند حرکت یک قطار بدون ریل است! چراکه بحران اوکراین یک تهدید بزرگ برای همه کشورهای جهان، بهویژه کشورهای اروپایی جهت تأمین منابع انرژی خود و برخی کشورها برای تهیه مواد غذایی موردنیاز خود مانند گندم است. بنابراین، در اینجا دو مسئله قابلتفکیک برای اروپا و برخی کشورهای شمال آفریقا مانند مصر وجود دارد، تهدید روسیه یا تهدید بحران اوکراین؟
مسلماً برای اروپا تهدید روسیه هرچند که دائمی باشد، قابلتحمل و حتی در مواقعی قابلحل است. یعنی اروپا، بهویژه فرانسه و آلمان میتوانند سازوکاری را فراهم کنند که در آن به همکاری با روسیه ادامه دهند. اما تحمل این وضعیت برای یک کشور ممکن نبوده و نیست که آن کشور بدونتردید ایالات متحده آمریکا است؛ البته دولت انگلیس را نیز میتوان در کنار آمریکا قرار داد. طی حداقل یک دهه گذشته مقامات آمریکا تلاش کردند تا بر این نکته تأکید داشته باشند که روسیه تهدید بزرگی برای اروپا به شمار میرود، اما بسیاری از کشورهای اروپایی تا حدودی توانسته بودند با در نظر گرفتن پلتفرمهای جایگزین، از تهدیدهای روسیه تا حد زیادی بکاهند.
بنابراین، میتوان تحلیل کرد که مقامات واشنگتن به دنبال وضعیتی بودند که طی آن روسیه را در یک قالب تهدیدآفرین جدید و با معیارهای وحشتناکتر ارائه دهند. بهگونهای که کشورهای اروپایی را وادار کنند تا از اساسیترین منافع ملی خود دست بکشند، حتی به قیمت سقوط اقتصادی و تورم شدید.
ایالات متحده آمریکا در اینکه بتواند روسیه را یک تهدید آشکار با معیارهای جدید معرفی کند، موفق بوده است. اما همچنان نتوانسته کشورهای ذینفع را متقاعد کند که تهدید روسیه در حالت قبل از شروع جنگ اوکراین، بیشتر از وضعیت فعلی بوده است. یعنی برای بیشتر کشورهای اروپایی امکان همکاری با روسیه وجود داشته و در صورتی که جنگ در اوکراین در قالب مذاکرات ادامه پیدا کند و طرفها به یک وضعیت باثباتی برسند، مجدداً میشود روی همکاری با روسیه حساب کرد، آن هم نه از نظر اعتماد متقابل، بلکه از نظر وابستگی متقابلی که در حوزه همکاریهای انرژی بهوجود آمده است.
پس در تحلیل اروپاییها، بهویژه آلمان، فرانسه، مجارستان، صربستان و حتی اتریش، تهدید روسیه در حالت باثبات و بدونجنگ قابلتحملتر از بحران اوکراین و ادامه آن است. روسیه برای بیشتر کشورهای اروپایی در هر صورت یک تهدید به شمار میرود، اما نوع تهدید و شدت آن در مواقع بحران با شرایط عادی متفاوت است.
بنابراین میتوان حدس زد که چرا واشنگتن تنها به ابزار مؤثر خود یعنی تحریمهای مالی و اقتصادی بسنده نمیکند. پاسخ این است که کاهش روابط و تعاملات ایالات متحده آمریکا با روسیه برای تحت فشار قرار دادن مسکو و تأمین منافع واشنگتن، بهتنهایی کافی نیست، بلکه آمریکا باید بتواند مستقیماً بر روند همکاریهای اقتصادی روسیه و اروپا، بهویژه حوزه انرژی شامل نفتوگاز مدیریت و نظارت داشته باشد. دستیابی به این هدف در صورتی محقق میشود که واشنگتن بتواند از طریق فشار بر کشورهایی مانند آلمان، آنها را با خود همراه سازد. حتی در صورت عدمهمراهی این کشورها، بتوان با متمرکز کردن افکار عمومی جهان و استفاده از جنگ ترکیبی، آنها را مجبور به همراهی کند. قطعاً بحران اوکراین طعمه مناسبی برای این اهداف واشنگتن است و خواهد بود.
اما یک طرف این ماجرا، قطعاً شرکتهای خارجی و چندملیتی هستند که در تعاملات کنونی جهان نقش تعیینکنندهای دارد. پرسش اینجاست که آیا شرکتهای خارجی نیز برای خروج از روسیه دلایل اخلاقی را مطرح میکنند یا اینکه عدمخروج آنها به دلیل ضررهای مالی است.
شرکتها در چه شرایطی روسیه را ترک میکنند؟
تحریمهای مالی آمریکا، فرایند معاملات، پرداخت و انتقال مالی در روسیه با موانع بسیار گستردهای روبرو میکند، بهگونهای که شرکتهای فعال در این کشور دیگر رغبت چندانی برای ادامه کار در روسیه ندارند. چراکه بیشتر آنها نمیخواهند تحت تأثیر خصومتهای مالی قرار بگیرند. پاسخ نیز روشن است، این شرکتها بهمنظور اهداف بشردوستانه و تمایلات خیرخواهانه به بازار روسیه نیامدهاند، طبیعتاً بازار بهتر و سود بیشتر محرک اصلی فعالیتهای آنها است. اما این نکته نیز قابل تأمل است که آنها برای اهداف بشردوستانه بازار روسیه را نیز ترک نمیکنند.
درست است که بحران در اوکراین مورد رضایت مردم دنیا نیست. جنگ پدیدهای است که هر انسانی با آن مخالف است، بهخصوص انسانهایی که تبعات وحشتناک و جبرانناپذیر آن را دیدهاند. اما واقعیت این است که نگاه بیشتر بنگاههای اقتصادی بینالمللی، به جنگ و بحران برای مخالفت یا حتی حمایت از آن با سایر رویکردها متفاوت است. بنابراین اینکه بیشتر شرکتهای فعال در روسیه به دلایل واقعاً اخلاقی بازار این کشور را ترک کنند یا به دلیل واهمه از تحریمها و خسارتهای مالی از آن خارج شوند، بسیار متفاوت است. شرکتها مطمئناً دو پرسش را مطرح میکنند، اول اینکه آیا میتوانند همچنان به کسب سود در روسیه ادامه دهند؟ دوم، در صورت کسب سود میتوانند آن را خارج و منتقل کنند؟
البته در این میان ممکن است برخی شرکتها واقعاً به دلایل اخلاقی روسیه را ترک کرده باشند. نکته مهم سلاح آمریکا برای تحت فشار قرار دادن کشورها و به طور مشخص شرکتهای بینالمللی و چندملیتی است. سلاحی که به ابزار این کشور برای پیشبرد سیاستهای خود و استاندارد دوگانه در برابر بحرانهای مختلف بینالمللی تبدیل شده است. اما اگر به هر دلیلی برای یک شرکت خارجی ادامه فعالیت در روسیه با سود همراه باشد و بتواند به در بازار روسیه بماند، در اینجا یک محدویت مشابه دیگر توسط واشنگتن اعمال میشود و آن یک جنگ ترکیبی است برای اینکه بتواند شرکتها را بدنام کند و شرکتهای بزرگ برای فرار از بدنامی و کاهش ارزش، مجبورند تا بازار روسیه را ترک کنند.
البته در اینجا یک تفاوت بسیار مهمی وجود دارد. با تحریمهای آمریکا و در ادامه آن اتحادیه اروپا، طبیعتاً بازار روسیه جای مناسبی برای ماندن شرکتها نیست، اما اگر روسیه به دلایل مختلفی مانند تهاجم به خاک اوکراین، کشتهشدن غیرنظامیان و موارد مختلف حقوق بشری در جایگاه یک متهم بزرگ قرار داشت و همزمان از قدرت لازم برای فشار تحریمی بر کشورهای مختلف بهاندازه آمریکا برخوردار بود، باز شرکتها بازار روسیه را ترک میکردند؟ اگر ترک میکردند، پس چرا تماماً در بازارهای آمریکا که در دنیا دست به جنایتهای مختلف در عراق، افغانستان، سوریه، یمن و در قرن اخیر ایران، ویتنام و بسیاری از کشورها زده است، همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند.
بدینترتیب یک شفافیت خاصی از نظر تطبیق شرایط موجود با ذهنیتها وجود دارد که با کمی توجه میتوان آن را فهمید. در هر صورت، ابزار تحریمی یک ابزار مؤثر برای ایالات متحده آمریکا محسوب میشود، اما در دوره جدید بهتنهایی نمیتواند اهداف آمریکا را محقق کند، بلکه باید بحرانی باشد تا با استفاده از آن بتواند منافع کشورها را متناسب با منافع خود جهتدهی کند.