پایگاه خبری “میدل ایست مانیتور” در گزارشی، ضمن اشاره به “توافق ابراهیم” و نشست اخیر “نقب” که با حضور چهار وزیر خارجه کشورهای عربی به همراه وزرای خارجه رژیم صهیونیستی و آمریکا در اراضی اشغالی برگزار شد، سعی کرده به این سوال پاسخ دهد که عربستان به عنوان مهمترین کشور عربی که عادی سازی روابط آن با اسرائیل به زعم بسیاری از ناظران و تحلیلگران، فقط عمومی نشده است، تا چه زمان می تواند به این سیاست پنهانکارانه خود ادامه دهد و اساسا چرا تاکنون عادی سازی روابط با تل آویو را آشکار نکرده است؟
میدل ایست مانیتور در این رابطه می نویسد:
«به هیچ عنوان قابل تصور نیست که فکر کنیم نشست “نقب”، بدون اطلاع عربستان و حتی اقدام آن در تشویق برگزاریِ یکچنین نشست هایی برگزار شده باشد. از زمانی که “توافق ابراهیم”(توافق عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل) در لوای طرح این ادعا که بنا دارد میان اعراب و اسرائیل صلح ایجاد کند، با عادی سازی روابط برخی کشورهای عربی با تل آویو همراه شده، عربستان سعودی عملا موضع سکوت را انتخاب کرده و به نوعی باید آن را امضا کننده مجازیِ توافق مذکور به حساب آورد. در این چهارچوب، سعودی ها به دنبال یک فرصت مناسب هستند تا تصمیم خود مبنی بر عادی سازی روابط با اسرائیل را اعلام عمومی کنند. توافق ابراهیم تا حد زیادی با محوریت ایجاد ائتلافی ضد ایرانی تشکیل شده و در عین حال مساله فلسطین را نیز به حاشیه می برد. توافقی که به هیچ عنوان نمی تواند حامل صلح و ثبات منطقهای باشد. در این راستا، عربستان سعودی برای مقابله با ایران، نیازی نمی بیند که همکاری های خود با اسرائیل را علنی و آشکار کند.
یکی از دلایلی که پادشاهی سعودی هنوز ترجیح می دهد تا در مساله عادی سازی روابط با اسرائیل در سایه بماند این واقعیت است که این کشورِ عربی به طور خاص در سال 2002 ، “ابتکار صلح عربی” با محوریت پایان بخشیدن به درگیری ها میان اسرائیل و فلسطین را ارائه کرده و این پیشنهاد نیز در جریان “نشست بیروتِ اتحادیه عرب(2002)”، با موافقت اکثریت دولت های عربی رو به رو شده است. بر اساس این ابتکار سعودی ها، اسرائیل از شناسایی تمام و کمال دیپلماتیک و عادی سازی روابط با جهان عرب سود خواهد برد با این حال، در مقابل باید از کلیه سرزمین های اشغالی عربی به طور کامل عقب نشینی کند و تشکیل یک دولت فلسطینی را نیز به رسمیت بشناسد. از این منظر، اگر سعودی ها بخواهند اکنون توافق ابراهیم را امضا کنند، عملا در چشمان جهان اسلام و کشورهای عربی، تن به یک خفت و تحقیرِ قابل توجه داده اند. از سویی نباید فراموش کرد که پادشاهی سعودی خود را “خادم حرمین شریفین” می نامند و همین مساله نیز عملا معذوریت های آن در عادی سازی روابط با اسرائیل را دوچندان کرده است. از این منظر، اساسا ایده عادی سازی روابط عربستان با اسرائیل، ایده ای خطرناک برای سعودی ها آن هم پس از سال ها تلاش های رهبران این کشور جهت برسازیِ تصویری مذهبی در جهان اسلام از خود است که اگر محقق شود، نه تنها در چهارچوب افکار عمومی عربستان، بلکه حتی ورای آن نیز تاثیرات گسترده ای را با خود به همراه خواهد داشت. سال هاست که وعاظ و سخنرانان مذهبی عربستان که از حمایت رسمی رژیم سعودی برخوردارند، هرگونه ارتباط و مصالحه با عربستان را به مثابه گناهی نابخشودنی و حتی مساوی با “ارتداد” در نظر گرفته اند و تفسیر می کنند. از این رو، اینکه حکام کنونیِ عربستان بخواهند اساسِ این سیاست را تغییر دهند، از اساس مردود و غیرقابل پذیرش است. حتی اگر سعودی ها بخواهند این دستورکار را عملی کنند، باید یکسری آماده سازی های ابتدایی را لحاظ کنند.
در این راستا به طور خاص شاهدیم که “محمد بن سلمان” ولیعهد عربستان و حاکمِ در سایه این کشور با سیاستهای به ظاهر اصلاح طلبانه خود سعی دارد تا درهای جامعه سعودی را به نحوی به روی جهان باز کند که در قالب آن، چهره های مذهبی و علمای دینی عربستانی که سال ها علیه اسرائیل به وعظ و خطابه پرداخته اند، چه از نظر سیاسی و چه مذهبی، به حاشیه رانده شوند و مردم نیز توجه چندانی به آن ها نداشته باشند.
اضافه بر این، پادشاهی سعودی انتظار دارد که در اِزای تغییر سیاست خود در مورد اسرائیل، نوعی امتیاز و پاداش را نیز نَه از سوی اسرائیل، بلکه از طرف آمریکا که به شدت مایل است تا سعودی ها نیز به توافق ابراهیم بپیوندند، دریافت کند. با این حال، آمریکا نیز بسته به اینکه چه کسی در کاخ سفید در قدرت است، هنوز سیاستِ “ایجاد دو دولت” را بهترین سیاست جهت مخاطب قرار دادن منازعه فلسینی ها با اسرائیل ارزیابی می کند. سیاستی که سعودی ها نیز آن را تشویق می کنند اما عملا از سوی اسرائیل رد می شود و قابل قبولِ آن نیست.
از سویی سعودی ها احتمال دارد که در مورد موضع اسرائیل جهت مهار ایران و مقابله با آن و همچنین روندهای گسترده تر منطقه ای که به نوعی حامی منافع عربستان نیز هستند، مطمئن شده باشند. اضافه بر این، عربستان هنوز چندان از روند توافق صلح ابراهیم و آنچه برخی کشورهای عربی از عادی سازی روابط خود با اسرائیلِ اشغالگر به دست آورده اند هم راضی نیست. مجموع این مسائل ریاض را به این باور رسانده اند که بهتر است هنوز در مساله عادی سازی روابط با اسرائیل تامل کند.
در جریان نشست اخیرِ نقب نیز مقامهای دولت های عربی نتوانستند در مورد مسائل حساس و مهم، با طرف اسرائیلی مذاکرات خوبی داشته باشند. آن ها حتی نتوانستند اسرائیلی ها را قانع کنند که فلسطین هایی که در بندِ زندان های اسرائیلی هستند و هیچ محاکمه قضایی را هم پشت سر نگذاشته اند، آزاد کنند چه برسد به اینکه از آن ها بخواهند تا به اشغال اراضی فلسطینی خاتمه دهند. آن ها همچنین در مساله ضرورتِ احترام گذاشتن اسرائیل به اصول حقوق بشر نیز شکست خوردند. دلیل اصلی این مساله نیز این است که اساسا خودِ آن ها جزوِ بزرگترین ناقضان حقوق بشر هستند و نمی توانند در این رابطه ادعایی داشته باشند و یا از دیگران بخواهند تا به حقوق بشر احترام بگذارند(در این مساله، خودِ آن ها نیز شبیه به اسرائیل هستند).
کشورهای عربی که به عادیسازی روابط با اسرائیل دست زده اند، در نتیجه سیاست های ضعیف خود در مورد اسرائیل، عملا هیچ ابزاری را علیه این رژیم در اختیار ندارند و سعودی ها نیز اکنون این را می بینند و رغبتی برای پیوستن به روند توافق ابراهیم(با توجه به شبیه بودن موضعشان با دیگر کشورهای عربی در مورد اسرائیل) ندارند. واقعا شرم آور است که این دسته از کشورها هیچ اهرمی علیه اسرائیل ندارند. هر کدام از چهار وزیر عربی که در “نشست نقب” شرکت داشتند، حتی قدرت آزاد سازی یک فلسطینی را که به ناحق در زندان های اسرائیل در بازداشت به سر می برد را ندارند و به نحو مشابهی نمی توانند از تخریب حتی یک خانه فلسطینی به دست اسرائیلیها نیز جلوگیری کنند. آن ها حتی قدرت ندارند که به حملات گاه و بیگاه اسرائیلی ها به روستاییان فلسطینی اعتراض کنند چه برسد به اینکه از اسرائیلی ها بخواهند تا حقوق فلسطینی ها بویژه در نوار غزه را محترم بشمارند.
حتی آن ها یک موضع واحد و متحد هم ندارند تا از طریق آن بتوانند اسرائیل را تحت فشار قرار دهند. آن ها نمیتوانند از اسرائیل بخواهند نَه اینکه به اشغالگری خود خاتمه دهد، بلکه حداقل از شدتِ وحشی گری های خود علیه ملت فلسطین بکاهد. در عین حال، همگی آن ها به تعهداتی که به برادران فلسطینی خود دارند به صورت تمام و کمال پشت کرده اند. مساله ای که حقیقتا تحقیرآمیز است.
به طور کلی، داشتنِ هرگونه ارتباط با اسرائیل، با سابقه به شدت مخدوش آن در امر احترام به حقوق بشر و تداوم رویه های آن در اشغال اراضی فلسطینی، باید بهایی سنگین را به همراه داشته باشد. نَه فقط به خاطر پشت کردن به ملت فلسطین، بلکه به دلیل امنیت منطقه ای. زیرا اسرائیل که به سلاح های اتمی نیز مجهز است و مدام به فکر تجاوز و توسعه طلبی در محیط پیرامونیِ خود است، تهدیدی جدی برای کلِ خاورمیانه به حساب می آید.
بدون تردید در حالیکه پادشاهی سعودی کشورهای “خواهرِ” کوچکتر خود را(طعنه به عربستان و کشورهای مذکور) جهت تقویت پیوندها با اسرائیل تشویق می کند، هنوز خود نیازی جهت پیوستن به کاروان آن ها نمیبیند. اسرائیل و عربستان سعودی، شدیدا ایران را به مثابه دشمنِ مشترک خود تصور می کنند و بنا دارند و می توانند بدون اینکه در جلوی چشم افکار عمومی یکدیگر را در آغوش کشند، طرح و نقشه های خود در مورد ایران را با یکدیگر هماهنگ کرده و به پیش برند.
در این راستا، “نشست نقب” که با حضور بحرین، مراکش، امارات و مصر همراه بود، یک شویِ تمام عیار سیاسی بود که هدف اصلیِ آن ایران بود و عملا هیچ ربطی به ایجاد صلح و دستاورد برای ملت فلسطین نیز نداشت. هرچه که در پسِ این نشست باشد و در عین حال، قابل رویت نیز نباشد، تردیدی نیست که سعودی ها هم بخشی از آن هستند.
در سطح و بافتِ منطقه ای، ریاض می تواند همچنان امضا کننده مجازی و پشت پرده توافق ابراهیم باقی بماند و عملا تا حدی نیز از مزایای این عادی سازی بهره مند شود. با این حال، هنوز نیازی نمی بیند که بخواهد به صورت علنی و آشکار، از عادی سازی روابط خود با تل آویو پرده برداری کند.»