با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
فردای پس از فروپاشی دیوار برلین که همه سرمست از پیروزی لیبرال دموکراسی بر رژیم های تمامیت خواه حاکم بر شرق اروپا بودند، به مخیله کسی خطور نمی کرد که بار دیگر یک پایتخت اروپایی عرصه تاخت و تاز تانک ها شود. اتحادیه اروپا بزرگ تر شد، کشورهای بیشتری دموکراتیک شدند و پرچین و گل و کافه های شاعرانه که چیدمان میزهایشان نیمی در یک کشور و نیمی در کشور همسایه قرار داشت، جای دیوارها و سیم خاردار و دیگر علائم مرزی را گرفتند.
همه متفق القول بودند که دیگر جنگی در اروپا رخ نخواهد داد و جنگ داخلی خونبار بالکان در اوایل دهه نود، استثنایی متعلق به گذشته و بخشی از پیامدهای سقوط کمونیسم تلقی می شد.
این خوش بینی تا جایی بود که غالب دولت های اروپایی به کاهش شدید بودجه های دفاعی روی آورده و ارتش هایشان را در حد نیروی پلیس و گارد مرزی تنزل دادند.
نظریه صلح دموکراتیک کانت پر و بال بیشتری یافت و اتحادیه اروپا و منطقه یورو که نمود اوج درهم تنیدگی اعضا بود، به عنوان مصداق بارز آن تصدیق شد.
انقلاب های 1989 که به سلطه کمونیسم بر نیمی از اروپا پایان دادند، طلیعه پایان زودهنگام قرن تلقی می شد. “قرن بیستم کوچک” مطابق یک دوره بندی تاریخی پرطرفدار، عصری بود که با انقلاب 1917 روسیه آغاز و با سقوط آن پایان یافت. مکمل این نظریه، قرن نوزده بزرگ بود که با انقلاب فرانسه در سال 1789 آغاز و با شروع جنگ جهانی اول در سال 1914 خاتمه یافت. بر اساس این نگاه رمانتیک اروپامحور، قرن نوزده طولانی، به نوعی دوره کودکی بشر مدرن و قرن بیست کوچک، زمان جوانی پر شر و شور آن بوده و اینک هنگامه تعقل و پختگی است! غربی ها البته این خوش بینی را به تمام جهان تسری نمی دادند، اما می گفتند اروپا ویترین جهان است و تقدیر تاریخ و پدیده جهانی شدن به عنوان پیشران آن، سرانجام دنیا را به این سمت می برد.
حداقل یک دهه است که در ذیل تحولات تازه و رخدادهای خلاف عادتی چون خیزش چین و ظهور هند، قدرت گیری مجدد روسیه، افول ناتو و فرسایش روابط فراآتلانتیکی که آغاز عصری نو را نوید می دهند، صداهایی شنیده می شود که درباره بازگشت قرن نوزده هشدار می دهند!
عمدتا از این لحاظ که نظام بین المللی لغزنده و ژلاتینی امروز، به تمامی گنجایش تحولات بیشتر و یک ساختار جدید موازنه قوا را ندارد و ممکن است ناخواسته و سهوی، مانند جنگ جهانی اول، آتش جنگی بزرگ روشن شود.
به جرات می توان گفت هیچ چیز به اندازه حمله امروز روسیه به اوکراین این فرضیه را تصدیق نکرد. روسیه معمایی است که از قرن نوزده گریبانگیر اروپا شده است. نه آن قدر کوچک است که با قلمداد شدن به عنوان قدرتی اروپایی، سامان گیرد و نه آن قدر بزرگ که قدرتی عالم گیر تلقی شود.
دوتوکویل اندیشمند فرانسوی دویست سال پیش به نحوی پیامبرانه پیش بینی کرده بود که در قرن بیستم، آمریکا و روسیه قدرت های عمده جهان خواهند شد.
این پیشگویی تحقق یافت، اما در پایان روسیه مقهور اقتصاد ضعیف و استبداد سیاسی اش شد و چند دهه به محاق رفت. این بختک با همان مختصات دوباره برگشته و دومین کشور بزرگ اروپا را به عنوان نخستین تجربه جدی کشورگشایی جدیدش انتخاب کرده است و شواهد و قرائن می گوید تا چند روز دیگر افسران روسی دولت دست نشانده خود را در کی یف مستقر می کنند. این هجوم نه با سرکوب قیام بوداپست در 1956 و بهار پراگ در 1968 قابل قیاس است و نه حتی با اشغال افغانستان در 1979؛ بلکه درست مانند حمله آلمان نازی به لهستان است و به همان اندازه مبین آغاز عصری تازه و دستورکارهای نو و بازاندیشی در مفروضات قبلی است.
با این وصف عصری که از نوامبر 1989 آغاز شد، امروز خاتمه یافته است، سده جدید، هزاره جدید، پایان تاریخ و تمام واژگانی که بیانگر سرخوشی رمانتیک انسان غربی بود، عملا در قالب “قرن بیست و یک مصغر” تحقیر و منقضی شده اند. کشورگشایی وقیحانه روسیه، پایان قرن 21 تحقیر شده و آغاز دورانی تازه است. بر خلاف نظریاتی که معتقدند جنگ سرد جدید، به کلی فاقد درونمایه های ایدئولوژیک است، معتقدم که نمی توان اهمیت رقابت دو مدل اقتدارگرایی و لیبرال دمکراسی و رویارویی اجماع پکن و اجماع واشنگتن را نادیده گرفت و به ملاحظه وجوه ژئوپلتیک و استراتژیک آن بسنده کرد.
دیپلماسی قایق های توپدار بازگشته و تاریخ هم نشان داده همیشه سیر آن خطی نیست و برخی اوقات اسیر دوربرگردان های خطرناک می شود. درست است که نمی توان با قطعیت تمام پیامدهای گوناگون این حمله را از حالا پیش بینی کرد، اما یک نکته روشن است: اگر روسیه بدون مجازات در برود و قدرت های غربی نتوانند آن را به نقطه اول باز گردانند، جهان عملا به دوران صلح مسلح میان سال های 1871 تا 1914 بازگشته است.
نویسنده : صلاح الدین خدیو
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.