سیدحسن نصرالله؛ استراتژیستی که صهیونیست‌ها را 3 دهه به چالش کشیده است

27 بهمن ماه سال 1370، نام یک جوان 31 ساله عرب در جهان سیاست مطرح شد. جوانی که با گذشت 3 دهه محور مقاومت در لبنان را به گونه‌ای مدیریت کرده که دولت آمریکا ذلیلانه اعتراف می کند که به واسطه عملکرد حزب الله لبنان، نقشه‌های انان در لبنان و منطقه به شکست کشیده شده است.[1]

شهادت سید عباس موسوی و شروع فرماندهی جوان لبنانی

عالم مجاهد حجت‌الاسلام والمسلمین سید عباس موسوی بنیانگذار جنبش حزب الله لبنان، در سال 1952 میلادی در شهرک نبی‌شیت از توابع بعلبک لبنان به دنیا آمد. وی در 15 سالگی برای ادامه تحصیلات به حوزه علمیه نجف رفت و از محضر آیت‌اللَّه سید ابوالقاسم خویی و شهید سیدمحمدباقر صدر استفاده نمود.

شهید موسوی همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، راهی لبنان شد و حوزه علمیه بعلبک را تأسیس کرد. وی ازآن‌پس، آن‌چه آموخته بود به مرحله عمل درآورد و تمام توان خود را برای پیاده سازی افکار انقلابی رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) در جامعه لبنان به کار گرفت.

شهید سید عباس موسوی همزمان در صف مقدم جهاد علیه رژیم صهیونیستی قرار گرفت و با همفکری جمعی از علما و تعدادی از شاگردانش، جنبش انقلابی حزب‌اللَّه لبنان را تأسیس کرد.

شهید سیدعباس موسوی، دبیر کل حزب‌اللَّه لبنان سرانجام در 16 فوریه 1992 (27 بهمن 1370) میلادی در حالی که از مراسم بزرگداشت شیخ راغب حرب -که او نیز هشت سال پیش از آن توسط صهیونیست‌ها به شهادت رسیده بود- بازمی‌گشت، مورد یورش هوایی مزدوران اسرائیلی در جنوب لبنان قرار گرفت و به شهادت رسید. در این عملیات ناجوانمردانه همسر و فرزند کوچک وی نیز به شهادت نائل آمدند.

پس از شهادت سیدعباس موسوی دبیر کل حزب الله لبنان، سیدحسن نصرالله در 32 سالگی به عنوان دبیر کل انتخاب و معرفی شد.

وقتی که سید عباس موسوی شهید شد و خبر شهادتش به ایران رسید، از طرف آقا دستور آمد که هیئتی برود تا ببینند چه کار می‌شود کرد. این هیئت به سرپرستی حضرت آقای جنتی رفت و من هم در خدمت‌شان بودم. همه داشتیم فکر می‌کردیم که بعد از سیدعباس چه باید کرد؟ در پرواز به این نتیجه رسیدیم که بهترین جایگزین برای ایشان آقاسیدحسن هستند. تقریباً برای هر موضوعی در لبنان، اکثراً آقای جنتی نماینده رهبری می‌شدند. هم به خاطر اینکه ماها بهتر با همدیگر کار می‌کردیم، هم با کار آشنا شده بود و هم روحیه‌اش، روحیه انقلابی و سختی است؛ به‌ویژه درگیری‌های امل و حزب‌الله بسیار موضع سختی بود و ما نیاز داشتیم که یک فقیه ما را هدایت کند، چون خون شیعه بود که ریخته می‌شد…

در این سفر هم حضرت آقا ایشان را نماینده کردند. خلاصه به فرودگاه دمشق رسیدیم، ماشین‌ها هم آماده بودند که ما مستقیم برویم و به تشییع جنازه برسیم. در آنجا خدا رحمت کند، آقای شیخ شمس‌الدین در تشییع جنازه یک‌طرف بود، آقای سید فضل‌الله یک طرف بودند. با آنها در همان‌جا مشورت کردیم. جنازه اول در بیروت تشییع شد و بعد در جبشید یا بعلبک تشییع کردیم. در منزل شیخ صبحی جلسهٔ شورا تشکیل شد…

سنّ شیخ صبحی از همه بیشتر بود و از طرفی ممکن بود خود ایشان مشکل بیافریند که مشکل هم آفرید که ان‌شاءالله خدا هدایتش کند و عاقبت به‌خیر شود. جلسه تشکیل شد و شورا به اتفاق آقای سید حسن نصرالله را انتخاب کرد. فردا قبل از اینکه سیدعباس را به خاک بسپاریم، در مراسم آقای سیدحسن نصرالله به عنوان دبیرکل حزب‌الله سخنرانی کرد و بسیار هم قوی سخنرانی کرد. مراسم بسیار خاصی بود و همه ما هم حالت دیگری داشتیم و خدا لطف کرد که این وقفه نیفتاد. این را هم من از حضرت امام درس گرفته بودم که وقتی مسئولی شهید می‌شد، قبل از اینکه او را به خاک بسپارند، جانشین او را تعیین کرده بود.[2]

سید حسن نصرالله کیست؟

سید حسن در سال 1960 در منطقه اشرفیه بیروت به دنیا آمد. در دوران نوجوانی به همراه شهید سیدعباس موسوی عازم نجف شد تا در مدرسه علوم اسلامی شیعیان به تحصیل علوم دینی بپردازد. در سال 1978 رژیم بعثی آن ها را از عراق اخراج کرد.

نصرالله برای ادامه تحصیل به قم آمد و پس از کسب درجه اجتهاد به بیروت بازگشت. در سال 1982 و پس از فشارهای جبهه ملی نجات بر جنبش امل جهت برقراری صلح با رژیم صهیونیستی، نصرالله به همراه شهید سیدعباس موسوی، شهید راغب حرب، شیخ عبید، شیخ صبحی طفیلی، شیخ حسن کورانی و محمدرعد در سال 1982 از جنبش امل خارج شدند و گروه مقاومت اسلامی را که بعدها به حزب الله مشهور شد، در برابر احزاب لائیک تشکیل دادند.

سلسله عملیات‌های حزب الله در خلال سال‌های 1983 تا 1985 باعث شد تا ارتش رژیم صهیونیستی نخستین شکست رسمی خود را تجربه و تا باریکه کمربند امنیتی عقب نشینی کند. همزمان با شروع این عقب نشینی از شهر صیدا، حزب‌الله در یک گردهمایی رسمی در 16 فوریه 1985 با صدور بیانیه‌ای هویت، استراتژی و برنامه ایدئولوژیک خود را برای نخستین بار اعلام و به فعالیت‌های پنهان خود خاتمه داد.

شهید سید عباس موسوی – سید حسن نصرالله – شهید ابومهدی‌ المهندس

نصرالله همچون شهید سیدعباس موسوی، محور جذب و آموزش نیروهای حزب الله را در مساجد و حسینیه‌های لبنان بنا نهاد.

تربیت حجم انبوهی از نیروهایی که برای شهادت و انجام عملیات‌های استشهادی لحظه شماری می‌کنند از ابتکارات ویژه نصرالله در از پای درآوردن ماشین جنگی رژیم صهیونیستی است.[3]

نگاه مجله فرانسوی به فرمانده جوان حزب‌الله

اولین بار نشریه فرانسوی “مگزین” بود که موفق شد، ۲۸ نوامبر سال ۱۹۹۷ “سید حسن نصر الله”، دبیرکل حزب الله لبنان را راضی کند که طی مصاحبه‌ای از زندگی شخصی‌اش صحبت کند.

خبرنگار این نشریه فرانسوی در اولین برخورد او را چنین توصیف می‌کند: “مردی کاریزماتیک … کسی که دارای روحیه‌ای پولادین است … به راحتی با هر تهدید و خطری خود را وفق می‌دهد، خطرهایی که هر انسانی در برخورد با آنها در همان لحظات اولیه کنترل خود را از دست می‌دهد … اما او چنین نبود … طبیعی است که اسرائیل در کمین او یا هریک از اعضای خانواده‌اش باشد و در اولین فرصت اقدام به ترور وی یا هریک از اعضای خانواده‌اش کند”…

– این نشریه سپس اینگونه از کودکی‌اش می‌نویسد: “پدرش، عبد الکریم با کمک برادرانش به فروش میوه و سبزیجات مشغول بود. سال‌ها بعد وقتی توانست دکانی خریداری کند و بقالی خود را در آن دایر کند، حسن که کودکی بیش نبود، به آنجا تردد می‌کرد. روی صندلی می نشست و ساعت‌ها به عکس امام موسی صدر خیره می‌شد، آرزویش این بود که روزی مثل وی شود”.[4]

– دوستان هم مدرسه‌اش درباره آن دوره تعریف می‌کنند که اگرچه اهل مزاح نبود، اما شوخی‌های دیگران را با لبخندی پاسخ می‌داد. در عین حال از کودکی اجازه شوخی و مزاح درباره دین و مذهب را نمی‌داد.

– ۹ ساله بود که برای خرید کتاب دست دوم از دست فروشان به میدان شهدای قدیم در مرکز شهر رفت. درونگرا نشان می‌داد و آرام. هرچه به دستش می‌رسید را می‌خواند، به خصوص اگر درباره اسلام و مذهب باشد. اگر در فهم کتابی با مشکل مواجه می‌شد، خواندنش را به وقتی دیگر موکول می‌کرد؛ وقتی کمی بزرگتر شد.

– ۱۵ ساله بود که به جنبش امل ملحق شد، جنبشی که در آن زمان به جنبش محرومین معروف بود. او و برادرش حسین به امل ملحق شدند و خیلی زود با وجود سن پایینش به نمایندگی محل زندگیش در جنبش امل منصوب شد.

– ۱۶ سال بیشتر نداشت که تصمیم گرفت، برای تحصیل علوم دینی و حوزوی راهی نجف اشرف شود. در مسجد صور با سید محمد غروی که به نمایندگی از سوی امام موسی صدر در آن مسجد تدریس می‌کرد، آشنا شد و از تصمیمش گفت. سید غروی که با سید محمد باقر صدر در عراق روابطی داشت، توصیه نامه‌ای برایش نوشت.

وقتی به نجف رسید، درباره نحوه رساندن توصیه نامه‌اش سؤال کرده بود. سید عباس موسوی را برای این کار معرفی کرده بودند. نزد او رفت تا این دیدار آشنایی دیرینه آنها را درپی داشته باشد.

سید عباس موسوی برای حسن؛ دوست، برادر، استاد و یار همراه بود که ۱۶ سال بعد در سمت دبیرکل حزب الله و طی حمله رژیم صهیونیستی وی را از دست داد.

شخصیت شناسی سید حسن از نگاه پدر

سید حسن نصرالله، فرزند بزرگ خانواده‌ای ۱۱ نفره بود، او دارای هشت خواهر و برادر بود. پس از سید حسن به ترتیب برادرش “حسین”، خواهرانش “زینب” و “فاطمه” و برادرانش “محمد”، “جعفر” و ۳ خواهرش “زکیة”، “أمینة” و “سعاد” بودند.

به گفته سید عبدالکریم (پدر سید حسن)، خانواده او پس از آن که از روستای بازوریه از توابع شهر صور در جنوب لبنان به بیروت مهاجرت کردند، در محله فقیرنشین “شرشبوک” در پایتخت لبنان سکنی گزیدند و سید حسن، کودکی خود را در این محله گذراند.

ابوحسن نصرالله در باره آن دوران می‌گوید: این محله فقیرترین محله بیروت بود و ما در آنجا یک بقالی داشتیم… من چهار پسر داشتم که سید حسن بزرگ‌ترین آن‌ها بود، اما به مغازه نمی‌آمد، چون دوست داشت درس بخواند و همه وقتش را درس می‌خواند، انگلیسی، عربی، فرانسه، علوم حوزوی… من هم اول دستفروشی می‌کردم و سبزی می فروختم، اما بعد از 7-8 سال خدا کمک کرد و توانستیم مغازه‌ای داشته باشیم و رفتار محبت آمیزم با مردم موجب شد که بتوانم کارم را توسعه دهم… همه محل مشتری من بودند… اما بعد از چند سال محله کلاً تخریب شد و ما باز هم به وضع سابق برگشتیم و مثل اول شدیم. البته دو خانه در منطقه برج حمود خریده بودیم که به یکی از آنها نقل مکان کردیم…

سید عبدالکریم در ادامه پس از بیان وقایعی از آن دوران، می‌افزاید: سید حسن به فوتبال علاقه داشت و گاهی برای فوتبال بازی کردن می‌رفت. با دوچرخه یا تاکسی؛ اما آموختن و یاد گرفتن برایش مهم‌ترین چیز بود.

سید حسن در کنار مادرش

مثلاً یک خانم ارمنی مشتری مغازه‌مان بود و فقیر بود و نسیه می‌برد. سید حسن از آن خانم خواست که به جای پرداخت پول اجناس، به او انگلیسی یاد بدهد. بعد از مدتی آن خانم مرا دید و گفت: سید! قرار بود من به حسن انگلیسی یاد بدهم، اما حالا او انگلیسی را از من بهتر می‌خواند![5]

نحوه شهادت فرزند سید حسن و اطلاع تمامی مردم از شهادت پسر دبیرکل حزب‌الله

نیروهای حزب الله با کاندیداتوری در انتخابات مجلس لبنان، موفق شدند با کسب آرای مردم به مجلس لبنان راه یابند و این پیروزی بزرگی برای این جنبش در عرصه سیاسی لبنان بود.

این موفقیت سیاسی در انتخابات سالهای 2000،1996 و 2005 نیزتکرار شد. پیروزی‌های سیاسی با تکیه بر موفقیت‌های نظامی این نیرو در مواجهه با اسراییل به دست آمد و حزب الله توانست حضور خود را در عرصه سیاسی لبنان تقویت کند تا جایی که علاوه بر حضور پرتعداد در مجلس لبنان، سکان تعدادی از وزارتخانه‌ها را نیز به دست گیرد.

در عرصه نظامی نیز موفقیت‌های بیشماری برای حزب الله به همراه داشت. اسراییل که در سال‌های 1993 و 1996 را بر علیه لبنان به اجرا گذاشت با مقاومت سرسختانه نیروهای حزب‌الله مواجه شد.

در سپتامبر 1997 دو تن از رزمندگان حزب‌الله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه جبل‌الرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد.

تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خون‌آلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص شد که یکی از این دو تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله است.

انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت. در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچ‌گاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد. این واقعه، موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزب‌الله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت، به گونه‌ای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تأثیر شدید این واقعه قرار گرفتند.

رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزب‌الله، مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون امیر عبدالله، ولیعهد عربستان نیز برای نخستین بار در تاریخ حزب‌الله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزب‌الله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.[6]

آرزویی که پدر شهید برای آینده سید هادی داشت

نصرالله در گفتگو با شبکه المنار درباره فرزند شهیدش، با بیان اینکه ویژگی هادی، آرامش روحی او بود، می‌گوید: در 15 سالگی خودش به ما اعلام کرد که قصد پیوستن به صفوف مقاومت را دارد، اگر چه من از مدت ها پیش دوست داشتم تا فرزند اولم به حوزه برود و علوم دینی را فرا بگیرد و این راه را ادامه دهد. اما در خانه ما چیزی اجباری نیست و در فضایی از دوستی و البته روحیه جهاد و مقاومت، خود هادی به این جمع بندی رسید که چنین راهی را انتخاب کند.

دبیرکل حزب الله یادآور شد: در حال حاضر حزب الله، زیر سن 18 سال جذب ندارد، اما در آن بازه زمانی که در ابتدای راه مقاومت بودیم، پیش می آمد که رزمندگان پانزده شانزده ساله هم داشته باشیم، اما در عملیات های خطرناک از آنها استفاده نمی شد. بنابراین هادی در 15 سالگی که وارد مقاومت شد، دوره های مختلف رزمی را گذراند.

دبیرکل حزب الله می‌گوید: هادی، شخصیتی نداشت که معمولا از جزئیات کارهایش صحبت کند، بنابراین من اطلاع زیادی نداشتم که او در کدام دوره یا کدام منطقه حاضر است. از این رو که همه جوانان مقاومت برای من مانند پسرم بود، به طور مشخص از هادی خبری از فرماندهان نمی گرفتم که اکنون کجاست، چه می کند، چه می خورد، چه می نوشد، حالش خوب است. بدین ترتیب فرماندهان هم که متوجه این مساله بودند، از او به من خبری نمی دادند.

وی افزود: هادی هم خودش را هیچ جایی معرفی نمی کرد و در بسیاری از پادگان ها، اردوگاه ها، و مناطقی که حاضر بود، کسی نمی دانست او کیست. پیش می آمد که دوستان نزدیکش هم پس از مدت دوستی می فهمیدند او فرزند من است و زمانی هم که به خانه آنها رفت و آمد می کرد، اهل خانه و دیگر جوانانی که با آنها نشست و برخاست می کرد، متوجه هویت او نمی شدند.

نصرالله با اشاره به اینکه در 18 سالگی هادی درخواست ازدواج کرد، گفت: زمانی که دختر مناسبی یافتیم با برگزاری مراسم بسیار ساده ای و عقد کرد، معمولا انسان در این دوره روحیاتش تغییر می کند و ترجیح می دهد خطر نکند، در عملیاتی شرکت نکند و اگر هم در این راه است، خطوط جلو نرود، تا اینکه ازدواج کند و دو سه سالی بگذرد و فرزندش را ببیند. اما هادی نه تنها چنین شد، بلکه عزمش بیشتر شده بود.

از دیدار آخر تا شهادت

 روزی که او را دیدم، گفت: «بابا عملیاتی در پیش است و ممکن است اجازه دهند در آن شرکت کنم» و با من وداع کرد. با حالت خاصی این را گفت، آن هم برعکس همیشه که از خودش و کارهایی که در مقاومت می کند به من و کسی چیزی نمی گفت. تعجب کردم و در خداحافظی برایش آرزوی موفقیت داشتم.

دبیرکل حزب الله افزود: معمولا برای عملیات هایی که در داخل نوار اشغال شده انجام می گرفت، اذن من را می گرفتند و از چگونگی و تعداد نیروها هم مرا با خبر می کردند. من عملیات ها را فرماندهی نمی کردم، اما هر چند ساعت یکبار از روند هر عملیات به من اطلاعات می دادند. با شروع عملیات ما از لحاظ روحی با رزمندگان بودیم و برایشان دعا و نماز می خواندیم و برای آنها صدقه می دادیم.

نصرالله ادامه داد: در طول چند سال این روند عادت شده بود، هر 4-5 ساعت می آمدند به من می گفتند مثلا رزمنده ها پیشروی کردند، سالم هستند یا شهید شدند یا اسیر، کارشان پیش رفته یا نرفته و از این دست اطلاعات. اما در آن عملیات هر نیم ساعت من را در جریان می گذاشتند، می آمدند و می گفتند اولین رزمنده شهید شد، ارتباط ما قطع شد. خب عملیات مهمی هم بود در منطقه «جبل الرفیع» ، اما چنین دقت و جزئیات تعجب برانگیز شد.

سید مقاومت گفت: یاد حرف هادی افتادم که موقع خداحافظی گفت ممکن است در عملیاتی مهم به او اجازه دهند جلو برود، احساس کردم که این همان است و هادی هم جزو شهداست و پیکرش هم به دست اسرائیلی ها افتاده است. بنابراین خودم را آماده کردم ولی از آن‌ها نپرسیدم هادی بین آن جوان هاست یا خیر. چرا که این جوانان برای من مثل هادی بودند.[7]

اصل و نسب سید حسن به کدام یک از ائمه برمی‌گردد؟

نسب سید حسن نصرالله و به طور کلی خاندان نصر الله به امام موسی کاظم علیه السّلام می رسد. اسناد تاریخی قدیم تاکید می کند که خاندان نصرالله طی دوران حیات جدشان «سیّد إبراهیم المجاب بن سیّد محمد العابد بن الإمام موسی الکاظم» در سال ۲۴۷ هجری متولی بارگاه حسینی بوده و جد آنها، «ابو الفائز محمد» که خاندان به نام وی نامگذاری شده با سادات «آل طعمه»، «آل قفطون»، «آل ضیاء الدین»، «آل تاجر»، «آل مساعد» و «آل محمد أمین» پسر عم بوده اند.

همچنین اجداد سید، نسل اندر نسل مسئول و ناظر بر بارگاه حسینی بوده و دارای املاک و مستقلاتی در منطقه «عین التمر» و داخل «کربلاء» منطقه «الحسینیة» بوده اند که اسناد تاریخی آن همچنان موجود بوده و تاریخ آن به بیش از ۴ قرن قبل باز می گردد.

علاوه بر اینکه خاندان نصرالله دارای سوابقی، جدای از دیگر عشایر و عموزاده هایشان در خدمت به مرقدین شریفین هستند و به افتخار خدمتگزاری به مرقد شهید صحرای کربلا، امام الحسین علیه السّلام مفتخر بوده اند.

افزون بر اینکه «سید نصرالله الفائزی الحائری» جد ایشان در سال ۱۱۶۸ هجری در استانبول به شهادت رسید، در حالی که از بارزترین شخصیت های علمی زمان خویش شمرده می شد و «علامة شیخ عبد الحسین امینی» در کتاب «شهداء الفضیلة» خود صفحه ۲۱۵ این چنین از سید نصرالله الفائزی الحائری یاد می کند: «سید نصر الله بن حسین بن علی بن اسماعیل الحسینی الموسوی الحائری معروف به شهید، کسی است که خدای باری تعالی در وجودش سعادت بهره مندی از علم و تقوا و شهادت را نهفته بود و از بزرگی و علو درجات در اصل و نسب سرآمد روزگار بود. او عالمی فقیه و سخن وری ادیب و شاعر آگاه به علوم زمانه خویش بود و کمتر کسی را می شد، مانند وی یافت».[8]

عملیات روانی سید حسن بر روی رژیم صهیونیستی

شاید یکی از معروف‌ترین سخنرانی‌های سید حسن نصرالله، فرمایشات ایشان درباره سست بودن اسراییل نسبت به خانه عنکبوت است، سخنرانی‌ای که بعد از خروج رژیم صهیونیستی در سال 2000 از جنوب لبنان صورت گرفت.

19 سال پس از آخرین باری که سید حسن نصر الله چنین سخنی را به زبان آورد “عاموس گلعاد” رئیس موسسه هرتصلیا و مدیر برگزاری و اداره نشست های سالیانه این سازمان در اظهار نظری تامل برانگیز و قابل توجه گفت: با اینکه دور تا دور اسرائیل را یک دیوار بتنی و محکم فراگرفته اما یک چیزی مثل موریانه درحال تجزیه اسرائیل از داخل آن است.[9]

سید حسن درباره خروج ارتش رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان و پیش‌بینی رهبر انقلاب درباره این موضوع می گوید:

در اواخر سال ۱۹۹۹ در دژ اسرائیل انتخابات نخست‌وزیری صورت گرفت. رقابت میان ایهود باراک و نتانیاهو بود، هر دو نیز وعده داده بودند اگر پیروز شوند از لبنان عقب‌نشینی خواهند کرد. ایهود باراک زمان هم مشخّص کرده بود و گفته بود ۷ جولای ۲۰۰۰. هفته‌ها و ماه‌ها می‌گذشت.

جوّ حاکم بر لبنان، سوریه و منطقه چه بود؟ این بود که به موعد می‌رسیم و اسرائیل از مرزهای فعلی سرزمین‌های اشغالی عقب‌نشینی نخواهد کرد.

باراک از طریق آمریکاییان، اروپاییان و برخی حکومت‌های جهان سعی می‌کرد به برنامه‌ها یا توافقاتی امنیّتی با دولت لبنان یا مرحوم حافظ اسد دست پیدا کند که شکست خورد. جوّ این بود که ارتش اسرائیل عقب‌نشینی نمی‌کند و وقتی هم زمان معیّن‌شده برسد، برای باراک کاری ندارد زیر قولش بزند و به مردمش بگوید:«من وعده‌ی عقب‌نشینی در ۷ تمّوز را داده بودم ولی از آن‌جا که هیچ ضمانت، برنامه یا شروط امنیّتی در دست نداریم، عقب‌نشینی خطرناک و به منزله‌ی اشتباهی استراتژیک است و بنده چنین نخواهم کرد.»

بنده از شما پنهان نمی‌کنم که حتّی اوضاع ما در حزب الله در سطح سیاسی و جهادی مانند دیگر نیروهای سیاسی کشور و منطقه بود و این گونه به موضوع نگاه می‌کردیم.

این‌جا نیز سفری داشتیم به جمهوری اسلامی و دیداری با حضرت امام خامنه‌ای. دیدگاهمان را درباره‌ی اتّفاقات و انتظارات را شرح دادیم. ولی حضرت امام خامنه‌ای نظری مخالف و تعجّب برانگیز داشتند. ایشان گفتند، برخی برادران هم حضور داشتند، که:

«پیروزی شما در لبنان بسیار بسیار نزدیک است، بسیار نزدیک‌تر از آن چیزی که انتظارش را دارید و این را با چشم خود خواهید دید.» و این مخالف تمام تحلیل‌ها، اطّلاعات، اسناد و مدارک بود. در آن برهه هیچ‌گونه نشانه‌ای از آغاز تدارک اسرائیل برای عقب‌نشینی از جنوب لبنان وجود نداشت. ایشان به برادران گفتند:«به لبنان که بر می‌گردید، خود را برای این پیروزی آماده کنید که سخن‌رانی سیاسی‌تان چه باشد و هنگام عقب‌نشینی دشمن اسرائیلی به مرزها چه کارهایی انجام دهید.»

ما با یک دید رفتیم، با دید دیگری برگشتیم. به همین خاطر بود که از عقب‌نشینی ناگهانی ۲۵ می شگفت‌زده نشدیم. ما خود را برای مواجه شدن با مناطق مرزی و ساکنین و کسبه‌ی آن و رفتارمان را هنگام رسیدن‌مان به مرزها، به خوبی آماده کرده بودیم.[10]

مدیریت خلاقانه در جنگ 33 روزه و کابووس ارتش اسراییل

از دیگر خلاقیت‌های دبیرکل حزب‌الله در این 30 سال، مقابله نظامی و موشکی با ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه بود، جنگی که باعث شد تمام جهان به قدرت نیروی حزب‌الله مقابل  وسعت تجهیزات و نیروهای صهیونیستی پی ببرد و مصداق این آیه شریف شود که “کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً بِإِذنِ اللَّهِ” (بقره، 249).

ابتکاری که نصرالله در این جنگ به کار برد، عملیات روانی و رسانه‌ای دقیق علیه نیروهای نظامی و افکار عمومی رژیم صهیونیستی بود، او این نبرد رسانه‌ای را با اعلام به اسارت گرفتن دو سرباز رژیم صهیونیستی در 12 جولای 2006 آغاز کرد و تا اعلام پیروزی الهی-تاریخی و راهبردی مقاومت در 15 آگوست 2006 و اعلام آتش‌بس آن را ادامه داد. سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و پیام‌های سید حسن نصرالله در این مقطع حساس، بیانگر مدیریت استثنایی مقاومت لبنان در برابر یکی از سخت‌ترین حملات و تجاوزهایی بود که غاصبان صهیونیست در تاریخ سراسر جنگ و خونریزی خود انجام داده بودند. این مواضع نماد حق‌گویی، قدرت، پیروزی و پایداری بود و بسیاری از معادلات و معیارهای سیاسی و نظامی منطقه را در هم ریخت.

عملیات رسانه‌ای و روانی سید حسن در جنگ 33 روزه را می‌توان در محورهای ذیل خلاصه کرد:

* آشکارسازی عجز و ناتوانی دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل در ترور رهبر مقاومت

* روشنگری درباره‌ی ماهیت حقیقی این جنگ در راستای طرح خاورمیانه‌ی جدید آمریکایی‌ها و رد بهانه‌های مبتذلی همچون آزاد نکردن دو اسیر صهیونیستی توسط حزب‌الله

* تأثیر فراوان بر افزایش روحیه حماسی و انگیزه‌ی رزمندگان مقاومت

* اثرگذاری فراگیر بر روحیه‌ی مردم طرفدار مقاومت

* تضعیف روحیه‌ی دشمن صهیونیست و حامیان آمریکایی آنان

* مقابله با فشارها و توطئه‌های سیاسی و جنگ‌های روانی دشمن

* رسوا ‌کردن دشمن با بیان بخش‌هایی از واقعیت‌های جنگ

* تکذیب شایعاتی که صهیونیست‌ها و رسانه‌های آنها درباره‌ی حزب‌الله پخش می‌کردند

* بیان بخشی از عملکردهای حماقت‌بار دشمن

به عنوان مثال دبیرکل حزب‌الله در تخریب و تضعیف روحیه افکار عمومی و سربازان رژیم صهیونیستی در یک سخنرانی در میانه جنگ 33 روزه خطاب به ساکنان سرزمین اشغالی می‌گوید:

“نظرسنجی‌ها نشان داده که حرف‌های مرا بیشتر از مسئولین خودتان باور دارید. این بار من به شما می‌گویم […] به‌زودی مشخص خواهد شد که دولت جدید و رهبران جدیدتان چقدر احمق و نادان هستند که نمی‌توانند مسائل را درست ارزیابی کنند”.

سید حسن نصرالله در سخنرانی‌های خود با بیان عملکردهای حقارت‌آمیز اسراییل، آنان را به استهزا می‌گیرد و می‌گوید: «بله، باید اعتراف کنیم دشمن ما توانسته دو پیروزی بزرگ نظامی به دست آورد؛ یکی قتل عام قانا و کشتن زنان و کودکان! و دومی فرستادن کوماندو به بعلبک برای ترور یک مرد شریف و خانواده‌دار فقط به جرم این‌که نامش حسن نصرالله بوده است. این یعنی موساد پرابهت و ارتش قدرتمند!»[11]

جسارت سید حسن مقابل توطئه بنزینی آمریکا در لبنان

در شرایطی که نظامِ سیاسی لبنان با توجه به بحران سوختی، فلج شده، نصرالله شخصا جهت واردات سوخت از ایران و رفع مشکلات لبنان وارد عمل شد و بحران سیاسی‌ای که می‌رفت حاکمیت لبنان را با تهدید جدی روبرو کند، خنثی کرد.

تحلیلگر روزنامه انگلیسی تلگراف معتقد است جسارت سیدحسن نصرالله در حل بحران سوخت لبنان از طریق ایران، یک معماری جدید منطقه‌ای است.

پیتر اوبورن ضمن تحلیل در «میدل ایست‌آی»، تأمین سوخت مورد نیاز لبنان از طریق ایران را پیروزی بزرگ برای حزب‌الله دانسته و نوشت:

این اقدام در بحبوحه بحران اقتصادی و اجتماعی لبنان یک موفقیت و دستاورد بزرگ بود. در شرایط سخت لبنان، تنها حزب‌الله بوده که در وسطِ میدان ایستاده است. امری که حمایت افکار عمومی لبنان از حزب‌الله را نیز به همراه داشته و در نوع خود می‌تواند نشان دهنده تغییرات گسترده‌تر در بُعد منطقه‌ای باشد. پیش از این صف‌های یک مایلی بنزین تشکیل شده بود و بسیاری منتظر بودند تا بتوانند برای وسیله نقلیه خود سوخت‌گیری کنند.

بسیاری از رانندگان هیچ سوختی در لبنان پیدا نمی‌کنند. فضا در پمپ‌بنزین‌های لبنان نیز به شدت متشنج است. در این چهارچوب، درگیری‌ها و دعواهای زیادی نیز در این مکان‌ها روی می‌دهد. من از هتل خود خارج و با برخی از رانندگان و دارندگان وسیله نقلیه که در صف سوخت‌گیری حضور داشتند صحبت کردم، برخی شغل خود را از دست داده بودند. من از آنها می‌پرسیدم که چگونه شکم خود و خانواده‌هایشان را سیر می‌کنند؟ چطور هزینه‌های عادی زندگی نظیر پول قبوض آب و برق را می‌پردازند؟ آنها هیچ پاسخی برای این پرسش‌ها نداشتند.

وی می‌گوید:

چه بخواهیم چه نخواهیم (اگرچه بعضی‌ها این موضوع را نمی‌پسندند)، تنها یک سازمان و گروه توانسته از دل بحران کنونی لبنان، با قدرت برخیزد و بیش از انتظارها کنش‌ورزی کند: «حزب‌الله لبنان». دراین رابطه تنها یک چهره برجسته وجود دارد: «سید حسن نصرالله» دبیرکل حزب‌الله لبنان.

در شرایطی که نظامِ سیاسی لبنان با توجه به بحران سوختی، فلج شده، نصرالله شخصا جهت واردات سوخت از ایران و رفع مشکلات لبنان وارد عمل شد. در ابتدا، بسیاری وی را مسخره کردند با این حال اکنون‌تانکرهای سوختی ایران از طریق سوریه، وارد خاک لبنان می‌شوند. باید پذیرفت که آمریکا در جریان بحران اخیر لبنان، تسلیم حزب‌الله شد. حزب‌الله به لبنان در شرایط وخیم آن کمک قابل توجهی کرد.

حزب‌الله لبنان اقدام خود در وارد کردن سوخت ایران از طریق سوریه را بر خلاف آمال و خواسته‌های طبقه سیاسی حاکم در لبنان و همچنین دولت آمریکا انجام داد. حزب‌الله لبنان با این اقدام خود عملا قانون تحریمی سزارِ آمریکا علیه سوریه را مورد بی‌اعتنایی قرار داد.

جسارت سید حسن نصرالله کارساز بوده و از اکنون می‌توان چشم‌انداز سیاسی جدیدی را که به سرعت در خاورمیانه پدیدار می‌شود مشاهده کرد. یک معماری منطقه‌ای جدید به سرعت در حال ظاهر شدن است و افرادی که در صف‌های طولانیِ بنزین در لبنان منتظر می‌مانند، سرانجام با بارقه‌ای از امید رو به رو می‌شوند.»[12]


[1] – https://defapress.ir/fa/news/90617

[2] – https://www.irdc.ir/fa/news/6705

[3] – https://www.mizan.news/fa/news/144185

[4] – https://tejaratonline.ir/fa/news/63435

[5] -https://fa.alalam.ir/news/1644609

[6] -https://www.farsnews.ir/news/13930622000797

[7] – https://www.irna.ir/news/83028488

[8] – mshrgh.ir/871264

[9] – http://qodsna.com/fa/330098

[10] – https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=12605

[11] – https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=12605

[12] – https://www.eghtesadnews.com/fa/tiny/news-445923

دیدگاهتان را بنویسید