نتانیاهو سالهاست که سیاست داخلی رژیم صهیونیستی را با پرونده ایران گره زده است. در شرایط بحران مشروعیت، اعتراضات داخلی و بنبستهای نظامی (بهویژه پس از جنگ غزه)، ایران برای نتانیاهو در نقش «دشمن بیرونیِ نجاتبخش» ظاهر می شود. تحلیلهای دقیقتر نشان میدهند که تهدیدنمایی از ایران، بیش از آنکه ناشی از اطلاعات جدید باشد، ابزار بقاست. نتانیاهو با این تاکتیک، هم منتقدان داخلی را به حاشیه میراند و هم حمایت بیقیدوشرط آمریکا را به سمت خود جلب می کند.
بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس به تازگی در قالب سفری 5 روزه عازم فلوریدای آمریکا شده تا با دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا و دیگر مقام های ارشد آمریکایی نظیر پیت هگست، وزیر جنگ آمریکا دیدار و ملاقات داشته باشد. تنها اندکی پس از رسیدن نتانیاهو به آمریکا، وی در ویلای شخصی ترامپ با رئیس جمهور آمریکا دیدار کرد و در ادامه شانتاژهای تبلیغاتی و رسانه ای قبل از سفرِ خود به آمریکا، مسائل مرتبط با ایران را به نحوی ویژه برجستهسازی کرد.
پس از ملاقات ترامپ و نتانیاهو، ترامپ با ادبیاتی عجیب مدعی شد که اگر ایران به سمت احیا توانمندیهای هسته ای خود برود، قطعا به ایران حمله خواهد کرد و در عین حال وی در موضع گیری دیگری گفت که اسرائیل حق دارد در صورت توسعه توان موشکی ایران به این کشور حمله کند! مواضع ترامپ علیه ایران چیزی ورای قلدورمابیهای رایج او علیه کشورمان نبود.
اساسا به همین دلیل هم بود که این مواضع، با ذوقزدگی فراوان نتانیاهو همراه شد و وی ترامپ را بزرگترین دوستِ اسرائیل معرفی کرد. با این همه، آنچه تاکنون از سفر نتانیاهو به آمریکا به بیرون درز کرده و پیش چشم همگان قرار گرفته، با 6 نکته قابل تامل همراه است که خوانش و تحلیل آن ها از اهمیت زیادی برخوردار است.
یک: “امنیتیسازیِ دائمی ایران”؛ ستون اتحاد آمریکا و اسرائیل
دیدار نتانیاهو و ترامپ بار دیگر نشان داد که ایران نه بهعنوان یک بازیگر پیچیده منطقهای، بلکه بهصورت یک «تهدید دائمی» بازنمایی میشود. این امنیتیسازی، کارکردی فراتر از ایران دارد و تثبیت پیوندهای راهبردی واشینگتن–تلآویو را در اولویت دارد. در این چهارچوب، هر تحول داخلی یا منطقهای ایران، بالقوه به تهدیدی امنیتی تقلیل داده میشود.
چنین رویکردی عامدانه امکان سیاستگذاری چندلایه را میبندد. وقتی ایران فقط «مسئله امنیتی» باشد، دیپلماسی، تعامل اقتصادی و حتی گفتوگوی منطقهای بیمعنا میشود. این نگاه نهتنها به کاهش تنش کمکی نمیکند، بلکه بازار تهدید را دائماً گرم نگه میدارد. بازاری که اسرائیل در آن نقش فروشنده و آمریکا نقش تضمینکننده را بازی میکند.
دو: استفاده ابزاری از گزاره ادعایی “تهدید ایران” برای بقای سیاسی نتانیاهو
نتانیاهو سالهاست که سیاست داخلی رژیمصهیونیستی را با پرونده ایران گره زده است. در شرایط بحران مشروعیت، اعتراضات داخلی یا بنبستهای نظامی (بهویژه پس از جنگ غزه)، برجستهسازی ایران، نقشِ «دشمن بیرونی نجاتبخش» را(برای نتانیاهو) ایفا میکند.
تحلیل و ارزیابیهای دقیقتر نشان میدهد که گزاره متوهمانه تهدیدنمایی از ایران، بیش از آنکه ناشی از اطلاعات و شواهد باشد، ابزار بقاست. نتانیاهو با این تاکتیک، هم منتقدان داخلی را به حاشیه میراند و هم حمایت بیقیدوشرط آمریکا را به سمت خود جلب میکند.
سه: ترجیح زبانِ تهدید بر دیپلماسی
لحن تهدیدآمیز ترامپ در کنار نتانیاهو یادآور سیاست «یا تسلیم یا جنگ» است. این منطق، پیچیدگیهای ژئوپلیتیک قرن بیستویکم را نادیده میگیرد. ایرانِ امروز نه عراق ۲۰۰۳ و نه لیبی ۲۰۱۱ است. بر اساس معادلات راهبردی، تهدید نظامی علیه ایران، چالش های غرب و اسرائیل را افزایش می دهد. زیرا این مساله تهران را به سمت افزایش هزینههای دفاعی، تعمیق اتحادهای غیرغربی و کاهش اعتماد به هرگونه توافق سوق میدهد. نتیجه نهایی این معادله تحمیلی، چرخهای از بیاعتمادی است که امنیت منطقه را شکنندهتر میکند و مقصر اصلی آن اسرائیل و مجموعه غرب هستند.
چهار: انحراف افکار عمومی از مساله غزه با برجستهسازی ایران
یکی از کارکردهای مهم این دیدار، تغییر کانون توجه از فاجعه انسانی غزه به «خطرِ ادعایی ایران» است. این جابهجایی گفتمانی، کاملاً حسابشده است. وقتی فشار افکار عمومی جهانی بر اسرائیل افزایش مییابد، پرونده ایران به سپر سیاسی تبدیل میشود. در این معادله، ایران نه بازیگر اصلی بحران، بلکه ابزار فرار از پاسخگویی است. این رویکرد، هم رنج فلسطینیان را به حاشیه میراند و هم ایران را ناعادلانه در مرکز تنش قرار میدهد.
پنج: ارسال سیگنال غلط به منطقه و تقویت عادیسازی زبان جنگ
وقتی رهبران آمریکا و اسرائیل آشکارا از حمله یا «گزینه نظامی» سخن میگویند، این پیام به منطقه ارسال میشود که زور همچنان ابزار مشروعِ سیاست است. تحلیل های منطقهای نشان میدهد که چنین سیگنالی، بازیگران دیگر را نیز به مسابقه تسلیحاتی و رفتارهای پرریسک سوق میدهد. نتیجه نهایی، افزایش ناامنی جمعی است. وضعیتی که هیچکس از آن سود نمیبرند. این سیاست، عملاً منطقه را در وضعیت تعلیق دائمی نگه میدارد.
شش: اثبات یک واقعیت راهبردی
تهدیدات اخیر ترامپ علیه ایران به ویژه با محوریت خط قرمز خواندن رشد توانمندی های ایران در حوزه موشکهای بالستیک جدای از مساله هسته ای این واقعیت را فریاد می زند که مشکل اصلی غرب و به طور خاص دولت آمریکا، قدرت ایران و ایرانی است و آن ها به هر شکل ممکن سعی دارند تا اهرم های قدرت کشورمان را تضعیف کنند.
در این چهارچوب، غربی ها و صهیونیست ها صرفا شعارهای زیبا می دهند تا اهداف سیاه خود علیه ملت ایران را به پیش برند. موضوعی که هوشیاری و آگاهی عمومی را می طلبد. در عین حال، بار دیگر اثبات شد که تا چه اندازه آمریکایی ها در مذاکره با ایران، با نیت منفی و خصومت ورزی رفتار می کنند و اساسا مذاکره با آن ها بیفایده است.

