برای درک جنگ اوکراین، منطقه بالتیک مهم است

فارن پالسی ریسرچ اینتستیوت برای درک بیشتر و عمیق‌تر تحولات اوکراین پادکستی را به همراه مورخان و متخصصان حوزه بالتیک و روسیه تهیه کرده است.

بن گاردنر گیل: به Baltic Ways خوش آمدید. من میزبان شما، بن گاردنر گیل هستم. امروز، با شروع سال تحصیلی جدید، فکر کردیم وقت آن رسیده است که نگاهی به وضعیت مطالعات بالتیک به عنوان یک رشته بیندازیم. امروز سه محقق با دیدگاه‌های مختلف در مورد جایگاه فعلی، جایگاه قبلی و جایگاه آینده این موضوع به ما ملحق شده‌اند.

یورگ هکمن، استاد آلفرد دوبلین در گروه تاریخ دانشگاه شچچین لهستان است. او به عنوان رئیس انجمن پیشرفت مطالعات بالتیک در دوره ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۶ فعالیت می‌کند. هکمن مدرک دکترا از دانشگاه آزاد برلین دارد و همچنین از دانشگاه گریفسوالد با تمرکز بر تاریخ شمال شرقی و شرق اروپای مرکزی، به ویژه در تاریخ‌نگاری، فرهنگ‌های حافظه، جامعه مدنی و منطقه‌گرایی، با تمرکز بر درگیری‌های فراملی، نیز مدرک پست دکترا دریافت کرده است.

اِپ آنوس، دانشیار مؤسسه علوم انسانی دانشگاه تالین و مدرس گروه زبان‌ها و فرهنگ‌های اسلاوی و اروپای شرقی در دانشگاه ایالتی اوهایو است. او دکترای خود را از دانشگاه تارتو دریافت کرده است. آنوس یک محقق پسااستعماری و استعمارزدایی است که به پیچیدگی‌های ایدئولوژیک دوره‌های شوروی و پس از شوروی علاقه‌مند است.

کارستن بروگمان استاد تاریخ سیاسی و اجتماعی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تالین است. او دکترای تاریخ خود را در سال ۱۹۹۹ از دانشگاه هامبورگ با مطالعه جنگ داخلی روسیه در منطقه بالتیک دریافت کرد. در سال ۲۰۱۳، بروگمان با مطالعه‌ای در مورد برداشت از استان‌های بالتیک در فرهنگ امپراتوری روسیه، از مدرک دکترای خود در دانشگاه گیسن دفاع کرد.

بن گاردنر گیل: یورگ، اپ، کارستن، از پیوستن شما به بالتیک ویس بسیار سپاسگزاریم. یورگ، با شما شروع می‌کنیم. شما رئیس انجمن پیشرفت مطالعات بالتیک (AABS) هستید، بنابراین به نظر می‌رسد مناسب‌ترین سوال این است که از شما بپرسیم مطالعات بالتیک دقیقاً چیست؟

یورگ هکمن: این در واقع یک سوال بسیار پیچیده است زیرا برداشت‌های مختلف و متفاوتی از مطالعات بالتیک یا منطقه بالتیک وجود دارد. اگر با انجمن پیشرفت مطالعات بالتیک شروع کنیم: در آنجا پیشینه جوامع تبعیدی سه ملت بالتیک استونیایی‌ها، لتونیایی‌ها و لیتوانیایی‌ها وجود دارد. این یک برداشت خواهد بود، اما اگر به این [جوامع تبعیدی] بپردازیم، یک جامعه تبعیدی بزرگتر دیگر نیز وجود دارد که آلمانی‌های این مناطق هستند: به اصطلاح آلمانی‌های بالتیک. این یک رویکرد محدود خواهد بود، اما رویکردهای وسیع‌تری نیز وجود دارد. وسیع‌ترین رویکرد در واقع از منطقه دریای بالتیک ناشی می‌شود که در بیشتر زبان‌ها کلمه بالتیک نیز در نام آن وجود دارد. از همان ابتدا، تمایز قائل شدن بین منطقه بالتیک به معنایی که قبلاً توضیح دادم – از سه کشور بالتیک – و منطقه وسیع‌تر، بسیار دشوار یا حتی غیرممکن است.

البته اگر منطقه وسیع‌تر را در نظر بگیریم، می‌توانیم در مورد جغرافیای سیاسی صحبت کنیم. یکی از گسترده‌ترین برداشت‌ها، برداشت از شورای کشورهای دریای بالتیک خواهد بود که نه تنها شامل کشورهای هم‌مرز با بالتیک می‌شود، بلکه کشورهای کمی دورتر مانند نروژ و ایسلند را نیز در بر می‌گیرد. و البته دلایلی وجود دارد که چرا این‌طور است. شورای کشورهای دریای بالتیک، زمانی که تأسیس شد، روسیه را نیز شامل می‌شد. روسیه اکنون به دلایل واضحی از آن خارج شده است و این ما را به برداشت دیگری سوق می‌دهد. بنابراین، روسیه تا چه حد در برداشت ما از بالتیک گنجانده شده است؟

خواهید دید که برداشت‌های بسیار متفاوتی وجود دارد. اگر از مجله مطالعات بالتیک، که توسط AABS ویرایش می‌شود، بپرسید، ممکن است پاسخ معتبری پیدا کنیم. آنها می‌گویند که بر کشورهای بالتیک و منطقه دریای بالتیک تمرکز دارند، که این همچنین نشان می‌دهد که بین کشورهای بالتیک – که آنها به عنوان سه کشور بالتیک استونی، لتونی و لیتوانی درک می‌کنند – تفاوت وجود دارد، اما آنها منطقه وسیع‌تر دریای بالتیک را نیز شامل می‌شوند. این بدان معناست که ما این تنش‌ها را در درک مطالعات بالتیک داریم. و من همچنین استدلال می‌کنم که این تنش به اهمیت مطالعات بالتیک بسیار می‌افزاید.

بن گاردنل گیل: کاملاً. تعریف این حوزه دشوار است، اما خطوط کلی واضحی نیز در آن وجود دارد.

از اپ می‌خواهم که کمی آنها را از هم جدا کند. یورگ قبلاً به دلایل واضح اخراج روسیه از شورای کشورهای دریای بالتیک اشاره کرده است: یعنی، حمله تمام عیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲. و این به افزایش علاقه به منطقه به طور کلی و به طور خاص به سه کشور بالتیک منجر شده است. خب اپ، آیا می‌توانید کمی در مورد اهمیت مطالعات بالتیک، به ویژه در سه سال گذشته از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، و همچنین به طور کلی‌تر، برای ما بگویید؟

اپ آنوس: بله. بنابراین در واقع، از فوریه ۲۰۲۲ چیزهای زیادی تغییر کرده است. ما افزایش چشمگیر علاقه به منطقه دریای بالتیک را شاهد بوده‌ایم. من در دانشگاه ایالتی اوهایو تدریس می‌کردم – ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، با ماشین به دانشگاه رفتم و به رادیو محلی، NPR، گوش دادم و کسی جز کاجا کالاس، نخست وزیر وقت استونی، آنجا صحبت می‌کرد. و به طرز شگفت‌آوری، این روز، روز استقلال استونی بود (البته، این واقعیت اصلاً در آنچه کاجا کالاس به مخاطبان آمریکایی می‌گفت، ذکر نشد). این واقعیت برای من از قبل یک نشانگر نمادین از اهمیت منطقه ماست. و فکر می‌کنم این مأموریت یک محقق است که مطمئن شود اهمیت آن فراتر از سیاست است. و به عنوان محقق، ما می‌توانیم حقایق را ارائه دهیم، می‌توانیم تاریخ را ارائه دهیم، می‌توانیم زمینه‌سازی کنیم. و علاقه زیادی به این موضوع وجود داشته است. به عنوان مثال، فکر می‌کنم بسیاری از ما تجربه کرده‌ایم که اکنون انتشار کتاب و مقاله، نه تنها در مورد کشورهای بالتیک، بلکه به ویژه در مورد استونی، لتونی و لیتوانی، بسیار آسان‌تر شده است. در حالی که در سال ۲۰۱۰ شما با یک نسخه خطی در مورد کشورهای بالتیک می‌آمدید – فکر می‌کنم مورخان همیشه مورد استقبال قرار می‌گرفتند، اما در مطالعات فرهنگی می‌گفتند: “بله، مطمئناً، اما چرا به بقیه اروپای شرقی گسترش نمی‌دهید؟” و حالا من با یک نسخه خطی در مورد استونی در دهه‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ آمدم و مورد استقبال قرار گرفت و به سرعت منتشر شد. فکر می‌کنم این یک نشان بسیار خوب برای دوران ماست. و من فکر می‌کنم ما یک ماموریت داریم. ما به عنوان بخشی از ناتو و اتحادیه اروپا به عنوان یک منطقه نقشی داریم. ما اقتدار بیشتری داریم و باید صحبت کنیم، صدای منطقه خود را، همچنین به معنای وسیع‌تر، به مخاطبان برسانیم. من همه ما را تشویق می‌کنم که به شدت تلاش کنیم تا مطالب زیادی منتشر کنیم تا صدایمان شنیده شود زیرا این روزها شنیده نمی‌شود.

بن گاردنل گیل: کاملاً. ما قطعاً این را در سراسر رشته‌ها دیده‌ایم و مطالعات بالتیک یک حوزه میان‌رشته‌ای است. این مطالعات منطقه‌ای است: بنابراین، مورخان، دانشمندان علوم سیاسی، مطالعات فرهنگی، زبان‌شناسی و انواع و اقسام آنها وجود دارند. نمی‌توانم همه آنها را نام ببرم.

از دیدگاه شما، کارستن، که در استونی تدریس می‌کنید، به عنوان یک آلمانی، و همچنین به عنوان کسی که در سراسر منطقه فعالیت دارد، می‌توانید کمی در مورد نکات اپ در مورد اهمیت مطالعات بالتیک به عنوان یک رشته و تأثیری که داشته است صحبت کنید؟

کارستن بروگمان: بله، این یک حقیقت غم‌انگیز است، درست است؟ منظورم این است که توجه و تمرکز این‌طور کار می‌کند. فقط وقتی چیزی اتفاق می‌افتد یا قرار است چیزی اتفاق بیفتد، واقعاً جالب است. این تیتر کلاسیک: آیا ناروا بعدی است؟ این موضوع از سال ۲۰۱۴ پس از الحاق کریمه شروع شد، به خصوص به این دلیل که مورخان و البته مورخان استونیایی به شباهت‌ها و نحوه انجام این الحاق کریمه اشاره کرده‌اند، درست است – شباهت‌هایی با الحاق کشورهای بالتیک در سال ۱۹۴۰. و بنابراین، شما بلافاصله این ارتباط را با تجربیات تاریخی در این منطقه خاص دارید. این باعث می‌شود که این تجربه تاریخی همین الآن هم در دسترس باشد. وقتی بحث‌های سیاسی در اروپا را دنبال می‌کنیم، وقتی اکنون این سیاستمداران اروپایی، اروپای غربی و اروپای مرکزی را داریم که می‌گویند: “خدای من، اگر به آنچه همکاران بالتیک همیشه به ما گفته‌اند گوش می‌دادیم، شاید برای آنچه در آینده در انتظار ماست، بهتر آماده می‌شدیم.” این، دوباره، به اهمیت این منطقه بسیار کوچک و بسیار کوچک، حتی در مقیاس جهانی اشاره می‌کند. و همان‌طور که اپ اشاره کرد، این یک واقعیت غم‌انگیز است، اما واقعاً تشویقی برای ماست که واقعاً فعال باشیم و منتشر کنیم. بنابراین من فقط می‌توانم از اپ حمایت کنم.

بن گاردنل گیل: کاملاً. بله، این یک منطقه کوچک در مقیاس جهانی است، اما درس‌های نسبتاً منحصر به فردی وجود دارد که بالتیک می‌تواند به بقیه جهان بیاموزد، به خصوص با توجه به درگیری‌های فعلی.

خب، یورگ، برگردیم به شما. شما چند ماه پیش، اوایل سال ۲۰۲۵، وقتی حساب لینکدین خود، AABS، را راه‌اندازی کردید، مطلبی در مورد آنچه مطالعات بالتیک می‌تواند به جهان بیاموزد، منتشر کردید. و من فکر می‌کنم که با توجه به نکته کارستن، بررسی این نمونه‌های تاریخی بسیار همسو است. از دیدگاه خودتان، مطالعات بالتیک چه ارزشی برای پیشرفت ارائه می‌دهد؟ می‌توانیم به عقب برگردیم و بگوییم، شما باید گوش می‌دادید، این تاریخ و چیزهای دیگر است، و در آن ارزش وجود دارد. شاید این باعث شود مردم در آینده به حرف‌های ما گوش دهند، اما اهمیت مداوم این حوزه در آینده چیست؟

یورک هکمن: من با یک نقل قول نسبتاً قدیمی از یک روشنفکر استونیایی شروع می‌کنم که می‌گفت ملت‌های کوچک افق وسیع‌تری دارند زیرا نمی‌توانند وجود دیگران را نادیده بگیرند. این را می‌توانید به عنوان شعاری برای ارزش مطالعات بالتیک استفاده کنید – این امکان را فراهم می‌کند که به موضوعات گسترده‌تر از دیدگاه ملت‌های کوچک‌تر و گروه‌های کوچک‌تر نگاه کنیم. بنابراین، من می‌گویم که این مطالعات پذیرای مشکلات بیشتری است و فقط بحث نمی‌کند که موضوعات به این دلیل مرتبط هستند که به ملت‌های بزرگ یا قدرت‌های بزرگ مرتبط هستند – بلکه بحث یا تحلیل این است که چگونه این گروه‌های کوچک‌تر عمل می‌کنند، چگونه ارتباط برقرار می‌کنند، چگونه تعامل می‌کنند. به نظر من، این یک مسئله مهم است: آنچه مطالعات بالتیک می‌تواند به ما بگوید. این فقط مربوط به مطالعه بازیگران بزرگ نیست. این موضوع در مطالعات فرهنگی اهمیت دارد. و اگر یک بار دیگر به مسائل سیاسی، معاصر و مسائل امنیتی که اکنون نقش مهمی ایفا می‌کنند نگاه کنیم، می‌توانیم آن را ببینیم. به نظرم اگر در مورد مطالعات بالتیک صحبت کنیم، وضعیت بحث بسیار توسعه‌یافته‌تر از آن چیزی است که صرفاً از منظر قدرت‌های بزرگ به آن نگاه می‌کنیم.

بن گاردنل گیل: فکر می‌کنم یکی از مواردی که شما به آن اشاره کردید، بحث توسعه‌یافته‌تری در حوزه مطالعات بالتیک است. خب، اپ، می‌خواهم اینجا به شما برگردم، که شما به نکته‌ای اشاره کردید – و دوست دارم نظرات شما را در این مورد بیشتر بشنوم – در مورد لزوم سیاسی بودن محققان مطالعات بالتیک. استفاده از دانش خود، به اشتراک گذاشتن دانش خود و مهم‌تر از آن، به اشتراک گذاشتن آن با افرادی که می‌توانند از آن استفاده کنند، با افرادی که به آن نیاز دارند، با افرادی که آن را می‌خواهند، افرادی که شاید هنوز نمی‌دانند که آن را می‌خواهند. مطالعات بالتیک چندین سال است که در مورد استعمارزدایی گفت‌وگو می‌کند. استعمارزدایی در زمینه بالتیک به چه معناست و چگونه این امر بینش‌هایی را که این حوزه در چند سال گذشته به سایر نقاط جهان ارائه داده، شکل داده است؟

اپ آنوس: بله. اول از همه، من با اشاره به این نکته شروع می‌کنم که استعمارزدایی می‌تواند معانی بسیار متفاوتی داشته باشد. این موضوع کاملاً به نحوه تفسیر شما از آن بستگی دارد. و دوم، اضافه می‌کنم که در مقایسه با برخی زمینه‌های دیگر، به عنوان مثال، مطالعات اسلاوی یا مطالعات اروپای شرقی، مطالعات بالتیک همیشه در واقع نسبت به مسائل مربوط به مبارزات قدرت، مسائل مربوط به استعمار و غیره هوشیارتر بوده است. به عنوان مثال، ما قبلاً در سال ۲۰۰۶، ویولتا کلرتاس کتاب «پسااستعمار بالتیک» را ویرایش کرده بودیم که به یک کتاب مهم برای سایر نقاط اروپای شرقی برای تفکر در مورد گذشته خود تبدیل شده است. بنابراین ما از بقیه جلوتر بوده‌ایم.

استعمارزدایی اکنون، پس از سال ۲۰۲۲، به چه معناست؟ خب، اول از همه، اکنون کاملاً واضح است که وقتی در مورد تجاوز امپراتوری روسیه صحبت می‌کنیم، مردم آن را جدی‌تر می‌گیرند. قبل از آن، «اکثریت قریب به اتفاق این ملی‌گرایان افراطی در بالتیک وجود داشتند، شما نمی‌توانید آنها را جدی بگیرید.» همان‌طور که کارستن می‌گفت، واکنش بیشتر این است که «چرا زودتر به آنها گوش ندادیم؟» بنابراین، اگرچه از قافله عقب هستیم، اما هنوز کارهای زیادی هست که استعمارزدایی می‌تواند انجام دهد. منظورم این است که معمولاً منظور از این، به طور کلی در مطالعات اسلاوی، در مطالعات اروپای شرقی، غلبه بر تمایل تحریف‌آمیز به روسی‌سازی تاریخ منطقه است. و در واقع، روسیه این کار را قبلاً برای ما انجام داده است، زیرا از آنجایی که بایگانی‌های روسی اکنون اساساً غیرقابل دسترسی هستند، ما دیگر این بورسیه را نداریم که ادعاهای بزرگی در مورد کشورهای بالتیک مطرح کند و فقط به منابع روسی نگاه کند، که قبلاً امکان‌پذیر بود. بنابراین، استعمارزدایی در واقع به معنای گوش دادن به صداهای مختلف محلی، توجه داشتن، و مطمئن شدن از این است که با نوعی نگاه امپریالیستی به این ویژگی‌های محلی نگاه نکنید. که معمولاً نگاه امپریالیستی روسیه بوده است. اما من شخصاً سعی کرده‌ام تأکید کنم که باید مطالب بیشتری اضافه کنیم، باید با توجه به مسائل زیست‌محیطی، همچنین با تمرکز بر روابط زیست‌محیطی – اجتماعی، پیوستگی‌های طبیعت – فرهنگ، بررسی خشونت استعماری – زیست‌محیطی و غیره، به استعمارزدایی فکر کنیم. فکر می‌کنم هر محققی باید روش خود را برای چگونگی رویکرد به آن پیدا کند. اما اساساً این یک مسئله‌ی عاملیت است، درست است؟ این مسئله‌ی گوش دادن، توجه داشتن و نه صرفاً سرک کشیدن به مناطق با دیدگاهی هژمونیک است.

بن گاردنل گیل: کارستن، فکر می‌کنم اینجا نوبت شماست.

کارستن بروگمن: فقط می‌خواهم چند نکته اضافه کنم. اساساً من کاملاً با اپ موافقم که این اصطلاح استعماری، استعمارزدایی، استعمارزدایی یا تمرکززدایی/مرکززدایی مطالعات روسیه و مواردی از این قبیل است. همه اینها تاریخ خاص خود را دارد. منظورم این است که من به وضوح اوایل دهه ۹۰ را به یاد دارم، زمانی که دستور کار اساساً یکسان بود: اعطای نمایندگی و صدای خود به آن مردمان غیرروس در امپراتوری سابق. ما در آن زمان آن را استعمارزدایی نمی‌نامیدیم، اما این اولین باری بود که همه این زبان‌ها برای اولین بار تدریس می‌شدند، حداقل در دانشگاه من در هامبورگ. ناگهان امکان مطالعه استونیایی یا اوکراینی یا چیزهایی از این قبیل فراهم شد. ناگهان پول به دست آمد. اما البته، این نوعی تجربه کوتاه مدت بود زیرا پس از پنج سال پول از بین رفت و به نوعی تهدید روسیه از بین رفت. و بنابراین، نیازی نیست که به همه این کشورهای کوچک‌تر در این بین رسیدگی کنیم.

در مورد این سوال که چگونه می‌توانیم استعمارزدایی کنیم یا چگونه می‌توانیم به دستور کار تاریخ بالتیک نگاه متفاوتی داشته باشیم: یکی از نکاتی که می‌خواهم مطرح کنم این است که معمولاً مورخان بالتیک – از جمله کسانی که به خودی خود از کشورهای بالتیک نیستند – چگونه به واقعیت‌های امپراتوری نزدیک می‌شوند. این اساساً یک موضوع دوجانبه است، درست است؟ این روابط استونی، لتونی و لیتوانی کشورمان با مرکز امپراتوری است. و این، به نوعی، پاسخی به کل این ایده‌ی تحت سلطه‌ی استعمار بودن است. من کاملاً درک می‌کنم. اما چیزی که ما تمایل داریم فراموش کنیم این است که در همان زمان، تمام آن روابط دوجانبه و چندجانبه در خارج از مرکز و در اطراف مرکز وجود داشت، اگر دوست دارید. این چیزی است که من در مقاله‌ای که بلافاصله در سال ۲۰۲۲ نوشتم، آن را پیرامون‌های فراملی نامیدم، و همانطور که اپ اشاره کرد، بایگانی‌ها در مرکز بسته هستند، اما بایگانی‌ها در پیرامون‌ها باز هستند. این همچنین چیزی است که ما واقعاً می‌توانیم آن را به عنوان یک پروژه برای آینده تصور کنیم. یادگیری زبان‌های مختلف همیشه مشکل است، حتی اگر فناوری مدرن آماده باشد تا در این راه به ما کمک کند. اما ما ترجیح می‌دهیم به ایروان یا تاشکند یا جای دیگری برویم.

بن گاردنل گیل: یورگ، فکر می‌کنم این به نکته شما در مورد مطالعات بالتیک که به روش‌های مختلفی تعریف می‌شود، برمی‌گردد، درست است؟

یورگ هکمن: بله، به طور سنتی، این مطالعه سه کشور بالتیک، ملت‌های بالتیک و جمعیت‌های مهاجر آنهاست، اما بدیهی است که بیشتر گسترش یافته است. به عنوان رئیس جمهور، این یکی از تمرکزهای بزرگ شما برای AABS بوده است، یعنی فکر کردن به اینکه چگونه این ارتباطات در سراسر منطقه به معنای وسیع‌تر دریای بالتیک، می‌تواند درک ما را نه تنها از کشورهای بالتیک، بلکه از جهان به طور کلی افزایش دهد.

بن گاردنل گیل: می‌توانید کمی در مورد اینکه مطالعات بالتیک چگونه این گسترش را انجام می‌دهد، برخی از آن موفقیت‌ها، برخی از چیزهایی که ما از انجام آن در چند سال گذشته آموخته‌ایم، صحبت کنید.

یورک هکمن: در واقع، من دوباره به حاشیه امپراتوری روسیه برمی‌گردم. کاری که AABS بلافاصله پس از تهاجم تمام عیار آغاز کرد، برگزاری وبینارهایی در مورد موضوعات بالتیک – اوکراین بود. و برای اولین بار، می‌توان گفت که این نوعی واکنش سیاسی بود. بنابراین، ما باید کاری انجام می‌دادیم، و چه کاری می‌توانستیم انجام دهیم: می‌توانستیم بحث‌هایی را ترتیب دهیم. وقتی این مباحث بالتیک – اوکراین را مطرح کردیم، معلوم شد که یک ارزش علمی افزوده نیز وجود دارد. ما مباحثی در مورد توسعه جامعه مدنی در مقایسه با اتفاقاتی که در جمهوری‌های بالتیک و اواخر اتحاد جماهیر شوروی با تحولات اوکراین در جریان است، داشتیم. البته، مسائل امنیتی – منطقی است که مباحث امنیتی را در محور بالتیک – اوکراین در کنار هم قرار دهیم. و با شروع از این منظر، می‌توانید بیشتر در مورد این محور گسترش مطالعات بالتیک فکر کنید. بنابراین، یک چیز می‌تواند به حاشیه‌های دیگر روسیه برود. موضوع دیگر از نظر امنیتی است. ایده‌هایی در مورد مقایسه ساختار سیاسی وجود داشته است: تاریخ منطقه دریای بالتیک با دریای چین جنوبی که در آن ساختار تاریخی مشابهی دارید، یک قدرت بزرگ و تعداد زیادی قدرت کوچک‌تر در اطراف. بنابراین چگونه آنها تعامل می‌کنند و غیره. این بدان معناست که بسته به سوالاتی که مطرح می‌کنیم، راه‌های مختلفی برای گسترش وجود دارد. آنچه به طور سنتی بیشتر مورد بحث قرار گرفته، ارتباط مطالعات بالتیک و اسکاندیناوی است. این کار به روش‌های مختلفی انجام شده است. این کار در کنفرانس‌ها، در ایالات متحده، فرانسه، آلمان و جاهای دیگر انجام شده است. و آنچه می‌بینیم این است که موضوعات تاریخی زیادی وجود دارد که می‌توان در این درک وسیع‌تر از منطقه دریای بالتیک، و همچنین امروزه قطعاً مسائل سیاسی و امنیتی، مورد بحث قرار داد. و آنچه می‌بینیم این است که شرکای فعال‌تر در این بحث‌ها از منطقه کوچکتر بالتیک – از منطقه‌ای که تاکنون در مورد آن بحث کردیم، یعنی استونی، لتونی و لیتوانی – می‌آیند، اما با علاقه به داشتن زمینه بحث وسیع‌تر. و سپس معلوم می‌شود که افرادی در اسکاندیناوی، لهستان، قطعاً در فنلاند وجود دارند که به انجام چنین کارهایی علاقه‌مند هستند. و این چیزی است که ما سعی می‌کنیم با انجمن پیشرفت مطالعات بالتیک، با برگزاری کنفرانس‌های مشترک بالتیک – اسکاندیناوی در ایالات متحده، آن را ترویج دهیم. در واقع، اگر به آخرین کنفرانسی که در کمبریج برگزار شد نگاه کنیم، موضوعات بسیار زیادی وجود داشت که منطقه وسیع‌تر دریای بالتیک را پوشش می‌داد. و البته، ارسال چنین مقالاتی به کنفرانسی در مورد مطالعات بالتیک، که حدود پانزده، بیست سال پیش برگزار می‌شد، بسیار منطقی بود.

بن گاردنل گیل: درست است. من مطمئناً متوجه این تغییر در چند کنفرانس اخیر شده‌ام، جایی که اگر به گذشته نگاه کنم و کنفرانس ۲۰۲۲ را به یاد بیاورم – که فقط چند ماه پس از عبور تانک‌های روسی از مرز، دوباره در فوریه و سپس دوباره در ۲۰۲۳ برگزار شد – تا حد زیادی تمرکز بر اوکراین بود به این معنا که تحقیقات معاصر در آن کنفرانس‌ها واقعاً به آن سمت نگاه می‌کردند. این تمرکز بر اوکراین حفظ شده است در حالی که همه این عوامل اضافی را از بقیه منطقه دریای بالتیک نیز اضافه می‌کند. ما تعداد زیادی از محققان اسکاندیناوی داریم که اکنون درگیر هستند (مانند کسانی که در اسکاندیناوی و به ویژه فنلاند مستقر هستند). شما خودتان در لهستان هستید. بنابراین، این حس کلی در حال گسترش است که چه کسی می‌تواند درگیر شود و چه کسی مورد استقبال قرار می‌گیرد.

اپ، شما در مورد استعمارزدایی در مراحل مختلف صحبت کرده‌اید، درست است؟ مطالعات بالتیک در خط مقدم آن بوده و دهه‌هاست که این گفت‌وگوها را انجام می‌دهد. شما طرفدار انتقال این گفت‌وگو فراتر از مفهوم استعمارزدایی سیاسی و به طور کلی‌تر فکر کردن به ساختارهای استعماری هستید.

و من فکر می‌کنم چیزهای زیادی وجود دارد که می‌توانیم از آن منابع اطلاعاتی دیگری که یورگ در مورد آنها صحبت می‌کند، بیاموزیم. آینده این گفت‌وگوها را در این ساختار گسترده‌تر چگونه می‌بینید؟ مطالعات بالتیک فراتر از آن، فقط سه کشور بالتیک است.

آپ آنوس: بله، من کاملاً از ایده‌های کارستن برای بررسی بیشتر چگونگی تعامل بخش‌های مختلف اتحاد جماهیر شوروی در برابر امپریالیسم حمایت می‌کنم. به عنوان مثال، چند هفته دیگر در اوکراین خواهم بود و در مورد مخالفت در بالتیک صحبت خواهیم کرد، دیدگاه گرجستان، چکسلواکی و سوریه را خواهیم داشت، بنابراین این فوق‌العاده جالب خواهد بود. در واقع، این یکی از راه‌هایی خواهد بود که این پروژه‌های مشترک فراتر از منطقه ما می‌روند. و من فکر می‌کنم موضوع دیگری که خودم این روزها بیشتر به آن علاقه‌مند بوده‌ام، بین امپریالیستی است. بنابراین، اینکه چگونه قدرت‌های امپریالیستی مختلف با هم همکاری می‌کنند و چگونه همکاری آنها این نامرئی بودن بین امپریالیستی را ایجاد می‌کند که در آن کشورهای کوچک‌تر می‌توانند به سادگی به عنوان کشورهای بی‌اهمیت ناپدید شوند. ما از ماه فوریه این را به وضوح در مکاتبات و تماس‌های تلفنی بین دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین دیده‌ایم. من متوجه شده‌ام که بیشتر و بیشتر به این سوال امپریالیسم آمریکا در مقابل امپریالیسم روسیه علاقه‌مند می‌شوم. و این تعاملات برای کشورهای کوچک‌تر و برای آینده چه معنایی دارد؟ به عنوان مثال، با نگاهی به گذشته، همان‌طور که کارستن می‌گفت، ما از نظر تاریخی بارها در موقعیت‌های خطر یا تغییر قرار گرفته‌ایم، اما در مقایسه با دهه ۱۹۸۰، به عنوان مثال، امید زیادی به آینده بهتر وجود داشت. و اکنون دیدن چیزی بسیار زیبا و روشن در پیش روی ما بسیار بسیار دشوار است. و سپس این سوال مطرح می‌شود که چگونه با این تاریکی موقت برخورد کنیم، شاید اگر بخواهید.

بن گاردنل گیل: کارستن، من لزوماً از شما نمی‌خواهم که ما را ناامید نکنید، اما شاید فقط بخواهید دیدگاه خود و آنچه را به عنوان آینده می‌بینید، به اشتراک بگذارید. شاید اگر به آن از نظر تضمین دیده شدن کشورهای کوچک در این دوران فکر کنیم، زمانی که به نظر می‌رسد آنها تا حدی دوباره نامرئی می‌شوند.

کارستن بروگمن: صادقانه بگویم، گفتن چیزی در مورد آینده دشوار است. منظورم این است که این حرفه من نیست، درست است؟ اگر از الگویی که

دیدگاهتان را بنویسید