تاسیان از زاویه بحران و بی‌هویتی

سریال تاسیان به کارگردانی تینا پاکروان، به عنوان یکی از پرهزینه‌ترین و پرستاره‌ترین پروژه‌های نمایش خانگی ایران در سالهای اخیر، با وعده تلفیق تاریخ، عشق و ملودرام اجتماعی، توانست ابتدا توجه قابل توجهی را جلب کند. اما این اثر در زیر ظاهر فاخر و تلاش‌های جزیی فنی، گرفتار ضعف‌های بنیادین روایی، اجرایی و معرفتی شده که اگرچه در نگاه نخست شاید اندک به نظر برسد، در مجموع طیفی از انتقادات جدی و قابل تأمل را پیش روی مخاطب و منتقد قرار می‌دهد.

بحران هویت روایی و تناقضات تاریخی؛ روایت دروغین یک مقطع خطیر

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های تاسیان، بحران هویت روایی آن است. داستان سریال در بستر سیاسی و اجتماعی پرتلاطم ایران اواخر سال ۵۶ و اوایل ۵۷ روایت می‌شود؛ دوره‌ای که به لحاظ تاریخی آکنده از حساسیت، پیچیدگی و تضادهای رادیکال سیاسی و اجتماعی است. با این حال، استناد به وقایع تاریخی یا ترسیم فضای عمومی آن زمان عمدتاً سطحی، کلیشه‌ای و گاه کاملاً مغایر با واقعیات تاریخی است. نمونه‌های متعدد از تحریف یا ساده‌سازی مباحثی چون نقش ساواک، فضای دانشجویی، طبقات اجتماعی و حتی تظاهرات و جنبش‌های آن دوره وجود دارد.

تاسیان به جای آنکه بستر تاریخی را به چشم چارچوبی مستحکم برای پیشبرد داستان و تعمیق درام استفاده کند، صرفاً آن را به پس‌زمینه‌ای نمایشی و دکوراتیو تبدیل کرده که مناسبات زمانی و مکانی واقعی را تحت‌الشعاع ملودرام خود قرار داده است. این نقطه ضعف موجب می‌شود سیر وقایع به گونه‌ای بی‌منطق یا ناهمگون پیش رود و مخاطب آگاه، دچار کژفهمی تاریخی شود.

ضعف پژوهش تاریخی در بخش‌های متعدد سریال هویداست و نه تنها شخصیت‌ها و رویدادها بُرداری سست و غیرواقعی دارند، بلکه حتی زبان و شیوه رفتار شخصیت‌ها نیز در تعارض با شرایط و هویت آن جامعه و آن دوران است. این امر در نهایت به خلق تصویری شبه‌تاریخی ولی تحریف شده از واقعیت برای بیننده ختم می‌شود که از نظر فرهنگی، آسیب‌زا و از منظر هنری، ناامیدکننده است.

فقدان انسجام روایت و ریتم کند؛ مخاطب در تله تعلل بی‌پایان

از نظر ساختاری، روایت تاسیان گرفتار کندی کشنده‌ای است که به جای ایجاد حس تعلیق و کنجکاوی در مخاطب، باعث دل‌زدگی و بی‌علاقگی می‌شود. استفاده نامتعادل از نماهای طولانی، سکوت‌های کم محتوا و دیالوگ‌های فاقد عمق، منجر به افت ریتم قابل لمس اثر شده است. این فعالیت‌های غیرضروری و به ظاهر هنری، در حقیقت مانع پیشرفت روان و طبیعی قصه شده و بدل به سد راه درک و لذت مخاطب می‌گردد.

مشکل اصلی این است که ضعف در فضاسازی چنان است که نه تنها توقف‌ها و سکوت‌ها نتوانسته‌اند دراماتیک باشند، بلکه حتی به عنوان تکنیكی برای گسترش عمق شخصیت یا افزایش کشش در روایت عمل نکرده‌اند. این باعث می‌شود داستان از مسیر اصلی خود خارج شده و مخاطب احساس کند که هدف از تولید برخی سکانس‌ها صرفاً پرکردن وقت است.

شخصیت‌های سریال نیز با فقدان فراز و فرودهای دراماتیک همراه‌اند. نه انگیزه‌های آنان به اندازه کافی روشن است، نه تحولات شخصیتی معنادار و جالبی رخ می‌دهد و به همین دلیل، مخاطب هیچ ارتباط روانی قوی با شخصیت‌ها برقرار نمی‌کند. در این میان، نبود نقطه اوج مناسب و بحران‌های دراماتیک، ناتوانی در خلق تعلیق و پایان‌بندی‌ها، باعث افت محسوس کیفیت درام شده است.

سطحی‌نگری در روابط عاطفی و شخصیت‌پردازی مصنوعی

ماجرای عاشقانه خسرو (امیر) و شیرین، محور اصلی سریال است، اما این روایت عاطفی نیز دچار سطحی نویسی و بی‌عمقی است. این دو شخصیت اصلی در عین جذابیت بازیگران، فاقد انگیزه‌های مستحکم و باورپذیر در رابطه هستند و رفتارهایشان بیشتر شبیه کلیشه‌هایی است که از رمان‌ها و فیلم‌های ملودرام قدیمی الگوبرداری شده است، نه بازنمایی واقعیت‌های پیچیده انسانی آن دوران.

عدم وجود ساده‌سازی یا پیچیدگی در شخصیت‌های اصلی و فرعی، باعث شده که روابط‌شان به جای احساس و تأثیری حقیقی، مصنوعی و حتی گاه تصنعی به نظر برسد. این امر در نهایت مخاطب را از همراهی با قصه بازمی‌دارد و ارتباط عاطفی لازم شکل نمی‌گیرد. گاه حتی دیالوگ‌ها به شدت شبه‌نمایشی و غیرواقعی هستند و این ضربه‌ای جدی به اعتبار روایی می‌زند.

شخصیت‌های مکمل نیز نقشی نیم‌بند و کم‌جان در پیشبرد داستان ایفا کرده‌اند و اغلب عمق و پیچیدگی لازم را ندارند. این کمبود شخصیت‌پردازی باعث شده سریال نه تنها فاقد وزن روایی، بلکه درگیر عباراتی نمایشی شود که به راحتی فراموش می‌شوند.

بازیگری و گریم؛ تناقض میان ظاهر و محتوای نقش‌ها

یکی از نقاط قوت اولیه سریال تیم بازیگران با حضور بازیگران شناخته شده و برجسته است، اما هدایت بازیگری در جهت انسجام و باورپذیری شخصیت‌ها، ضعف‌های جدی دارد. گریم غیرطبیعی و گاه اغراق‌آمیز بازیگران به خصوص در نقش‌های مرد، این تضاد را بیشتر می‌کند. رنگ مو، سبیل و پروتزهایی که در برخی قاب‌ها به شدت نامأنوس هستند، چهره‌ای بیش از حد نمایش‌گونه و حتی طنزآلود به شخصیت‌ها بخشیده‌اند.

این نوع گریم در مجموعه‌ای که قصد دارد جدی و تاریخی باشد، آسیب‌زننده است و از تأثیرگذاری عملکرد بازیگران می‌کاهد. جای خالی آماده‌سازی‌های دقیق‌تر و طراحی گریم منسجم به شدت احساس می‌شود، چرا که در برخی صحنه‌ها گریم‌ها به سطح تئاترهای آماتور نزول می‌کنند.

مسئله هدایت بازیگری نیز چالش دارد؛ بازی برخی از بازیگران به خصوص در نقش‌های دوم و سوم، فاقد روح و انسجام لازم است و به دلیل فقدان روشنی در نکات اجرایی، در بسیاری مواقع مصنوعی و سطحی به نظر می‌رسد. گویی برخی نقش‌ها به اجبار در فیلم جای گرفته‌اند و ارتباط درونی با قصه برقرار نکرده‌اند.

ضعف تماتیک در استفاده از نمادها و کلیشه‌های تکراری

سریال تاسیان در بخش نمادسازی و پرداخت تم‌های اساسی نیز گرفتار سطحی‌نگری و کپی‌برداری است. کارگردان اثر تمایل دارد با استفاده از تزیینات و ارجاعات گاه تصنعی به آثار کلاسیک سینمایی و ادبی، بستر عمیقی خلق کند، اما متأسفانه این تلاش به طرزی نابجا و بیریتم صورت گرفته است.

نمادها و نشانه‌های تاریخی یا فرهنگی در بخش‌هایی از اثر بدون توجه به بستر روایی یا بینش اصیل، صرفاً به کاروان تزئینی پروژه آمده‌اند و در نتیجه جسم اثر را بی‌جان کرده‌اند. نبود چارچوبی بومی و اختصاصی برای پرداخت این تم‌ها موجب شده شاهد کولاژی ناخوشایند و پراکنده باشیم که نه تنها در خدمت روایت نیست، بلکه به نوعی گاف و ناهماهنگی منجر شده است.

آسیب‌شناسی اجتماعی و بدآموزی‌های اثر

یکی دیگر از جدی‌ترین انتقادات به تاسیان بازنمایی رفتارها و نگرش‌هایی است که از نظر فرهنگی و اجتماعی قابل تأمل‌اند. نمایش برخی سبک زندگی‌ها، روابط آزاد، مصرف مشروبات الکلی و نگاه سفیدنمایانه به دستگاه ساواک و شرایط قبل از انقلاب، می‌تواند برای مخاطب جوان گمراه‌کننده باشد. سریال در تحلیل لایه‌های پیچیده اجتماعی و سیاسی دهه ۵۰ ناکام مانده و نگاه یک بعدی به برخی گروه‌ها و نهادها اتخاذ کرده که مشکل‌زا است.

با وجود آنکه نقدهای متعددی از نظر سیاسی ممکن است به سمت خطوط فکری مشخص گرایش داشته باشند، چالش‌های نمایشی سریال در القای برخی ارزش‌ها و الگوهای رفتاری قابل چشم‌پوشی نیستند. این اثر نه تنها به پرسش‌های مهم تاریخی پاسخ نمی‌دهد بلکه به نوعی می‌تواند مسائل هویتی و فرهنگی ایرانیان را معوج و مخدوش کند.

پژوهش تاریخی ناکافی و نادیده‌گرفتن جزئیات مهم

رخدادهای تاریخی و اجتماعی دهه ۵۰ ایران نیازمند توجه و پژوهش دقیق است و این سریال نشان داده که دقت لازم را در این زمینه نداشته است. جزییات درباره شرایط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن دوره به صورت ناقص یا اشتباه روایت شده‌اند. کمبود مشورت با کارشناسان تاریخ و جامعه‌شناس به ویژه درباره مسائل حساس باعث شده داستان بسیاری از وجوه مهم را نادیده بگیرد یا به شکل تحریف شده‌ای ارائه کند.

این فقدان دقت باعث تضعیف اعتبار اثر در میان مخاطبان آگاه‌تر شده و احتمال ایجاد تصوری نادرست از تاریخ معاصر کشور را افزایش می‌دهد. چنین روندی می‌تواند به نادیده گرفتن حوادث و پیچیدگی‌های واقعی جامعه و فرهنگ آن زمان منجر شود.

در مجموع، تاسیان با تمام ابعاد طلایی و بلندپروازانه‌اش، به اثری تبدیل شده که نه تنها به بلوغ هنری و معنایی نرسیده بلکه از بسیاری جهات بسیار پایین‌تر از ظرفیت‌های بالقوه خود عمل کرده است. ضعف‌های ساختاری داستان، شخصیت‌پردازیها، گریم و بازیگری، تحقیق تاریخی و انسجام روایی، در کنار بدآموزی و شبهه‌های هویتی که در فضای اجتماعی به وجود آورده، همگی جای تأمل و بازنگری دارد.

این سریال، که می‌توانست فرصتی برای بازنمایی عمیق‌تر و هنری‌تر یک برش مهم از تاریخ ایران باشد، به پروژه‌ای تبدیل شده که بیش از آنکه ارزش افزوده داشته باشد، موجب اتلاف وقت و سرمایه فکری مخاطب شده است. اگر تاسیان می‌خواهد به جایگاه چشم‌گیر در سینمای نمایشی ایران دست یابد، باید بازتعریفی جدی در حوزه پژوهش تاریخی، روایی و هنری خود داشته باشد و از کلیشه‌ها، سطحین‌گریها و ضعف‌های جاری عبور کند.

دیدگاهتان را بنویسید