• فارن افرز رسانه ضد ترامپ در این تحلیل اشاره میکند که علیرغم تلاش ها برای تعویق حمله ترامپ به ایران، 12 ژوئن، آمریکا به سه سایت هستهای ایران حمله کرد و این حمله عملا جنگ ایران و اسرائیل را وارد مرحلهای جدید کرد. تحلیلگر فارن افرز در این گزارش در تلاش است تا سناریوهای ایران در مقابل خمله آمریکا را پیشبینی کند.
• سناریوها:
• ۱. واکنش نمادین و محدود (سناریوی محتملتر)
نتیجه: احتمالاً تلفات اندک، ترامپ آن را تحمل میکند و از درگیری بیشتر پرهیز میشود
۲. واکنش گسترده و تهاجمیتر؛ حملات موشکی شدید به پایگاههای آمریکا در عراق، عربستان، قطر، کویت و…_ استفاده از قایقهای تندرو برای حمله به کشتیها یا مینگذاری در تنگه هرمز- احتمال آسیب جدی به تجارت جهانی نفت و آغاز جنگ دریایی
۳. استفاده از نیروهای مقاومت و جنگ نامتقارن؛ فعالسازی گروههای وابسته در عراق، سوریه، لبنان یا یمن برای حمله به منافع آمریکا و اسرائیل
مزیت: ردپای مستقیم از ایران باقی نمیگذارد
چالش: ممکن است کافی نباشد برای بازدارندگی یا انتقام مؤثر
۴. حملات تروریستی یا عملیات ویژه فرامرزی؛ ترور مقامات یا حمله به تأسیسات و اهداف آمریکایی/اسرائیلی در نقاط مختلف جهان
۵. صبر استراتژیک و بازگشت به مذاکرات در آینده: انجام واکنش نمادین، سپس تلاش برای پایان تنش و بازسازی زیرساختها
6. ️ گزینههای غیرواقعبینانه یا پرهزینه: بستن کامل تنگه هرمز: پیامدهای شدید اقتصادی و سیاسی، مخصوصاً برای چین و کشورهای عربی.
ایران گزینههای متعددی برای واکنش در اختیار دارد، اما اغلب آنها با هزینههای بالا و ریسک درگیری گسترده همراهاند. محتملترین سناریو، اقداماتی محدود و نمادین از سوی ایران است تا ضمن حفظ وجهه، از ورود به جنگی تمامعیار با ایالات متحده جلوگیری شود. با این حال، در صورت تشدید فشارها یا برآورد نادرست از وضعیت، امکان حرکت بهسوی واکنش شدیدتر نیز وجود دارد که میتواند بحران را وارد مرحلهای خطرناکتر کند.
فارن افرز؛ ایالات متحده به ایران حمله کرده است.
تنها چند روز پس از آنکه دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اعلام کرده بود ممکن است اقدام نظامی آمریکا را برای هفتهها به تعویق بیندازد، در تاریخ ۲۱ ژوئن اعلام کرد که هواپیماهای آمریکایی سه سایت هستهای ایران، از جمله تأسیسات عمیقالدفن فردو را هدف قرار دادهاند. مقامات ایرانی وقوع این حملات را تأیید کردند. با اینکه ترامپ اصرار داشت این تأسیسات “کاملاً نابود شدهاند”، اما هنوز مشخص نیست که این حملات دقیقاً چه میزان خسارت وارد کردهاند.
با این حال، کاملاً روشن است که با این دخالت ایالات متحده، جنگی که اسرائیل بیش از یک هفته پیش علیه ایران آغاز کرده بود، وارد مرحلهای جدید شده است.
رخدادهای پیشرو میتوانند به چند مسیر مختلف منتهی شوند؛
حمله آمریکا ممکن است واقعاً باعث تسلیم ایران تحت شرایطی شود که به نفع اسرائیل و ایالات متحده باشد. اما به همان اندازه، یا حتی بیشتر، این احتمال وجود دارد که آمریکا بیشتر درگیر جنگ شود و این ممکن است پیامدهایی بسیار منفی داشته باشد.
تقریباً قطعی است که ایران بهدنبال نوعی تلافی خواهد بود؛ و شاید این حمله را به پایگاههای آمریکا در نزدیکی خاک خود و احتمالاً کشتن نیروهای آمریکایی تنظیم کند. چنین اقدامی میتواند به تشدید فزاینده درگیریها منجر شود، با پیامدهایی ویرانگر برای منطقه و گرفتار شدن آمریکا در جنگی که بیشتر مردم این کشور تمایلی به آن ندارند.
واکنش ایران
بیش از یک هفته پس از آغاز جنگ، اسرائیل هنوز یکی از حیاتیترین تأسیسات هستهای ایران، یعنی فردو را هدف قرار نداده بود، تأسیساتی که پیش از شروع جنگ، مقدار کافی اورانیوم غنیشده و سانتریفیوژ در اختیار داشت تا بهسرعت مواد لازم برای چندین سلاح هستهای را تولید کند.
این اقدام نکردن نه به این دلیل بود که اسرائیل نمیخواست فردو را نابود کند، بلکه به این دلیل بود که نمیتوانست. این تأسیسات چنان عمیق در زیر زمین ساخته شده که تنها بمبهای سنگرشکن «نفوذگر پرقدرت مهمات انبوه» (Massive Ordnance Penetrator) که در اختیار ایالات متحده است ولی اسرائیل آنها را ندارد، میتوانند آن را نابود کنند.
هر امیدی برای جلوگیری از دستیابی سریع ایران به سلاح هستهای، نیازمند نابودی فردو یا توافقی با ایران برای برچیدن بخش بزرگی از این تأسیسات بود.
در نهایت، ترامپ از مسیر دیپلماتیک خسته شد و تصمیم گرفت با پیوستن به جنگ و بمباران تأسیسات فردو، نطنز و اصفهان، مانع از آن شود که ایران بهسرعت بهسوی ساخت سلاح هستهای حرکت کند.
واشنگتن اعلام کرده که به تهران این پیام را منتقل کرده است که این حملات، سقف مشارکت نظامی آمریکا را تعیین میکنند؛ به این شرط که ایران از انجام هرگونه تلافیجویی خودداری کند.
احتمالاً ترامپ امیدوار است که ایالات متحده بتواند تلافی محدود ایران را تحمل کند و همچنان از درگیر شدن عمیقتر در جنگ پرهیز نماید.
چنین ترفندی ممکن است جواب بدهد، اما بهشدت پرخطر است.
در پی این حملات، محتملترین واکنش ایران احتمالاً حمله به پایگاههای آمریکا در شبهجزیره عربستان یا عراق خواهد بود — درست مانند واکنشی که ایران در سال ۲۰۲۰ پس از ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نظامیاش، توسط آمریکا انجام داد.
در شرایطی که از دو دشمن قدرتمند تحت فشار قرار گرفته، رهبران ایران ممکن است تصمیم بگیرند تعداد محدودی موشک به سوی پایگاههای آمریکایی شلیک کنند، همانگونه که در سال ۲۰۲۰ چنین کردند.
این واکنش قطعاً خطر کشته شدن نیروهای آمریکایی را در پی دارد. با این حال، احتمال دارد که نیروهای آمریکایی از چنین حملهای تا حد زیادی در امان بمانند، چراکه ارتش آمریکا احتمالاً بسیاری از نیروهای خود را پیشاپیش از پایگاههای نزدیک به ایران منتقل کرده و همچنین سامانههای پدافندی بیشتری برای مقابله با حملات موشکی ایران مستقر کرده است.
اگر تلفات آمریکاییها محدود باشد، ترامپ میتواند سناریوی سال ۲۰۲۰ را تکرار کند و آمریکا این امکان را خواهد داشت که از گسترش تنش خودداری کند.
با این حال، احتمال دیگری نیز وجود دارد: اینکه ایران حملهای بسیار گستردهتر علیه نیروهای آمریکایی در خاورمیانه انجام دهد؛ حملهای که میتواند منجر به تلفات سنگین شده و ایالات متحده را به درگیری در جنگی طولانیمدت بکشاند.
رهبران ایران ممکن است از اقدامات ترامپ در اوایل سال جاری در یمن درس گرفته باشند؛ جایی که او کارزار نظامی علیه حوثیها را تشدید کرد، اما تنها یک ماه بعد، وقتی حملات آمریکا نتیجه ملموسی بهدنبال نداشت، عقبنشینی کرد. از دیدگاه تهران، این تجربه میتواند نشان دهد که پافشاری و تهاجم، بهترین راه برای عقب راندن ترامپ است.
هرچند اسرائیل توانمندی موشکهای دوربرد ایران را بهشدت تضعیف کرده، اما هنوز مشخص نیست که به انبار موشکهای کوتاهبرد ایران — که قادرند به پایگاههای آمریکایی در بحرین، عراق، کویت، قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگر نقاط منطقه برسند — چه میزان آسیب وارد شده است.
بروز خطا یا محاسبات اشتباه میتواند اوضاع را بهمراتب بدتر کند.
ایران ممکن است قصد داشته باشد واکنشی محدود با شلیک موشک نشان دهد، اما ناخواسته دچار «موفقیتی فاجعهبار» شود؛ بهطوری که یکی از موشکها از سامانه دفاعی آمریکا عبور کرده و خسارتی بهمراتب بیش از آنچه ایرانیها انتظار داشتهاند وارد کند — و در نتیجه، آمریکا را عمیقتر در درگیری فرو ببرد.
یکی دیگر از ظرفیتهای مهم ایران برای تلافی، ناوگان قایقهای کوچک آن است که در صورت پراکنده شدن، هدفگیریشان دشوار میشود و میتوانند شروع به مینگذاری در تنگه هرمز کنند یا با حملات انتحاری به کشتیهای آمریکایی دست بزنند.
چنین اقدامی میتواند تقریباً یکسوم تجارت نفت جهان را متوقف کرده و باعث افزایش شدید قیمت نفت شود — موضوعی که میتواند به رکودی جهانی منجر گردد.
اگر ایران چنین مسیری را در پیش بگیرد، تنها نیروی دریایی ایالات متحده قادر خواهد بود تنگه هرمز را دوباره باز کند، و این به معنای آغاز یک جنگ دریایی گسترده خواهد بود، با درگیری میان کشتیها و هواپیماهای آمریکایی از یکسو و شناورها و پدافندهای ساحلی ایران از سوی دیگر.
با این حال، ایران بهخوبی میداند که بستن تنگه هرمز اقدامی بسیار پرهزینه است.
کشورهایی که بیشترین آسیب را از چنین اقدامی خواهند دید، چین — بزرگترین خریدار نفت خلیج فارس — و خود کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هستند.
استراتژی ایران طی سالهای اخیر بر پایه بهبود روابط با چین و کشورهای عربی برای پایان دادن به انزوای دیپلماتیک خود بنا شده است.
بنابراین، حمله به مسیرهای کشتیرانی نفت میتواند ایران را کاملاً منزوی کند — و به همین دلیل است که حتی اکنون نیز بازارهای جهانی نفت احتمال چنین سناریویی را پایین میدانند؛ بهطوری که از آغاز درگیریها در ۱۳ ژوئن، تنها حدود ۱۰ درصد افزایش در قیمت جهانی نفت مشاهده شده است.
کاملاً محتمل است که پس از این حملات آمریکا، اوضاع از مسیر تشدید درگیریها خارج نشود.
ایران ممکن است تعداد محدودی موشک به سوی اهداف آمریکایی شلیک کند که تلفات جانی اندکی داشته یا اصلاً نداشته باشند.
در این صورت، ترامپ ممکن است تصمیم بگیرد این حملات را بپذیرد و چرخه تنشزایی را پایان دهد، و اسرائیل نیز — در صورت رضایت از دستاوردهای جنگ — خودداری کند.
با این حال، با توجه به تعداد زیاد متغیرها، نتیجه نهایی تا حد زیادی به عقلانیت و خویشتنداری دونالد ترامپ، بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل، آیتالله علی خامنهای رهبر ایران، و مشاوران اطرافشان بستگی دارد — و این موضوع هم در کوتاهمدت و هم در بلندمدت، نویدبخش نیست.
بحرانهایی که در راهاند
در بلندمدت، پیامدهای تصمیم برای حمله به ایران بسیار نامشخص است.
این باور که این حملات میتوانند باعث فروپاشی رژیم ایران شوند — همانطور که برخی در اسرائیل و ایالات متحده امیدوارند — بهشدت غیرواقعبینانه است.
این رژیم همچنان ابزار سرکوب را در اختیار دارد، و هیچ نیروی زمینیای نیز برای اشغال ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی وارد عمل نشده است.
ایران، سوریهی بشار اسد نیست؛ کشوری که پیش از فروپاشی رژیمش در دسامبر ۲۰۲۴، به مدت یک دهه درگیر جنگ داخلی بود و از درون متلاشی شده بود.
و حتی اگر درگیریها و کشته شدن شمار زیادی از مقامات ارشد ایرانی بهطور تصادفی باعث فروپاشی رژیم شود، بیثباتی و خشونتی که در پی خواهد آمد، به احتمال زیاد منجر به شکلگیری یک دموکراسی نخواهد شد.
برعکس، ممکن است به روی کار آمدن رهبری رادیکالتر یا ایجاد خلأ قدرتی خطرناک منجر شود.
در بهترین حالت ممکن، این سناریو رخ میدهد که چهرههای میانهروتر درون حاکمیت — مانند رئیسجمهور ایران، مسعود پزشکیان، رئیسجمهور پیشین، حسن روحانی، و سایر اصلاحطلبان — در رقابتهای درونساختاری قدرت را بهدست آورند و به این نتیجه برسند که ایران نیاز دارد مسیر خود را تغییر دهد.
آنان ممکن است تأکید کنند که برنامه هستهای و حمایت ایران از نیروهای نیابتی در سراسر خاورمیانه، پروژههایی پرهزینه و اشتباه بودهاند که جز رنج و خسارت چیزی برای کشور به همراه نداشتهاند.
در این صورت، ممکن است آنها توافقی شبیه به آنچه حزبالله در پاییز گذشته پذیرفت، قبول کنند — یعنی آتشبس تحت شرایط اسرائیل و آمریکا.
اما ایران، حزبالله نیست.
ایران کشوری با جمعیتی ۹۰ میلیوننفری است و حکومت آن بهمراتب مقاومتر و پایدارتر از یک گروه شبهنظامی است.
سناریوی محتملتر، چیزی شبیه به آن چیزی است که پس از جنگ اول خلیج فارس برای عراق صدام حسین اتفاق افتاد:
رژیمی تضعیفشده باقی میماند، اما رژیمی که رادیکالتر، خصمانهتر نسبت به ایالات متحده، و مایلتر به پذیرش ریسک خواهد بود.
در چنین شرایطی، ایران تقریباً بهطور قطعی برای دستیابی به سلاح هستهای تلاش خواهد کرد.
با توجه به ضرباتی که تاکنون به برنامه هستهای و زیرساختهای فنی و مالی ایران وارد شده، هنوز مشخص نیست که این فرایند چقدر زمان خواهد برد.
صدام حسین در دهه ۱۹۹۰ نتوانست بمب بسازد، هرچند برنامه هستهای عراق از لحاظ دانش فنی و ظرفیت بهمراتب ضعیفتر از برنامه فعلی ایران بود.
از سوی دیگر، با توجه به اینکه بعید است آژانس بینالمللی انرژی اتمی پس از پایان جنگ دوباره اجازه نظارت و دسترسی به تأسیسات هستهای ایران را پیدا کند، این احتمال وجود دارد که رژیم ایران بتواند از بقایای برنامه فعلی بهرهبرداری کرده و ظرف چند سال به سلاح هستهای دست یابد.البته در هر شکل ممکن از آینده ایرانِ پس از جنگ، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل بهطور جدی و دائمی اوضاع را زیر نظر خواهند داشت.
ایران ممکن است به دنبال روشهای دیگری برای انتقامجویی نیز باشد، از جمله انجام حملات تروریستی علیه تأسیسات آمریکایی در سراسر جهان.
این حملات میتواند شامل ترورهای هدفمند باشد، مانند اقداماتی که ایرانیها پس از ترور قاسم سلیمانی انجام دادهاند یا مشابه تلاشهای صدام حسین برای ترور جورج هربرت واکر بوش، رئیسجمهور آمریکا پس از جنگ اول خلیج فارس.
خطر دیگر این است که با رژیمی ایران که ناامیدتر و رادیکالتر شده، منازعه با اسرائیل ممکن است به جنگی بیپایان تبدیل شود. همانطور که در غزه، اوکراین و جنگ اول ایران و عراق دیدهایم، آغاز یک جنگ بسیار آسانتر از پایان دادن به آن است.
برای ماهها یا حتی سالها، ایران میتواند به طور منظم چندین موشک کوتاهبرد به سوی اسرائیل شلیک کند و اسرائیل نیز به بمباران هوایی علیه ایران ادامه دهد.
در این درگیری، ایالات متحده عمدتاً کنار میایستد و تنها حمایت دفاعی به اسرائیل ارائه میدهد. اما این جنگ برای غیرنظامیان گرفتار در میانه، فاجعهبار خواهد بود
برای یک ابرقدرت مثل ایالات متحده، تهدیدات ناشی از ایران ضعیفتر قابل مدیریت است، اما هزینه واقعی دارد.
این تهدیدات زمان و توجه زیادی از رهبران ارشد آمریکا میطلبد و منابع نظامی و سرمایهگذاریهایی در خاورمیانه را مصرف میکند که میتوانست به سایر مناطق اختصاص یابد.
همچنین این تهدیدات ممکن است پیامدهای ثانویه قابل توجهی به همراه داشته باشند.
به عنوان مثال، پس از جنگ خلیج فارس، حضور گسترده نظامی آمریکا در خاورمیانه به شعاری برای القاعده تبدیل شد و نقش مهمی در رخدادهایی داشت که در نهایت به حملات ۱۱ سپتامبر منجر شد.
در نهایت، اگر تنشها افزایش یابد و ایالات متحده بیشتر در این جنگ گرفتار شود و بار دیگر در خاورمیانه گرفتار بنبست گردد، رابطه آمریکا و اسرائیل میتواند به شدت تغییر کند.
پس از اشغال عراق توسط آمریکا، اتهام زدن به اسرائیل بهعنوان عامل تحریککننده مداخله آمریکا در آن زمان تنها در دایره نظریهپردازان توطئه حاشیهای مطرح بود.
اما اگر آمریکا وارد جنگی شود که اکثریت مردم این کشور معتقدند نباید وارد آن میشد و این جنگ با شکست همراه شود، افکار عمومی آمریکا بهحق اسرائیل را مسئول خواهند دانست.
هماکنون در جناح چپ آمریکا، عملکرد اسرائیل در غزه حمایت از اتحاد آمریکا و اسرائیل را به شدت کاهش داده است، و در جناح راست نیز بحثهای شدیدی درباره سیاست خارجی آمریکا جریان دارد؛ که نمونه بارز آن، مناقشه جنجالی میان مفسر سیاسی تاکر کارلسون و سناتور تد کروز درباره حمایت از اسرائیل و تصمیم به جنگ در ایران است.
احتمالات نامساعد
این حملات ممکن است موفقیتآمیز باشد.
در روزها یا هفتههای آینده، ممکن است ایران مجبور شود شرایطی را بپذیرد که به نفع اسرائیل و آمریکا باشد و جنگ بهسرعت پایان یابد.
اما سوابق مداخلات نظامی آمریکا در خاورمیانه و طبیعت جنگ در طول تاریخ بشری نشان میدهد که دخالت آمریکا همیشه با ریسک بسیار بالایی همراه بوده است.
بهترین و پایدارترین گزینه برای آمریکا همیشه این بود که به دنبال توافق دیپلماتیکی باشد که برنامه هستهای ایران را بهطور قابلاطمینان محدود کند.
متأسفانه، پس از رویدادهای اخیر، این گزینه به مراتب کمتر محتمل شده است.