حمله نظامی به ایران چه پیامدهایی برای خاورمیانه خواهد داشت؟

فارن افرز، نشریه معتبر آمریکایی که عمدتا تحلیل های خود را در نقد و ترامپ و دولتش سامان دهی می کند در این تحلیل، به بررسی پیامدهای یک حمله نظامی احتمالی آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران می‌پردازد و نشان می‌دهد که چنین اقدامی ممکن است برنامه هسته‌ای ایران را تنها به‌طور موقت عقب بیندازد اما در عوض انگیزه تهران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای را تقویت کند، روابط منطقه‌ای را پیچیده‌تر سازد و حتی منجر به نزدیکی بیشتر ایران و عربستان سعودی شود. همچنین حمله نظامی می‌تواند به درگیری گسترده‌تری در منطقه دامن زند که در نهایت امنیت و منافع آمریکا را در خاورمیانه به خطر می‌اندازد. در نهایت، تحلیل تأکید دارد که پیامدهای سیاسی و راهبردی چنین حمله‌ای بسیار فراتر از اثرات فنی آن است و ممکن است کنترل منطقه را از دست بازیگران بین‌المللی خارج کند. در ادامه نکات مهم مطرح شده توسط تحلیلگران فارن افرز را می‎‌خوانید.
• ساشا پولاکوف-سورانسکی، سردبیر اجرایی هشدار می‌دهد که حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران می‌تواند پیامدهای گسترده و پیچیده‌ای در سطح منطقه‌ای و جهانی داشته باشد. چنین حمله‌ای ممکن است توان هسته‌ای ایران را به‌طور موقت عقب بیندازد، اما می‌تواند انگیزه رهبری ایران برای ساخت سلاح هسته‌ای را تقویت کرده و به یک رقابت تسلیحاتی یا “گریز هسته‌ای” منجر شود. این اقدام همچنین احتمالاً به درگیری منطقه‌ای گسترده‌تری دامن می‌زند، روابط امنیتی آمریکا در خاورمیانه را با چالش مواجه می‌سازد، و تمرکز استراتژیک واشنگتن را از اولویت‌هایی چون مهار چین منحرف می‌کند. افزون بر آن، چنین حمله‌ای ممکن است ناخواسته به تقویت روابط ایران و عربستان سعودی بینجامد.
• عزیز الغشیان بر پیچیدگی‌های راهبردی خاورمیانه و تأثیرات احتمالی حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران تمرکز دارد. وی می‌نویسد که عربستان سعودی با وجود کاهش نفوذ ایران در منطقه، همچنان این کشور را تهدیدی جدی می‌داند و سه ستون بازدارندگی ایران—برنامه هسته‌ای، موشکی و نیروهای نیابتی—را چالش‌هایی مهم برای امنیت خود تلقی می‌کند. در صورت حمله به ایران، ریاض به‌طور علنی موضعی محتاطانه و دیپلماتیک خواهد گرفت: محکوم‌ کردن حمله، انتقاد از اسرائیل و تلاش برای میانجی‌گری، تا از درگیر شدن مستقیم جلوگیری کند. تحلیل همچنین هشدار می‌دهد که چنین حمله‌ای ممکن است نه‌تنها موجب تقویت همکاری میان ایران و عربستان شود، بلکه زمینه‌ساز تشدید تلاش جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح هسته‌ای گردد. به‌رغم توانایی احتمالی در تخریب زیرساخت‌ها، حمله نظامی نمی‌تواند دانش فنی ایران را از بین ببرد و ممکن است عزم آن برای تسلیحاتی‌ شدن را تقویت کند. در نهایت، واکنش ایران می‌تواند منطقه را وارد یک بحران غیرقابل کنترل کند، که تهدیدی مستقیم برای منافع ایالات متحده نیز خواهد بود.
یک حمله از سوی ایالات متحده یا اسرائیل، تأثیرات عمیقی بر سیاست داخلی ایران، راهبردهای متحدان آمریکا در خلیج فارس، و کلیت معادلات منطقه‌ای خواهد داشت.
دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، میان تهدیدهای نظامی و پیشنهاد گفت‌وگوی مستقیم با ایران در نوسان بوده است. با این حال، پیشنهاد گفت‌وگوهای مستقیم تاکنون از سوی نظامی که پس از خروج دولت نخست ترامپ از توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ عمیقاً به واشنگتن بی‌اعتماد شده، رد و نادیده گرفته شده است.
با توجه به خطر فزاینده رویارویی نظامی بر سر برنامه هسته‌ای ایران، برنامه‌ای که به گفته برخی تحلیل‌گران تنها چند هفته با تولید یک سلاح قابل استفاده فاصله دارد، نشریه فارین پالیسی از سه کارشناس خواست تا ارزیابی کنند که حمله‌ای نظامی از سوی ایالات متحده، اسرائیل، یا هر دو به‌طور مشترک، چه تأثیری بر سیاست داخلی ایران، چشم‌انداز راهبردی عربستان سعودی، و پویش‌های کلی‌تر منطقه‌ای خواهد داشت.
ساشا پولاکوف سورانسکی، سردبیر اجرایی
حمله‌ای نظامی از سوی آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران می‌تواند پیامدهای عمیق و گسترده‌ای در سطح منطقه‌ای و جهانی به‌دنبال داشته باشد.
در مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران، سناریوهای متعددی برای اقدام نظامی وجود دارد.
حملات هوایی هماهنگ ایالات متحده و اسرائیل که زیرساخت‌های هسته‌ای، نظامی و فرماندهی ایران از جمله سایت‌های زیرزمینی را هدف قرار دهند، محتمل‌ترین گزینه برای عقب راندن توان ایران در ساخت سلاح هسته‌ای در صورت تصمیم به چنین اقدامی است.
طرفداران این نوع عملیات معتقدند که چنین حمله‌ای می‌تواند دست‌کم به‌طور چشمگیری برنامه هسته‌ای ایران را به تأخیر بیندازد و حتی ممکن است به تسلیم شدن جمهوری اسلامی و عقب‌گرد کامل در برنامه هسته‌ای بینجامد. در مقابل، مخالفان بر این باورند که چنین حمله‌ای می‌تواند انگیزه رهبری ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای را تقویت کند؛ امری که در بلندمدت، آثار منفی آن بسیار فراتر از منافع موقتی و محدود یک حمله نظامی خواهد بود.
فارغ از میزان تأخیری که چنین حمله‌ای ممکن است ایجاد کند، باید هزینه‌های راهبردی جلوگیری بلندمدت از تسلیحاتی شدن برنامه هسته‌ای ایران را نیز در نظر گرفت. این هدف، نیازمند تعهد نظامی بلندمدتی خواهد بود که ممکن است به یک درگیری گسترده منطقه‌ای منجر شود، ایران را بیش از پیش به سمت ساخت سلاح هسته‌ای سوق دهد، و در نهایت پرسش‌های جدی درباره امکان‌پذیری تداوم این راهبرد و هم‌سویی آن با اولویت‌های امنیت ملی آمریکا در سطوح منطقه‌ای و جهانی ایجاد کند.
با توجه به احتمال بالای اقدامات تلافی‌جویانه از سوی ایران، حملات هوایی هماهنگ ایالات متحده و اسرائیل که زیرساخت‌های هسته‌ای، نظامی و فرماندهی ایران—از جمله تأسیسات زیرزمینی—را هدف قرار دهند، به‌احتمال زیاد به یک درگیری گسترده‌تر در منطقه خواهد انجامید.
این گزینه، در مقایسه با عملیات‌های یک‌جانبه اسرائیل، می‌تواند خسارات قابل‌توجهی به توانمندی‌های هسته‌ای و پدافند هوایی ایران وارد کند. چنین حمله‌ای احتمالاً توان ایران در مسیر دستیابی به سلاح هسته‌ای را به‌طور چشمگیری، ولی نه دائمی، به عقب خواهد انداخت.
افزون بر این، یک حمله هوایی در مقیاس گسترده احتمالاً موجب خواهد شد که رهبران ایران برای دستیابی مخفیانه و تسریع‌شده به سلاح هسته‌ای تصمیم بگیرند و در نتیجه، خطر یک “گریز هسته‌ای” غیرقابل شناسایی افزایش یابد. ممکن است مقامات ایرانی به این نتیجه برسند که تبدیل شدن به یک قدرت هسته‌ای تنها راهکار مؤثر و پایدار برای بازدارندگی در برابر حملات احتمالی آینده است.
مشخص نیست که دولت‌های خلیج فارس، از جمله عربستان سعودی و امارات متحده عربی، از چنین عملیاتی حمایت خواهند کرد یا در موقعیت بی‌طرف باقی مانده و حتی اجازه استفاده از حریم هوایی خود را نخواهند داد. با این حال، اگرچه مشارکت کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در گذشته از عوامل کلیدی موفقیت چنین عملیاتی تلقی می‌شد، تحولات ژئوپولیتیکی اخیر در منطقه—به‌ویژه در سوریه—سبب شده‌اند که انجام یک عملیات تهاجمی اولیه از سوی ایالات متحده و اسرائیل حتی بدون دسترسی به حریم هوایی کشورهای خلیج فارس نیز امکان‌پذیر باشد.
چه این عملیات با حمایت منطقه‌ای همراه شود و چه با عدم حمایت، ایالات متحده در هر صورت با خطر دگرگونی در معادلات امنیتی منطقه‌ای خود مواجه خواهد بود.
گرچه از نظر تاکتیکی قابل اجراست، اما یک حمله هوایی تمام‌عیار علیه برنامه هسته‌ای ایران ممکن است در بلندمدت به تضعیف اولویت‌های امنیت ملی ایالات متحده بینجامد. چنین عملیاتی مستلزم حضور نظامی پایدار، تداوم عملیات‌های رزمی، و تعهد منابع گسترده خواهد بود. این درگیری مداوم می‌تواند تمرکز و ظرفیت ایالات متحده را از دیگر اولویت‌های راهبردی—به‌ویژه مهار و مقابله با قدرت‌گیری و نفوذ فزاینده چین—منحرف سازد. انحراف منابع نظامی و اطلاعاتی به سوی خاورمیانه، توانمندی‌های آمریکا را در سایر مناطق تضعیف کرده و قدرت بازدارندگی در برابر سایر رقبا و تهدیدهای جهانی را کاهش خواهد داد.
تحلیل‌ها و نتایج ارائه‌شده در اینجا مبتنی بر پژوهش‌های فردی نگارندگان است و لزوماً بازتاب‌دهنده سیاست‌ها یا دیدگاه‌های دانشگاه دفاع ملی ایالات متحده، وزارت دفاع آمریکا، یا دولت ایالات متحده نیست.
حمله آمریکا و اسرائیل می‌تواند به تقویت روابط ایران و عربستان منجر شود
عزیز الغشیان، پژوهشگر پروژه «فرقه‌گرایی، نیروهای نیابتی و فرقه‌زُدایی» در مؤسسه ریچاردسون دانشگاه لنکستر، و عضو وابسته مرکز پژوهش‌های کاربردی در همکاری با شرق
خاورمیانه مدتی‌ است تا این حد پرتنش و بی‌ثبات نبوده و رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، تنها بر این تنش‌ها دامن می‌زند. رهبران سعودی به‌خوبی آگاه‌اند که امنیت منطقه‌ای شکننده است و به‌شکل جدایی‌ناپذیری با امنیت داخلی این کشور گره خورده است. با کاهش نفوذ ایران در سوریه و تضعیف حزب‌الله در لبنان، بی‌تردید قدرت منطقه‌ای ایران محدود شده، اما با این حال، نخبگان حاکم سعودی می‌دانند که اگرچه ایران ممکن است ضعیف به نظر برسد، اما واقعاً ضعیف نیست.
نخبگان سعودی آگاه‌اند که ایران می‌تواند با اتکا بر سه ستون اصلی بازدارندگی خود بار دیگر جایگاه منطقه‌ای‌اش را تثبیت کند: شتاب‌دهی به برنامه هسته‌ای، نمایش قدرت برنامه موشکی، و بهره‌گیری از گروه‌های هم‌راستا با خود—به‌ویژه حوثی‌ها. اگرچه این تهدیدها برای ریاض نگران‌کننده‌اند، اما شاید مشکل‌سازترین چالش برای عربستان، مفهوم «دفاع پیش‌دستانه» باشد؛ معضلی که رهبران سعودی آن را نیازمند برخوردی فعالانه، واقع‌گرایانه و حساب‌شده می‌دانند.
با شعله‌ور شدن دوباره جنگ در غزه و ادامه حملات هوایی ایالات متحده علیه حوثی‌ها، نگرانی‌ها در منطقه فزونی یافته است که مبادا ایران تحریک شود. با این حال، در صورت بروز چنین وضعیتی، ریاض اطمینان دارد که می‌تواند در برابر طوفان مقاومت کند.
هم جنگ غزه و هم درگیری‌های مستقیم نظامی میان اسرائیل و ایران در سال ۲۰۲۴، رهبران سعودی را نسبت به درستی راهبرد گفت‌وگوی مستمر با ایران مطمئن‌تر کرده است. در پی جنگ غزه، یک نقشه‌راه مشخص برای مدیریت وضعیت شکل گرفته و نخبگان حاکم عربستان قصد دارند با بهره‌گیری از دیپلماسی در سه محور اصلی، از گرفتار شدن در آتش درگیری‌ها جلوگیری کنند.
نخست، در صورت حمله به ایران، رهبران سعودی به‌صورت پیش‌دستانه این اقدام را محکوم خواهند کرد و خواستار احترام به حاکمیت ایران خواهند شد. آنان در جریان جنگ اسرائیل و حماس، هنگامی که تنش‌ها در بالاترین سطح بود، چنین موضعی را به‌طور نسبتاً پیوسته اتخاذ کردند. (با این حال، به‌احتمال زیاد از «حق دفاع مشروع» سخن نخواهند گفت؛ چرا که چنین بیانی می‌تواند به‌معنای حمایت بیش از حد از ایران تلقی شده و واکنش‌های تلافی‌جویانه بیشتری از سوی تهران را برانگیزد.)
دوم، آنان دولت اسرائیل و اشغال‌گری را محکوم خواهند کرد. در پی جنگ اخیر و اظهارات تحریک‌آمیز دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو—نخست‌وزیر اسرائیل—درباره تشکیل کشور فلسطینی در خاک عربستان سعودی، احساسات ضد اسرائیلی در عربستان به بالاترین سطح خود از زمان انتفاضه دوم رسیده است. گفته‌ها و اقدامات نتانیاهو در واقع موجب همگرایی و همکاری بیشتر میان عربستان و ایران شده‌است؛ امری که به تقویت موقعیت عربستان در برابر هرگونه واکنش احتمالی ایران کمک خواهد کرد.
سوم آن‌که رهبران سعودی نه‌تنها پیشنهاد میانجی‌گری میان ایران و ایالات متحده را مطرح خواهند کرد، بلکه به‌طور فعالانه این نقش را پیگیری خواهند نمود. نخبگان حاکم عربستان تمایل جدی دارند که در جایگاه میانجی بین‌المللی ایفای نقش کنند؛ همان‌گونه که در گفت‌وگوهای جاری میان ایالات متحده و روسیه که در ریاض برگزار می‌شود نیز آشکار است. این نقش به عربستان امکان می‌دهد که به عنوان کنش‌گری فعال در مسیر تنش‌زدایی ظاهر شود و از سوی دیگر، هزینه‌های احتمالی هدف قرار گرفتن این کشور در آتش متقابل را به‌شدت افزایش دهد.
از همین رو، به‌صورت پارادوکسیکال، یک حمله دیگر از سوی اسرائیل به ایران احتمالاً روند نزدیکی و آشتی عربستان و ایران را بیش از پیش تقویت خواهد کرد.
روابط عربستان و ایران از وضعیتی تنش‌آلود و خصمانه به‌سمت نوعی آرامش محتاطانه و همکاری محدود در حال گذار است—اگرچه هنوز به مرحله بلوغ کامل نرسیده است. در حال حاضر، این آشتی بیش از آن‌که نشانه‌ای از اتحاد راهبردی باشد، بر این اصل استوار است که دو کشور تهدیدی وجودی برای یکدیگر به شمار نمی‌روند. دیپلماسی فعال عربستان در سال‌های اخیر این کشور را در موقعیتی قرار داده که نه‌تنها توانایی مدیریت تهدیدات را داشته باشد، بلکه بتواند تحولات منطقه‌ای را با دقت به فرصت‌های جدید دیپلماتیک تبدیل کند.
حمله احتمالی ایالات متحده و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران، پیامدهای گسترده‌ای به همراه خواهد داشت، به‌ویژه در حوزه سیاست داخلی ایران.
در سال‌های اخیر، نارضایتی عمومی از حکومت ایران به‌طرز چشمگیری افزایش یافته—تا آنجا که می‌توان گفت به بالاترین سطح خود از زمان انقلاب ۱۳۵۷ تاکنون رسیده است.
به همین دلیل، برخی گروه‌های اپوزیسیون ایرانی در حال حاضر مداخله نظامی خارجی را فرصتی بالقوه برای ایجاد تغییرات سیاسی در کشور تلقی می‌کنند. با این حال، با توجه به تجربیات گذشته، به‌سختی می‌توان باور داشت که چنین حمله‌ای بتواند مخالفان رژیم را به اهدافشان نزدیک‌تر کند.
دولت ایران در مواجهه با جنگ یا تهدیدهای خارجی، تمایل به تشدید سرکوب سیاسی دارد—چنان‌که در دوران جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷) نیز شاهد آن بودیم. از این‌رو، چنین حمله‌ای به‌جای تضعیف حکومت، به‌احتمال زیاد به سرکوب شدیدتر مخالفان و محدودتر شدن آزادی‌های سیاسی و اجتماعی خواهد انجامید. رژیم از این شرایط برای القای این روایت بهره خواهد گرفت که هرگونه مخالفت داخلی، هم‌راستا با دشمنان خارجی است و در مقابل، با برجسته‌سازی تهدیدات بیرونی و لزوم دفاع از حاکمیت ملی، بدنه هواداران و حتی اقشار میانه‌رو جامعه را حول خود بسیج خواهد کرد.
جنبه دوم قابل تأمل، تأثیر چنین حمله‌ای بر آینده برنامه هسته‌ای ایران است. از منظر فنی، مشخص نیست که آیا یک حمله نظامی می‌تواند واقعاً مانع عبور ایران از آستانه تولید سلاح هسته‌ای شود یا نه. زیرساخت‌های هسته‌ای ایران به‌مراتب پیشرفته‌تر و گسترده‌تر از مجموعه دیرالزور سوریه (که در سال ۲۰۰۷ توسط اسرائیل هدف قرار گرفت) و یا رآکتور اوسیراک عراق (که در سال ۱۹۸۱ توسط اسرائیل منهدم شد) هستند.
برخی تأسیسات کلیدی، مانند سایت غنی‌سازی فردو، در عمق زمین احداث شده‌اند و تخریب آن‌ها مستلزم تسلیحات فوق تخصصی موسوم به «بمب‌های سنگرشکن» است. حتی اگر چنین حمله‌ای بتواند تأسیسات فیزیکی برنامه هسته‌ای ایران را تخریب کند، دانش فنی و تخصص علمی موجود در کشور را از بین نخواهد برد. با وجود هزینه‌های بالای مالی و عملیاتی، دانشمندان ایرانی توانایی بازسازی این برنامه را در گذر زمان خواهند داشت.
با این‌حال، پیامدهای سیاسی چنین حمله‌ای ممکن است بسیار مهم‌تر از ابعاد فنی یا نظامی آن باشد. یک حمله نظامی می‌تواند موجب تغییر در موضع‌گیری‌های مکرر مقام‌های ایرانی مبنی بر عدم پیگیری برنامه تسلیحات هسته‌ای شود. اگر ایران مورد حمله قرار گیرد، ممکن است مسئولان جمهوری اسلامی به این جمع‌بندی برسند که تنها راه تضمین امنیت ملی و بازدارندگی در برابر تهدیدات آینده، دستیابی به سلاح هسته‌ای است. چنین حمله‌ای ممکن است نه‌تنها مانعی در برابر اهداف هسته‌ای ایران نباشد، بلکه عزم این کشور را برای رسیدن هرچه سریع‌تر به این اهداف افزایش دهد.
تأثیرات منطقه‌ای چنین حمله‌ای نیز می‌تواند بسیار وخیم باشد. ایران بارها هشدار داده که هرگونه حمله نظامی علیه آن، منافع ایالات متحده در منطقه را به اهداف مشروع برای اقدام تلافی‌جویانه تبدیل خواهد کرد. برخی از حامیان اقدام نظامی، به ترور قاسم سلیمانی—فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران—توسط ایالات متحده در ژانویه ۲۰۲۰ اشاره می‌کنند و مدعی‌اند که واکنش ایران نسبت به این اقدام، محدود و کنترل‌شده بود؛ بنابراین، تهران لزوماً تهدیدهای خود را عملی نمی‌کند.
با این حال، تمایز میان فردی مانند سلیمانی و برنامه‌ای چند دهه‌ای همچون پروژه هسته‌ای ایران بسیار مهم است. برنامه‌ای که رژیم جمهوری اسلامی سرمایه‌گذاری عظیم و مستمری در آن داشته است. با توجه به این سرمایه‌گذاری بلندمدت، بعید است که تهران در صورت حمله به تأسیسات هسته‌ای، به‌سادگی عقب‌نشینی کند؛ به‌ویژه آنکه دیگر مؤلفه‌های راهبرد بازدارندگی ایران—مانند گروه‌های نیابتی‌اش در منطقه—پیش‌تر تضعیف شده‌اند.
در چنین وضعیتی، محیط به‌غایت ناپایدار خاورمیانه ممکن است به مرحله‌ای برسد که کنترل آن از دست بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی خارج شود.

دیدگاهتان را بنویسید