اقتصاددان و وزیر دارایی سابق یونان معتقد است که جنگهای تجاری معاصر تجلی جنگهای طبقاتی عمیقتر هستند و سیاستهای اقتصادی آمریکا، از نیکسون تا ترامپ، به نفع هژمونی دلار طراحی شدهاند.
یانیس وروفاکیس، اقتصاددان و سیاستمدار برجسته یونانی که در سال ۲۰۱۵ وزیر دارایی این کشور بود، در گفتوگویی با میچ جزرچ، روزنامهنگار باسابقه آمریکایی، به تبیین ماهیت جنگهای تجاری معاصر پرداخت و آنها را تجلی بیرونی جنگهای طبقاتی عمیقتر و ساختاریتر دانست.
وی با ترسیم پیوند میان «شوک اقتصادی نیکسون» در سال ۱۹۷۱ و سیاستهای اقتصادی دولت ترامپ، بر تلاش هر دو برای حفظ هژمونی اقتصادی ایالات متحده تاکید کرد.
تاملی در جنگهای تجاری و ریشههای طبقاتی آن
وروفاکیس در پاسخ به پرسش مجری مبنی بر ماهیت جنگ تجاری میان آمریکا و چین، اظهار داشت که همواره عنصری از جنگ تجاری در سیاستهای اقتصادی قدرتهای بزرگ وجود داشته است اما برای فهم دقیقتر آنچه امروز در جریان است، باید به دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بازگشت.
در آن دوران، جنگی پنهان میان طبقات اجتماعی در جریان بود که خود را در قالب سیاستهای تجاری نشان میداد. از نظر وی، تحولات قرن بیست و یکم، شکل پیچیدهتر همان نزاعهای طبقاتی را به نمایش میگذارند.
برتون وودز، بازسازی اقتصاد جهانی و نقطه آغاز شکافها
وروفاکیس با ارجاع به کنفرانس «برتون وودز» در سال ۱۹۴۴، بیان داشت که آمریکا، اروپا و ژاپن با هدف طراحی نظمی اقتصادی برای دوران پس از جنگ جهانی دوم، ساختار نوینی را بنیان نهادند. در این ساختار، آمریکا به دلیل برخورداری از زیرساختهای دستنخورده اقتصادی، نقش تامینکننده کالا برای سایر کشورها را ایفا کرد. اروپا و ژاپن، که توان تولید داخلی نداشتند، واردکننده کالا از آمریکا شدند و این کشور توانست مازاد تولید خود را به خارج صادر کرده و اقتصادش را فعال نگاه دارد.
با گذر زمان و بهویژه در دهه ۱۹۶۰، کشورهایی نظیر آلمان و ژاپن به رقبای جدی آمریکا تبدیل شدند. در چنین شرایطی، دولت نیکسون برای مقابله با این روند، سیاستهایی اتخاذ کرد که به اعتقاد وروفاکیس، آسیب جدی به طبقه کارگر آمریکایی وارد ساخت. در دهه ۱۹۷۰، دلارهای حاصل از صادرات کشورهایی چون آلمان، ژاپن و عربستان به بازارهای مالی ایالات متحده بازمیگشت و موجب تمرکز سرمایه در والاستریت شد، بدون آنکه تولید داخل آمریکا از آن منتفع گردد.
طبقه کارگر، قربانی جنگ طبقاتی پنهان
به تعبیر وروفاکیس، در این دوران طبقه کارگر آمریکا قربانی اصلی سیاستهای کلان اقتصادی بود. این مسئله در آلمان نیز تکرار شد؛ چراکه این کشور نیز برای حفظ رقابتپذیری خود در برابر دلار تضعیفشده آمریکا، فشار مضاعفی بر نیروی کار وارد ساخت.
وی بر این نکته تاکید دارد که سیاستهای اقتصادی ایالات متحده به گونهای مهندسی شده بودند تا دلار تضعیف گردد و در عین حال، سرمایههای خارجی جذب بازارهای مالی این کشور شوند. به باور این اقتصاددان، این روند، شکلی از جنگ طبقاتی بود که هم در داخل و هم در سطح بینالمللی کارگران را هدف قرار داده بود.
پروژه نیکسون و بازتولید آن توسط ترامپ
وروفاکیس سیاستهای ترامپ را بازآفرینی پروژه اقتصادی نیکسون دانست. به اعتقاد وی، سه هدف اصلی نیکسون شامل کاهش ارزش دلار، قطع پیوند آن با طلا و بهبود صادرات ایالات متحده، بار دیگر در دستور کار دولت ترامپ قرار گرفت. با این تفاوت که شرایط جهانی امروز با دهه ۱۹۷۰ تفاوتهای بنیادینی دارد. در آن دوران، آمریکا تنها قدرت اقتصادی مسلط جهان بود اما امروز با قدرتهایی چون چین، آلمان، ژاپن، کره جنوبی و حتی ویتنام روبهروست.
وی تصریح کرد که ترامپ با اعمال تعرفهها و محدودسازی واردات، میکوشد صنایع را به خاک آمریکا بازگرداند اما در جهانی با قدرتهای اقتصادی متنوع، چنین سیاستی دیگر نمیتواند بدون هزینه دنبال شود. مصرفکنندگان آمریکایی با افزایش قیمت کالاها مواجه خواهند شد و کارگران خارجی نیز هزینههای این سیاست را خواهند پرداخت.
تضاد درون پروژه اقتصادی ترامپ
وروفاکیس با اشاره به پارادوکس موجود در سیاستهای ترامپ، بر این نکته تاکید کرد که بازگرداندن تولید داخلی و در عین حال حفظ هژمونی دلار جهانی، بهصورت همزمان امکانپذیر نیست. وی اظهار داشت که اگر آمریکا خواهان افزایش صادرات و تولید داخلی است، باید اجازه دهد سرمایه از این کشور خارج شود اما این امر با نظام سلطه دلار تناقض دارد؛ نظامی که به آمریکا اجازه داده بدون صادرات واقعی، کالاهای خارجی را وارد کند.
وی افزود که این نظام سلطه دلار، با مشارکت کشورهایی مانند چین، آلمان، ژاپن و عربستان سعودی حفظ شده است چراکه این کشورها دلارهای حاصل از صادرات خود را بار دیگر به بازارهای مالی آمریکا بازمیگردانند.
پایان نئولیبرالیسم و ظهور نظامی نوین
وروفاکیس با قاطعیت پایان نئولیبرالیسم را اعلام کرد و آن را ناشی از شکست بازار آزاد در تنظیم خودکار روابط اقتصادی دانست. به اعتقاد وی، جهان امروز وارد مرحلهای شده است که در آن دولتها برای تنظیم اقتصاد جهانی ناگزیر از مداخلات گسترده هستند. از دیدگاه وزیر دارایی سابق یونان، این مداخلات، نشانه پایان عصر نئولیبرالیسم و آغاز مرحلهای جدید از سرمایهداری است.
وی از این مرحله جدید با عنوان «سرمایهداری دیجیتال» یا «نئوفئودالیسم تکنولوژیک» یاد کرد. در این ساختار نوین، شرکتهایی همچون گوگل، آمازون، فیسبوک و تسلا، فقط تولیدکننده کالا نیستند، بلکه با جمعآوری دادههای کاربران، رفتار آنان را پیشبینی و حتی کنترل میکنند. بهبیان دیگر، در این نوع سرمایهداری، ذهن انسانها و روابط اجتماعی آنان به منبع اصلی استخراج ارزش تبدیل شدهاند.
کاربر بهعنوان کالا؛ انتقال قدرت از تولید به کنترل ذهن
وروفاکیس تشریح کرد که در اقتصاد امروز، ابزارهای سنتی تولید نظیر ماشین بخار جای خود را به الگوریتمهایی دادهاند که با دادههای کاربران کار میکنند. گوشیهای هوشمند، بهعنوان ابزار اصلی این اقتصاد دیجیتال، شبانهروز دادههایی را از کاربران استخراج میکنند. این دادهها سپس برای پیشبینی رفتار و اأثیرگذاری بر تصمیمات فردی مورد استفاده قرار میگیرند.
وی افزود که شرکتهای بزرگ فناوری، پلتفرمهایی هستند که نهفقط بازار، بلکه ساختارهای ارتباطی، مالی و اجتماعی ما را نیز کنترل میکنند. در چنین شرایطی، دیگر نمیتوان تنها با قانونگذاری سنتی با این قدرت مقابله کرد، بلکه به بازطراحی ساختار اقتصادی بهگونهای نیاز داریم که مالکیت، تصمیمگیری و کنترل را به مردم بازگرداند.
ضرورت دموکراتیزهکردن اقتصاد و فناوری
وروفاکیس بر لزوم دموکراتیکسازی ساختار اقتصادی و مالکیت تاکید کرد. به اعتقاد وی، تنها راه نجات دموکراسی، مشارکت مستقیم مردم در تصمیمگیریهای اقتصادی، مالکیت اشتراکی و بازگرداندن کنترل به جوامع محلی است. او خواهان ایجاد پلتفرمهایی شد که بهجای سهامداران میلیاردر، توسط کارگران، کاربران و مصرفکنندگان اداره شوند.
وی همچنین به ضرورت بازنگری در ساختار نظام پولی جهانی اشاره کرد و اظهار داشت که تسلط دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی، باید بهسوی نظامی چندقطبی، شفاف و دموکراتیک سوق یابد.
ارزیابی اتحادیه اروپا و امید به اصلاح آن
در بخش دیگری از گفتوگو، وروفاکیس به بررسی پروژه اتحادیه اروپا پرداخت. وی ضمن تاکید بر نیت مثبت اولیه این پروژه، اجرای آن را ناموفق و در خدمت تحمیل سیاستهای ریاضتی توصیف کرد. به باور وی، یورو بدون خزانهداری مشترک، فاقد ابزار لازم برای مدیریت بحرانهای اقتصادی درون اتحادیه است.
با این حال، وروفاکیس ابراز امیدواری کرد که با انتقال قدرت از بوروکراتها به مردم، امکان احیای پروژه اروپایی بر پایه دموکراسی واقعی وجود دارد.
آموزش سیاسی بهمثابه ضرورت دوران گذار
وروفاکیس با تاکید بر اهمیت آموزش سیاسی برای نسل جدید میگوید، باید کودکان و نوجوانان دریابند که چه ساختارهایی بر زندگیشان حاکماند و چگونه میتوان این ساختارها را تغییر داد. وی خواهان تحول از پایین به بالا، از مدارس تا دولتها، و جایگزینی مشارکت جمعی بهجای بازار آزاد شد.
هیچ ساختاری ابدی نیست و هیچ قدرتی، هرچند عظیم، لزوما همیشگی نیست. آینده، نه در تکرار گذشته، بلکه در خلق بدیلهای نوین نهفته است. به گفته او، تا زمانی که مردم آگاه شوند، سازمانیافته عمل کنند و اراده تغییر داشته باشند، هیچ چیزی اجتنابناپذیر نیست. دگرگونی ممکن است و این دگرگونی، از دل خود مردم آغاز میشود.
در پایان، وروفاکیس با اشاره به اینکه آینده باز است، گفت: «اگر مردم اراده کنند، میتوانند مسیر تاریخ را تغییر دهند.»