تاریخ کثیف یک تاکتیک معیوب

نتانیاهو فکر می‌کند با حملات گسترده به لبنان، مردم این کشور حزب‌الله را مسئول این ویرانی‌ها دانسته و علیه آن قیام خواهند کرد؛ اما این حملات، صفوف حزب‌الله را فشرده‌تر کرده و اعتقاد و ایمان راسخ آنها را تقویت می‌کند.

 

به موضوع ترورهای رهبران و فرماندهان حزب‌الله از سوی اسرائیل پرداخته‌اند. به باور آنها، هدف نتانیاهو از ترور رهبران حزب‌الله، نابودی این گروه است، اما این هدف محقق نخواهد شد؛ چرا که حزب‌الله یک سازمان انعطاف‌پذیر و دارای پایگاه بزرگ سیاسی و اجتماعی در میان مردم لبنان است. در این مقاله تأکید شده است که ترورهای رهبران قبلی حزب‌الله مثل «سید عباس موسوی» به ظهور نسل جدیدی از رهبران توانمند و کاریزماتیک مثل «سید حسن نصرالله» منجر شد و در آینده نیز این روند ادامه خواهد داشت.

 

 

 

حزبی با پایگاه اجتماعی بزرگ

 

در تاریخ ۲۷ سپتامبر اسرائیل، سید حسن نصرالله – دبیرکل حزب‌الله – را با پرتاب بین ۶۰ تا ۸۰ بمب سنگر شکن در پناهگاه وی در یک محله پرجمعیت در حومه جنوبی بیروت ترور کرد. در این حمله، چند تن دیگر از رهبران حزب‌الله، یک ژنرال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حداقل ۳۳ غیرنظامی کشته شدند. در این حمله ۱۹۵ نفر دیگر نیز مجروح شدند. این حمله، حملات دیگر پس از آن و تهاجم زمینی اسرائیل به لبنان نشان‌دهنده تشدید تنش‌های یک‌ساله علیه رهبری حزب‌الله است. در یک سال اخیر، ارتش اسرائیل صدها شبه‌نظامی و هزاران غیرنظامی را کشته است.

 

اسرائیل ده‌ها سال است که از تاکتیک ترور رهبران حزب‌الله علیه این گروه استفاده کرده اما این تاکتیک قادر به نابودی حزب‌الله نبوده است و این گروه خود را با شرایط سازگار کرده است.

در میان افراد کشته‌شده، حداقل ۱۲ فرمانده نظامی و مقام بلندپایه حزب‌الله وجود دارند؛ از جمله جانشین احتمالی نصرالله، یعنی «سید هاشم صفی‌الدین» در حمله ۸ اکتبر اسرائیل کشته شد. بنیامین نتانیاهو – نخست‌وزیر اسرائیل اعلام کرد که این کمپین ترور، هدفمند و موفقیت‌آمیز بوده است. او گفت: «ما هزاران تروریست از جمله خود نصرالله و جانشین نصرالله و جانشینِ جانشین وی را از بین بردیم.» بر اساس منطق او و دیگر مقامات دولتی اسرائیل، این ترورها به نابودی دائمی حزب‌الله کمک خواهد کرد؛ اما واقعیت این است که بعید به نظر می‌رسد که ترورها به تحقق چنین هدفی منجر شود.

 

حزب‌الله یک سازمان ۴۰ساله با پایگاه بزرگ اجتماعی و یک حزب سیاسی است که در پارلمان و کابینه لبنان نمایندگی دارد و از حمایت دولت ایران برخوردار است. حزب‌الله انعطاف‌پذیر است؛ اسرائیل ممکن است در تکه‌تکه کردن موقت این گروه موفق شود، اما حزب‌الله احتمالاً دوباره صفوف خود را بازسازی خواهد کرد. فرماندهان تازه منصوب‌شده احتمالاً برای اثبات صلاحیت‌های خود و نشان‌دادن اهمیت سازمان، به اسرائیل پاسخ خواهند داد و ترورها را تلافی خواهند کرد.

 

حتی اگر کمپین ترور اسرائیل برای همیشه حزب‌الله را تضعیف کند، این احتمال وجود دارد که گروه دیگری برای پرکردن این خلأ به پا خیزد. در طول تاریخ، هر زمان که ترورهای هدفمند به طور جبران‌ناپذیری به سازمان‌های مسلح آسیب رسانده است، سایر گروه‌ها معمولاً با هم متحد شده‌اند تا جای آنها را بگیرند. این مسئله به این دلیل است که ترور یک تاکتیک است، نه یک راه‌حل سیاسی.

 

ترورها هیچ کاری برای حل مسائل بنیادینی که باعث درگیری و منازعه می‌شود انجام نمی‌دهند. خواه به‌عمد یا به‌عنوان خسارت جانبی، ترورهای هدفمند به طور مکرر غیرنظامیان را کشته و زخمی کرده و زیرساخت‌ها را ویران می‌کنند. آنها نارضایتی‌های عمومی را تشدید می‌کنند، جذب شبه‌نظامیان را افزایش می‌دهند و مذاکرات را مختل می‌کنند. به‌عبارت‌دیگر، ترورهای هدفمند به جای پایان‌دادن خشونت آن را طولانی می‌کنند.

 

 

نتایج وارونه

 

برای بیش از ۵۰ سال، اسرائیل با استفاده از حملات کماندویی، خودروهای بمب‌گذاری‌شده و حملات هوایی، رهبران شبه‌نظامیان را در لبنان ترور کرده است. این حملات توجه را بر آنچه که برخی از محققان و استراتژیست‌های نظامی «قطع سر» می‌نامند متمرکز کرده است: کشتن یا دستگیری رهبران گروه‌های مسلح غیردولتی به امید کاهش توانایی‌های آنها و دامن‌زدن به فروپاشی سازمانی.

 

نه «ترور هدفمند» و نه «قطع سر» یک اصطلاح رسمی در حقوق بین‌الملل نیستند. بسیاری از کارشناسان استدلال می‌کنند که هر دوی اینها صرفاً تعابیری برای کشتارهای غیرقانونی هستند که قوانین درگیری‌های مسلحانه در حقوق بین‌الملل آن را ممنوع کرده است. طرف‌داران این تاکتیک‌ها – به‌ویژه اسرائیل و آمریکا – معتقدند که این تاکتیک‌ها یک روش نظامی مؤثر و از نظر اخلاقی قابل‌توجیه برای تحقیر و شکست گروه‌های مسلح سازمان‌یافته هستند. این استدلال می‌گوید که چنین حملاتی می‌تواند افراد مؤثر و حیاتی برای عملکرد یک سازمان مسلح را از بین ببرد و درعین‌حال، آسیب غیرنظامی را به حداقل برساند. اما حتی با تفاسیر ایالات متحده و اسرائیل، کشتارهای هدفمند باید به اصل تناسب احترام بگذارند؛ به این معنی که دستاورد نظامی عملیات باید تلفات غیرنظامی ناشی از آن را توجیه کند.

 

حزب‌الله یک سازمان انعطاف‌پذیر ۴۰ساله با پایگاه بزرگ اجتماعی و یک حزب سیاسی است که در پارلمان و کابینه لبنان نمایندگی دارد.

«آهارون باراک» [3] – قاضی دادگاه عالی اسرائیل در سال ۲۰۰۶ – نوشت: «مورد معمول تیراندازی یک سرباز یا تک‌تیرانداز تروریست به سربازان یا غیرنظامیان را از ایوان یک ساختمان در نظر بگیرید. تیراندازی به او متناسب است؛ حتی اگر در نتیجه یک همسایه غیرنظامی یا رهگذر بی‌گناه آسیب ببیند. اما این در موردی که ساختمان از هوا بمباران شود و تعدادی از ساکنان و عابرین پیاده آسیب ببینند، صدق نمی‌کند.»

 

بر اساس اکثر تفاسیر قوانین مربوط به درگیری‌های مسلحانه – از جمله کمیته بین‌المللی صلیب سرخ – بسیاری از افرادی که اسرائیل می‌کشد، دارای وضعیت محافظت شده‌اند. با این قرائت‌ها، افرادی که برای خدمات اجتماعی و شاخه‌های سیاسی حزب‌الله استخدام یا داوطلب می‌شوند، غیرنظامی محسوب می‌شوند، مگر اینکه مستقیماً در جنگ شرکت کنند. اما اسرائیل و ایالات متحده تفسیر بسیار فراگیرتری از آنچه که به‌عنوان شرکت مستقیم در جنگ محسوب می‌شود، دارند. برای مثال در حمله ۱۶ اکتبر به ساختمان شهرداری در شهر «نبطیه» لبنان، اسرائیل شهردار منتخب – که در فهرست مشترک «حزب‌الله» و «امل» نامزد شده بود – و مقامات کمیته بحران خدمات اضطراری شهر را کشت.

 

حتی اگر حملات اسرائیل فقط جنگجویان حزب‌الله را کشته باشد، کشتارهای هدفمند مشکل دیگری هم دارند و آن هم نتیجه معکوس است. اگرچه تحقیقات در مورد این روش نتایج ظاهراً متضاد زیادی به همراه داشته است که بخشی از آن به دلیل معیارهای مختلف موفقیت به‌حساب می‌آید، اما به‌طورکلی نشان می‌دهد که این نوع حملات در دستیابی به اهداف بلندمدت خود ناموفق بوده‌اند. ترورهای هدفمند به‌عنوان‌مثال در طول جنگ‌ها و حملات آمریکا در افغانستان، عراق، پاکستان، سومالی، سوریه و یمن موفقیت‌آمیز نبودند. افغانستان نمونه بارزی از این موضوع است. به گفته «دیپالی موخوپادحیای» [4] – استاد دانشگاه «جانز هاپکینز» و کارشناس برجسته جنگ افغانستان – ایالات متحده در تله‌ای افتاد که نمادی از کمپین‌های کشتار هدفمند است: به جای ایجاد راه‌حل‌های پایدار، بر انتقام و دستاوردهای سیاسی کوتاه‌مدت تمرکز داشت.

 

ظهور رهبران جدید و توانمند

 

طرف‌داران ترورهای هدفمند استدلال می‌کنند که حملات علیه افرادی که فعالانه در برنامه‌ریزی و اجرای خشونت شرکت دارند، ظرفیت سازمان را کاهش می‌دهد و روحیه را از بین می‌برد. دولت اسرائیل مدعی است عملیات فعلی خود در لبنان دقیقاً به همین اهداف دست می‌یابد. بااین‌حال، حزب‌الله در مقابل آنها مقاومت نشان داده است. مقاومت حزب‌الله تا حد زیادی به این دلیل است که این گروه به‌شدت جاافتاده و بروکراتیزه شده است. چنین گروه‌هایی دارای رویه‌ها و برنامه‌های جانشینی مشخصی برای زمانی که رهبرانشان ترفیع می‌یابند، می‌میرند یا به هر دلیلی از سمت خود کناره‌گیری می‌کنند، هستند. واحدهای سلول‌مانند برای عملکرد مستقل آموزش می‌بینند، به‌طوری‌که کشتن رهبران ارشد گروه ممکن است به طور دائم بر ظرفیت آنان تأثیر نگذارد.

 

تجربه تاریخی نشان داده است که ترورهای هدفمند در دستیابی به اهداف خود ناموفق بوده‌اند و به ظهور نسل جدیدی از رهبران قدرتمند در گروه‌ها منجر شده است.

بلافاصله پس از یک ترور بزرگ، گروه‌ها قطعاً می‌توانند دچار اختلالات ارتباطی، سردرگمی، اندوه و اضطراب شوند. بااین‌حال، حتی اگر یک فرمانده سطح میانی، مقام بلندپایه نظامی یا رهبر ارشد کشته شود، کسانی که در سمت‌های جانشینی هستند، آماده‌اند و جنگجویان می‌توانند به حملات خود ادامه دهند. برای مثال از زمان مرگ «سید حسن نصرالله»، حزب‌الله صدها راکت، موشک و پهپاد را به سمت پایگاه‌های نظامی اسرائیل، شهرهای بزرگی مانند «حیفا» و محل اقامت خود نتانیاهو پرتاب کرده است.

 

گروهی که به طور علنی افرادی کلیدی را از دست داده است، ممکن است مصمم‌تر باشد تا توانایی‌های خود را ثابت و قدرت خود را بازسازی کند. حزب‌الله اولین‌بار پس از تشییع‌جنازه «سید عباس موسوی» – دبیرکل وقت حزب‌الله – که نیروهای ارتش اسرائیل در سال ۱۹۹۲ او را ترور کردند، مرز لبنان و اسرائیل را گلوله‌باران کرد. مرگ سید عباس موسوی، رهبران حزب‌الله را وادار به انتقام‌جویی کرد و به انقلابی‌ها در این سازمان اجازه داد تا عملیات‌های پیچیده‌تری را علیه ارتش اسرائیل در جنوب لبنان اشغالی انجام دهند. «اوری ساگی» [5] – رئیس اطلاعات نظامی اسرائیل از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ – مستقیماً ترور «سید عباس موسوی» را به تشدید تنش حزب‌الله، از جمله بمب‌گذاری در سفارت اسرائیل و یک مرکز فرهنگی یهودیان در آرژانتین در سال‌های ۱۹۹۲ و ۱۹۹۴ توسط این گروه مرتبط دانست. نزدیک به یک دهه پس از مرگ «موسوی»، حزب‌الله قوی‌تر و توانمندتر شده بود. سال‌ها بن‌بست خونین در جنوب لبنان، منجر به خروج نهایی اسرائیل در سال ۲۰۰۰ شد. اسرائیل در سال‌های بعد به کشتارهای هدفمند علیه حزب‌الله ادامه داد، اما نفوذ این گروه همچنان رو به افزایش بود. در تاریخ ۱۲ جولای ۲۰۰۶، حزب‌الله یک حمله مرزی انجام داد که منجر به کشته و ربوده شدن سربازان اسرائیلی شد. نتیجه این حمله، جنگ جولای ۲۰۰۶ بود.

 

ترورها همچنین می‌توانند رهبران رادیکال‌تر یا مؤثرتر را ارتقا دهند. ترور موسوی منجر به ظهور نصرالله شد که شخصیتی کاریزماتیک داشت. به‌عنوان دبیرکل، نصرالله به همراه استراتژیست نظامی ارشد حزب‌الله – عماد مغنیه – به طور گسترده‌ای به‌خاطر تبدیل این گروه از یک گروه شبه‌نظامی محلی به یک نیروی نظامی غیردولتی معتبرتر از نیروهای مسلح لبنان شناخته می‌شود. ترورها می‌توانند بازیگران خارجی را به صحنه بیاورند که حمایت مالی و فنی ارائه می‌دهند. زمانی که اسرائیل در سال ۲۰۰۸ مغنیه را کشت، مستشاران سپاه پاسداران ایران بیشتر درگیر عملیات روزانه حزب‌الله شدند. به طور مشابه در غزه، ترور شیخ احمد یاسین – رهبر حماس در سال ۲۰۰۴ – راه را برای دخالت عمیق‌تر ایران با این سازمان باز کرد؛ رابطه‌ای که «یاسین» با آن مخالف بود.

 

خشونت باعث خشونت می‌شود

 

حتی زمانی که ترورهای هدفمند با موفقیت به طور موقت ساختارهای رهبری سازمان‌ها را متزلزل می‌کنند، این حملات می‌توانند منجر به خشونت بیشتری شوند. در گروه‌هایی که از تقسیم‌بندی و ساختارهای سلولی استفاده می‌کنند، جناح‌هایی با منافع و برنامه‌های مستقل می‌توانند ظهور کنند. رهبران در حال ظهور، از خشونت برای رقابت جهت جلب‌توجه، کسب منابع و افزایش موقعیت خود استفاده می‌کنند، نتیجه این است که حملات گروه هدف، اغلب کمتر قابل‌پیش‌بینی و مؤثرتر می‌شود.

 

این روند قبلاً در لبنان انجام شده است. در سال ۱۹۸۲، اسرائیل با هدف ریشه‌کن‌کردن سازمان آزادی‌بخش فلسطین و گروه‌های مسلح فلسطینی که از جنوب لبنان به سمت شمال اسرائیل راکت پرتاب می‌کردند، به این منطقه حمله کرد. اسرائیل فرماندهان فلسطینی را کشته و زندانی کرد و به همراه آن‌ها هزاران غیرنظامی نیز جان باختند که این امر، واحدهای عملیاتی فلسطینی را بی رهبر و ناهماهنگ رها کرد. زمانی که اسرائیل، جنوب لبنان تا شهر ساحلی «صیدا» را اشغال کرد، شبه‌نظامیان محلی فلسطینی که به ساختارهای سنتی فرماندهی و کنترل وابسته نبودند، ظهور کردند. این گروه‌های شبه‌نظامی در همکاری غیررسمی با شورشیان لبنانی، به نیروهای اسرائیلی و همکاران محلی آن‌ها آسیب زیادی رساندند. در نتیجه، اسرائیل در سال ۱۹۸۵ به منطقه مرزی عقب‌نشینی کرد و تا سال ۲۰۰۰ در آنجا باقی ماند. یکی از رهبران فلسطینی که اسرائیل در حمله‌ای در ماه اکتبر به اردوگاه «عین الحلوه» در صیدا هدف قرار داد، در خلأ قدرت دهه ۱۹۸۰ به شهرت رسید.

 

عواقب تهاجم اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به لبنان، حقیقت آشکار دیگری را نشان می‌دهد: تضعیف دائمی یا حتی شکست یک سازمان می‌تواند باعث ایجاد سازمان‌های جدید شود. شکست فلسطینیان و اشغال اسرائیل، دلیل وجود حزب‌الله را فراهم کرد. در آگوست ۱۹۸۲، ۱۴۳۹۸ چریک فلسطینی به دنبال آتش‌بس با میانجیگری آمریکا، بیروت را تخلیه کردند. تبعید رهبران سیاسی فلسطین به دمشق و تونس، خلأی را ایجاد کرد که حزب‌الله آن را پر نمود.

 

 

 

مجازات دسته‌جمعی

 

یکی از دلایل اصلی ترورهای هدفمند، این ادعاست که آنها مرگ غیرنظامیان را به حداقل می‌رساند. بااین‌حال، عملیات‌هایی که افراد را هدف قرار می‌دهد، ویرانی و تلفات گسترده غیرنظامیان را به همراه داشته است. آن حمله هوایی که «سید حسن نصرالله» را کشت، کل بلوک یکی از پرجمعیت‌ترین محله‌های لبنان را با خاک یکسان کرد. حمله اسرائیل به «وفیق صفا» [6] – رابط حزب‌الله با نهادهای امنیتی لبنان – در تاریخ ۱۰ اکتبر، منجر به فروپاشی یک ساختمان هشت طبقه در مرکز بیروت شد که ۲۲ نفر را کشته و ۱۱۷ نفر دیگر را زخمی کرد.

 

دولت اسرائیل می‌گوید که اغلب از تماس‌های تلفنی، پیام‌های متنی و اعلامیه‌های هوایی برای تخلیه مناطق موردنظر قبل از حمله به آنها استفاده می‌کند. اما در ماه اکتبر، سازمان عفو بین‌الملل گزارش داد که اخطارهای تخلیه که به دست افراد می‌رسد، اغلب نامشخص و غیرشفاف هستند یا زمان کافی برای ترک منطقه را به غیرنظامیان نمی‌دهد. حتی عملیات‌هایی که تحلیل‌گران نظامی به‌خاطر پیچیدگی فنی‌شان از آنها تمجید می‌کنند، دقت لازم برای جلوگیری از آسیب‌های گسترده به غیرنظامیان را ندارند. به‌عنوان‌مثال، بسیاری از ناظران از عملیات انفجار هم‌زمان هزاران پیجر و بی‌سیم مورداستفاده حزب‌الله در ماه سپتامبر شگفت‌زده شدند؛ اما این حملات باعث کشته و مجروح شدن تعداد زیادی از افرادی شد که به این گروه تعلق نداشتند. «لئون پانتا» – رئیس سابق سیا و وزیر سابق دفاع – آنها را «شکلی از تروریسم» خواند.

 

حزب‌الله از زمان ترور «سید حسن نصرالله» صدها راکت، موشک و پهپاد را به سمت پایگاه‌های نظامی اسرائیل، شهرهای بزرگی مانند «حیفا» و محل اقامت خود نتانیاهو پرتاب کرده است.

در بسیاری از موارد، غیرنظامیانی که می‌خواهند فرار کنند، قادر به این کار نیستند. افرادی که سالخورده، بیمار یا دارای ناتوانی هستند، ممکن است قادر به فرار نباشند. در کشوری که تقریباً نیمی از جمعیت آن در فقر زندگی می‌کنند، بسیاری نیز ابزار مالی کافی برای تخلیه را ندارند. باتوجه‌به این پیامدهای ویرانگر، غیرنظامیان در لبنان حملات هدفمند را به‌عنوان مجازات دسته‌جمعی تجربه می‌کنند. برای دولت اسرائیل، ممکن است این یک هدف باشد. مطمئناً اسرائیل امیدوار است که سختی‌ها، غیرنظامیان را علیه حزب‌الله برانگیزد. در ماه اکتبر، نتانیاهو لبنان را به «ویرانی و رنجی که در غزه می‌بینیم» تهدید کرد؛ مگر اینکه مردم علیه این سازمان قیام کنند. منطق این را می‌گوید که اگر مردم، حزب‌الله را مسئول ویرانی کشورشان بدانند، به اسرائیل کمک خواهند کرد تا اعضای این گروه را هدف قرار داده و نفوذ آن را از بین ببرد.

 

حملات اسرائیل اعتقادات و یقین و ایمان حامیان حزب‌الله را تقویت خواهد کرد، اما تغییر مدنظر اسرائیل بسیار بعید است که اتفاق بیفتد. در واقع اگر چیزی قرار باشد اتفاق بیفتد، برعکس آن چیزی خواهد بود که اسرائیل انتظار دارد.

 

اسرائیل یک قدرت خارجی است که تاکنون سه بار به لبنان حمله کرده و عملیات نظامی کوچک‌تر اما همچنان ویرانگری را انجام داده است. در طی اشغال ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰، اسرائیل به طور وحشیانه‌ای جمعیت جنوب لبنان را تحت نظارت قرار داد، هزاران لبنانی و فلسطینی را زندانی کرد و با واگذاری خشونت به ارتش جنوبی لبنان که عمدتاً مسیحی بودند، تنش‌های فرقه‌ای را دامن زد. اشغال به همراه سرکوب و سختی‌هایی که با آن همراه بود، موجب جذب نیروهای جدید به صفوف حزب‌الله و دیگر احزاب سیاسی مسلح لبنانی شد.

 

تجربه غیرنظامیان از حملات اسرائیل در شکل بی‌رویه و فراگیر، بر تصمیم‌گیری آنها تأثیر می‌گذارد. این حملات، اعتقادات حامیان غیرنظامی حزب‌الله را تقویت خواهد کرد. برخی که قبلاً نظامی نبودند، ممکن است تصمیم بگیرند که به صفوف حزب‌الله بپیوندند و به این نتیجه برسند که دسترسی به سلاح، حقوق و اطلاعات بهترین راهی است که دارند؛ به‌ویژه زمانی که ممکن است به طور تصادفی کشته شوند. همان‌طور که بین سال‌های ۱۹۸۲ و ۲۰۰۰ همین کار را انجام دادند، بخش‌های بیشتری از جمعیت لبنان ممکن است علیه اسرائیل بسیج شوند.

 

در مجموع، سوابق ترورهای هدفمند نشان می‌دهد که حملات اسرائیل به حزب‌الله بعید است که آن را نابود کند. اسرائیل ده‌ها سال است که از همین تاکتیک علیه این گروه استفاده می‌کند. حزب‌الله به جای فروپاشی، مقاومت و سازگاری خود را با شرایط نشان داده است. تلاش برای اجرای راهبرد «قطع سر» و ترور رهبران حزب‌الله باعث خشونت بیشتر، گسترش سازمانی و افزایش نفوذ ایران شده است. هیچ‌کس این را بهتر از خود مردم لبنان نمی‌داند. «رامی مرتضی» [7] – سفیر لبنان در بریتانیا – در ماه اکتبر در پاسخ به تهدید نتانیاهو مبنی بر تبدیل لبنان به غزه، گفت «حملات اسرائیل موقعیت حزب‌الله را تحکیم، تقویت و مستحکم‌تر خواهد کرد. حملات اسرائیل باعث افزایش ناامیدی در میان مردم خواهد شد و این به نفع آن چیزی است که حزب‌الله طی ۴۰ سال گذشته آن را گفته است که می‌بینید؟ اسرائیل فقط زبان زور را می‌فهمد».

دیدگاهتان را بنویسید