روایتی از مواضع روسای جمهور آمریکا از آغاز تاکنون، درحمایت از رژیم صهیونیستی

شهروندان عرب و فلسطینی، به محض شنیدن اسم هر یک از رؤسای جمهور ایالات متحده، جنایاتی را که رژیم اشغالگر صهیونیستی درطول دهه ها، به پشتوانه ی حمایت تسلیحاتی و نظامی و دیپلماتیک آمریکا در سرزمین های اشغالی فلسطین مرتکب شده است، بی اختیار به یاد می آورند.

به نقل از خبرگزاری قدس ، این امر آنچنان با خمیر مایه ی عقل و منطق عربها و فلسطینیها و نیز همه ی کشورهای ستم دیده ی نیم کره ی جنوبی جهان، عجین شده که یقین یافته اند” رژیم صهیونیستی “اسرائیل” عینا همان آمریکاست.

در این میان، تفاوت دیدگاه ها وتحلیل‌ها معمولا در این نکته است که آیا “اسرائیل” رژیمی وابسته به آمریکاست یا آنکه این واشنگتن است که به واسطه ی کنترل لابی های اسرائیلی بر نهادهای مستقل آمریکایی به نفع پروژه صهیونیستی گام بر می دارد؟!

در مقابل نیز این ایدئولوژی صهیونیسم غلیان یافته در عقل رؤسای جمهور آمریکا و منافع استراتژیک این امپریالیسم خونخوار که وجود ماهیت اشغالگر” اسرائیل” در منطقه ی ما، تامین کننده ی آنست، در نهایت، توهم برتری و هژمونی این رژیم جعلی را بر منطقه، در ذهن سرکردگان آن پدید آورده تا با کار در جهت تامین منافع آمریکائی، از استقلال یابی کشور های عربی و اسلامی که تحقق آن همانا پایان استعمار و غارت ثروت های آنان است، جلوگیری نماید.

با توجه به اینکه از زمان تأسیس رژیم جعلی اشغالگر صهیونیستی، و پس از واقعه نکبت (اشغال سرزمین فلسطین)‌، در سال 1948، آمریکا افراد متفاوت زیادی را در مقام ریاست جمهور خود، به جهان معرفی نموده، اما همه ی آنان علیرغم تفاوت در ایدئولوژی و عقاید سیاسی و اجتماعی بر سر یک چیز با هم توافق دارند و آن ادامه حمایتشان از رژیم جعلی ” اسرائیل” است.

ترومن، اولین کسی که به رژیم صهیونیستی رسمیت بخشید

در دوران “هری ترومن”، آمریکا اولین کشوری بود که بلافاصله پس از اعلام تاسیس این رژیم اشغالگر بر روی ویرانه‌های صدها روستا و شهر فلسطینی، توسط “دیوید بن گوریون” در ماه مه 1948، این غده ی سرطانی را، به رسمیت شناخت و ساکنان اصلی آن یعنی فلسطینی ها را با جنایت و قتل عام در زیر بمباران و حملات وحشیانه توسط گروه های صهیونیستی، به آوارگی مجبور کرد.

این اعتراف آمریکا و رسمیت بخشیدن به وجود این غده، سرآغازی بر حمایت های گسترده ی اقتصادی ، نظامی ، تسلیحاتی و سیاسی آمریکا از این رژیم جنایتکار و اشغالگر شد.

این “ترومن” بود که در سال 1946، حمایت خود را از گشودن درب های مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی اعلام کرد و از بریتانیا که در آن زمان قدرت اشغالگر بود، خواست تا انتقال یهودیان به سرزمینهای اشغالی را تسهیل کند.

وی بود که دوران پیمان اتحاد آمریکا و “اسرائیل” را آغاز کرد و این مرحله به جایی رسید که ایالات متحده آمریکا جنگ‌های “اسرائیل” غاصب علیه فلسطینی‌ها و اعراب را سرکردگی می‌کرد.

“آیزنهاور” عصبانی از “اسرائیل” و مشتاق حمایت از آن!!
تاریخ نگاران همواره در بیان مرحله “دوایت آیزنهاور”، دیگر رئیس جمهور آمریکا، به موضع وی مبنی بر واداشتن رژیم اشغالگر به عقب نشینی از “سینا و غزه”، پس از اشغال این مناطق در قالب تجاوز سه جانبه (اسرائیلی – فرانسوی – بریتانیایی) در دوران ریاست جمهوری اش اشاره می کنند.

منابع تاریخی می گویند که “آیزنهاور” از تجاوزگری مشترک بین قدرتهای اشغالگر، فرانسه و انگلیس به مصر در سال 1956، به دلیل ترس از به خطر افتادن منافع آمریکا در منطقه خشمگین بوده چرا که می پنداشته که این عملیات مشترک توجه جهانیان را از انقلاب مجارستان به اتحاد جماهیر شوروی وقت منحرف ساخته است.

علیرغم “خشم” آیزنهاور از رژیم اشغالگر صهیونیستی و وادار کردن این رژیم به عقب نشینی از غزه و سینا، ولی وی همچنان بر حمایت از وجود این غده در منطقه عربی و اسلامی تاکید نموده و درخواست مصر را برای تامین تسلیحاتی رد کرده بود.

در دوران ریاست جمهوری “آیزنهاور”، آنهم زمانی که هیچ حمایت تسلیحاتی مستقیمی آغاز نشده بود، ارزش کمک های مالی آمریکا به رژیم اشغالگر “اسرائیل” بالغ بر 100 میلیون دلار بوده است.

کندی، لغو کننده ی تحریم تسلیحاتی “اسرائیل”

“جان اف کندی” پس از رسیدن به ریاست جمهوری آمریکا تصمیم به لغو قرار “ترومن و آیزنهاور” مبنی بر ممنوعیت تجهیز رژیم جعلی و اشغالگر “اسرائیل” به سلاح گرفت و در آن دوران حمایت مستقیم نظامی از این رژیم را آغاز کرد و با ارائه سیستم ضد موشکی موسوم به “هاوک” به آن رژیم جنایتکار موافقت نمود.

کندی” روابط آمریکا و “اسرائیل” را “روابط ویژه” توصیف کرد و خطاب به گلدن مایر”، نخست وزیر سابق رژیم اشغالگر صهیونیستی، بر”ارزش معنوی و اخلاقی”!! حمایت آمریکا از “اسرائیل” تاکید کرد.

این درحالی است که برخی منابع تاریخی ترور “کندی” را به لابی صهیونیستی و موساد مرتبط می‌دانند، و معتقدند که ترور وی پس از عزم او برای بازرسی از تأسیسات هسته‌ای “اسرائیل” که در آن زمان توسط فرانسه بنا نهاده شده بود، صورت گرفت تا بدین گونه اطمینان حاصل شود که آن تاسیسات تبدیل به راکتور نظامی نشده است.

گفته می شود عامل ترور وی قبل از آن به سرزمین اشغالی سفر کرده بوده است البته این روایت ها هنوز تایید نشده و در چارچوب جنجال های تاریخی مانده است.

جانسون، جنگ 1967 و اهمیت استراتژیک بخشی به حضور “اسرائیل” در سرزمینهای اشغالی

شهدای ایران:”لیندون جانسون”، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده ، همانطور که مطالعات تاریخی او را توصیف می‌کند، نسبت به رژیم اشغالگر “اسرائیل” “دیدگاه همدلانه و عاطفی” داشته و او بوده که “آیزنهاور” را در زمان ریاستش تحت فشار قرار داده تا در صورت عدم خروج «اسرائیل» از”صحرای سینا و غزه” در جریان تجاوز سه جانبه به مصر، از اعمال تحریم‌ها علیه “اسرائیل” جلوگیری کند.

جانسون اولین رئیس جمهور آمریکا بوده که به رژیم اشغالگر صهیونیستی، سیستم تسلیحاتی تهاجمی اعطا کرده و پس از آن بوده که با تکیه به این پشتیبانی، توهم قدرت را در سر پرورانده است.

نیکسون، نجات دهنده ی “اسرائیل

در دوره ریاست جمهوری “ریچارد نیکسون”، پس از حمله ارتش مصر و سوریه در جبهه های”سینا و جولان” در اکتبر 1973، نیروهای اشغالگر متحمل خسارات سنگین شدند، و رژیم اشغالگر آن در معرض تجربه شکست بسیار سختی قرار گرفت تا جائیکه به گفته ی خود منابع اسرائیلی، “موشه دایان”، وزیر جنگ آن زمان را به فکر استفاده از سلاح های هسته ای واداشت.

خاطرات سرکردگان رژیم صهیونیستی و آمریکا در مورد آن مرحله نشان دهنده نقش “کیسینجر” یهودی، بعنوان مشاور امنیت ملی آن زمان آمریکا است که متعهد به ارائه ضمانت بقای “اسرائیل” در طول زندگی سیاسی خود و گشایش مخازن تسلیحات آمریکایی به روی رژیم اشغالگر در روزهای جنگ با اعراب و جلوگیری از دستیابی اعراب به پیروزی بوده و این موضوع را بارها وبارها در دیدارها و نشست های خبری خود اعلام نموده است.

مرحله جرالد فورد، کیسینجر و مدیریت مرحله تامین امنیت “اسرائیل” در منطقه توسط وی

در دوران فورد، کیسینجر به تلاش‌های خود برای خنثی کردن تلاشهای مصر و سوریه در درگیری با رژیم اشغالگر ” اسرائیل” در آن زمان، ادامه داد و به دنبال امضای توافق‌نامه‌های جداگانه بود که هدفش تضمین امنیت “اسرائیل” و شناساندن حضور آن در منطقه، و مهمتر از آن به حاشیه راندن مسئله فلسطین بود.

کارتر، بستن راه بر روی تشکیل «کشور فلسطین»

استراتژی که “جیمی کارتر”، رئیس جمهور ایالات متحده در خاورمیانه به آن اعتقاد داشت – برخلاف آنچه کیسینجر و فورد، باور داشتند – دستیابی به یک توافق جامع بود که اولین بند آن تلاش در تضمین امنیت “اسرائیل”، بقای آن در منطقه و پذیرش آن از سوی کشورهای عربی بود.

ریگان، تجاوز به لبنان

آریل شارون طرحی استراتژیک برای تغییر منطقه به سبک مورد نظر “اسرائیل” با خود به وزارت جنگ رژیم اشغالی آورد.

او برنامه‌ریزی کرده بود تا لبنان را مورد تهاجم قرار دهد و به پایتخت بیروت برسد، سازمان آزادی‌بخش فلسطین را نابود کند و فلسطینیان ساکن در اردوگاه‌ها را به خروج از سرزمینشان به سوی اردن مجبور کند تا دولتی متمرکز در آنجا ایجاد شود که جایگزین کرانه باختری و غزه باشد.

همان‌طور که منابع تاریخی مختلف می‌گویند ، شارون قبل از این حمله به ایالات متحده آمریکا سفر کرد و با چهره‌های کلیدی در دولت رئیس‌جمهور وقت رونالد ریگان دیدار کرد و طرحش را به وزیر امور خارجه آن زمان، الکساندر هیگ، ارائه کرد.

با وجود اظهارات آمریکایی‌ها درآن زمان مبنی بر مخالفت با رسیدن نظامیان ارتش رژیم صهیونیستی به بیروت، اما واقعیت‌ ماجرا تأیید می‌کند که دولت آمریکا می‌خواست “اسرائیل” قدرت نظامی و سیاسی سازمان آزادی‌بخش فلسطین را درلبنان نابود کند تا این سازمان را به پذیرش درخواست ” به رسمیت شناختن اسرائیل” و کشاندن فلسطینیان به سوی توافق‌های تسویه آرمان فلسطین و تصمیمات بین‌المللی مجبور کند که حق تاریخی مردم فلسطین را در داخل سرزمین فلسطین کامل نادیده می‌گیرد.

فیلیپ حبیب، فرستاده آمریکایی در آن زمان، از طریق فشار دیپلماتیک همزمان با حمله نظامی رژیم صهیونیستی به فلسطینیان و ترور شخصیت‌های لبنانی مختلف، نقشی استراتژیک را در تحقق اهداف اسرائیلی در خصوص خروج سازمان آزادی‌بخش فلسطین از لبنان تضمین و ایفا کرد.

با وجود تصمیمی که ریگان در آن زمان برای تعلیق تأمین و فروش سلاح‌های خوشه‌ای به رژیم اشغالگر صهیونیستی صادر کرد، اما جرج شولتز، وزیر امور خارجه آمریکا که جایگزین هیگ شد که در طول جنگ استعفا داده بود، روند سیاسی آمریکا را برای تضمین موفقیت‌های سیاسی اسرائیل در جنگ پس از نابودی نیروهای سازمان آزادی‌بخش فلسطین به بهترین شکل تغییر داد.

ایالات متحده در دوران ریگان، مجموعه‌ای از اقدامات را برای حمایت از رژیم اشغالگر صهیونیستی اتخاذ کرد که از جمله آنها تهدید به خروج از اتحادیه پارلمانی بین‌المللی بود که در تصمیمی صهیونیسم را شکلی از اشکال نژادپرستی برشمرده بود.. کمیته فرعی روابط خارجی در “کنگره” آمریکا تصمیم به تأیید طرحی برای انتقال سفارت آمریکا در “اسرائیل” از “تل آویو” به قدس اشغالی گرفت و همچنین وزیر امور خارجه آمریکا درآن زمان بر طرح ایالات متحده برای ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی تأکید کرد، با وجود تلاش‌های کشورهای عربی و رهبری سازمان آزادی‌بخش فلسطین برای برقراری ارتباط با آمریکایی‌ها و آغاز مذاکرات برای رسیدن به توافق‌های عادلانه دولت آمریکا در آن زمان تصمیم به بستن دفتر نمایندگی سازمان آزادی‌بخش فلسطین در سازمان ملل گرفت.

بوش پدر، دوره‌ای جدید در منطقه با عنوان توافق‌ها برای سازش درباره آرمان فلسطین

دوره ریاست‌جمهوری جورج بوش پدر در آمریکا در سطح جهانی و منطقه‌ای، پر از تحولات بود، به‌ویژه که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و جنگ خلیج فارس پس از حمله عراق به کویت و ورود کشورهای عربی به مرحله مذاکرات برای رسیدن به سازش با رژیم اشغالگر صهیونیستی درباره آرمان فلسطین همراه بود.

جرج بوش و دولتش تلاش کردند تا کنفرانس بین‌المللی صلحی را برگزار کنند که به “کنفرانس مادرید” معروف شد، و در آن کشورهای عربی از جمله اردن و نمایندگان فلسطینی‌ها شرکت کردند. ایالات متحده همچنین با فشار آوردن به رژیم اشغالگر صهیونیستی که در آن زمان به رهبری اسحاق شامیر اداره می شد، این رژیم را مجبور کرد تا در این کنفرانس شرکت کند و تهدید کرد که در صورت عدم مشارکت کمک‌ها را به این رژیم متوقف خواهد کرد.

با وجود شتاب آمریکایی‌ها برای رسیدن به توافق سازش درباره قضیه فلسطین در خاورمیانه، به رسمیت شناختن “اسرائیل” از نگاه کشورهای عربی محقق شد و پروژه‌های مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی که خواستار حذف صهیونیسم از پایه بودند، متوقف گردید. اما در نهایت مذاکرات تحت تأثیر دیدگاه رهبری رژیم صهیونیستی (شامیر) قرار گرفت که از عقب‌نشینی از کرانه باختری و غزه یا توقف شهرک‌سازی خودداری کرده و بر این باور بود که استراتژی بهینه ادامه مذاکرات تا انتها است.

اختلافات جزئی بین رژیم اشغالگر صهیونیستی و دولت آمریکا در آن زمان بر سر مسائلی مانند عدم تأمین هواپیماهای جنگنده برای عربستان سعودی در راستای حمایت‌های آمریکایی از رژیم اشغالگر صهیونیستی ، به‌ویژه مسائلی در مورد اعطای وام برای اسکان یهودیانی که از اتحاد جماهیر شوروی آمده بودند، هیچگاه نتوانست خللی ایجاد کند.

کلینتون، صلح با پذیرش شروط اسرائیلی

زمانی که بیل کلینتون به سیاست آمریکا وارد شد و پروژه تحکیم “صلح” در خاورمیانه را به دوش کشید، از جمله توافقاتی که به آن پرداخته شد، بحث توافق “اسلو” بود که انقلابی تاریخی برای سازمان آزادی‌بخش فلسطین به شمار می‌رفت و این سازمان را از وضعیت یک جنبش آزادی‌بخش به یک “شبه ‌دولت” خودگردان تبدیل کرد.

این وضعیت نوعی خودمختاری فلسطینی را به ارمغان آورد ودر مقابل اسرائیل ها را از بارهای مادی، اقتصادی و اجتماعی اداره حکومت مستقیم فلسطینی‌ها که شامل نهادهای امنیتی فلسطینی که با دستگاه‌های اطلاعاتی و نظامی اسرائیل هماهنگ بودند رهایی بخشید.

کلینتون مخالف بحث درباره موضوع شهرک‌سازی در مذاکرات اسلو بود و این توافق باعث به تأخیر انداختن تمام مسائل اصلی مانند قدس و آوارگان و غیره شد. کلینتون در طول سال‌های ریاست‌جمهوری‌اش، حمایت زیادی از طریق اعطای وام‌ها و کمک‌ها به رژیم اشغالگر صهیونیستی داشت و در زمان وی در حالی که صدور قطعنامه‌هایی از سوی سازمان ملل برای محکومیت شهرک‌سازی در کرانه باختری، قدس و غزه را ممنوع کرد، مخالفت کلینتون با گسترش شهرک‌سازی تنها به شکل زبانی بود.

به این ترتیب، رژیم اشغالگر صهیونیستی توانست در این سال‌ها با به رسمیت شناختن دولت خودگردان نظر مثبت فلسطینی‌ها را به دست آورد بدون اینکه از کرانه باختری، غزه و قدس عقب‌نشینی کند و همچنین به شهرک‌سازی در سرزمین های اشغالی ادامه داد و فلسطینی‌ها و کشورهای همسایه عربی را غرق در مذاکرات سازش درباره آرمان فلسطین و صلح کرد.

در مذاکرات “کمپ دیوید” که یاسر عرفات، رئیس‌ فقید تشکیلات خودگردان فلسطین، در برابر ایهود باراک، نخست‌وزیر وقت رژیم اسرائیل، شرکت داشت، کلینتون تمایل خود را به موضع اسرائیل نشان داد و رهبری فلسطینی را مسئول شکست مذاکرات دانست.

در دوران او، رژیم اشغالگر صهیونیستی چند عملیات‌ تهاجمی علیه لبنان انجام داد، مانند حمله “خوشه‌های خشم” در آوریل 1996، که ایالات متحده آمریکا در آن نقش دیپلماتیکی داشت و از طریق سفرهای وزیر خارجه‌اش سعی کرد تا به موفقیت سیاسی به نفع رژیم اشغالگر صهیونیستی دست یابد.

به این ترتیب، سیاست آمریکا تسلیم خواسته‌های اسرائیل شد، و با وجود اختلافات جزئی، فلسطینی‌ها همچنان از داشتن دولتی حتی بر روی کمتر از مساحت تاریخی خود محروم ماندند.

جرج بوش پسر، جنگ علیه منطقه

سرانجام جورج بوش پسر در ایالات متحده آمریکا ، در اوج انتفاضه الاقصی، به قدرت رسید و اعضای دولت وی افکاری مشتمل بر حرکت به سوی صهیونیسم و تمایل به تغییر منطقه عربی و اسلامی و نابودی کانون‌های مقاومت داشتند.

دولت آمریکا از حملات سپتامبر 2001 برای اعلام جنگ علیه منطقه تحت شعار “مبارزه با تروریسم” بهره‌برداری کرد.

آریل شارون، نخست‌وزیر وقت رژیم اشغالگر، اعلام کرد که جنگش علیه انتفاضه فلسطینی‌ها بخشی از جنگ آمریکایی‌ها علیه “تروریسم” است و از حمایت کامل دولت رئیس‌جمهور وقت آمریکا، جورج بوش، برخوردار شد که با اهداف او در آن زمان هم‌راستا بود؛ یعنی نابودی انتفاضه، تضمین امنیت “اسرائیل”، و نابودی سازمان‌های آزادی بخش فلسطینی، و کنار گذاشتن یاسر عرفات رئیس تشکیلات خودگردان و انتصاب رهبری جدید برای آن که طبق برنامه‌ای که شارون در کنفرانس هرتزیلیا برای امنیت اعلام کرده بود، عمل کند. این برنامه خلاصه‌اش این بود که (فلسطینی در برابر برخی از حقوق سازشگر است).

دولت آمریکا در طول دوره انتفاضه، برنامه‌ای پیچیده از فشارهای سیاسی و دیپلماتیک بر تشکیلات خود گردان و کشورهای منطقه برای متوقف کردن انتفاضه و نابودی گروه‌های مقاومت فلسطینی اجرا کرد و به ارائه حمایت نظامی و پوششی برای کشتارها و عملیات تهاجمی آریل شارون در کرانه باختری و غزه ادامه داد. این درحالی بود که تلاش‌ها برای جایگزینی رهبری فلسطینی به جای یاسر عرفات که “اسرائیل” و ایالات متحده او را حامی عملیات مقاومت و مانعی در برابر مرحله جدید می‌دانستند ، ادامه داشت.

در این سال‌ها، نیروهای آمریکایی عراق را اشغال کردند و رژیم صدام حسین را سرنگون کردند و تضمین “امنیت اسرائیل” در برابر تهدید عراقی‌ها، بخشی از اهدافی بود که دولت آمریکا در این تهاجم اعلام نکرده بود. رژیم اشغالگر اعلام کرد که می‌خواهد جغرافیای منطقه را به نفع خود تغییر دهد.

در جنگ 2006 علیه لبنان، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، نماد حمله سیاسی و دیپلماتیک به مقاومت بود و اعلام کرد که آمریکا می‌خواهد خاورمیانه جدیدی بر روی اجساد رزمندگان مقاومت و اجساد کودکان فلسطینی، ولبنانی و عرب بسازد. شکست ارتش اشغالگر صهیونیستی در این جنگ، شکستی برای این پروژه بود و همچنین دوره بوش پسر جنگ نسل‌کشی اول علیه غزه در سال 2008 اتفاق افتاد که در آن اشغالگران ، کشتارهای فجیع را با استفاده از سلاح‌های آمریکایی و حمایت مستقیم آمریکایی ها مرتکب شدند.

اوباما، احیای روابط با وجود قاعده و”اختلافات”

تصور غالب درباره روابط میان دولت اوباما و رژیم صهیونیستی، اختلافات بوده است، به ویژه در زمینه مسئله فلسطینی‌ها، شهرک‌سازی، راه‌حل تشکیل دو دولت و موضوع هسته‌ای ایران، به ویژه با ادعاهایی که اوباما به منطقه آورده بود، مخصوصا بعد از آغاز بهار عربی (انقلاب های منطقه).

اما گزارشی از شورای امنیت ملی آمریکا تصویری خلاف این را ارائه داد و بیان ‌کرد که روابط آمریکا و اسرائیل در دوران اوباما رونق زیادی یافته است.

اوباما در سال 2008 با رژیم صهیونیستی توافقی امضا کرد که بر اساس آن حمایت آمریکا به ارزش 30 میلیارد دلار طی 10 سال به این رژیم ارائه خواهد شد، علاوه بر مبلغ 3 میلیارد دلار برای ساخت یک سیستم دفاع هوایی. دولت آمریکا در طول 6 سال، 140 میلیون دلار برای کمک به جابجایی یهودیان به فلسطین اشغالی ارائه کرد و در دوران اوباما، آمریکا در 18 مورد در مجمع عمومی سازمان ملل علیه “اسرائیل” رای منفی داد واین رژیم را از بازخواست رهایی داد.

ترامپ، صهیونیستی صریح اللهجه در دولت آمریکا

به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به نوعی تحولی در جهت تحقق برنامه های راست‌گرایان و راست‌گرای صهیونیستی دینی در رژیم صهیونیستی بود که در سال‌های گذشته تبدیل به بازوی قدرت اصلی آنها شده است.

ترامپ از روز اول طرفداری خود از صهیونیسم را اعلام کرد و به رژیم اشغالگر هدایای متعددی در دوره ریاست‌جمهوری خود اهدا کرد، از جمله انتقال سفارت آمریکا به قدس اشغالی و اعلام “معامله قرن” که به معنای جلوگیری از ایجاد هر گونه دولت فلسطینی مستقل است و همچنین به رسمیت شناختن سلطه رژیم صهیونیستی بر بلندی‌های جولان اشغالی در سوریه و وعده ضمیمه کردن کرانه باختری به این رژیم.

ترامپ و اعضای دولتش پروژه‌ای را برای تسلیم منطقه درجهت خواسته های اسرائیلی ها از طریق توافق های عادی‌سازی آغاز کردند که این عادی سازی با امارات، بحرین، مراکش با نظارت امریکا انجام شد. همچنین برقراری روابط با سودان و دیگر طرف های منطقه‌ای از جمله عربستان سعودی به منظور تضمین حاکمیت “اسرائیل” بر منطقه عربی و اسلامی.

هدف ترامپ از این توافق‌ها علاوه بر تضمین بقای “اسرائیل”، حاشیه‌نشینی مسئله قضیه فلسطین و تشویق اعراب به “عادی‌سازی” حتی قبل از تحقق پروژه “راه‌حل تشکیل دو دولت” بود.

بایدن، حامی جنگ نسل‌ کشی

می‌توان رئیس‌جمهور فعلی ایالات متحده، جو بایدن، را به عنوان حامی “جنگ نسل‌کشی” اسرائیلی‌ها در باریکه غزه و سپس در لبنان توصیف کرد.

از لحظات اولیه جنگ اسرائیلی‌ها علیه غزه، در هفتم اکتبر، بایدن و وزیر خارجه‌اش بلینکن و وزیر دفاع آمریکا و دیگر مقامات دولت از حمایت کامل خود از رژیم اشغالگر صهیونیستی در جنگ علیه فلسطینی‌ها در باریکه غزه خبر دادند. رئیس‌جمهور ایالات متحده به سرزمین های اشغالی سفر کرد و بازدیدهای مقامات آمریکایی در طول این ماه‌ها ادامه داشت.

ایالات متحده از آغاز جنگ در غزه بیش از ۱۴ میلیارد دلار به دولت اشغالگر کمک کرده و انبارهای تسلیحاتی را برای آن باز کرده و یک پل هوایی برای حمل تجهیزات و موشک‌هایی که در کشتار کودکان و تخریب مساجد و خانه‌ها و تأسیسات وزیر ساخت های مسکونی و پزشکی استفاده شده، ایجاد کرده است.

ایالات متحده ناوگروه های هواپیما بر خود را به منطقه فرستاده تا از رژیم اشغالگر صهیونیستی دفاع کند و در سطح سیاسی و دیپلماتیک برای جلوگیری از هرگونه مداخله‌ای به منظور توقف جنگ در غزه یا عدم ارائه حمایت نظامی به مقاومت فلسطینی تلاش کرده است. همچنین، این کشور در تلاش بوده تا جامعه بین‌المللی را فریب دهد که به دنبال رسیدن به توافق‌های آتش‌بس و تبادل اسراست، در حالی که به طور مداوم از رژیم اشغالگر صهیونیستی در ادامه طرح‌هایش برای نابودی مقاومت و کنترل غزه حمایت کرده است.

همان‌طور که منابع مختلف تأیید می‌کنند این کشور تنها به حمایت نظامی اکتفا نکرده بلکه در دفاع از رژیم اشغالگر صهیونیستی نیز در این جنگ ، از طریق پدافند هوایی و پایگاه‌هایش که در منطقه مستقر هستند، مشارکت داشته است و در مقابله با حملات ایرانی و از طریق متحدانش که با پدافند هوایی‌شان در دفاع از “اسرائیل” حاضر بوده‌اند. همچنین در جنگ علیه لبنان از طریق فشارهای سیاسی و حمایت نظامی و اطلاعاتی نیز مشارکت داشته است.

با وجود کمپین فریب رسانه‌ای و صحبت های آغاز جنگ درباره اختلافات بین بایدن و نتانیاهو، واقعیت این است که ایالات متحده از آغاز جنگ نسل‌کشی از رژیم صهیونیستی حمایت کرده و شاید اختلافات تنها به جزئیات کوچکی مربوط به بهترین شکل از حفظ “امنیت اسرائیل” محدود شده باشد. دولت ایالات متحده حتی مانع از محکومیت های بین‌المللی رژیم اشغالگر در نهادهای بین المللی شده است.

در پایان در مناظرات انتخاباتی که بین هریس و ترامپ برگزار شد، شاید تنها توافق بین آن‌ها، رقابت بر سر خدمت به “امنیت اسرائیل” بود، رژیمی که ایالات متحده از جنگ آن علیه فلسطینی‌ها و عرب‌ها حمایت می‌کند، و این موضوع مورد توافق جمهوری‌خواهی مانند ترامپ و نیز دموکراتی مانند بایدن است که از دهه‌ها پیش به صهیونیست بودن خودش افتخار می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید