- هاآرتص؛ رسانه مشهور اسرائیلی که به مواضع چپگرایانه خود شهرت دارد، در این گزارش تحلیلی از رفتار اسرائیل در منطقه و ترورهای اخیر در تهران و لبنان ارائه دادهاست.
- هاآرتص در خصوص منطق ترور تصریح میکند: « به طور کلی ترور نمی تواند یک استراتژی یا یک سیاست باشد. این اقدامات همچنین به ندرت می توانند عناصر بنیادین، پارامترها و دینامیسم یک درگیری را تغییر دهند. از منظر درگیری های فعلی، ترور شخصیت ها و فرماندهان اقداماتی تاکتیکی هستند.»
- این رسانه اسرائیلی با تصریح اینکه ترور هنیه و شکر اقدامی توجیه شدهاست بحث خور را با این سوال مهم آغاز میکند: « اما سوال اینجاست که آیا این اقدامات هوشمندانه بوده است؟ »
- هاآرتص بر این باور است که ترور شکر به عنوان یک فرمانده نظامی با هدف انتقام گیری قابل توجیه است، اما ترور هنیه در تهران پس از مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران داستانی به کلی جداگانه است. این اقدام ارتباطی به اجرای عدالت، انتقام گیری و یا تسویه حساب سیاسی ندارد. چنین اقدامی به معنای دامن زدن به یک افزایش تنش گسترده است.
- این روزنامه هدف اسرائیل را به دوشکل توضیح میدهد؛ یا اینکه این حرکت از جانب اسرائیل هیجانی بوده و یا اینکه نتانیاهو تعمدا دست به چنین کاری زده تا از این طریق پای آمریکا را به جنگهای منطقه باز کند و خود را فاجعه امنیتی 7 اکتبر که تا کنون هم پاسخگوی آن نبوده، دور کند.
- تحلیلگر این گزارش بحث خود را با سه سوال اساسی دیگر ادامه میدهد: « اولا، چرا اسرائیل به جای به راه انداختن یک جنگ تمام عیار در غزه این اقدامات را انجام نداد؟ اگر اسرائیل می تواند یک عملیات اطلاعاتی دقیق و بی عیب و نقص را در فاصله ۲ هزار کیلومتری از مرزهایش به انجام برساند، چرا باید ۱۰ ماه تمام غزه را بمباران نماید؟ ثانیا، با توجه به اینکه اسرائیل هیچ طرح یا چهارچوب سیاسی ای برای غزه در سر ندارد، از منظر تغییر موازنه و روند تحولات این اقدامات چه دستاوردی به دنبال داشته است؟ ثالثا، آیا افزایش تنش اجتناب ناپذیر بوده و اسرائیل برای آن آمادگی دارد و می تواند از آن سود ببرد یا نه؟
- و در ادامه استدلال میکند که اسرائیل می توانست هنیه را در هر جایی در خاورمیانه ترور کند؛ اما عامدانه تصمیم گرفت که در تهران ایران این اقدام را مرتکب شود. این اقدام جسورانه نیست بلکه به معنای واقعی کلمه تحریک آمیز است وایران را وادار به واکنش میکند
- اسرائیل با موکول کردن تصمیم افزایش تنش به ایران، “ابتکار عمل افزایش تنش” را به ایران واگذار کرده است. و به جای اینکه فرصتی برای خود فراهم کند، توپ را به زمین ایران انداخته و ایران را در جایگاه تصمیمگیر قرار دادهاست.
- هاآرتص بدترین سناریوی ممکن برای ایران را تشدید تنشی می داند که به گونه ای پای آمریکا را وسط بکشد. اگر پای ایالات متحده ولو با اکراه به این منازعه کشیده شده و به منافع ایران حمله کند، دارایی اصلی این کشور یعنی قرار گرفتن در وضعیت “آستانه هسته ای شدن نظامی” می تواند تضعیف شود.
- اینکه این تحولات در مقطع زمانی حساس کنونی به چه سمتی خواهد رفت موضوع گمانه زنی های فراوان است. اما یک مسئله آشکار است و آن اینکه ایده ترور هنیه هر چند موجه بوده، اما “تشدید” تنش در آن موج می زند. و بنظر میرسد کل این پازل بر اساس منافع نتانیاهو و همراهانش طراحی شدهاست.
هاآرتص ؛ ترورهای هدفمند این هفته در بیروت و تهران سه سوال اساسی را در اذهان ایجاد می کند از جمله اینکه چه کسی از وقوع یک جنگ منطقه ای گسترده سود می برد؟
صرف نظر از احساسات انسانی، انتقام جویی و خشم طبیعی، به طور کلی ترور نمی تواند یک استراتژی یا یک سیاست باشد. این اقدامات همچنین به ندرت می توانند عناصر بنیادین، پارامترها و دینامیسم یک درگیری را تغییر دهند. از منظر درگیری های فعلی، ترور شخصیت ها و فرماندهان اقداماتی تاکتیکی هستند و مثال های بسیار معدودی از آنها در تاریخ وجود دارند که حائز تبعات استراتژیک باشند، از جمله ترور آرشیدوک فرانز فردیناند، شاهزاده اتریشی در سال ۱۹۱۴ که موجب آغاز جنگ جهانی اول شد.
قبل از پرداختن به تردیدها، پرسش ها، ملاحظات یا تشکیک ها درباره میزان تاثیرگذاری واقعی و مقرون به صرفه بودن ترورهای هدفمند انجام شده توسط اسرائیل، یک هشدار صریح و بدون ابهام باید داده شود: اینکه ترور فواد شکرین، فرمانده ارشد حزب الله در بیروت و هدف قرار دادن اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس در تهران اقداماتی توجیه شده هستند. اما سوال اینجاست که آیا این اقدامات هوشمندانه بوده است؟
هدف قرار دادن محمد دیف، فرمانده نظامی حماس در نوار غزه در ماه گذشته میلادی و در جریان جنگ یک مسئله است. کشتن شکر که از سوی ایالات متحده نیز به دلیل مشارکت در قتل صدها نظامی آمریکایی تحت تعقیب قرار داشت نیز، با توجه به آزار و اذیت های بی وقفه و شلیک موشک و پهپاد به اسرائیل در همان دسته بندی قرار می گیرد. اما ترور هنیه در تهران پس از مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران داستانی به کلی جداگانه است. این اقدام ارتباطی به اجرای عدالت، انتقام گیری و یا تسویه حساب سیاسی ندارد. چنین اقدامی به معنای دامن زدن به یک افزایش تنش گسترده است.
این منجر به دو توضیح احتمالی می شود: اینکه اسرائیل یک آنالیز ارزیابی ریسک جدی در این باره انجام نداده و بیشتر تحت تاثیر یک هیجان آنی بدون توجه به پیامدهای بعدی آن قرار داشته است. یا برعکس، اسرائیل به شکل تعمدی در حال تحریک تنش هاست به این امید که رویارویی با ایران پای ایالات متحده را به این منازعه باز کند و بنیامین نتانیاهو را بیش از پیش از فاجعه امنیتی ۷ اکتبر که تاکنون پاسخگوی آن نبوده است دور نماید. شدت و حدت و سرعت وقوع تحولات در خاورمیانه در طی ۱۰ ماه اخیر چنان بالا بوده که در حالی که من در حال نگارش احتمال و پتانسیل افزایش تنش هستم، و یا در زمانی که شما این مقاله را می خوانید ممکن است منطقه در گرداب چنین تنش گسترده ای گرفتار شود.
ترورهای انجام گرفته در این هفته سه سوال اساسی را مطرح می سازد:
اولا، چرا اسرائیل به جای به راه انداختن یک جنگ تمام عیار در غزه و فرو ریختن ۹۰۷ کیلوگرم بمب، نابود کردن محلات و قبل از اینکه یک توافق آزادی گروگان ها مذاکره شود این اقدامات را انجام نداد؟ اگر اسرائیل می تواند یک عملیات اطلاعاتی دقیق و بی عیب و نقص را در فاصله ۲ هزار کیلومتری از مرزهایش به انجام برساند، چرا باید ۱۰ ماه تمام غزه را بمباران نماید؟
ثانیا، با توجه به اینکه اسرائیل هیچ طرح یا چهارچوب سیاسی ای برای غزه در سر ندارد، از منظر تغییر موازنه و روند تحولات این اقدامات چه دستاوردی به دنبال داشته است؟
ثالثا، آیا افزایش تنش اجتناب ناپذیر بوده و اسرائیل برای آن آمادگی دارد و می تواند از آن سود ببرد یا نه؟
بگذارید اندکی عمیق تر و فراتر از هیجانات غریزی درباره دو ترور اخیر در تهران و بیروت بیاندیشیم. چنین اقداماتی به چه اهداف احتمالی ای می توانند دست یابند و تبعات احتمالی آنها چیست؟ گزینه جایگزین این اقدام چه می توانست باشد؟
اسرائیل می توانست هنیه را در هر جایی در خاورمیانه ترور کند؛ اما عامدانه تصمیم گرفت که در جریان سفر وی به تهران برای شرکت در مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران این اقدام را مرتکب شود. این اقدام جسورانه نیست بلکه به معنای واقعی کلمه تحریک آمیز است. اگر ایده اصلی نشان دادن نقاط ضعف ایران بود، ماموریت موفقیت آمیز بوده است. اما یک “اما” این وسط وجود دارد. اسرائیل چاره ای برای ایران جز اقدام تلافی جویانه باقی نگذاشته که دامنه چنین اقدامی نیز بر کسی آشکار نیست. اما با موکول کردن تصمیم افزایش تنش به ایران، اسرائیل همچنین “ابتکار عمل افزایش تنش” را به ایران واگذار کرده است. این حرکت می تواند خط مشی مشروع باشد مگر اینکه ایران چنین نگاهی نداشته باشد.
اسرائیل دو موفقیت تاکتیکی داشته اما از نگاه تهران، اسرائیل در موقعیت استراتژیک نامناسبی قرار گرفته، توسط گروه های نیابتی ایران محاصره شده، با محکومیت جهانی مواجه گشته و بدون اینکه طرح ژئوپلتیکی داشته باشد در انزوا قرار گرفته است. در این زمینه ایران باید تصمیم بگیرد که آیا می تواند واقعا پس از یک اقدام انتقام جویانه تشدید تنش را مدیریت نماید یا نه.
بدترین سناریوی ممکن برای ایران تشدید تنشی است که به گونه ای پای آمریکا را وسط بکشد. اگر پای ایالات متحده ولو با اکراه به این منازعه کشیده شده و به منافع ایران حمله کند، دارایی اصلی این کشور یعنی قرار گرفتن در وضعیت “آستانه هسته ای شدن نظامی” می تواند تضعیف شود.
اینجاست که ماجرا جالب تر می شود. چه کسی مایل به چنین افزایش تنشی نیست؟ ایالات متحده که سیاست خارومیانه ای موقتی اش اکنون باید مورد بازنگری قرار گیرد و ایران که به وضوح درگیری فرسایشی و شدت کم درگیری را ترجیح می دهد.
چه کسی از وقوع یک جنگ گسترده منتفع می شود؟ نتانیاهو. و به همین دلیل است که عقل متعارف در واشنگتن در طی ۳۶ ساعت گذشته اینگونه نتیجه گرفته که اسرائیل عامدانه هنیه را در تهران و در آن روز ترور کرده است.
اینکه این تحولات در مقطع زمانی حساس کنونی به چه سمتی خواهد رفت موضوع گمانه زنی های فراوان است. اما یک مسئله آشکار است و آن اینکه ایده ترور هنیه هر چند موجه بوده، اما “تشدید” تنش در آن موج می زند.
منبع: هاآرتص