سیدسعید لواسانی، استاد دانشگاه در پیشنهادی به دولت چهاردهم گفت: برای نیل به عدالت آموزشی باید مدارس دولتی در مقاطع مختلف تقویت شوند و این امر سراسری باشد.
در سال ۱۴۰۱ به دلایلی مطالعهای درباره آموزشوپرورش انجام دادم و تحول در آن و ضرورت آن را بررسی کردم و خلاصه مطالعه آن شد که آموزشوپرورش در بحران است اما بحران امر خطرناکی نیست و باید نگاه تحولی به آموزشوپرورش داشت. امری که تاکنون در دولتها نبوده و معمولا این مرکز بزرگ آموزشی و تربیتی که اصلاح کشور به آن وابسته است، ضعیف نگاه داشته شده. با تغییر ریل در آموزشوپرورش تهدید بحران به فرصتی برای تحول تبدیل میشود.
اما چه باید کرد که بتوان آموزشوپرورش را از بحران رهایی داد؟ چند پیشنهاد عرض میکنم تا هم در انتخاب وزیر، مدنظر رئیسجمهور منتخب باشد و هم وزیر منتخب آنها را رعایت کند و هم دولت و وزرا نسبت به آن اهتمام داشته باشند. اما سند بالادستی آموزشوپرورش سند تحول بنیادین آموزشوپرورش است که علیرغم متن محکم آن، بدنه آموزشوپرورش و معلمان و دانشآموزان و حتی مدیران آن با این سند ارتباط برقرار نکردهاند و این نشان از اشکالاتی دارد که یا در سند است و باید اصلاح شود یا به مدیریت سند مربوط است که باید برطرف گردد. به هرحال ما نکاتی را تذکر میدهیم و تفصیل آنها در یادداشتهای روزنامه «فرهیختگان» تحت عنوان «بحران آموزشوپرورش» آمده است.
1. عدالت رکن رکین انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران است و ما در آن عقب هستیم و این مایه تأسف است اما اگر دنبال تحقق عدالت همهجانبه هستیم تا در کشور نهادینه شود، اولین گام آن آموزشوپرورش و حوزه تعلیم و تعلم و تربیت است که کودکان این کشور از پیش از دبستان تا پایان دبیرستان یعنی کل دوره کودکی و نوجوانی و اوایل جوانی در اختیار تعلیم و تربیت این نهاد مهم هستند. 12 سال یا بیش از آن زمان کمی برای تحقق عدالت در جان و دل کودکان و نوجوانان و جوانان این مرز و بوم نیست که زمان یادگیری و تربیت آنان است و یکی از شعارهای اصلی رئیسجمهور منتخب هم است بهویژه با استناد مکرر به نهجالبلاغه که لازم است از حرف و سخن به عمل دربیاید.
اما عدالت آموزشی یعنی چه؟ به زبان ساده، همه امکاناتی که در پایتخت و برای فرزندان وزرا و وکلا و اصحاب قدرت و ثروت است، برای کودکان و نوجوانان و جوانان ایران زمین در اقصی نقاط ایران باشد. امری که الان مفقود است و فاصله بسیار زیاد است و شکاف بسیار عمیق است. نهتنها میان تهران و نقاط دوردست، بلکه در تهران و میان مدارس لاکچری و مدارس دولتی. این امر نیاز به سیاستهای مشخص و کلان و برنامهریزی راهبردی و عمل انقلابی و تحولی دارد و کل دولت باید پای کار بیاید و مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم یاور باشند.
2. برای نیل به عدالت آموزشی باید مدارس دولتی در مقاطع مختلف تقویت شوند و این امر سراسری باشد. تحول مدارس دولتی نیاز به توجه ویژه دولت به آن مدارس است و شاید شرط اول آن است که همه فرزندان مسئولان دولتی در مدارس دولتی تحصیل کنند. اما برای تحول مذکور هم نیاز به مدارس مناسب و وسیع و امکانات تحصیلی و آموزشی و تربیتی و ورزشی و رفاهی لازم است. به این جهت باید در جانمایی مدارس در محلات دقت شود و چه بهتر که مدارس نزدیک مساجد ساخته شود و هماهنگی نظاممند میان مسجد و مدرسه ایجاد شود. اما مهمترین رکن، عدالت آموزشی و تحول تربیتی معلمان است. معلمان زبده و کارآمد و انقلابی رکن اصلی تعلیم و تربیت هستند. باید معلمی شغلی شریف باشد، نه در سخن بلکه در عمل؛ و معلم در گام نخست از نظر مادی تامین گردد و زندگی و معیشت مناسبی با شأن خود داشته باشد که مجبور نباشد چندشغله باشد.
البته در انتخاب معلم هم دقت شود و دانشگاه فرهنگیان و دانشگاههای دیگر برای تامین نیروی انسانی لازم بسیج شوند. همچنین نظارت مستمر بر کار آنها در دستور کار قرار گیرد. این امور هم همهجانبه دیده شود، نه یکطرفه. معلم باید در کار خود تخصص داشته باشد و آموزشهای ضمنخدمت برای او تدارک داده شود که همواره روزآمد باشد و البته به کار خود هم عشق داشته باشد، زیرا کار او از نوع پرورش است که شغل بسیار سختی است و شرط بنیادین معلمان آن است که از میان عناصر انقلابی انتخاب شوند، نه افراد بیتفاوت یا احیانا ضدانقلاب.
3. مدارس غیرانتفاعی باید مورد تجدیدنظر کلی قرار گیرند. برخی مدارس غیرانتفاعی را خلاف عدالت میدانند و معتقدند باید بهطور کلی حذف شوند، زیرا مصداق خصوصیسازی آموزشوپرورش هستند که هم خلاف قانون اساسی است و هم نابرابری را افزایش داده است. برخی این مدارس را نهتنها مخالف قانون اساسی نمیدانند، بلکه بر این باور هستند که اگر کسانی خواستند برای تحصیل فرزندان خود بیشتر خرج کنند، نباید جلوی آنها را گرفت، تنها باید سیاستها و ضوابط آموزشوپرورش را بر آنها حاکم کرد. اما قانون و روش اجرایی مدارس مذکور نیاز به بازنگری دارد.
آنچه بهویژه در تهران محسوس است، بیشتر این مدارس بنگاههای اقتصادی هستند و نظام تعلیمی و تربیتی آنها خلاف نظام تربیتی و تعلیمی اسلامی است. مدارسی که افتخار میکنند لاکچری هستند و فرزندان طبقات برخوردار را تحت پوشش خود دارند یا بیتفاوتی نسبت به انقلاب و هویت ملی را تربیت میکنند یا اسلام سکولار را تبلیغ میکنند. خلاصه تعلیم و تربیت را در حیطه بازار تعریف میکنند.
این مدارس از حیث ماهوی، مدارس خصوصی و پولکی هستند و نظام آموزشوپرورش باید نسبت به آنها و جایگاه مخرب آنها در حیطه تعلیم و تربیت هشیار باشد و مدارسی که قابل اصلاح نیستند را بهفوریت تعطیل کند و مدارس دیگر را ملزم به رعایت ضوابط آموزشوپرورش کند. اما مهمترین راه کنترل مدارس مذکور، تقویت مدارس دولتی است تا خانوادهها با رغبت فرزندان خود را در این مدارس ثبتنام کنند و امکان مشارکت و رقابت برای همه فرزندان کشور بهطور مساوی فراهم گردد. وضعیت نمرات دانشآموزان و میانگین آن اسفبار است.
4. باید مراقب نفوذ نظریات مدرن در حوزه تعلیم و تربیت و اسنادی چون سند 2030 بود که خلاف اندیشه محوری انقلاب اسلامی و اهداف تربیتی و تعلیم آن است. سند تحول بنیادین هم باید در مقام عمل تحقق یابد تا بتواند در بافت آموزشوپرورش نفوذ کند. متاسفانه آموزشوپرورش از بیبرنامگی رنج میبرد و توانی برای ایجاد فرصت برابر برای تحصیل همگانی ندارد. دولت موظف به مداخله است که حق همگانی در همه نقاط دور و نزدیک استیفا شود.
5. شناسایی استعدادهای فرزندان ایران و شکوفاکردن آن از اصلیترین وظایف آموزشوپرورش است و ساخت آینده کشور بستگی تام به آن دارد و این امر مهم بدون برنامه مدون و قابل اجرا، قابل تحقق نیست. نظام کنونی آموزشوپرورش کاری به استعدادها ندارد، بلکه چهبسا آن را کور میکند، مگر در مدارس خاص. این به آن معنی است که آموزشوپرورش افراد خاص را تربیت میکند و این خلاف اهداف انقلاب و نظام و قانون اساسی است. دانشآموزان محور اصلی آموزشوپرورش هستند که باید روند تربیت 12 ساله هویت و عزت و توانایی آنان شکوفا شود. باید این نظام، کودکان و نوجوانان و جوانان را به رسمیت بشناسد و شخصیت آنان را شکوفا کند تا در آینده کشور نقش سازنده و کارساز داشته باشند.
6.تربیت هویتی از مهمترین وظایف آموزشوپرورش است که نسبت به آن غفلت شده است. فرزندان ما در حرکت جوهری از قوه به فعل باید نسبت به هویت ملی ایرانی برجسته شوند. چقدر بد است فرزندان ما به فکر مهاجرت باشند و هیچ عرقی نسبت به ایران و هویت ایرانی نداشته باشند و این مشکل از آموزشوپرورش است. وابستگی فکری و عملی به دنیای خارج به دلیل آن است که هویت من ایرانی در دوره تحصیلی مدنظر نبوده و فرزندان ایران زمین با هویت جمعی ایرانی رشد نیافتهاند.
7. تربیت عزیزانه از محورهای دیگر آموزشوپرورش است. جامعه تودهوار آلت دست طبقه برگزیده و منکوب نظام سرمایهداری و استکبار جهانی است. متاسفانه ما برای تربیت هویتمحور و عزیزانه برنامه مشخصی نداریم و فرزندان خود را در مقابل موج وانموده رسانهای جهان معاصر رها میکنیم که حداقل نتیجه آن بیتفاوتی نسبت به خود و هویت خود و بیتفاوتی نسبت به ستم مدرن است. در کنار آن توانمندسازی است. رشد کشور در حوزه صنعتی و تکنولوژی و فناوریهای نوین در صورتی است که به این باور برسیم که میتوانیم و خواستن و توانستن در فرزندان ایران تقویت شود. اما باور و خواست و توان در دوران کودکی تا جوانی تقویت میشود و رشد میکند. تربیت توانمندساز همراه با آرمانگرایی که در ذات انقلاب اسلامی است، موجب پیشرفت همراه با عدالت ایران خواهد شد و گام نخستین و پایهای و اساسی آن در آموزشوپرورش برداشته میشود.
8. از اینجا به تربیت حقمحور و مشارکتمحور میرسیم که جامعه هدف آموزشوپرورش حق را بشناسد و برای تحقق حق مشارکت داشته باشد. یعنی حق داشته باشد در مدارس در امور مدرسه و محله خود دخالت فعالانه داشته باشد، حق داشته باشد سوال کند، حق داشته باشد اعتراض کند، حق داشته باشد عضوی از مجموعهای باشد. برای مثال نشریه دیواری یا گروه سرود یا کمکنظافت مدرسه یا کمکمعلم و اموری مثل آنها. کودکان و نوجوانان و جوانان ما باید حق و حقداشتن و مشارکت فعال را در مدارس بیاموزند تا در محیط عمومی و امر عمومی و امر سیاسی حضوری کارساز و فعال داشته باشند.
در این فرآیند آنان تزاحمها، درگیریها، همکاریها، رقابتها، محبتها و خلاصه زیست اجتماعی و سیاسی را تجربه میکنند و با مفاهیم مهمی چون قانون، مالکیت، عدالت، ریاست، خدمت، آزادی، مشارکت، رقابت در تجربه زیستی خود آشنا میشوند و در فرآیند تعلیم و تربیت، عدالتورزی، راستگویی، مشارکتپذیری، رقابت سالم و بدون تنش و قانونمداری را در عمل تمرین میکنند. از همه مهمتر با مسالهای به نام حق و عدالت مواجهه عملی پیدا میکنند و برای آنان نهادینه میشود و تنوعها در عمل را میشناسند و انعطافپذیری و مصالحه در عمل را فرامیگیرند. این انعطافپذیری عاقلانه و فعالانه است، نه منفعلانه و از روی ناچاری. و تحولپذیری مثبت در جهت تغییرات بنیادین و رفتن به سوی مطلوب زندگی و پیشرفت است.
9. تقویت شورای عالی آموزشوپرورش بهعنوان نهاد بالادستی آموزشوپرورش و محل تحول در این نهاد است و باید تقویت شود و جایگاه اصلی خود را پیدا کند.
10. تحقق تحول در آموزشوپرورش نیازمند مدیران قوی و انقلابی و تحولخواه و عدالتخواه است و در کنار آن ثبات مدیریتی اصل مسلم است. مدیریت رأس این وزارتخانه ضمن آشنایی با مسائل آموزشوپرورش باید بتواند در این وزارتخانه تحول ایجاد کند و این از ضروریات امر است. در کنار آن همکاران او در وزارتخانه و استانها باید نمونه مدیران موفق باشند.
ثبات مدیریتی نیز از ارکان آموزشوپرورش موفق است. اما مهمتر، عزم دولت برای تحول مثبت در آموزشوپرورش است. هم رئیسجمهور و هم اعضای دولت بهویژه سازمان مدیریت و سازمان اداری و استخدامی و نهادهای بالادستی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزشوپرورش باید فعالانه در خدمت آموزشوپرورش و معلمان و دانشآموزان باشند. نقش مجلس نیز بهعنوان بسترسازی تحول را نباید نادیده گرفت. در کنار آن باید از دخالت عناصر غیرمسئول و متنفذ اعم از نمایندگان مجلس یا اعضای شوراهای شهرها یا مدیران دولتی و صاحبان ثروت و اعتبار جدا جلوگیری کرد که وقت عمده مسئولان آموزشوپرورش در مواجهه با آنان هدر میرود.
اگر تعلیم و تربیت مهم و اساسی است، باید برای همگان مساله باشد، اگر نه مساله نخست، از نخستین و پایهترین باشد و در مقام سیاستگذاری و قانونگذاری و برنامهریزی و اجرا از اهمیت ویژه برخوردار باشد و اگر مسائل آموزشوپرورش برای دولت مساله نباشد یا مساله چندم باشد، هرگز امکان تحول در آن نیست و این ضعف باید در دولت چهاردهم برطرف شود. البته تحول امری تدریجی و گام به گام است و نباید توقع داشت در چهار سال به نتیجه برسد، اما اگر جوانههای آن در دولت چهاردهم زده شود، امید است آموزشوپرورش به لطف الهی و ثبات مدیریتی، در یک برنامه بلندمحور به آن دست پیدا کند.
سخن زیاد است و به این مختصر اکتفا میشود. و السلام.
سیدسعید لواسانی