با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
فرانسیس فوکویاما؛ حمله به کنگره در تاریخ ۶ ژانویه یک بحران بزرگ در نهادهای امریکایی بود زمانی که رئیس جمهوری وقت از انتقال مسالمتآمیز قدرت امتناع ورزید و درصدد لغو فعالانه انتخابات بود. حزب جمهوری خواه به جای تقبیح حمله و به حاشیه راندن و طرد سازمان دهندگان آن در هفتههای پس از یورش سعی در عادی جلوه دادن آن رویداد داشت.
این تحولات اگرچه به خودی خود از نقطه نظر سیاست امریکا بد بود، اما یک پیام ژئوپولیتیک غیر قابل انکار را ارسال کرد و آن این که ریاست جمهوری بایدن نشان دهنده بازگشت امریکا به انترناسیونالیسم معمول آن کشور نبود بلکه بالعکس او دولت یک کشور به شدت قطبی شده را هدایت خواهد کرد که از نقش جهانی خود نامطمئن است.
تصادفی نیست که یک سال پس از آن رویداد نیروهای روس در مرز اوکراین مستقر شدهاند و ظاهرا آماده هستند تا دامنه تهاجم علیه اوکراین را که از سال ۲۰۱۴ میلادی آغاز کردهاند گسترش دهند. آنان معتقدند که اوکراین یک ملت جدا از روسیه و دارای هویت خاص خود نیست. پوتین به عنوان هزینه تنشزدایی نه تنها از غرب و امریکا میخواهد که دامنه حضور جغرافیایی و ارضی ناتو را گسترش ندهند بلکه خواستار آن است که در عمل ساعت به دوره پیش از گسترش ناتو بازگردد.
او خواستار آن است که اعضای ناتو اجازه نداشته باشند در هیچ کشوری که پیشتر عضو پیمان ورشو بوده است (مانند لهستان) نیرو مستقر کنند یا فعالیت نظامی انجام دهند همان طور که از زمان تهاجم روسیه به کریمه و دونباس در سال ۲۰۱۴ میلادی این کار را انجام داده اند.
در واقع، روسیه از امریکا میخواهد از استقرار نیروها در خارج از قلمروی خود از جمله در نقاطی مانند ژاپن خودداری ورزد. پوتین این خواسته را به عنوان مطالبهای غیر قابل مذاکره بیان کرده و نه تنها اوکراین بلکه کل ناتو را به حمله نظامی در صورتعدم تحقق آن تهدید کرده است.
پوتین اکنون در نتیجه آن چه تغییر در «همبستگی نیروها» یعنی توازن قوا بین روسیه و امریکا و متحدان آن قلمداد کرده عمل میکند. از زمان اوج قدرت امریکا در اواسط دهه ۲۰۰۰ میلادی زمانی که دولت بوش در مورد پذیرش گرجستان و اوکراین در ناتو صحبت کرد قدرت غرب و به ویژه امریکا به طور پیوسته کاهش یافته است. ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ میلادی تحت تاثیر یک بحران مالی عظیم قرار گرفت و اروپا نیز با بحران یورو در سال ۲۰۱۰ و بحران پناهجویان در سال ۲۰۱۴ میلادی در وضعیتی پریشان قرار گرفت.
ظهور سیاستمداران و احزاب پوپولیست در امریکا و اروپا از اواسط دهه ۲۰۱۰ میلادی اختلافات عمیق اجتماعی در لیبرال دموکراسیهای غربی را آشکار ساخت. در دوره دونالد ترامپ روسیه یک همکار فعال پیدا کرد و خرسند بود که از کمکهای نظامی به اوکراین به عنوان ابزاری برای چانه زنی استفاده میکرد که از طریق آن میتوانست از مزایای این موضوع در سیاست داخلی به نفع خود استفاده کند. در این میان، روسیه دستخوش نوسازی گسترده ارتش خود شده است. ارتش روسیه دیگر آن سازمان نظامی ضعیفی نیست که در دهه ۹۰ میلادی در چچن گرفتار شده بود.
این نقطهای است که ژئوپولیتیک و ناآرامی داخلی در کنار یکدیگر قرار میگیرند. بزرگترین نقطه ضعف امروز امریکا در حوزه اقتصادی یا قدرت نظامی آن نیست بلکه در قطبی شدن عمیقی است که بر سیاست امریکا تاثیرگذار بوده است. این تنها حدس و گمان نیست بلکه موضوعی است که توسط مفسران مرتبط با کرملین مورد تاکید قرار گرفته است.
سایتی روسی در این باره این گونه مینویسد: «امریکا، امپراتوری فرسوده ستارهها و راه راهها و تضعیف شده توسط همجنسگرایان و کارزار مسئله جان سیاهان است». روسها اکنون میبینند که تعداد قابل توجهی از جمهوری خواهان معتقدند که حزب دموکرات تهدیدی بزرگتر از روسیه برای سبک زندگی امریکایی است. آنان میبینند که امریکا از جنگ همزمان در دو جبهه جان سالم به در نخواهد برد.
کشوری که نتواند در طول شیوع یک بیماری همه گیر، چون کرونا تدابیر معقول بهداشت عمومی را عملی سازد در خارج از کشور برای دفاع از آزادی به اجماع و موفقیتی دست نخواهد یافت. اهمیت یورش ۶ ژانویه این است: به جای آن که فرصتی برای جستجوی روح ملی بوده باشد اختلافات حزبی را سختتر کرده است. ریاست جمهوری ترامپ هدیهای به روسیه بود که حتی پس از کناره گیری ترامپ از قدرت نیز از آن دست نکشید.
چشمانداز سال ۲۰۲۲ میلادی لزوما چندان تیره و تار نیست. همان طوری که «کوری شاکه» اشاره کرده این امکانپذیر است که روسیه در نتیجه اقدامات غرب چه در حال حاضر و چه درباره تهدیدات احتمالی برای آینده مهار شود. هیچ کس انتظار ندارد که امریکا وارد جنگ با روسیه بر سر اوکراین شود. با این وجود، اوکراین دریافت کمکهای نظامی جدی از واشنگتن و سایر کشورهای عضو ناتو را آغاز کرده است و نیروهای اوکراینی از زمان اشغال کریمه و دونباس پیشرفت چشمگیری داشته اند.
نیم میلیون اوکراینی اکنون تجربه نظامی دارند. هم چنین، آنان در حال حاضر تسلیحات بسیار بهتری در مقایسه با گذشته در اختیار دارند. جنگ شدید در دونباس، به طور غیر منتظرهای هویت ملی اوکراین را تقویت کرده و اکثر مردان اوکراینی در نظرسنجی اخیر خود را آماده مقاومت در برابر اشغالگری روسیه اعلام کرده اند.
بازتاب مذاکرات بین بایدن و پوتین در تاریخ ۳۰ دسامبر نشان میدهد که ترس برخی از این که بایدن اوکراین را در ازای حفاظت از امنیت امریکا و مردم آن کشور به روسیه بفروشد بسیار زیاد است. البته ضعفی که روسها در کشورهای اصلی ناتو (فرانسه و آلمان) روی آن حساب میکنند محقق نشده است. شرکای سبز در در دولت ائتلافی تازه آلمان با صدراعظمی «اولاف شولتز» در مقایسه با «آنگلا مرکل» موضع سرسختانهتری در قبال روسیه اتخاذ کرده اند.
بدین ترتیب، پوتین ممکن است در هفتههای آینده از موضع خود عقب نشینی کند. با این وجود، او ثابت کرده که ریسک پذیرتر از هر رهبر دیگر روسیه در قرن گذشته است و اطرافیاناش در مورد درگیری احتمالی به شکلی کاملا بدون حاشیه صحبت میکنند. به عنوان مثال، در این باره که آنان چگونه میتوانند بسیار بهتر از امریکاییها پس از یک جنگ هستهای کار بازسازی را انجام دهند.
در حاشیه، چینیها منتظر هستند. مانند روسیه، چین نیز ادعاهای غیر قانونی نسبت به قلمروی یک دموکراسی دیگر یعنی تایوان را مطرح کرده و تلاش فزایندهای برای اقدام علیه تایوان انجام میدهد. پکن تحولات اروپا را از نزدیک زیر نظر خواهد داشت و آن را به عنوان میزان اراده امریکا برای اقدام قلمداد میکند و پیامهایی را برای خود دریافت خواهد کرد.
اگر روسیه یا چین در سالیان آینده بدون مقاومت دست به تجاوز ارضی عریان علیه قلمروهای دیگر بزنند اعتبار امریکا در عرصه بین الملل که همواره حامی نظم جهانی بوده از بین خواهد رفت و قرن امریکایی به وضوح به پایان خواهد رسید.
اشتراک گذاری
با استفاده از روشهای زیر میتوانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.