در سال های اخیر یک بحران ملموس بسیاری از کشورهای اروپایی را به خود مبتلا کرده است. ماجرا از این قرار است که بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه اروپا از تسلیم بخش قابل توجهی از اختیارات حاکمیتی خود به سازوکارهای اتحادیه اروپا و الزام خود به تبعیت از قوانین این اتحادیه، ناراضی هستند. موضوعی که چالش های جدی را برای کشورهای مختلف اروپایی ایجاد کرده است.
در سال های اخیر عرصه حکمرانی در اروپا شاهد تحولات قابل توجهی بوده است. به طور خاص دولت های عضو اتحادیه اروپا، در قالب الزامات این اتحادیه، بیش از پیش صرفا به سوی هماهنگی ظاهری پیش رفتهاند. مساله ای که موجب اوج گیری برخی اعتراضات در شماری از شکورهایی اروپایی نظیر بریتانیا شده و سبب شده که شاهد باشیم مثلا در بریتانیا، طرح خروج فوری از اتحادیه اروپا یا همان “برگزیت” عملیاتی شود.
در عین حال، در شمار قابل ملاحظه ای از کشورهای عضو اتحادیه اروپا، راست های افراطی قدرت گیری داشتهاند. احزاب و جریان های سیاسی که دستورکارهای اصلی خود را بر محور مسائل ملی گرایانه تعریف می کنند و بیش از همه به دنبال به دست گرفتن حکومت در کشورهای اروپایی و نمایش سیاست هایی مستقل هستند. در این راستا، در سال های گذشته و به ویژه در وضعیت کنونی، شمار قابل ملاحظه ای از تحلیلگران و صاحب نظران، از وجود یک بحران پنهان در اروپا خبر می دهند.
بحرانی که یکی از اصلی ترین نمودهای خود را در قالب اوج گیری راست های افراطی در کشورهای اروپایی به نمایش گذاشته و آن چیزی جز تلاش برای احیای استقلال سیاسی و اقتصادی و به طور کلی استقلال حاکمیت و حکمرانی در کشورهایی اروپایی نیست. به بیان ساده تر، شمار قابل ملاحظه ای از کشورهایی اروپایی اکنون به این باور در عرصه عملی و میدانی رسیده اند که با عضویت در اتحادیه اروپا، بخش قالب توجهی از اختیارات خود به عنوان یک دولت مستقل را از دست داده اند و عملا این اختیارات را تسلیم یک نهاد کلان تر که همان اتحادیه اروپا است، کرده اند. معادله ای که لزوما با توجه به تفاوت های عدیده فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دولت ها و کنشگران اروپایی، مساله مثبتی نیست و اساسا به همین دلیل است که می بینیم احزاب و جریان های سیاسی که خواستار احیای استقلالِ جریان حکمرانی در کشور خود و کاهش دادنِ تعهدات کشورشان به اتحادیه اروپا هستند، اوجگیری و رشد قابل توجهی پیدا کرده اند.
این مساله کم و بیش در سال های گذشته از سوی بسیاری از دولتمردان و کارشناسان در حوزه های مختلف در کشورهای اروپایی مورد اشاره قرار گرفته است با این حال، به نظر می رسد که بانیان ایده اتحادیه اروپا و مسوولان ارشد آن که سال هاست سعی داشته و دارند تا اتحادیه اروپا را به مثابه جلوه ای از وحدت و مدنیت در جهان کنونی به افکار عمومی جهان بفروشند و معرفی کنند، هنوز آمادگی کافی برای اعتراف به شکست خود در قالب ایده اتحادیه اروپا را ندارند.
فراموش نکنیم که همین چند سال قبل بود که مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا “جوزپ بورل” کل جهان را به جنگلی بیقانون تشبیه کرد بود و اروپا را نقطه اوج مدنیت در جهان فعلی معرفی کرد. حال برای سازوکاری که نمود عینی این قبیل افاده های بی پشتوانه است، اعتراف به شکست و رسیدن به بن بست، بسیار سحت و دشوار است.