سند نوشتنی نیست، بلکه ساختنی است
محسن حاجی میرزایی در ابتدا با اشاره به فرایند نوشتن سند تحول آموزش و پرورش بیان داشت: «برنامه برای آموزش نوشتنی نیست، بلکه ساختنیست. اما ما فقط به نوشتن برنامه در حوزه آموزش اکتفا میکنیم و شاهد اثر بخشی نیستیم. ما باید به طور دقیق، با توجه به تجربیات گذشته و نقاط ابهام آمیز طراحی کنیم. باید پیامد راه حلهای متفاوت را بفهمیم و راه حل مطلوب را انتخاب کنیم. وضعیت سند تحول آموزش چنین چیزی شده است. صرفا نوشته شده و هر کس میگوید من فلان بخشش را اعمال میکنم. در حالی که این ادعاها بازیگری و فریبکاریست.
برنامه را باید در میدان و در تعامل با عناصر اصلی طراحی و تدوین کرد. تا وقتی حول محور سندی مثل سند تحول آموزش، درک مشترک و اجماع صورت نگیرد، اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
ساختنی بودن سند، یعنی ارکانهای مختلف حول مسائل مشترک، به درک و فهم مشترکی برسند. باید در مورد مسائل اصلی و راه حل آن، به تفاهم برسیم تا بتوانیم یک سند یا یک برنامه بسازیم. سند را اگر فرض بگیریم که یک سازمان باید پیاده و اجرا کند، آموزش و پرورش در ایران اصلا سازمان نیست، زیرا که سازمان در سطحیترین تعریفش چیزیست که عناصر آن در نسبت با یکدیگر همگرایی داشته باشند. این سازمان اجتماع عناصر است نه یک سیستم که عناصرش همگرایی داشته باشد.
سند اجرایی باید با فهم روشن از فضای آموزش و پرورش تنظیم شود
وزیر اسبق آموزش و پرورش در ادامه گفت: «آموزش و پرورش و خلق ارزش آن برای حاکمیت هم ارزش چندانی نداشته است. در برنامههای توسعهای آموزش و پرورش ما اصلا حضور ندارد و حاکمیت تنها مسئلهاش نسبت به آموزش و پرورش آن است که کار خود را بکند و مانعی نتراشد.
سازوکار تولید سیاست در آموزش و پرورش ایران به شدت نحیف است و فاقد توانایی ایجاد یک سیاست دقیق و درست میباشد. در داخل خود این سند تحول هم انسجامی نیست، هماهنگی ندارد و یک موجودیت کامل را تشکیل نمیدهد.
در سند تحول شورای عالی انقلاب فرهنگی بیشترین دخالت را داشته و وزارت آموزش و پرورش و وزیر چندان اختیاری در تنظیم آن نداشتهاند. این سند فاقد استانداردهای لازم برای تدوین یک سند کاری میباشد. محدوده این سند صرفا در حد اهداف کلان و راهبردی میباشد.
سند وقتی میتواند اجرایی شود که فهم روشنی از فضا داشته باشد و راه حل مشخصی را هم ارائه دهد و هم در خودش انسجام داشته باشد و هم بتواند بین افراد انسجام ایجاد کند.
باید معماری درستی از سازمانها و وظایف افراد هم صورت بگیرد تا سند به درستی و دقت اجرا شود.
حاکمیت هنوز به درک واضح و روشنی از این ابر دستگاه، یعنی آموزش و پرورش نرسیده است و زمانی این اتفاق میافتد که مدیرانی که فهم روشنی از فضا دارد، این ابر دستگاه را کنترل و مدیریت کنند.
هیچگاه در هیچ دولتی آموزش و پرورش مسئله جدی نبوده. اگر تخم مرغ دچار بحران شود، هیئت دولت جلسه میگذارد تا مسئله حل شود اما هیچ وقت برای آموزش و پرورش شاهد چنین چیزی نبودهایم».
بلوغ نظام آموزش و پرورش مانع تحول نظام آموزش و پرورش کشور است
اردوان مجیدی به پیچیدگی نظام آموزش و پرورش ایران اشاره کرد و اظهار داشت: «مسئله آموزش در کشور ما از خود تربیت معلم تا دیگر عناصر، مسئلهای به شدت پیچیده شدهاست و همه وزرا هم با این پیچیدگی درگیر شدهاند. و چون درگیری با مسائل روزمره آموزش به وجود میآید، کسی به سمت مشکل اصلی نمیرود.
مسئله تحول نظام تعلیم و تربیت یک مسئله سازمانی نیست. نظام تعلیم و تربیت یک نظام نهادینه شده در بافت جامعه است. کمتر نظامی انقدر عمیق در بافت جامعه جا افتاده است. پس باید با نگاه نهادی به این مسئله نگاه کرد. باید جامعه را با این مسئله همراه کرد. بعضی حتی میگویند که اگر وزارت آموزش و پرورش هم نباشد، جامعه خودش این مسئله را پیش میبرد.
آموزش و پرورش ما به بلوغی رسیده و متاسفانه یکی از موانع تحول همین بلوغ است. بسیاری از کشورها، مدلهای جدید را اکتساب میکنند چون تاریخچهای ندارند و به همین دلیل مشکلی هم در اکتساب سیستم جدید آموزشی برایشان پیش نمیآید. اما در کشور ما سیستم دارد به روش خودش کار میکند و همه خود را استاد میدانند و فکر میکنند کار درست را انجام میدهند و همین باعث میشود نتوانیم مدل جدیدی را در سیستم قرار دهیم.
حاکمیت باید بفهمد با تمرکز روی کدام نقطه، موتور جامعه برای تحول در نهاد آموزش و پرورش روشن میشود. حاکمیت باید با دست گذاشتن روی چند مسئله ساده، خالق زنجیره تحولی در جامعه باشد. جامعه باید احساس کند بواسطه تحول، نیازش برطرف میشود و به همین واسطه پشت تحول میایستد. باید از فکر، خلاقیت و تلاش جامعه استفاده کرد برای حل مسائل آموزشی و پرورشی کشور».
تناقض در قانون گذاری مدیران مدارس را محدود کردهاست
مسعود بهرامی با اشاره به عدم فهم مشترک از سند تحول آموزش و پرورش گفت: «بدنه جامعه معلمین و مدرسه ما، نمیداند دقیقا چه کاری تحول است. سند تحول سنجه مشخصی ندارد، روش ارزیابی مشخصی ندارد. درک دقیق و مشخصی از سند تحول و اصل تحول بوجود نیامده است. از بس هم به اسم تحول اقداماتی صورت گرفته که اثر بخشی نداشته، این مفهوم لوس شده است و یک پس زدگی ذهنی نسبت به این مفهوم شکل گرفته است. فضای قانونی و آئیننامهای آموزش و پرورش ما که ناشی از مصوبات مجلس و وزارت خانه هست، تا حدود زیادی مدیر تحول خواه را متخلف معرفی میکند و او را محدود میکند.
ما مشکل الگو داریم. باید ۳۰۰ مدرسه را در کشور با نظر کارشناسان دانشگاه و متخصصان متحول کنیم و سپس برای دیگر مدارس کشور الگو بگیریم.
در آیین نامه مدیریت مدرسه، اختیارات زیادی به مدیر داده شده، اما در آیین نامه مالی مجددا همه این اختیارات گرفته شده.
حاکمیت هر وقت سیاستگذاری و نظارت را انجام داده، موفق بوده است. اما هر وقت اجرا را انجام داده، چندان نتایج خوبی نداشته است.
مدرسه به سه عنصر تقسیم میشود:
یکی کالبد است که متشکل از ظاهر مدرسه و امکانات آن است. دومی مسئله کتب درسی و محتوایی است که به دانشآموزان ارائه میشود. و نکته سوم، موضوع سرمایه انسانی است که متشکل از مدیر و معلم و معاون پرورشی است تا حتی کارمند اداری وزارت آموزش و پرورش.
مهمترین عنصری که میتواند در مدرسه تحول ایجاد کند، مدیر است. باید برای اجرای تحول با مدیر مواجه شویم. چه در حوزه تربیت او، چه حمایت مالی او، چه انتسابش و … . هرگاه مدیر خلاقتر و تحولطلبتری داشتیم، مدرسه متحولتری هم تحویل گرفته ایم. اگر جایی هم کاری انجام نشده و مدرسه پیشرفتی نداشته، آن هم به خاطر مدیرت است.
سند تحول محقق نمیشود، مگر با تمرکز بر مدیر مدرسه».
ساختارها و رویههای موجود مانع تحول هستند
مسعود بیات به معضل اصالت داشتن ساختار نسبت به برنامهها اشاره نمود و گفت: «ما در آموزش و پرورش به جای اصالت برنامهها، به اصالت ساختارها پرداختیم و این خود مانعی برای اجرای برنامهها شده است. رویههای سازمانی و ساختار سازمان مانع تحول لازم میشود. روند سازمانهای آموزشی ما به سمتی رفته که آنها را دچار تعارض منافع کرده. سازمانها به جای تمرکز روی مسائلشان، مثلا مسئله ریشه کن کردن بیسوادی، به گسترش سازمان و افزایش بودجه فکر میکنند. و این فرایند از جایی به بعد اصالت پیدا میکنند. ما برای کودکان استثنایی یک سازمان ایجاد کردیم، اما در مدارس ما خبری از برنامهای برای کودکان استثنایی نیست.
بسیاری از سازمانهای دیگر نیز در آموزش و پرورش هست که کارکردی ندارد. سازمانها بیشتر به حفظ وضعیت خود فکر میکنند تا انجام یک فرایند تحولی. این فرایند عریض و طویل سازمانی، خود مانع مشارکت نیست شده است و هیچ اختیاری هم به هیچ عنصری داده نمیشود.
ما با تکثر و تناقض سیاستگذاری و قانون گذاری مواجهیم. سیاستی برای مدارس تعیین میکنیم بعد که پیش میرویم شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبهای را تصویب میکند و عمل در راستای آن سیاستگذاری قبلی بیتاثیر میشود.
باید به نحوی برای این تحول برنامه ریزی کنیم که برای اقشار مردم، معلمین، دانشآموزان، خانوادهها و مدیران عایدیای وجود داشته باشد. ستاد استانی آموزش و پرورش بجای اینکه درگیر سیاستگذاری و نظارت باشد، درگیر اجراست. درگیر اینکه شیر مدارس را فراهم کند یا اینکه معلم تربیت و استخدام کند.
باید به سمت وضعیت مدرسه محوری پیش برویم. ما نیاز به یک سازمان واحد داریم که به طور هماهنگی تنظیم بودجه کند، نظارت کند و سیاستگذاری نماید».
سند تحول مبهم است، باید نقطه آغاز و پایان به طور واضح مشخص باشد
ابراهیم راستیان به موانع اجرای سند تحول اشاره کرد و چنین اظهار داشت که : «دو مانع جدی در مسیر تحقق سند تحول آموزش وجود داشت. اولین آن خود محتوا بود. این که مجموعهای از گزارههای خوب را کنار هم قرار بدهیم لزوما سند نساختهایم. در سند باید یک ریل گذاریای مشخص شود و تمام ارکان مربوطه در آن حرکت کنند. هیچ اولویتی در مورد گزارههای خوب آن ترسیم نشده است. در این سند مشخص نشده تا چه تاریخی قرار است به کجا برسیم. باید چند هدف که حس همراهی عمومی در نسبت با آن وجود داشته باشد، ترسیم و تدوین شود. حتی سیاستگذاران هم نسبت به این سند و متن ثقیل آن، ابهام دارند.
نکته بعدی این است که این سند گلوگاه ندارد. در سند باید مشخص شود که ما میخواهیم کجا باایستیم و از آنجا چه چیزهایی قرار است رقم بخورد. باید وضع موجود خود را بشناسیم و آینده را در نسبت با وضعیت موجود خود ترسیم کنیم.
ما باید محورهایی را به طور دقیق مشخص کنیم و روی آنها کار کنیم. باید بدانیم برای مثال در حوزه مدیریت مدرسه، باید دقیقا چه اتفاقی رقم بخورد که مدیر بتواند تحولی را ایجاد کند».
باید احساس تعلق در مجریان تحول نظام آموزش و پرورشی ایجاد کنیم
مدیر مرکز رشد دانشگاه امام صادق در حوزه آموزش در ادامه گفت: «آیا با صرف ابلاغ، سند محقق خواهد شد؟! مشخص است که جواب منفی میباشد. باید عناصر حوزه تعلیم و تربیت را در تصمیم سازی مشارکت داد. می بایست آنها را با سند مواجه کرد تا بتوانند سند را فهم کنند و از آن انتقاد کنند و نسبت به آن احساس تعلق پیدا کنند. باید جامعه بخواهد که این سند اجرا شود. می بایست سند تبدیل به گفتمان جامعه شود نه اینکه با زور و قانون و مصوبه سفت و سخت بخواهیم آن را اجرا کنیم.
آنچیزی که باید بفهمیم و به آن پایبند باشیم، توجه به عناصر خرد موجود در ساختار آموزش و پرورش است و باید آنها را در سیاستگذاری سهیم کنیم. باید تمام این بازیگران را در مسئله تعلیم و تربیت دخالت داد.
باید به مردمی سازی رو بیاوریم. مردمی سازی دین گریزی نیست، مردمی سازی نفی حاکمیت نیست، مردمی سازی برون سپاری نیست، مردمی سازی خصوصی سازی نیست، مردمی سازی ساختار گریزی هم نیست. ما باید به مردم و مسائل متنوعشان توجه کنیم. در هیچ لایهای از این سند، توجه چندانی به این تنوع و تکثر نشده است. باید تنوعها را درک کرد و بنا به این تنوع، برنامه را تنظیم کرد».