فردگرایی، خانوادهگرایی و یا جامعهگرایی در خطمشیگذاری خانواده بر گرفته از سه نگاه اصالت فرد، خانواده و یا جامعه در بحث از وجودشناسی آنان و دلالتهای هر یک در علوم اجتماعی است. طرح مباحث مربوط به اصالت فرد، خانواده و یا جامعه و دلالتگیری از آن در علوم اجتماعی فراتر از حوصله این یادداشت است و در این مجال، صرفاً مختصری از ثمرهی این بحث در خطمشیگذاری خانواده را طرح میکنیم.
فارغ از اینکه نگارنده محتوای موجود در ادبیات موضوع خطمشیگذاری خانواده با آگاهی از پیشفرضهای فردگرایانه، خانوادهگرایانه و یا جامعهگرایانه طرح بحث کرده باشند یا نه، آثار موجود در ادبیات موضوع خطمشیگذاری خانواده نوعاً دلالتهایی در فردگرایی، خانوادهگرایی و یا جامعهگرایی دارند. هر چقدر دلالت فردگرایی و یا جامعهگرایی در خطمشیگذاری خانواده بیشتر باشد، خانواده گرایی تضعیف میشود. در نتیجه وقتی در یک جامعه کمونیست یا در جامعه ای لیبرال به منظور تحقق جامعهگرایی و فردگرایی از خطمشی خانواده دم زده میشود، هدف غایی تضعیف خانواده گرایی است؛ چرا که هدف غایی در نظام خانواده گرا تشکیل خانوادههای مستحکم است که با فردگرایی و یا جامعهگرایی در تضاد است. لذا این تلقی که طرح بحث خطمشیگذاری خانواده در اندیشه فردگرا یا جامعه گرا به منظور حمایت از خانواده برای تحقق خانواده مستحکم است تلقی غلطی است. (معینی فر ۱۳۹۲)
هدف غایی خطمشیگذاری خانواده در نظام فردگرا، تحقق خانوادهای است که قید و بندها و تقیدات خانوادگی (که محدودکنندهی آزادی افراد است) در آن فدای آزادی غربی میشود تا فردگرایی مدرن تحقق یابد (معینی فر ۱۳۹۲، ۸۲۲). به عنوان مثال از آموزش دوران کودکی به عنوان یکی از خطمشیهای دولت آمریکا در خدمت خانوادههای جامعه یاد میشود، در حالی که خاستگاه آن یک هدف در خدمت فمینیسم لیبرال (که نگاه فردگرایانه دارد) است. فمینیستهای لیبرال که به دنبال تحقق آزادی فردی و فرصتهای برابر برای همه انسانها، فارغ از جنسیت و هر تفکیک دیگری هستند(حسین بشیریه، نظریههای فرهنگی فمینیسم)، قائل هستند که گرچه باروری که جبراً بر جنس مؤنث تحمیل شده است و هم چنین اینکه لزوماً کودک تا سن دو سالگی باید در دامن مادر باشد، یک نابرابری برای زنان نسبت به مردان جامعه ایجاد کرده است، اما با ایجاد ظرفیتهایی برای آموزش کودکان در سنین دو تا پنج سال، میتوان بار تریبت کودک را از دوش زنان برداشت تا آنان نیز بتوانند مانند همسرانشان از فرصتهای برابر در جامعه برخوردار باشند (True 2005, 49). این هدف به دلیل تضعیف یک کارکرد اصیل خانواده موجب تضعیف بنیان خانواده میشود (بستان ۱۳۹۲، ۲۱).
هم چنین در خطمشیگذاری خانواده نظام جامعهگرا هدف غایی فروپاشی خانواده است. جامعهگرایان معتقدند خانواده به دلیل اینکه بر اساس سرمایه و نفع شخصی بنا شده است باید از هم پاشیده شود تا اعضای خانواده در خدمت جامعهی بزرگ قرار گیرند. در مانیفست کمونیسم آمده است:
«خانواده بورژوائی امروزین بر چه بنیادی استوار است؟ بر بنیاد سرمایه و نفع خصوصی. خانواده به شکل کامل خود فقط برای بورژوازی وجود دارد، ولی مکمل آن فروپاشیدگی جبری بنیاد خانوادهی پرولترها و فحشاء عمومی است. خانوادهی بورژوائی با از میان رفتن این مکمل خود به طور طبیعی از میان میرود و هردوی آنها با زوال سرمایه زوال میپذیرند. شاید شما ما را سرزنش میکنید که چرا میخواهیم به استثمار والدین از کودکان پایان دهیم؟ ما به این تبهکاری معترفیم» (مارکس و انگلس ۱۳۸۵، ۴۲).
در مقابل دو شق فوق، خطمشیهای خانوادهی مبتنی بر خانواده گرایی، خانواده را اصیل میدانند و هدف غایی آنها تحقق یک الگوی خانواده مطلوب است. در این شق ملاحظات خانوادهگرایانه، فارغ از ملاحظات فردگرایانه و جامعهگرایانه یا در تناسب با فردگرایی و یا جامعهگرایی مد نظر قرار میگیرند. خطمشیهای ازدواج آگاهانه در جمهوری اسلامی ایران را میتوان مثالی از این مورد دانست.
آشنایی به دلالت های فردگرایانه، خانوادهگرایانه و جامعهگرایانه در خط مشی عمومی در جوامع مختلف میتواند چراغ راهی برای خطمشیگذاران و پژوهشگران این حوزه باشد تا در دام تقلیدهای کورکورانه از ادبیات بینالمللی در این حوزه نیفتند و در مورد سازگاری ارزشی این خط مشیها بیندیشند.