جنگ اسرائیل و حماس و احتمال تبدیل آن به یک منازعه گسترده منطقهای تاکنون تلاشهای سه رئیس جمهور آمریکا بر معطوف کردن منابع این کشور به سایر اولویتها و برداشتن تمرکز واشنگتن از خاورمیانه را ناکام گذاشته است.
سوزان ملونی در یادداشتی در نشریه فارن افرز نوشت: جنگ اسرائیل و حماس و احتمال تبدیل آن به یک منازعه گسترده منطقهای تاکنون تلاشهای سه رئیس جمهور آمریکا بر معطوف کردن منابع این کشور به سایر اولویتها و برداشتن تمرکز واشنگتن از خاورمیانه را ناکام گذاشته است.
در ادامه این مطلب آمده است: بلافاصله پس از حمله ۷ اکتبر، جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از اسرائیل، متحد مهم واشنگتن و جلوگیری از گسترش مخاصمات در منطقه حمایت کرد. اما تا زمان نگارش این یادداشت، این جنگ به یک بن بست جهنمی تبدیل شده است. الزامات امنیتی سبب شده تا جنگ حاضر از حمایت گستردهای در میان مردم اسرائیل برخوردار باشد، اما ماهها عملیات گسترده تل آویو در نوار غزه هنوز نتوانسته موجب نابودی حماس شود و تنها سبب بر جای ماندن دهها هزار تلافات غیرنظامی در میان غیرنظامیان فلسطینی و بروز فاجعه انسانی در نوار غزه شده است. در حالی که بحران در حال گسترش است، مداخله ایالات متحده در خاورمیانه نیز رو به افزایش است. در ماههای پس از ۷ اکتبر، واشنگتن کمکهایی را به مردم تحت محاصره غزه انجام داده، عملیات نظامی را برای حفاظت از کشتیرانی بین المللی به اجرا گذاشته، تلاش نموده تا گروه حزب الله لبنان را مهار کند، اقداماتی به اجرا گذاشته تا توانمندیهای دیگر گروههای شبه نظامی در کشورهای منطقه از عراق گرفته تا یمن را تضعیف نماید و ابتکارات دیپلماتیک بلندپروازانهای را برای تقویت عادی سازی روابط بین اسرائیل و عربستان به کار بسته است.
دخالت مجدد در امور خاورمیانه ریسکهایی را برای بایدن به همراه دارد، به ویژه در شرایطی که وی درگیر رقابتهای انتخاباتی در برابر رقیبش دونالد ترامپ است که از منتقدان سرسخت هزینههای انسانی و اقتصادی آمریکا در عراق و افغانستان به شمار میرود و از جمله همین انتقادات سبب شد تا در انتخابات سال ۲۰۱۶ وی بر هیلاری کلینتون پیروز شود. در نظرسنجی موسسه کوئینی پیاک که سه هفته پس از حمله ۷ اکتبر انجام گرفت، ۸۴ درصد شهروندان آمریکایی نسبت به کشیده شدن پای ایالات متحده به یک مداخله نظامی مستقیم در جنگ خاورمیانه ابراز نگرانی کرده و تنها یک پنجم پاسخ دهندگان به نظرسنجی ماه فوریه موسسه پیو با یک تلاش دیپلماتیک “عمده” از سوی آمریکا برای پایان دادن به جنگ اسرائیل و حماس موافق بودند. اما ریسکهای ناشی از ترس و بی عملی آمریکا بیشتر است. مشخصا یک بازیگر منطقهای از تعلل و عدم مداخله واشنگتن منتفع میشود و آن جمهوری اسلامی ایران است. در حقیقت باتلاق کنونی خاورمیانه فرصتی برای پیشبرد استراتژی ۴ دههای تهران و تضعیف یکی از قویترین دشمنانش یعنی اسرائیل فراهم میکند تا از این طریق ضمن تحقیر ایالات متحده نفوذ خود را در منطقه به نحو چشمگیری افزایش دهد.
هدف جمهوری اسلامی الهام بخشیدن به خیزشهای مذهبی مشابهی است که پس از انقلاب ۱۹۷۹ ایران رخ داد که از نظر بسیاری از ناظران ممکن است تلاشی ناکام به نظر برسد. در واقع عقل متعارف در واشنگتن و سایر نقاط جهان اغلب بر این عقیده بوده که ایران مهار و حتی منزوی شده است. اما این گزاره هرگز حقیقت نداشته است. ایران یک استراتژی حساب شده را برای تقویت نیروهای نیابتی ایجاد کرده و در عین حفظ امکان انکارپذیری اقداماتش، عملیات نفوذ در کشورهای همسایه اش را سامان داده است، طرحی که تاثیرگذاری آن با دامنه ویرانگر حمله حماس و حملات بعدی نیروهای نیابتی ایران در عراق، لبنان و یمن به اثبات رسیده است.
چشم انداز استراتژیک در خاورمیانه پس از حمله ۷ اکتبر، چشم اندازی است که تا حدود زیادی توسط ایران ایجاد شده و به نفع این کشور عمل میکند. تهران در وضعیت آشفته و پر آشوب فرصتهای بسیاری میبیند. سران ایران در حال بهره برداری از این شرایط هستند تا اسرائیل را تضعیف و از آن مشروعیت زدایی کنند، منافع آمریکا را تضعیف نماید و به نظمی منطقهای که در خدمت منافع خودشان است شکل ببخشند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران اکنون در جایگاهی بهتر از هر زمان دیگری برای تسلط بر خاورمیانه قرار دارد.
گسترش قابل توجه نفوذ ایران تاثیر مخربی بر اسرائیل، کل منطقه و اقتصاد جهانی خواهد داشت. برای ایجاد اختلال در روند تقویت نفوذ و قدرت ایران، بایدن باید به صورت فوری یک استراتژی روشن را برای حفاظت از شهروندان فلسطینی در برابر اقدامات اسرائیل اتخاذ و به اجرا بگذارد، جلوی استراتژی جنگ نیابتی تحلیل برنده ایران را بگیرد و تواناییهای همدستان تهران را تضعیف نماید. دستیابی به این اهداف نیازمند یک سری اقدامات دشوار از سوی واشنگتن است و این در حالی است که شهروندان آمریکایی از پذیرش هزینههای نظامی، اقتصادی و انسانی تعهدات کشورشان در خاورمیانه بر حذر هستند. اما هیچ قدرت جهانیای جز ایالات متحده از توانایی نظامی و دیپلماتیک لازم برای ناکام گذاشتن جاه طلبیهای ایران از طریق مهار تبعات ویرانبار بلند مدت درگیری اسرائیل و حماس برخوردار نیست.
برای مقابله با جاه طلبیهای ایران، دولت بایدن باید با اسرائیل و متحدان منطقهای اش جهت تضعیف توانمندی حماس برای انجام یک حمله شوکه کننده دیگر علیه اسرائیل و در عین حال تضمین دسترسیهای بشردوستانه شهروندان فلسطینی و طراحی نقشه راهی برای آینده پس از جنگ که تضمین کننده صلح و ثبات برای هر دو سوی این منازعه باشد همکاری نماید. تا اواخر مارس ۲۰۲۴، واشنگتن همچنان در تلاش برای دستیابی به توافقی بوده که حزب الله را ملزم به خروج نیروهای زبده اش از مرز لبنان و اسرائیل کند و بازگشت هزاران شهروند اسرائیلی که خانه هایشان از زمان حمله ۷ اکتبر تحت بمباران حزب الله قرار داشته را تسهیل نماید. دستیابی به چنین توافقی برای جلوگیری از بروز یک جنگ گستردهتر حیاتی است. واشنگن باید برای دستیابی به آن تمام تلاش خود را انجام دهد و از منافع تمام طرفها به عنوان اهرم فشار جهت جلوگیری از افزایش تنش استفاده نماید. در سال ۲۰۲۲، ایالات متحده مذاکرات موفقی برای انعقاد یک توافق ترسیم مرز دریایی بین اسرائیل و لبنان به انجام رساند که در بردارنده مجوز اکتشاف گاز بود. این دستاورد نشان میدهد که هنوز فرصتهای دیگری برای دستیابی به مصالحههای عملگرایانه وجود دارد.
چند وجهی شدن چالش برای واشنگتن واقعیتی است که ایران به مدد توسعه برنامه هستهای خود از زمان خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ به آن سرعت بخشیده است. مقامهای آمریکایی باید یک حس واقع گرایی را در خود پرورش دهند. احتمالا زمان بازی استراتژیک بزرگ برای به هم رساندن عربستان و اسرائیل هنوز فرا نرسیده است. عادی سازی روابط این کشور یک راه جذاب برای تقویت صلح و ثبات در منطقه و مقابله با نفوذ ایران در بلندمدت به شمار میرود، اما محقق ساختن آن نیازمند یک چهارچوب بندی پیچیده سیاسی است که هنوز به طور کامل طراحی نشده و بخش عمده آن هنوز برپا نشده است. دستیابی به این هدف نیازمند استراتژیهای کوتاه مدت و میان مدت موثرتری است تا موضوع حکمرانی و امنیت در غزه را حل کند، راه را برای انتقال رهبری هم در سرزمینهای فلسطینی و هم در اسرائیل باز کند، و فشارهایی را که طیف مختلفی از بازیگران برای گسترش جنگ در خاورمیانه وارد میکنند مهار نماید. این اقدامات باید در سال آینده جزء اولویتهای واشنگتن قرار بگیرد.
به یک مفهوم، ایران در حال حاضر دارای یک مزیت پیش فرض بر ایالات متحده است، زیرا نیازی نمیبیند که در کوتاه مدت به هدف مهمی دست پیدا کند. صرف شرایط فعلی منطقه خود برای ایران یک پیروزی است. در عوض، انتظار از آمریکا برای دستیابی به یک موفقیت بالاست. اما چه دوست داشته باشیم و چه نه، ایالات متحده به رغم سابقه نه چندان درخشانش طی چند دهه گذشته، همچنان یک بازیگر ضروری و اجتناب ناپذیر در خاورمیانه به شمار میرود. ایستادن در کنار متحدانش و تضمین دسترسی به نفت که همچنان یک عنصر حیاتی برای اقتصاد جهانی به شمار میرود، در کنار برقراری یک توازن ظریف حمایتی و خویشتن دارانه نیازمند تعهد است. چند رئیس جمهور آمریکا امیدوار بودند که حضور این کشور در خاورمیانه را با هزینهای پایین کاهش دهند. به طور نمونه بایدن قصد داشت از این طریق تمرکز خود را معطوف چالش چین و تهدید رو به گسترش روسیه نماید. اما حماس و ایران مجددا پای ایالات متحده را به منطقه کشانده اند.