چرا سیاست تحریمی غرب به نقطه پایان خود رسیده است؟

در شرایطی که در دهه ۱۹۶۰ میلادی تنها علیه ۲۰ کنشگر بین المللی وضع تحریم شده بود(از سوی غرب)، این میزان اکنون به بیش از ۱۷۰ مورد رسیده است. موضوعی که نشان می دهد اساسا استفاده از ابزار تحریم در محیط بین المللی در ایجاد بازدارندگی مطلوب، به ویژه به نفع قدرت های غربی، شکست خورده است.

قدرت های غربی سال هاست که از اهرم تحریم علیه دولت ها و ملت هایی که راه و مسیری متفاوت از آنچه مطلوب آن ها است را برگزیده اند، استفاده می کنند. رویکردی که به طور خاص پس از پایان جنگ جهانی دوم و بنیان‌گذاشتن پایه های نظم جدید جهانی که قدرت های غربی بازیگران اصلی آن بودند، ابعاد و جلوه های تازه و جدیدتری را به خود گرفت.

در این راستا، قدرت های غربی سازوکارهای حکمرانی سیاسی و اقتصادی بین المللی را به شیوه ای که مطلوب خودشان باشد ایجاد کردند و هر بازیگر و کنشگر بین المللی را که در نقطه مقابل منافع آن ها دست به کنشگری و اقدام زده و می زند را هدفِ مجازات قرار می دهند. مجازات هایی که هم به صورت مستقیم و هم غیرمستقیم(به واسطه نهادهای بین المللی و محروم سازی کشورها از برخی امتیازات)، اعمال می شوند.

در این رابطه، یکی از اهرم های رایج در دستان قدرت های غربی و به ویژه دولت آمریکا در برخورد با جریان های منتقد و مخالف با خود، ابزار تحریم بوده است. به عنوان مثال، ایران پسی از پیروزی انقلاب اسلامی تنها به جرم اینکه راه و مسیر مستقلی را در پیش گرفت، هدفِ صدها تحریم آمریکا قرار گرفت. پس از جنگ اوکراین نیز شاهد بودیم که قدرت های غربی سیلی از تحریم ها را علیه روسیه وضع کردند.

به طور کلی، جهان غرب علیه هر کنشگری که برخلاف میل آن رفتار کرده و می کند، تحریم های گسترده ای را وضع کرده و همچنان نیز می کند. با این همه، ابزار تحریم برای جهان غرب دیگر از کارایی گذشته خود برخوردار نیست.

اولا، باید توجه داشته باشیم که هدفِ اصلی استفاده از ابزار تحریم در عرصه بین المللی، ایجاد بازدارندگی علیه دیگر کشورها و بازیگرانی است که سعی در انجام کنش ها و اقدامات خاصی دارند. اقداماتی که در نقطه مقابل منافع قدرت های غربی است. با این حال، در شرایطی که در دهه 1960 میلادی تنها علیه 20 کنشگر بین‌المللی وضع تحریم شده بود(از سوی غرب)، این میزان اکنون به بیش از 170 مورد رسیده است. از این رو، اساسا اهرم تحریم نتوانسته بازدارندگی مطلوبِ قدرت های غربی را ایجاد کند و گرنه شمار بازیگرانِ تحریم‌شده نباید افزایش می یافت بلکه برعکس باید شاهد کاهش می بود. البته که استفاده از ابزار تحریم علیه قدرت هایی نظیر ایران و روسیه نیز موجب تضعیف نظام های سیاسی و دولت های این کشورها نشده است. بلکه صرفا آسیب های ناعادلانه ای را به زندگی مردم عادی وارد کرده است. موضوعی که دیدگاهی منفی را نسبت به غرب و قدرت های غربی در این دسته از کشورها ایجاد کرده است.

دوم اینکه باید توجه داشته باشیم که نفوذ جهانی غرب در شرایط کنونی تا حد زیادی رو به افول است. آمریکا و دیگر قدرت های غربی دیگر از نفوذ و قدرت سنتی خود در بخش های مختلف جهان برخوردار نیستند.

اکنون قاره آفریقا و منطقه خاورمیانه، به نحوی عینی شاهد افول هژمونی غرب هستند و می بینیم که نفوذ قدرت‌های غربی و موقعیتشان هم از منظر افکار عمومی و هم دولت ها، در حال تضعیف است و شمار بیشتری از بازیگران بین المللی، دیگر همچون سابق، آمریکا و مجموعه قدرت های غربی را به مثابه بازیگرانی تعییین کننده در قالب معادلات بین المللی ارزیابی نمی کنند.

حال در این فضا، کاملا طبیعی است که اهرم های در دسترس این دسته از بازیگران نیز به شدت تضعیف شود و دیگر از کارایی برخوردار نباشد. از این رو، بیراه نیست اگر بگوییم روز به روز سیاست تحریمی غرب در قبال دیگر بخش های جهان، به نقطه پایان و بن‌بستِ خود نزدیکتر می شود.

 

سعیده اسکندری

دیدگاهتان را بنویسید