شکست ایالات متحده در مدت زمانی پنج دههای در زمینه تامین صلح پایدار در منطقه عمدتا به دلیل خودداری ورزیدن آن کشور در اولویت دادن به مسئله تشکیل کشور فلسطین بر امنیت اسرائیل بوده است. تا زمانی که این رویکرد تغییر نکند منازعه در منطقه ادامه خواهد یافت.
سفیر سابق ایتالیا در عراق تا سال ۲۰۱۷ میلادی. این دیپلمات سابق ایتالیایی، ماموریتهایی را در سومالی، استرالیا و سازمان ملل متحد عهده دار بوده است. این دیپلمات ایتالیایی در فاصله سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۱ میلادی در دستگاه سیاست خارجی سه نخست وزیر ایتالیا خدمت کرده است. او در سالهای اخیر نماینده ویژه دولت ایتالیا برای هماهنگی روند صلح خاورمیانه برای سوریه بوده است.
دیر یا زود همه درگیریها به پایان میرسند، اما اغلب علل ریشهای آنها حل نشده باقی میماند. به نظر میرسد که این امر در مورد مناقشه اسرائیل و فلسطین به شدت صدق میکند. در هفتهها یا ماههای آینده امریکا به عنوان کشوری که خود را به عنوان تنها کشوری که قادر به دستیابی به صلحی معتبر، عادلانه و بادوام بین اسرائیل و فلسطین معرفی کرده یک بار دیگر برای تحقق آن تلاش خواهد کرد.
اولویت اول غزه خواهد بود، اما چالش واقعی رسیدگی به عللی است که تازهترین قتل عام را در نوار غزه به وجود آورده است. به عبارت دیگر، وضعیت اسفبار فلسطینیان نیازمند یک دیدگاه سیاسی واقعی است. ارزش ندارد که یک بار دیگر دلایل قانع کننده متعددی را که ایالات متحده را برای برعهده گیری چنین نقشی ناسازگار میسازد مرور نماییم. باید اشاره کرد که قدرت آمریکا رو به زوال است و پکس امریکانا در خاورمیانه در حال فروپاشی است صرفنظر از این که واشنگتن چه تعداد ناو هواپیمابر و گروههای جنگ دریایی را در دریاهای اطراف منطقه مستقر کرده است.
به سختی لازم به ذکر است که مذاکرات برای خروج آمریکا از عراق به تازگی اعلام شده است. هم چنین لازم به یادآوری است آخرین باری که یک دولت در ایالات متحده در متقاعد کردن اسرائیل به انجام کاری مرتبط با صلح موثر بود به سال ۱۹۹۱ میلادی باز میگردد زمانی که دولت بوش پدر اسرائیل را مجبور کرد در کنفرانس صلح مادرید شرکت کند. از آن زمان به این سو همه دولتهای ایالات متحده این شانس را داشتند که ادعاهای خود را با نتایج ملموس مطابقت دهند و تقریبا همه آنان متحمل شکست شدند.
بیل کلینتون در سال ۱۹۹۴ به تضمین پیمان صلح بین اسرائیل و اردن کمک کرد، اما در کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰ میلادی متحمل شکست شد. جورج دابلیو بوش در سال ۲۰۰۸ میلادی در آناپولیس شکست را تجربه کرد و باراک اوباما رئیس جمهور اسبق امریکا در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ میلادی متحمل شکست شد. دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا با اقدامات خود چشم انداز صلح را از طریق توافق ابراهیم در سال ۲۰۲۰ میلادی بدتر ساخت.
هیچ درسی آموخته نشد
اکنون نوبت بایدن است که خود را در معرض قضاوت تاریخ قرار دهد. از آن چه اخیرا به مطبوعات درز کرده چشم انداز تشویق کننده در افق دیده نمیشود. برت مک گورک مرد فعلی کاخ سفید برای امور منطقه مدافع اصلی فشار برای توافق اسرائیل و عربستان حتی پیش از هر تلاشی برای حل مسئله فلسطین است.
گفته میشود که او معتقد است “اگر مقامهای آمریکایی، اسرائیلی، فلسطینی و سعودی تلاشهای دیپلماتیک فوری را آغاز کنند که برقراری روابط اسرائیل و عربستان را در اولویت قرار دهد میتوان به ثبات در منطقه ویران شده فلسطین دست یافت”. قرار است این امر در یک جدول زمانی ۹۰ روزه پس از پایان جنگ فعال در غزه رخ دهد.
اگر این استراتژی باشد واضح است که مک گورک و دولت بایدن از رخداد ۷ اکتبر درس عبرت نگرفته اند. اکنون این باور قابل قبول وجود دارد که یکی از دلایل وقوع حمله حماس به رویکرد اتخاذ شده توسط دولت ترامپ و توافق ابراهیم باز میگردد. آنان از طریق توافق ابراهیم اصطلاحا فلسطینیان را زیر اتوبوس انداختند آنان را نادیده گرفتند و به حاشیه راندند تا عادی سازی رابط اسرائیل با دیگر دولتهای عربی را در اولویت قرار دهند. در همین حال، اسرائیل در دوره پیش از رخداد ۷ اکتبر سیاستهای سخت گیرانهای را در کرانه باختری اتخاذ کرده بود که عملا شهرک نشینان افراطی را تحرک میکرد تا فلسطینیان را به صورت روزانه مورد آزار و اذیت قرار دهند.
دولت اسرائیل از شهرک نشینان اسرائیلی و اقدامات شان محافظت میکرد و تمام این موارد عمدتا از سوی رسانههای جریان اصلی در غرب نادیده گرفته میشدند. به طور خلاصه، طرح واشنگتن برای حل بحران کنونی تقریبا شبیه به توافقنامه صلح کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ است یعنی آن که “بیایید صلح بین اسرائیل و مصر برقرار کنیم و بعدا با مسئله فلسطین برخورد خواهیم کرد” با این تفاوت که این بار در این طرح عربستان سعودی حضور خواهد داشت و نه مصر.
دکترین نخست امنیت
این رویکرد در آن زمان اشتباه بود و امروز نیز اشتباه خواهد بود، زیرا انگیزه اصلی آن حفظ منافع خاص اسرائیل در کنترل سرزمینهای اشغالی فلسطین است. این دکترین به عنوان “دکترین نخست امنیت” شناخته میشود، زیرا بر اساس تعریف اسرائیل از نیازهای امنیتی اش بنا شده است. این دکترین بر مبنای این ایده است که اگر نیازهای امنیتی اسرائیل تامین شود امکان پذیرش راه حل دو دولت از سوی اسرائیل فراهم خواهد شد. این در حالیست که این تصور همواره یک افسانه بوده و سه دهه رفتار اخیر اسرائیل آن را تایید میکند.
ایالات متحده و اروپا این عقیده را دارند که اسرائیل بنا به ضرورت خود متعهد به حفظ اکثریت یهودی در داخل اسرائیل است و با گذشت زمان با توجه به افزایش جمعیت فلسطینیان مجبور میشود یک کشور فلسطینی را برای حفظ موجودیت خود بپذیرد.
این در حالیست که در طول سالیان گذشته رهبران اسرائیل خود را متقاعد کرده اند که زمان به نفع آنان است و میتوان مسئله فلسطین را مدیریت کرد. اسرائیل در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی درخواست کرد که توسط فلسطینیان به رسمیت شناخته شود و در سال ۱۹۹۳ میلادی چنین شد. سپس اسرائیل در اواخر دهه ۲۰۰۰ میلادی درخواست کرد که چنین برسمیت شناختنی باید به عنوان یک کشور یهودی باشد. اکنون اسرائیل میگوید توجه به تهدید متوجه از جانب حماس باید پیش از هرگونه راه حل دو کشوری مدنظر قرار گیرد. هیچ رهبر اسرائیلیای در چنین بازیای به اندازه بنیامین نتانیاهو که عملا در ۱۵ سال گذشته قدرت را در اسرائیل در دست داشته از خود برتری نشان نداده بود. شواهد تاریخی قانع کننده نشان میدهند که انکار مستمر و وحشیانه حقوق فلسطینیان از طریق اشغال منبع اصلی ناامنی اسرائیل بوده و رویدادهای ۷ اکتبر موید این موضوع است.
جو بایدن رئیس جمهور امریکا از زمان سوگند یاد کردن در ژانویه ۲۰۲۱ میلادی بسیاری از تصمیمات سیاست خارجی بحث برانگیز اتخاذ شده توسط سلف خود را رد کرد، اما او قاطعانه توافق ابراهیم را به عنوان پیش شرطی برای عادی سازی رابطه میان اسرائیل و عربستان سعودی حفظ کرده است. مک گورک در سه سال گذشته بی وقفه این هدف را دنبال کرده است. هر گونه تلاش برای محافظت از فلسطینیها در برابر اقدامات سخت گیرانه فزاینده توسط دولت اسرائیل کنار گذاشته شد. تمام چهرههای رده بالای تشکیلات نظامی و امنیتی اسرائیل میدانستند که وضعیت به نقطه جوش رسیده است، اما سیاستمداران در تل آویو و واشنگتن به شکلی نابخوشدنی کر و کور باقی ماندند و به هشدارها توجه نکردند.
هیچ دلیل قانع کنندهای از سوی دولت بایدن ارائه نشده که توضیح دهد چرا عادی سازی بین اسرائیل و سایر کشورهای عربی باید مقدم بر به رسمیت شناختن حقوق فلسطینیها میباشد به جز “دکترین نخست امنیت” که بایدن سرسختانه بر روی آن پافشاری میکند. به گفته مقامهای کاخ سفید طرح مک گورک از انگیزه کمک برای بازسازی عربستان سعودی و احتمالا سایر کشورهای ثروتمند خلیج فارس مانند قطر و امارات متحده عربی برای تحت فشار قرار دادن فلسطینیان و اسرائیلیها استفاده خواهد کرد.
در چنین چشم اندازی رهبران فلسطینی با تشکیل دولت جدید برای غزه و کرانه باختری اشغالی موافقت خواهند کرد و انتقادات خود از اسرائیل را کاهش میدهند در حالی که اسرائیل نفوذ محدودی را در غزه میپذیرد. در چنین طرحی چشم انداز سیاسی پیش بینی نمیشود. این یک راه حل معمول، موقت و نیمه راه حل است که در سه دهه گذشته به چیزی جز تولید خشم و خشونت فزاینده منجر نشده است. زمان آن فرا رسیده که بازیگران اصلی درک کنند که صلح میان اسرائیل و فلسطین نمیتواند با رویکرد گام به گام حاصل شود، زیرا این روشها فرصتهایی را برای خرابکاران فراهم میکند تا روند را از مسیر خارج سازند. صلح نیاز به رخدادی بزرگ دارد. پیش شرط برقراری صلح تشکیل یک کشور فلسطینی براساس معیارهای بین المللی است. تنها در آن صورت خواهد بود که پس از ایجاد فضایی مثبت با تأمین عدالت برای فلسطینیان امکان مقابله با سایر بحرانها فراهم شود.
این تنها سکانسی است که ممکن است کار کند. در این چارچوب نخست امنیت اسرائیل مطرح نیست بلکه در وهله نخست تشکیل دولت فلسطینی در اولویت قرار میگیرد. منطق آمریکا و اسرائیل اکنون اتحاد شرکای آمریکایی در منطقه را در اولویت قرار داده که در بدبینی عمیقی نسبت به ایران شریک هستند. اسرائیل با استفاده از این منطق برای به تاخیر انداختن بیشتر حل مسئله فلسطین استفاده میکند و همزمان یک نکته مهم نادیده گرفته میشود: دشمنی ایران با ایالات متحده و اسرائیل عمدتا به دلیل سیاست هماهنگ هر دو کشور در هدف قرار دادن اقتصاد این کشور و انکار عمدی حقوق مردم فلسطین است.
منطق شکست خورده
مفهوم اصلی توافق ابراهیم در مورد فلسطینیان همیشه این بوده است که رضایت آنان را میتوان با ارائه یک زندگی اقتصادی بهتر تضمین کرد، اما همواره در قفسهایی که آنان در آن محبوس بوده اند یعنی در کرانه باختری و نوار غزه. این ایده کار نکرد و نتوانست کار کند. در عوض، مک گورک ظاهرا معتقد است که تلاش بزرگ برای بازسازی غزه باعث میشود دربار سعودی تمایل بیش تری به امضای توافق با اسرائیل داشته باشد و هم چنین باعث میشود فلسطینیان تمایل کمتری به اعتراض و مخالفت با چنین اقدامی داشته باشند.
استقامت ایالات متحده در به کارگیری چنین منطق ناموفقی را میتوان تکرار جنون نامید تکرار یک اشتباه که فرد اشتباه کننده هر بار انتظار نتیجهای متفاوت را دارد. هم چنین، نتیجه نظرسنجی تازهای از افکار عمومی عربستان سعودی سعودی که توسط انستیتو واشنگتن انجام شد نشان داد که ۹۶ درصد از افکار عمومی آن کشور معتقدند که کشورهای عربی باید هر گونه روابط خود را با اسرائیل به دلیل رفتارش در غزه قطع کنند.
نکته دیگر آن که امریکا قصد دارد تشکیلات خودگردان فلسطین حوزه قدرت خود را تا غزه نیز گسترش دهد. به نظر میرسد امریکا بار دیگر در حال خودفریبی است. بسیار بعید است که فلسطینیان در غزه و هم در کرانه باختری راه حلی از بالا به پایین را در رابطه با رهبری خود بپذیرند به ویژه اگر این راه حل از جانب کسانی باشد که مسیر کشتار در غزه را تسهیل کرده اند و با استفاده از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد از عاملان کشتار محافظت میکنند.
دیوان بین المللی دادگستری به تازگی دستورات موقت خود را صادر کرده که شایستگی پرونده نسل کشی ارائه شده توسط آفریقای جنوبی را برسمیت میشناسد. در نتیجه، دیوان بین المللی دادگستری از اسرائیل خواسته تا مجموعهای از اقدامات را اتخاذ کند که در مجموع با درخواست آتش بس در غزه برابری میکند. این اولین شکاف در دیوار مصونیت و محافظت از اسرائیل است که توسط ایالات متحده ایجاد شده بود. آیا تل آویو و واشنگتن بالاخره از تاریخ درس خواهند گرفت و رویکردشان را تغییر خواهند داد؟