چین میتواند از مزایای ثبات و خطوط دریایی آزاد بدون پرداخت هزینه برای آن بهرهمند شود. زمانی که بحرانی در منطقهای دور که نیاز به مداخله ایالات متحده دارد فوران میکند انحراف منابع و توجه آن یک منفعت خالص برای چین است. در واقع، دورهای که در آن موازنه نسبی قوا به سرعت به نفع چین تغییر کرد در فاصله سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ میلادی بود دههای که طی آن ایالات متحده در خاورمیانه و افغانستان گرفتار شده بود.
دانشمند علوم سیاسی چینی – آمریکایی و کارشناس در حوزه حاکمیت در چین، روابط ایالات متحده و آسیای شرقی و هم چنین دموکراسی سازی در کشورهای در حال توسعه است. او عضو ارشد غیر مقیم برنامه آسیا در بنیاد مارشال آلمان در ایالات متحده است. او پیشتر یکی از همکاران ارشد برنامه آسیا در بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی بود. از پئی مقالات و تحلیلهای زیادی در نشریات و روزنامه هایی، چون نیویورک تایمز، فارین پالسی و فارین افرز منتشر شده است. مجله “پروسپکت” در سال ۲۰۰۸ میلادی از او به عنوان یکی از صد روشنفکر برتر عمومی عصر حاضر نام برده بود. از کتابهای او میتوان به ” از اصلاحات تا انقلاب: نابودی کمونیسم در چین و اتحاد جماهیر شوروی” (انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۴)، “گذار به دام چین: محدودیتهای توسعه به شیوه خودکامه” (انتشارات دانشگاه هاروارد، ۲۰۰۶) و “سرمایه داری دوستی چین: پویایی زوال رژیم” (انتشارات دانشگاه هاروارد، ۲۰۱۶) اشاره کرد.
در حالی که ایالات متحده حملات خود را علیه انصارالله در یمن افزایش میدهد به نظر میرسد که جان نیروهای نظامی خود را به خطر میاندازد و مهمات گران قیمت را برای کمک به بزرگترین رقیب ژئوپولیتیکی خود یعنی چین خرج میکند.
ایالات متحده میگوید برای محافظت از کشتیرانی بین المللی و باز نگه داشتن خطوط دریایی اقدام میکند و اینها اهدافی ارزشمند محسوب میشوند. با این وجود، چین که ۶۰ درصد صادرات خود را از طریق دریای سرخ به اروپا ارسال میکند اگر نیروهای آمریکایی و بریتانیایی بتوانند حملات انصارالله را دفع کنند ناگزیر یکی از بزرگترین ذینفعان خواهد بود.
در همین حال، نیروی دریایی چین حتی یک کشتی جنگی را به منطقه اعزام نکرده این در حالیست که آن کشور یک گروه عملیاتی برایماموریت ضد دزدان دریایی در خلیج عدن در فاصلهای نه چندان دورتر از دریای سرخ را مستقر کرده و در اختیار دارد. آیا این دلیلی بر حماقت عمو سام است؟ یا این صرفا تازهترین تصویر از ماهیت نامتقارن رقابت ایالات متحده و چین است.
به نظر اکثر ناظران ایالات متحده و چین رقبای نزدیک به همتا هستند. در واقع، رقابت بین آنان با دو عدم تقارن تعریف میشود که مسیر آن را مشخص میکند و نتیجه نهایی را تعیین خواهد کرد.
اولین عدم تقارن آشکار است: ایالات متحده نسبت به چین در اکثر حوزههای قدرت، به ویژه قابلیتهای نظامی، فناوری و اتحادها برتری دارد. در حالی که این نابرابری به نفع ایالات متحده است و چین را وادار میکند تا با نهایت احتیاط در پاسخ به فشار ایالات متحده عمل کند با عدم تقارن دیگر که کمتر مشهود است یعنی عدم تقارن تعهدات جبران میشود.
ایالات متحده به عنوان ابرقدرت جهانی بار امنیتی بزرگتری را بر دوش دارد و باید منابع گستردهای را برای تحقق آن اختصاص دهد. در مقابل، چین یک ابرقدرت منطقهای است که تمرکز امنیتی آن بر روی شرق آسیا میباشد. برخلاف ایالات متحده که بیش از ۱۷۰۰۰۰ سرباز را در حدود ۷۵۰ پایگاه نظامی در حداقل ۸۰ کشور در سراسر جهان مستقر میکند چین یک پایگاه کوچک در جیبوتی دارد که در سال ۲۰۱۷ برای پشتیبانی از عملیات ضد دزدی دریایی در خلیج عدن تاسیس شد.
این عدم تقارن دوم به طور مشخص به نفع چین عمل میکند. تعهدات امنیتی جهانی آمریکا به طور مداوم واشنگتن را مجبور میکند که توجه و منابع خود را به سمت بحرانهایی که دور از همسایگی چین رخ میدهد منحرف کند. ایالات متحده که از جنگهای پرهزینه خود در عراق و افغانستان هشیار شده و متعهد شده است که تمرکز استراتژیک خود را بر چین حفظ کند. با این وجود، گفتن این کار آسانتر از انجام دادن آن است.
ایالات متحده متحدان و دوستان زیادی در خارج از شرق آسیا دارد که امنیت آنان بدون حمایت یا مداخله ایالات متحده به خطر خواهد افتاد علیرغم ردپای اقتصادی در سراسر جهان چین خود را در وهله نخست به عنوان ابرقدرت شرق آسیا میبیند و بنابراین در برابر پذیرش تعهدات امنیتی خارج از حیاط خلوت خود مقاومت میکند.
هنگامی که رهبران برجسته غربی در اواسط دهه ۲۰۰۰ میلادی سعی کردند چین را وادار کنند تا بیشتر مانند یک سهام دار مسئول عمل کند و بیشتر به کالاهای عمومی جهانی کمک نماید رهبران چین به سختی تحت تاثیر قرار گرفتند. پکن دلایل خودخواهانه، اما منطقی برای نادیده گرفتن چنین درخواستهایی دارد. با وجود تعهدات امنیتی جهانی ایالات متحده، چین میتواند از مزایای ثبات و خطوط دریایی آزاد بدون پرداخت هزینه برای آن بهرهمند شود. زمانی که بحرانی در منطقهای دور که نیاز به مداخله ایالات متحده دارد فوران میکند انحراف منابع و توجه آن کشور یک منفعت خالص برای چین است.
در واقع، دورهای که در آن موازنه نسبی قوا به سرعت به نفع چین تغییر کرد فاصله سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ بود دههای که طی آن ایالات متحده در خاورمیانه و افغانستان گرفتار شده بود. در سال ۲۰۰۰ میلادی تولید ناخالص داخلی چین بر حسب دلار تنها ۱۲ درصد اندازه تولید ناخالص داخلی آمریکا بود. تا سال ۲۰۱۰ میلادی این میزان به ۴۰ درصد رسید.
رقابت نامتقارن چالشی است که ایالات متحده در طول جنگ سرد با آن روبرو نبود. اتحاد جماهیر شوروی علیرغم قدرت پایین تری که داشت در تعهدات امنیتی در سطح جهانی با ایالات متحده رقابت کرد اشتباهی که چین از آن درس گرفته است. حملات انصارالله بر یک واقعیت تلخ برای ایالات متحده تاکید میکند. برای رژیمهای از دید امریکا یاغی یا بازیگران غیردولتی هزینه نسبتا کمی در ایجاد یک بحران وجود دارد. ایالات متحده که به نقش خود به عنوان تامین کننده امنیت جهانی تاکید دارد باید مداخله نظامی کند حتی اگر این اقدام باعث افزایش خطر برهم خوردن توازن قوا به نفع چین شود.
اگر امریکا هیچ کاری انجام ندهد اعتماد متحدان اش به آن کشور از بین خواهد رفت و جایگاه بین المللیاش خدشه دار خواهد شد. در مقابل، چین توانسته با قائل شدن جایگاهی برای خود به عنوان یک کشور در حال توسعه و استفاده از نارضایتیهای تاریخی جنوب جهانی علیه غرب از بسیاری از مسئولیتها خلاص شود.