بر اساس آخرین آمارها، سیل در لیبی موجب کشته شدن بیش از 20 هزار نفر والبته مفقود شدن 10 هزار تنِ دیگر شده است. برخی شهرهای لیبی نظیر “درنه” نیز به کل ویران شده اند و همچنان تلاش های گروه های امدادی جهت نجات جان شهروندان سیل زده این کشور ادامه دارد. در این میان، برخی جریان های رسانه ای، سعی داشته اند تا اصلی ترین دلیل وقوع سیل در لیبی را به بحران تغیرات اقلیمی که یک بحران جهانی است نسبت دهند. بحرانی که یکی از ویژگی های قابل توجه آن که البته تاکنون در اقصی نقاط جهان نیز قابل مشاهده بوده، طولانی شدن فاصله دوره های بارندگی و ریزش نزولات جوی از یکدیگر و البته شدیدتر شدنِ آن ها بوده است.
با این حال، واقعیات میدانی گویای ابعاد و زوایای پنهان دیگری نیز هستند که توجه به آن ها کاملا ضروری به نظر می رسد. در این زمینه، به طور خاص می توان به نقش منفی و یرانگر کشورهای غربی در تسهیل و تشدید روند بحران های طبیعی در کشور لیبی اشاره کرد. معادله ای که از 2 منظر قابل تحلیل است.
یک: کشورهای غربی و نابودسازی سازوکارهای حکمرانی در لیبی
جهان غرب و به طور خاص آمریکا و اروپا، در دهه 2010 میلادی با محوریت سازمان ناتو، حمله ای گسترده را به لیبی انجام داده و نظام سیاسی این کشور به ریاست معمر قذافی را سرنگون کردند. استدلال اصلی این دسته از کنشگران این بود که لیبی بایستی میزبان یک نظام سیاسی دموکراتیک(با الگوهای غربی) باشد و مردم این کشور نیز در به اصطلاح آزادی زندگی کنند. با این حال، از زمان سقوط دولت سابق لیبی، این کشور در دریایی از هرج و مرج و آشوب گرفتار شده است.
در این راستا، در سال های اخیر شاهد بوده ایم که از یک سو، نیروهای تحت رهبری ژنرال خلیفه حفتر، کنترل شرق لیبی و شهر راهبردی بنغازی را به دست گرفته اند و طیفی دیگر نیز دولت وفاق ملی لیبی را در طرابلس پایتخت لیبی تشکیل داده اند. در این فضا، کنشگران مختلف بین المللی هر کدام یکی از دو دولت مذکور را به عنوان نماینده رسمی دولت لیبی در عرصه بین المللی به رسمیت می شناسند.
*نشریه “تایم” در گزارشی، نابودی زیرساخت های لیبی در نتیجه چندین سال حمله خارجی و جنگ و تنشهای داخلی در این کشور را عامل اصلی تسهیل وقوع فاجعه سیلاب مرگبار اخیر در این کشور ارزیابی کرده است.
در این چهارچوب، رهاورد ابتدایی حمله قدرت های غربی به لیبی، چند تکه شدن این کشور بوده است. با این حال، این بحران در دلِ خود، سبب شده تا سازوکارهای حکمرانی در لیبی و توسعه زیرساخت ها و به ویژه آمادگی جهت قابله با بحران های طبیعی در این کشور، در یک وضعیت کاملا آشفته و به دور از آمادگی قرار گیرند. به بیان ساده تر، وقتی جهان غرب بر خلاف تمامی شعارهای زیبای خود، ویرانی و نَه دموکراسی و آزادی را برای مردم لیبی به ارمغان آورد، اساسا فضایی برای مدیریت بحران و یا آماده شدن لیبی در شرایط آرامش جهت مواجهه با بحران ها و بلایای طبیعی باقی نمی ماند.
نتیجه این مساله این می شود که می بینیم لیبی در بحبوحه سیلاب اخیر در این کشور، هیچ آمادگی برای مقابله با بحران نداشت و دو سد مهم این کشور شکست و چندین شهر و روستا در لیبی به زیر آب رفتند و تلفات جانی قابل توجهی در این کشور ایجاد شد.
دو: فرار رو به جلوی غرب در معادله لیبی
جالب است که در بحبوحه سیلاب مرگبار اخیر در لیبی، خط اصلی رسانه ای جریان های رسانه ای و تبلیغاتی غربی، عمدتا معطوف به بحران تغییرات اقلیمی بوده است و حتی معدود رسانه های غربی نیز توضیحی نمی دهند که چرا غرب مسوولیت خود را در مورد لیبی فراموش کرده است؟
*”خبرگزاری الجزیره” در گزارشی به قلم “کریم الجندی”، به طور خاص به این نکته پرداخته که اگرچه بحران تغییرات اقلیمی در وقوع فاجعه سیلاب مرگبار اخیر در لیبی نقشی جدی بازی کرده با این حال، این حمله عاری از منطقِ غرب به لیبی و تشدید تنش و درگیری و منازعه در لیبی بوده که این کشور را به وضعیتی رسانده که هیچ آمادگی برای مقابله با بحران های طبیعی در این کشور ندارد. کریم الجندی به طور خاص از عدم پاسخگویی غرب به دلیل عملکرد فاجعه بارش در معادله لیبی ابراز شگفتی می کند.
مگر جهان غرب نبود که با وعده آزادی و دمکراسی و آبادانی به لیبی حمله کرد، چرا شعارهای مذکور در لیبی رنگ واقعیت به خود نگرفتند و دلیل پرتاب شدن لیبی به چندین مرحله قبل از سقوط دولت سابق این کشور چیست؟ براستی چرا غرب خود را در مقام پاسخگو در رابطه با بحران های عدیده ایجاد شده برای مردم لیبی نمیبیند؟ بدتر از همه چرا جهان غرب در قالب جنگ های نیابتی در لیبی، به دنبال پیشبرد منافع خود ولو به قیمت جان مردم این کشور است؟
این ها همه و همه پرسش هایی هستند که دولتمردان غربی نه تنها در مورد آن ها پاسخی نمی دهند بلکه حتی اگر مورد پرسش نیز قرار گیرند، احتملا از طومار خدمات خود به مردم لیبی سخن خواهند گفت و نوعی فرار رو به جلو را در دستورکار خواهند داشت. مساله ای که می تواند حامل درس های معناداری برای مردمِ دیگر بخشهای جهان نیز باشد.