ادبیاتِ سیاسی، واقعیت را نمی‌بیند

ادبیات وقتی جناحی و حزبی می‌شود از پس عینک‌های خاصی به مسائل می‌نگرد و بنابراین تمام واقعیت را نمی‌بیند و آن واقعیاتی را هم که مدنظر قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای می‌بیند که جناح مطلوبش می‌خواهد. به همین سبب به‌طور طبیعی از واقعیات تام و عامه مردم فاصله می‌گیرد و مخاطبان خاص پیدا می‌کند. حتی از واقعیت فاصله می‌گیرد؛ یعنی تمام واقعیت نیست؛ ممکن است بخشی از واقعیت باشد و بخشی نباشد.

محمدرضا سرشار از آن نام‌های آشنایی است که بیش از آشنا بودن، بخشی از خاطرات تمام ماست. او در این گفتگو مهمان ماست. در بخش نخست از ویژگی‌های ادبیات انقلاب، مهم‌ترین نمونه‌های داستانی و رمان انقلاب و بایسته‌هایش برای جامعه ایرانی گفت و در این بخش، از مهم‌ترین وجوه ممیزه ادبیات انقلابی با ادبیات سیاسی و دستورِ کار این روزهای این حوزه می‌گوید.

 

البته صرف این همزمانی یا روایت را نمی‌توان نشان از قلب واقعیت‌ها دانست. همه ما می‌دانیم که مرحوم محمود رگه‌های فکری و تمایلات چپ داشت. طبیعی است که در کتاب و نوشته‌هایش چنین رگه‌هایی را نشان دهد، اما سخن گفتن از اینکه محمود درصدد بود انقلاب را به نفع جریان مطبوعش مصادره کند، کمی بزرگ‌نمایی است. محمود، زنده‌یاد نادر ابراهیمی یا دیگرانی در دورانی روایت خودشان از ماجراهای مبارزه در شمال، جنوب و … را تعریف می‌کنند. روایت‌هایی که برمدار مفاهیمی مردم محور مثل عدالت و مبارزه با استبداد می‌گردد…

سرشار: البته نقد به‌خصوص برخی آثار، کار هرکسی نیست. شمایی که چنین ادعایی می‌کنید یا «مدار صفر درجه» را نخوانده‌اید یا سمت‌وسوی محتوایی آن را درست متوجه نشده‌اید. توصیه می‌کنم بدون موضع‌گیری جانب‌دارانه، حتماً نقد مرا بر این اثر و نظر تلویحی رهبر انقلاب را درباره آن به‌دقت بخوانید.

به ادامه بحث خودمان برگردیم:

بعضی آثار هم میان حال هستند؛ مانند «لاله برافروخت» و «اسیر زمان» اسماعیل فصیح. البته این آثار به‌عنوان کارهایی از یک شخص غیرمذهبی و غیرانقلابی و مربوط به جریان شبه روشنفکری کار بسیار خوبی است و نسبت به انتظاری که از چنین شخصی می‌توان داشت، نگاهش بسیار منصفانه است. حتی می‌خواهم بگویم هیچ یک از کارهای قبلی که نام بردم به‌اندازه «اسیر زمان» فصیح این‌طور دقیق سیر انقلاب را به شکل داستانی ارائه نداده است. البته اشتباهات تاریخی هم دارد، چون فصیح خودش مستقیماً با مسئله درگیر نبوده، اما به‌طورکلی خود کار خوب است.

در میان نویسندگانی که زمانی منتسب به انقلاب بودند، داستان بلند «قطار ۵۷» یک کار بدون تردید ضدانقلابی است که نخستین بار نیز یک ناشر انقلابی آن را چاپ کرده است. این داستان از نگاه فردی که زمانی گرایش به انقلاب داشته و جزء انقلابیون بوده و بعداً بریده و فاصله گرفته، نوشته‌شده است. چهره بسیار شیک، زیبا، اتوکرده و مظلومی از عوامل پهلوی را نشان داده و از این‌طرف، چهره‌ای اغلب زشت و خشن از انقلابی‌ها و مذهبی‌ها ارائه کرده است.

این آثاری که شما به آن‌ها اشاره کردید بی‌شک از جمله آثاری به‌حساب می‌آیند که سعی در نمایش بدنه و زمینه‌های اجتماعی رویدادی به نام انقلاب اسلامی داشته‌اند. این حق و اختیار هر نویسنده‌ای است که از رهگذر مشاهدات و باورهای خودش با این جریان همراه شود و البته روایت ویژه خودش را داشته باشد. روایت‌هایی که اتفاقاً به نظر نمی‌رسد قصد مقابله با انقلاب یا چیزی شبیه به این را داشته باشند. این‌ها درصدد برآمدند تا گوشه و کنارهای کمتر دیده‌شده از این رویداد مهم تاریخی را به مردم نشان دهند. راستش را بخواهید یاد فیلم اخراجی‌های یک و داستان‌های مربوط به آن افتادم…

سرشار: اینجا ما بحث حق دارد و ندارد نمی‌کنیم. از قضا بحث واقعیات اجتماعی و سیاسی کاملاً محرز را می‌کنیم که توسط نویسندگانی کج‌اندیش و سوءاستفاده­‌گر در آثارشان تحریف‌شده‌اند. البته شما به‌عنوان یک روزنامه‌نگار که حرفه اصلی‌اش نقد ادبی نیست شاید حق داشته باشید دچار چنین قضاوت‌هایی شوید؛ لذا مجدداً ناگزیرم برای دریافت بهتر درون مایه‌های این آثار، شما را به نقدهای تفصیلی و مستدل خود بر آنها، در دو کتابی که نام بردم ارجاع دهم.

به‌هرحال، کارهای جذاب‌تر و بهتری هم هست؛ به‌عنوان‌مثال اثر امیرحسین فردی تحت عنوان «اسماعیل» و «گرگ سالی» در دو مجلد ارائه کرده است. اما ضعف قهرمان داستان این است که فاقد آگاهی سیاسی و خاصه در «گرگ سالی» فردی منفعل است.

آخرین کاری که در این موضوع نوشته‌شده، «نشانی روی آب و رد کبوتر» از زهره یزدان پناه است که از انقلاب تا فتنه ۸۸ را از نظر زمانی در برگرفته است.

بعضی کارها هم کارهای اقلیمی و منطقه‌ای هستند مثلاً انقلاب در خراسان بزرگ یا انقلاب در استان گلستان را به تصویر کشیده‌اند؛ از جمله «مفتون و فیروزه» از سعید تشکری که می‌توان گفت ارزشی‌ترین رمان راجع به انقلاب است. مکان وقوع آن مشهد و قوچان است، اما سیر انقلاب را بیان کرده و به نحوی روزشمار انقلاب در خراسان است.

در پایان اگر بخواهم چند تا کار شاخص را نام ببرم:

به‌طورکلی کارهایی که در بحبوحه انقلاب نوشته شدند و به پیروزی انقلاب نزدیک‌تر بودند، از نظر سیاسی، نگاه درست‌تری به موضوع دارند و واقعیت­‌گراتر هستند. اولین کاری که درباره انقلاب نوشته شد «زنده‌باد مرگ» اثر ناصر ایرانی است که در سال ۶۲ منتشر شد. قهرمان داستان، شخصیتی مارکسیست است که به‌جای اینکه مثل مردم در کف خیابان حضور پیدا کند با دوستان خود در محافل دربسته و در خانه‌های تیمی خود جمع می‌شوند و فقط راجع به این موضوعات صحبت می‌کنند

از نظر محتوایی و ارزشی و نسبتاً داستانی: «مفتون و فیروزه» سعید تشکری

از نظر اینکه یک تصویر جامعی از رویدادهای انقلاب را نشان داده: «اسیر زمان» اسماعیل فصیح

از این نظر که وقایع را تا به زمان ما دنبال کرده: «نشانی روی آب و رد کبوتر» زهره یزدان پناه

از کارهای جذاب و خواندنی که از جنبه‌های سیاسی کمی ضعیف است: «اسماعیل» و» گرگ سالی» امیرحسین فردی؛ و در میان این آثار، برای توده مردم، «اسیر زمان» اسماعیل فصیح قابل توصیه‌تر است.

به‌طورکلی کارهایی که در بحبوحه انقلاب نوشته شدند و به پیروزی انقلاب نزدیک‌تر بودند، از نظر سیاسی، نگاه درست‌تری به موضوع دارند و واقعیت­‌گراتر هستند. اولین کاری که درباره انقلاب نوشته شد «زنده‌باد مرگ» اثر ناصر ایرانی است که در سال ۶۲ منتشر شد. قهرمان داستان، شخصیتی مارکسیست است که به‌جای اینکه مثل مردم در کف خیابان حضور پیدا کند با دوستان خود در محافل دربسته و در خانه‌های تیمی خود جمع می‌شوند و فقط راجع به این موضوعات صحبت می‌کنند. در پایان داستان، قهرمان متوجه تناقض کردار و گفتار این افراد می‌شود و راهش را از آن‌ها جدا می‌کند و به مردم می‌پیوندد. او می‌گوید انقلاب واقعی بین مردم است و نه در محافل دربسته و محدود شما. اما این اثر جامعی نیست؛ چون نه ذکری از امام هست و نه از شعارهای انقلاب.

هرچه از آن زمان فاصله می‌گیریم کسانی شروع به نوشتن می‌کنند که آن دوران را ندیده‌اند و از روی کتاب‌هایی که خوانده و مطالبی که شنیده‌اند دراین‌باره آگاهی پیدا می‌کنند؛ بنابراین کمتر می‌شود در آثار آن‌ها واقعیات خود انقلاب را دید. نکته مؤثر این موضوع، آگاهی کم و با واسطه نویسندگان آن‌ها نسبت به آن زمان و انقلاب است. بخش دیگرش این است که برخی از نویسندگان این آثار، در طول زمان، استحاله‌هایی درونشان رخ‌داده که خودبه‌خود در آثارشان بازتاب پیدا می‌کند.

 

ادبیات انقلاب نیاز به مؤلفه‌ها و پارامترهای حداکثری دارد که برای همه اقشار و مردم جامعه ایرانی جذاب و خواندنی به نظر برسد. دورنمای اوضاع، اما به‌گونه‌ای دیگر است. امروزه ادبیات انقلاب و هم‌چنین ادبیات دفاع مقدس برای جذب مخاطب جوان و نوجوانی که تصوری از آن زمان ندارند، چه خلأهایی دارد؟ چه‌کارهایی باید انجام می‌شده که مورد غفلت واقع‌شده و چه تغییراتی باید در آینده انجام شود؟

سرشار: باید افرادی که هم به انقلاب قلبا معتقد باشند و هم اطلاعات کافی از انقلاب داشته باشند، داستان و رمان بنویسند؛ یعنی یا سن این نویسندگان اقتضا می‌کند و رویدادهای قبل و بعد انقلاب را دنبال کرده‌اند یا اگر سنشان اقتضا نمی‌کند باید دراین‌باره آگاهی لازم را کسب کرده باشند و از طریق مطالعه، مصاحبه و پرس‌وجو، اطلاعات لازم را به‌دست آورده باشند. اگر این افراد شروع به‌کار در این زمینه کنند می‌توانند کارهای خوبی بنویسند که هم جذاب باشند و هم از نظر محتوایی بتوانند جوانان را با شرایط قبل و بعد از انقلاب آشنا کنند، تا جوانان بدانند که چه لزومی داشت انقلاب اتفاق بیفتد و حالا که اتفاق افتاده، در کشور چه چیزهایی نسبت به قبل تغییر کرده و اگر این انقلاب هنوز نتوانسته به همه اهداف والای خود برسد چه دلایلی دارد؟

این موضوعات باید در آثار متعدد ارائه شود و این آثار باید پشتیبانی شوند. البته منظورم این نیست که لزوماً نوشتن آن‌ها به نویسندگان سفارش داده شود؛ بلکه باید این آثار برای همه کتابخانه‌های کشور تهیه شوند، در وسایل ارتباط‌جمعی به‌طور وسیع به مخاطبان معرفی شوند، موردنقد و بررسی‌های منصفانه متعدد قرار بگیرند و جوایز ارزشمندی به این آثار اختصاص یابد. مثلاً جایزه کتاب سال یا جایزه جلال آل احمد باید شاخه‌ای از کارشان را ادبیات انقلاب و ادبیات دفاع مقدس قرار دهند، مانند جشنواره فیلم فجر که شاخه‌های متعدد دارد و هرکدام جایزه جداگانه دارند، در ادبیات هم باید به‌طور ویژه به این آثار توجه شود نه اینکه اثری که راجع به انقلاب نوشته‌شده، در شرایط مساوی با آثار دیگر مقایسه شود و اگر توانست نمره بهتری بگیرد، جایزه دریافت کند. باید فضایی ایجاد شود که در شرایطی که شمارگان کتاب کم است و نویسنده در چاپ‌های اول و دوم و سوم کتابش عملاً درآمدی در حدی که به ازای وقتی‌که گذاشته حقوق یک کارمند معمولی داشته باشد را ندارد. باید با انگیزه‌های جنبی این نویسنده‌ها را تشویق کرد.

کسی که می‌خواهد راجع به انقلاب بنویسد باید از حزب توده از دهه بیست تا چریک‌های فدایی و سازمان مجاهدین (منافقین) در دهه چهل و جریان‌های اسلامی مثل فدائیان اسلام و هیئت‌های مؤتلفه و نهضت آزادی و مانند این‌ها را به درستی بشناسد. باید تاریخ معاصر کشور را دقیق خوانده باشد. با علم اجمالی به اینکه شاه بد بود و وابسته به آمریکا بود نمی‌توان توقع واقعی ادبیات انقلاب را برآورده کرد

هم‌چنین باید آن‌قدر کار دراین‌باره نوشته شود و آثار متعددی تولید شود که از میان آن‌ها کارهای شاخص پدید بیاید؛ به این دلیل که قابل پیش‌بینی نیست کدام کار شاخص می‌شود؛ بنابراین مهم‌ترین خلأ در این زمینه اولاً این است که نویسنده معتقد به انقلاب و نظام باشد و ثانیاً مهارت کافی در داستان‌نویسی داشته باشد. شاخص سوم اینکه اطلاعات کافی از زیر و بالای انقلاب داشته باشند؛ یعنی جریان‌های سیاسی مربوط به انقلاب و مرام‌های آنان را بشناسد و اینکه سرنخشان به کجا وصل بوده را بداند. کسی که می‌خواهد راجع به انقلاب بنویسد باید از حزب توده از دهه بیست تا چریک‌های فدایی و سازمان مجاهدین (منافقین) در دهه چهل و جریان‌های اسلامی مثل فدائیان اسلام و هیئت‌های مؤتلفه و نهضت آزادی و مانند این‌ها را به درستی بشناسد. باید تاریخ معاصر کشور را دقیق خوانده باشد. با علم اجمالی به اینکه شاه بد بود و وابسته به آمریکا بود نمی‌توان توقع واقعی ادبیات انقلاب را برآورده کرد.

امروزه در بعضی از موضوع‌ها و شاخه‌های ادبیات داستانی، داستان‌نویسی به علم نزدیک شده، یعنی نویسنده قبل از دست‌به‌قلم بردن در آن مورد، باید انقدر درباره موضوع و ماده کارش پژوهش کند که در آن رشته خاص مسلط شود و بعد شروع به نوشتن کند. ضعف عمده بسیاری از نویسندگان ما این است که این زحمت را به خود نمی‌دهند.

به نظر شما ادبیات انقلاب و ادبیات دفاع مقدس اکنون به چه محورها و موضوعاتی نیاز دارد؟ اگر بخواهیم خلاقیت و نوآوری داشته باشیم و از مفاهیم تکراری دوری‌کنیم، باید به چه محورهایی به‌طور ویژه بپردازیم که جذاب باشند و طرفدار داشته باشند؟ شاید یکی از دلایلی که دست‌وبال نویسنده‌های این حوزه را بسته همین بایدها و نبایدهایی است که در فرازهای پیشین درباره‌شان صحبت کردیم و خودمان هم به نتیجه مشترکی نرسیدیم!

سرشار: به طور کلی در ادبیات دفاع مقدس خیلی بیشتر از ادبیات انقلاب کارشده. یک علتش این است که انقلاب در شکل نهایی خودش کمی بیش از یک سال طول کشید، درحالی‌که جنگ تحمیلی هشت سال بود و همین زمان طولانیِ درگیر بودن طیف‌های وسیعی از مردم با موضوع جنگ، این مسئله را برایشان ملموس‌تر کرد.

نکته دوم این است که وقتی انقلاب به پیروزی رسید، وقتش بود که اهل‌قلم بازنگری داشته باشند و راجع به انقلاب بنویسند، اما خیلی زود جنگ شروع شد و فرصت کافی پرداختن داستانی به انقلاب را باقی نگذاشت. البته وقتی جنگ شروع شد و مدتی از آن گذشت عده‌ای راجع به انقلاب نوشتند و آثار معدودی هم پدید آمد، اما مسئله روز، جنگ بود نه انقلاب. عده زیادی از جوان‌ها رفتند، جبهه را دیدند و جنگ را لمس کردند و راجع به آن نوشتند، درحالی‌که از میان نویسندگان نوپدید، کمتر کسی بود که انقلاب را دیده باشد؛ بنابراین در دفاع مقدس خلأ چندانی در زمینه داستان نداریم. به‌خصوص مشابه زندگی‌نامه‌ها و خاطرات هنرمندانه‌ای که از رزمندگان و چهره‌های شاخص دفاع مقدس نوشته شد درباره انقلاب یا اصلاً نداریم یا به‌ندرت داریم.

عده زیادی از جوان‌ها رفتند، جبهه را دیدند و جنگ را لمس کردند و راجع به آن نوشتند، درحالی‌که از میان نویسندگان نوپدید، کمتر کسی بود که انقلاب را دیده باشد؛ بنابراین در دفاع مقدس خلأ چندانی در زمینه داستان نداریم

البته شما بهتر از من میدانید که همین زندگینامه‌ها آبستن چه روایت‌ها و سوژه‌های داستانی نابی هستند که کمتر به آن‌ها پرداخته‌شده و با انحصار در همین قالب نسبتاً تکراری، منتج به کمتر دیده شدنشان می‌شود…

سرشار: درست است که ادبیات دفاع مقدس ادامه ادبیات انقلاب است، اما درعین‌حال و از منظری دیگر، یک موضوع مستقل هم هست. در دوره دفاع مقدس و بعد آن مراکزی در نهادهای دولتی و حکومتی پدید آمدند که تلاش‌های فرهنگی و قلمی قابل‌توجهی در زمینه ادبیات دفاع مقدس داشتند؛ مثلاً بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس در سپاه، دفتر ادبیات ایثار در بنیاد جانبازان، و دفتر هنر مقاومت در حوزه هنری، در جاهایی، بسیار کمرنگ، آن‌هم اغلب در شکل تاریخ‌نگاری و نه داستان، وارد این حیطه شدند، در حالی که انقلاب باید اولویت اول ما باشد؛ زیرا چیزی که نسل جوان را از بدنه انقلاب جدا می‌کند و باعث می‌شود برخی نوجوانان و جوانان از آرمان‌های انقلاب و نظام فاصله می‌گیرند یا با آن‌ها زاویه پیدا می‌کنند، در ارتباط با خود نظام و انقلاب است نه بر سر اینکه در جنگ حق با ما بود یا صدام. در این زمینه اخیر، کمتر کسی اشکال دارد؛ زیرا کندذهن‌ترین افراد هم متوجه می‌شوند وقتی به خاک کشوری تجاوز می‌شود ملتی که مورد تجاوز واقع‌شده اگر در برابر دشمن نایستد، همه‌چیزش را از دست خواهد داد.

درباره انقلاب هنوز خیلی‌ها به‌درستی و عمیقاً متوجه نشده‌اند که در قبل از انقلاب، ما در چه شرایطی زندگی می‌کردیم و بعد از انقلاب چقدر همه‌چیز متحول شد و اینکه اگر انقلاب اتفاق نمی‌افتاد چه چیزهایی را از دست داده بودیم؛ بنابراین اگر حق داستان انقلاب ادا می‌شد، می‌توانست بخش مهمی از این مشکلات فعلی را جوابگو باشد

درحالی‌که درباره انقلاب هنوز خیلی‌ها به‌درستی و عمیقاً متوجه نشده‌اند که در قبل از انقلاب، ما در چه شرایطی زندگی می‌کردیم و بعد از انقلاب چقدر همه‌چیز متحول شد و اینکه اگر انقلاب اتفاق نمی‌افتاد چه چیزهایی را از دست داده بودیم؛ بنابراین اگر حق داستان انقلاب ادا می‌شد، می‌توانست بخش مهمی از این مشکلات فعلی را جوابگو باشد؛ لذا به نظرم باید هم‌اندازه ادبیات دفاع مقدس، و حتی به‌مراتب بیشتر از آن، به ادبیات انقلاب بپردازیم و این زمینه، رمان و داستان بلند، کارکرد بیشتری دارد؛ زیرا شعر کار خودش را که تهییج موضعی و برانگیختن احساسات مردم بوده، در زمان انقلاب و بعدش انجام داده و کارش در این مورد تا حد زیادی تمام‌شده، اما چیزی که زمان‌بردار نیست و می‌تواند تحلیل و تبیین و مسائل را واکاوی کند، رمان و داستان بلند است که جای کار بسیار دارد.

تفاوت اصلی ادبیات سیاسی و ادبیات انقلاب چیست؟ چرا در این سال‌ها که از انقلاب دور شدیم احساس می‌شود ادبیات انقلاب به سمت‌وسوهای سیاسی رفته و کسانی که قبلاً در حوزه ادبیات انقلاب تعریف می‌شدند الآن از آن مفاهیم دور شده‌اند و آثارشان در حوزه ادبیات انقلاب تعریف نمی‌شود؟

سرشار: می‌توانیم بگوییم برخی از نویسنده‌ها و شعرا با مرور زمان وارد جناح‌های مختلف شدند و هدف اصلی‌شان دیگر اصل انقلاب و نظام نبودِ یعنی فقط به جناح و حزب و جریان سیاسی متبوعشان اهمیت می‌دادند. در شعر، بیشتر و در داستان هم تا حدی این اتفاق افتاد. انقلاب مانند خود زندگی است؛ یعنی از بی‌سوادترین مردم تا تحصیل‌کرده دانشگاهی و نظامی و روحانی و همه را در برمی‌گیرد. مثل خود زندگی در آن همه‌چیز هست. ادبیات وقتی جناحی و حزبی می‌شود از پس عینک‌های خاصی به مسائل می‌نگرد و بنابراین تمام واقعیت را نمی‌بیند و آن واقعیاتی را هم که مدنظر قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای می‌بیند که جناح مطلوبش می‌خواهد. به همین سبب به‌طور طبیعی از واقعیات تام و عامه مردم فاصله می‌گیرد و مخاطبان خاص پیدا می‌کند. حتی از واقعیت فاصله می‌گیرد؛ یعنی تمام واقعیت نیست؛ ممکن است بخشی از واقعیت باشد و بخشی نباشد. این ادبیات، ماندگار نیست. کلاً هر ادبیاتی که از حقیقت و واقعیت فاصله بگیرد مصرف روز پیدا می‌کند و وقتی مدتی بگذرد و شرایط سیاسی جامعه تغییر کند آن ادبیات هم به حاشیه رانده می‌شود. در اهل‌قلم کسانی را داریم که با پررنگ شدن مبارزات جناحی و سیاسی، به‌جای اینکه سخنگوی واقعیت و حقیقت و مردم باشند، سخنگوی جناحی خاص شدند و با این خبط، عمر هنری خودشان را کوتاه کردند.

 

مرضیه سهامی‌احمد

دیدگاهتان را بنویسید