منابع و ذخایر عظیم، قاره آفریقا را هدف استعمارگران غربی قرار دادهاست تا در قالبهای استعمار کهنه و نو، غیرانسانیترین میراث همچون غارت، کشتار و نسلکشی را برای این جوامع برجای بگذارد.
واژه «استعمار» و «استثمار» به قاره آفریقا پیوند خوردهاست، از آن جهت که قرنها استعمارگران زیادی همچون فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان، پرتغال، بلژیک و اسپانیا در این قاره به غارت و چپاول ثروت کشورهای مختلف آن پرداختهاند.
قبل از اینکه موضوعاتی همچون استعمار و میراث شوم آن بررسی شود، این پرسشهای مهم به ذهن میرسد که به راستی چرا کشورهای غربی از قرن چهاردهم به بعد این قاره را هدفگذاری کردند و روند استعماری تا کنون ادامه دارد؟ مگر این کشورهای فقیر آفریقایی چه ظرفیتها و منابعی دارند که بلای جان آنها شدهاست؟
منابع و معادن آفریقا، بلای جان بازیگران قاره
نخستین کشورهای استعمارگر غربی که در قاره آفریقا مستقر شدند به طور عمده به تجارت علاقه داشتند. پنبه از کشورهای مصر، سودان و چاد؛ قهوه از آنگولا، اتیوپی، کامرون و اوگاندا؛ کاکائو از غنا، کامرون و توگو؛ الماس از سیرالئون و آفریقای جنوبی؛ مس از زامبیا؛ لاستیک از غنا؛ گونههای حیوانی از سومالی و بورکینافاسو و در سالهای بعد عاج، ادویهجات، ترشیجات و روغن نخل به کالاهای تجاری قابل توجهی تبدیل شدند.
برخورداری قاره آفریقا از مواد معدنی مانند نفت، گاز طبیعی، الماس، اورانیوم، مس، کبالت و طلا باعث شد که استعمارگران بعد از جنگ جهانی اول فعالیت خود را در قاره آفریقا به اوج برسانند.
بوتسوانا پس از روسیه و کانادا یکی از بزرگترین تولیدکنندگان الماس در جهان به شمار میرود و غنا و آفریقای جنوبی در ذخایر طلای خود برجستهاند. نیجریه و آنگولا دارای بزرگترین ذخایر نفت هستند و گاز طبیعی یکی از منابع مهم زیرزمینی لیبی و موزامبیک است. نیجر و نامیبیا از جمله کشورهای آفریقاییاند که بیشترین اورانیوم در آنها استخراج میشود.
در مجموع، جای تعجب نیست قارهای که دارای ۳۰ درصد از ذخایر معدنی و ۴۰ درصد طلای جهان، ۹۰ درصد از کروم و پلاتین، بزرگترین ذخایر کبالت، الماس، پلاتین و اورانیوم در کره خاکی، ۶۵ درصد از زمینهای قابل کشت جهان، ۱۰ درصد از منابع آب شیرین تجدیدپذیر داخلی سیاره، ۸ درصد از گاز طبیعی و ۱۲ درصد از ذخایر نفت دنیا را در اختیار دارد، از سوی استعمارگران هدفگذاری شود.
بنابراین در دوره تسلط قدرتها، استعمارگران ذخایر عظیم آفریقا را در اختیار گرفتند و به کشورهای متروپل صادر کردند. به گفته کارشناسان این حوزه، آفریقا قارهای است ثروتمند که در آن مواد اولیه فراوانی وجود دارد که اگر این مواد در داخل قاره به کار گرفته میشد، آفریقا به یکی از مناطق مدرن دنیا تبدیل میشد، اما مواد خام آن از قاره خارج و جهت توسعه بیگانگان به کار رفت.
استعمار، این قاره را تبدیل به مزرعه بزرگی برای تولید انواع متنوع محصولات مصرفی جهان غرب، مثل پنبه، گندم، قهوه، دانههای روغنی و به موازات آن ارائه محصولات معدنی مانند طلا، مس و در آخر نفت خام کرد. مردان و جوانان این سرزمین به بردگی گرفته شده و میلیونها سیاهپوست در وحشیگری اروپاییها کشته شدند.
امروزه نیز قاره آفریقا با جمعیتی افزون بر ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفر که در ۵۴ کشور زندگی میکنند، میزبان بیش از ۱۸ درصد از کل جمعیت جهان است؛ جمعیتی جوان و رو به رشد که میتواند ضمن بازار مصرف، تأمینکننده نیاز کشورها برای نیروی کار ارزانقیمت باشد.
بنابراین کشورهای آفریقایی در صدر کشورهایی با جمعیت جوان قرار دارند به عنوان نمونه نیجریه در حال حاضر با ۶.۹ بالاترین نرخ باروری را در کره خاکی به خود اختصاص داده به این معنی که یک زن در این کشور آفریقایی به طور متوسط در طول زندگی خود هفت فرزند خواهد داشت.
از لحاظ شمار بالای نرخ باروری به جز افغانستان (در رتبه چهاردهم)، همه ۳۰ کشور برتر جهان در قاره آفریقا قرار دارند. در واقع، تخمینزده میشود که آفریقای کنونی ۱.۴ میلیارد نفری تا سال ۲۱۰۰ (۱۴۷۹) به ۲.۵ میلیارد نفر افزایش خواهد یافت در حالی که بیشتر قارهها از نظر رشد جمعیت در واقع یکنواخت خواهند بود.
افزون بر جاذبه جمعیتی، اشتیاق برای دستیابی به منابع زمینی و زمینی در ابتدا با تعیین فلزات گرانبها و معادن استراتژیک بسترساز گرایش بسیاری از بازیگران غربی به استعمارگری شدهاست.
حال که گوشهای از منابع و معادن و نیز ظرفیتهای قاره آفریقا آشکار شد، پاسخ به چرایی اشتیاق غرب به استعمار و استثمار کشورهای مختلف این قاره دشوار نیست. در این بخش بررسی روند استعمار از سنتی و کهن به نوین ضروری به نظر میرسد.
از استعمار سنتی تا تلاش برای برقراری نظم نوین استعماری
– ابعاد استعمار سنتی
برای بررسی استعمار سنتی و کهن قاره آفریقا باید بیش از پنج قرن به عقب برگردیم یعنی میانه ۱۴۰۰ میلادی که پرتغالیها به خرید تعدادی برده جهت فروش در اروپا اقدام کردند؛ موضوعی که بعد از کشف آمریکا نیز تشدید شد و تجارت برده به یکی از مهمترین تجارتها در آفریقا درآمد.
همان طور که انتظار میرفت، سیطره کشورهای غربی بر آفریقا با آغوش باز بازیگران این پهنه جغرافیایی همراه نبود و نتیجه یک روند خونین و متکی بر زور عریان بود. بنابراین به درگیری و جنگهای خشونتآمیزی با مردم بومی منجر شد که در برابر نفوذ غرب مقاومت میکردند.
افزون بر غارت معادن، منابع و محصولهای کشاورزی و دامپروری آفریقا، قوانین آنها در ارتباط با زمین و مالیات به خشم مردم بومی دامن زد. پس از سال ۱۹۰۰ میلادی (۱۲۷۸)، اروپا تغییراتی را در حکومت استعماری با هدف افزایش درآمد از مستعمرهها کلید زد. این تغییرات شامل گرفتن زمین از مردم آفریقا و دادن آن به تعداد فزاینده اروپاییان مستعمرات بود.
تغییرات دیگر، معرفی مالیاتهایی مانند مالیات بر آلونکها بود که آفریقاییها را مجبور میکرد برای مهاجران اروپایی کار کنند. به این دلیل که مالیاتهای جدید باید به صورت نقدی پرداخت میشد و نه با دادن گاو یا محصولات کشاورزی که پیشتر انجام میگرفت. بنابراین استثمار کارگران آفریقایی توسط کارفرمایان اروپایی بر نارضایتی روزافزون مردم محلی افزود.
بنابراین به تدریج جنبشهای مقاومت در آفریقا اوج گرفتند. در مستعمرهها با تعداد رو به رشد مهاجران اروپایی، تقاضا برای زمین و نیروی کار بیشتر، تنشها را بین مقامهای استعماری و جوامع سفیدپوست ساکن در مستعمرات افزایش داد. زمینهای بیشتری از آفریقاییها گرفته شد و برای اسکان در اختیار اروپاییها قرار گرفت. در واکنش به این تحولات، برخی از قبایل، ضد مقامهای استعماری سازماندهی شدند اما این قبایل یکی پس از دیگری مغلوب شدند.
– ابعاد نظم نوین استعماری
نظم نوین استعماری پس از جنگ جهانی اول در آفریقا ایجاد و در این فضا، قاره سیاه به معنای واقعی کلمه توسط کشورهای غربی تقسیم شد. بنابراین فعالیتهای استعماری که تا این دوره ادامه داشت، از این زمان به نظم استعماری «رسمی» تبدیل شد.
در این دوره، کشورهای غربی تصمیم گرفتند قاره را به گونهای به اشتراک بگذارند که پویایی درونی یا ساختار اجتماعی آن را نادیده بگیرند و با اولویت دادن به بهرهبرداری اقتصادی، به ایجاد نظامهای مورد نظر خود تمایل داشتند. از این رو فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان، پرتغال، بلژیک و اسپانیا با کاربردهای مختلف، تمامی قاره آفریقا را زیر کنترل خود درآوردند.
استعمار نو در آفریقای پساجنگ جهانی دوم بیشتر با استعمارگری فرانسه شناخته میشود. اگرچه حضور فرانسه در آفریقا به اواخر قرن شانزدهم باز میگردد اما دوره اصلی گسترش استعمار با اشغال الجزایر در قرن نوزدهم آغاز شد. در این برهه، فرانسه ناچار شد که «استقلال رسمی» مستعمرههای خود را بپذیرد.
در حالی که فرانسه بر روی کاغذ مدیریت خود را واگذار میکرد اما با قراردادهای استعماری خود با کشورهای آفریقایی، شرایطی را قید کرد به عنوان نمونه کشورهای «مستقل» جدید را وادار به پرداخت هزینه زیرساختهای ساخته شده توسط فرانسه در دوره استعمار کرد. بنابراین ۱۴ کشور آفریقایی که مستعمرههای سابق فرانسه بودند، همچنان به پرداخت این هزینهها ناگزیر شدند. «مالیات استعماری» به فرانسه از زمان به اصطلاح استقلال آنها رایج شد. فرانسه با ایجاد کشورهای «مشترک المنافع» یا همان «اتحادیه کشورهای همسود» مشتمل بر بازیگران فرانسوی زبان از قطع رابطه مستعمرههای سابق خود با پاریس جلوگیری کرد.
میراث استعمارگران برای آفریقاییها
غارت، چپاول، کشتار و نسلکشی از عریانترین و آشکارترین میراث استعمارگران در قاره آفریقا است. به عنوان نمونه فرانسه در بسیاری از نسلکشی ها در قاره آفریقا نقش فعالی داشت؛ سلاح تهیه و با قدرتهایی که نسلکشی را انجام میدادند، همکاری کرد. فرانسه در طول ۱۳۲ سال استثمار و اشغال الجزایر از سال ۱۸۳۰ (۱۲۰۸) به بعد، میلیونها الجزایری را با تیراندازی یا سوزاندن آنها در کورههای آهک کشت. تنها در دوره بین ۱۹۴۵ (۱۳۲۴) و استقلال بیش از یک میلیون نفر کشته شدند.
در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۳)، روند مشابهی در رواندا اتفاق افتاد و واحدهای نظامی فرانسه به طور مستقیم از درگیری حمایت کردند. فرانسه با ارائه تسلیحات و آموزش نظامی به نسلکشان محلی، تأثیر مستقیمی بر مرگ نزدیک به یک میلیون نفر داشت. تعداد کشته شدگان در تونس، سنگال، نیجر، موریتانی، کامرون، بورکینافاسو، گابن، گینه و بنین هنوز مشخص نیست.
نتیجه
فرانسه که ذخایر ملی ۱۴ کشور آفریقایی را در دست دارد، تقریباً پشت هر کودتای نظامی است که در کشورهای آفریقایی رخ میدهد. رهبرانی که نمیخواهند به فرانسه مالیات بپردازند یا بر خلاف این دستور عمل کنند قربانی یک ترور یا کودتا میشوند. در سالهای اخیر در مجموع ۶۷ کودتای نظامی در ۲۷ کشور آفریقایی رخ دادهاست. ۶۱ درصد کشورهای آفریقایی که کودتا در آنها رخ داده، مستعمرههای سابق فرانسه بودهاند.
طنز تلخ اینکه همزمان با تلاش کشورهای آفریقایی برای اخراج فرانسه و دیگر قدرتهای استعمارگر، رژیم صهیونیستی فرصت را مناسب دیده که از این خلأ برای پیدا کردن جای پا بهره گیرد. این رژیم رژیم اشغالگر علاوه بر غارت منابع قاره سیاه به دنبال حضور در نقاط استراتژیکی مانند شاخ آفریقا در آستانه خلیج عدن و دریای سرخ است.
از نگاه ناظران، تشدید فعالیتهای دیپلماتیک صهیونیستها برای ایجاد جای پا در اریتره و اتیوپی نشان دهنده برنامهریزی تلآویو برای حضور جدی در قاره آفریقا است. برپایه برخی گزارشها، شرکتهای اسرائیلی به دنبال ایجاد وابستگی میان رژیم صهیونیستی و کشورهای آفریقایی در زمینههای کشاورزی، امنیت آب، امنیت سایبری، توسعه گردشگری و خدمات فنی-مهندسی هستند؛ این گونه تلاشهای اقتصادی به جای رویکرد نظامیمحور، از ورود بازیگران جدید به آفریقا در قالب استعمار نو نشان دارد.
اما نکته مهم این است که کودتا در نیجر بار دیگر ثابت کرد که جنبشها و حرکتهای ضد استعماری در قاره آفریقا نه تنها تضعیف نشده بلکه با قوت بیشتر تداوم دارد.