در ماههای اخیر، جسارت به قرآن مجید به شکل بیسابقهای در چند کشور اروپایی تکرار شد. با وجود واکنش سرد کشورهای عربی در برابر جسارت به قرآن مجید، این حادثه با واکنش متفاوتی از سوی رهبر جمهوری اسلامی ایران و رهبر حزبالله لبنان همراه بود. آیتالله خامنهای در پیامی، جسارت به ساحت مقدس قرآن مجید را «آرایش جنگی» در برابر دنیای اسلام دانست. سیدحسن نصرالله نیز در برابر سکوت اتحادیه عرب و سازمان همکاریهای اسلامی، جوانان مسلمان و شجاع را به «واکنش سریع و انتقام از توهینکنندگان» دعوت کرد. با وجود اینکه این حادثه در گذشته نیز چندینبار رخ داده بود، اما در ماههای اخیر، به شکل متفاوتی اتفاق افتاد. اول اینکه جسارت به قرآن، ابتدا توسط یک پناهجوی عراقی در یک کشور اروپایی صورت گرفت. دوم اینکه این اتفاق چندینبار به صورت جستهوگریخته تکرار شد. سوم اینکه با وجود انتقاد و واکنش کشورهای اروپایی و محکومیت آن توسط کشور میزبان، پیش از حادثه، امکان چنین اقداماتی در ساختار حقوقی این کشورها بهوجود آمده بود و به همین جهت، با حفاظت و پشتیبانی پلیس انجام میشد. در آخر نیز با وجود تکرار این حادثه در یک بازه زمانی کوتاه، واکنش کشورهای اسلامی، منفعلانه و در حد موضعگیریهای دیپلماتیک باقی ماند.
اما همۀ اینها به چه معناست؟ ما امروز در جهانی زندگی میکنیم که در آن، تمایلی قدرتمند برای ازمیانبرداشتن تمامیِ گسلهای ژئوپلتیک وجود دارد؛ تمایلی که بخشی از آن را در عادیسازی رابطه اعراب و رژیم صهیونیستی مشاهده میکنیم. تا جایی که امروز صحبت از احداث راهآهن اسرائیل-عربستان به میان میرود و کسی از آن شگفتزده نمیشود. این تمایل، تمایلی است برای تخلیۀ جغرافیا از سیاست که در پی آن، دیگر چیزی از معنای ملت و ملیت، مرز و تمایزهای هویتی باقی نمیماند. آنچه این ایده را تبدیل به گفتاری قدرتمند میکند، صلحی است که بهنظر میرسد در پی کمرنگشدن مرزهای جغرافیایی و هویتهای ملّی، جهان را در بر میگیرد. در حالی که این روند، نتیجهای جز سستشدن روابط و پراکندگی و کشیدهشدن جنگ به داخل مرزها و درون شهرها ندارد. دیگر نه فقط مرزها، بلکه هر نقطهای میتواند کانون جنگ و درگیری باشد؛ جنگهایی که دیگر نه بر سر آرمان و اعتقادی مقدس است و نه بر سر هیچ چیز دیگر و به همین جهت، میتواند اشکال بسیار وحشیانهتری داشته باشد؛ چنانکه بعد از جنگ جهانی دوم، شاهد چنین درگیریهای بیحاصلی در نقاط مختلف جهان (از جمله داعش) بودهایم.
کمرنگشدن مرز کشورها، علیرغم اینکه از قدرت ملّی آنها میکاهد، خود مولّد نوعی قدرت سیاسی است که منجر به تقویت یکی از جریانهای قدرتمند در منازعات جهانی میشود. در واقع، سیاستزدایی از جغرافیا و مسطحکردن جهان، مناسبات و منازعات کنونیِ جهان با محوریت غرب سیاسی را تقویت میکند. این طرح، چنانکه در ماجرای اخیر نیز مشاهده کردیم، تنها در یک صورت میتواند تحقق پیدا کند و آن اینکه هر آن چیزی که میتواند نوعی غیریت و هویت متمایز ایجاد کند، به امری عادی و فاقد نیروی واقعی در صحنه سیاست تبدیل شود.
در ماجرای اخیر قرآنسوزی نیز، حادثه بهنحوی تکرار شد که حتی مقاومت و جبههبندی در برابر آن را دشوار میکرد. ابتدا یک پناهجوی عراقی در پناه پلیس یک کشور اروپایی، قرآن را آتش میزند. دولت مرکزی آن کشور، این عمل را محکوم میکند. این اتفاق با حمایت پلیس، مجدداً اتفاق میافتد؛ اما بار دیگر محکوم میشود. دیگر کشورهای غربی نیز به آن واکنش نشان میدهند. اما بار دیگر حادثه تکرارمیشود. مسئلهای که در اینجا وجود دارد، این است که در این ماجرا، توهین به کتاب مقدسِ مسلمانان بهگونهای رخ میدهد که بهسادگی نمیتوان در برابر آن عکسالعمل قدرتمندی نشان داد. تکرار جستهوگریخته حادثه، در کنار واکنش کجدارومریز کشورهای اروپایی، توان و انگیزه مقاومت را میگیرد و امکان جبههسازی در مقابل آن را نمیدهد؛ چراکه ظاهراً دیگر عامل مشخصی که بتوان با آن مبارزه کرد، وجود ندارد. در نتیجه قضاوت متعارف این است که تنها میتوان چنین اقداماتی را محکوم و نهایتاً به گسترش اقدامات فرهنگی در جهت تبلیغ اسلام بسنده کرد. در واقع، ایجاد چنین بحرانهایی که (چندان بحران هم به نظر نمیرسند و) نهایتاً میتوانند بهسادگی حلوفصل شوند، آن غیریتی را که میتوانست نیروی سیاسی یک جغرافیا باشد، از بین میبرد؛ چراکه حلوفصل آن، به معنای توافق بر احترام و عدمتوهین به اموری است که هریک تنها برای پیروان مذهبی خاص، بهمثابه نوعی سبکزندگی، واجد احتراماند و در ذات خود قداستی ندارند. بنابراین ماجرا بهگونهای رخ میدهد که امکان مقاومت و جنگیدن در مقابل آن را سلب میکند. در واقع، این ماجرا تلاشی است برای عادیکردن امر استثنایی و مهیاکردن جهانیان برای پذیرش صلحی که در آن، دیگر امر استثنایی وجود ندارد.
جسارتِ ماههای اخیر به قرآن مجید، در واقع مبارزه با اسلام نیست، بلکه عادیسازی اسلام برای مسلمانان و تخلیه نیروی مولّد آن است؛ تلاش برای ازبینبردن هر آن چیزی است که میتواند اسلام را به نیرویی سیاسی تبدیل کند و جغرافیای متقارن و یکدست جهان را بر هم زند. در مقابل نیز، مبارزه با قرآنسوزی، ایستادن بر سر امری اساسی و پیگیری حقیقت در صحنه سیاست است. حال اگر این ماجرا را در ادامه جریان عادیسازی (که خصوصاً در منطقه آسیای غربی دنبال میشود) بدانیم، این پروژه توسط چه جریانهایی پیگیری میشود و چه نیروهایی از آن استقبال میکنند؟ تنها پس از پاسخ به این پرسش است که میتوان مواجهه با حادثه قرآنسوزی را در نقطه درست آن پیگیری کرد. در واقع، ماجرای قرآنسوزی را باید در جایی پیگیری کنیم که همچون پروژهای سیاسی تعریف شده است؛ پروژهای که از ظهور اسلام فرهنگی و توسعه و گسترش آن بهمثابه نوعی سبکزندگی در جهان متکثر امروز استقبال میکند.
عادیسازی این حوادث و روابطی که در پی آن میآید، همه کشورهایی که ممکن بود تا پیش از این، حساسیتی نسبت به این حوادث داشته باشند را در جغرافیای سیاسی غرب و در مقابل محور مقاومت قرار میدهد. استقبال از بیانات رهبران جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان میتواند برهمزننده این تعادل جدید بهنفع جبهه مقاومت و کشورهایی باشد که در سودای استقلال و تولید جغرافیای مستقل هستند. این مواضع اگرچه نتواند مانع پیشروی دولتهای عربی بهسمت عادیسازی شود، میتواند در سطح جوامع اسلامی، نیرویی در مقابل عادیسازی و تقارن جهان تولید کند.