اگرچه دولت بایدن با انگیزهها و محرکهای فراوانی در بحث پیشبرد معامله قرنِ مطلوب خود رو به رو است و به دنبال عادی سازی روابط اسرائیل و عربستان است، اما چندان هم نباید خوشبینانه به این مساله نگاه کرد. در این رابطه موانع جدی هم وجود دارند که پروژه مذکور در دولت بایدن را اگر نگوییم به دستورکاری غیرممکن، حداقل به مسالهای بسیار سخت تبدیل کرده اند.
چند هفته گذشته “جیک سالیوان” مشاور امنیت ملی دولت بایدن به عربستان سفر کرد و رایزنیهایی با “محمد بن سلمان” انجام داد. اندکی بعد مشخص شد، “دیوید بارنیا” رئیس موساد نیز قبل از سفر سالیوان به عربستان، عازم واشینگتن شده، پس از آن بسیاری از ناظران و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی تاکید کردند که دستورکار اصلی تیم امنیت ملی و سیاست خارجی دولت بایدن در سفر به عربستان، تسهیل روند عادی سازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی بوده است. اساسا سلسلهای از رویدادهای مرتبط نیز این سناریو را تا حد زیادی تایید میکنند.
بسیاری از تمرکز ویژه دولت بایدن بر “معامله قرن” که پیشتر در دولت ترامپ نیز مطرح شد، سخن گفتند؛ این مرتبه با محوریتِ محقق کردن روند عادی سازی روابط اسرائیل و عربستان. دستورکاری که دولت بایدن جهت پیشبرد آن از انگیزههای زیادی حداقل از ۳ منظر برخوردار است.
اولا، بایدن و تیم سیاست خارجی و امنیت ملی دولت وی به دنبال ایجاد برندی متمایز برای خود در تاریخ سیاست خارجی و دولتهای مختلف آمریکا هستند. مسالهای که مثلا نمونه شبیه به آن را قالب توافق کمپ دیوید در دوران بیل کلینتون شاهد بودیم. موضوعی که در صورت تحقق میتواند اعتبار زیادی را برای آنها به همراه داشته باشد و بسیاری از جلوههای ناکارآمدی آنها را نزد افکار عمومی آمریکا و جهان، کمرنگ کند.
دوم اینکه دولت بایدن با نزدیک شدن به عربستان به طرق مختلف از جمله رایزنی جهت عادی سازی روابط با رژیم اسرائیل، به نوعی سعی دارد این باور را به افکار عمومی بین المللی و مخصوصا کشورهای خاورمیانهای القا کند که موقعیت و جایگاه واشینگتن در معادلات راهبردی منطقه خاورمیانه، به هیچ عنوان افول نکرده و تضعیف نشده است.
باوری که حداقل با وقوع رویدادهایی بیش از پیش در میان افکار عمومی و تحلیلگران مسائل بینالمللی تقویت شده است؛ از جمله عقب نشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان، ناکامیهای این کشور در عراق و سوریه و فاصله افتادن میان واشینگتن و متحدان سنتی آن در منطقه حاشیه خلیج فارس به ویژه امارات متحده عربی و عربستان سعودی. در عین حال، دولت بایدن قویا سعی دارد از افتادن عربستان به دامان قدرتهای شرقی و انجام اقدامات خطرناک نظیر تسهیل فروش نفت به دیگر ارزهای رایج بین المللی نیز جلوگیری کند. موضوعی که میتواند آسیبها و خسارات جدی را به هژمونی دلار در قالب اقتصاد جهانی وارد کند.
در این فضا، دولت بایدن به شدت پیگیر این مساله نیز است که بتواند دلارهای سرشار نفتی عربستان را به اقتصاد خود هم تزریق کند. موضوعی که میتواند تا حد زیادی چالشهای اقتصادی دولت بایدن را رفع و برگهای برنده مهمی را در اختیار آن قرار دهد؛ و در نهایت سوم اینکه دولت بایدن همزمان با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا سعی دارد تا دستاوردسازیهای جدیدی را از سیاست منطقهای خود در قبال خارومیانه در دستورکار داشته باشد و در واقع این دستاوردها را در جریان منازعات انتخاباتی با جمهوریخواهان، به رای دهندگان آمریکایی بفروشد.
تردیدی نیست که اگر دولت بایدن بتواند روند عادی سازی روابط اسرائیل و عربستان را به پیش براند، یک برگ برنده بسیار مهم و قابل توجه را رو کرده که در نوع خود این مساله میتواند روند بسیاری از معادلات و تحولات را نیز به نفع بایدن و حزب دموکرات تغییر دهد.
با این همه، اگرچه دولت بایدن با انگیزهها و محرکهای فراوانی در بحث پیشبرد معامله قرنِ مطلوب خود رو به رو است (در قالب عادی سازی روابط اسرائیل و عربستان)، اما چندان هم نباید خوشبینانه به کلیت این مساله نگاه کرد. در این رابطه موانع جدی هم وجود دارند که عملا پروژه مذکور در قالب دولت بایدن را اگر نگوییم به دستورکاری غیرممکن، حداقل به مسالهای سخت تبدیل کرده اند. در این زمینه توجه به ۳ مولفه، ضروری به نظر میرسد.
اولا، هم اسرائیل و هم عربستان با درک این مساله که دولت بایدن به شدت به معادله عادی سازی روابط دو طرف نیاز دارد، درخواستهای حداکثری را پیش روی این دولت قرار داده اند. به عنوان مثال، هم عربستان سعودی و هم رژیم اسرائیل خواستار انعقاد یک توافق امنیتی جدید میان عربستان و آمریکا و البته اسرائیل و آمریکا شدهاند. تردیدی نیست که عربستان خواستار امتیازات قابل توجهی از سوی واشینگتن در قالب توافق امنیتی جدید است و البته تعهدات فراوان نیز میطلبد. معادلهای که در شرایط کنونی، آمریکا با توجه به تشدید تنشهایش با چین در منطقه ایندو-پاسیفیک، نه از نظر مادی و نه لُجستیکی و میدانی، توانایی محقق کردن آن را ندارد.
در مورد اسرائیل نیز سیاستمداران ارشد این رژیم تاکید دارند که دولت بایدن باید به یک توافق امنیتی با تل آویو برسد که هدف و نوک پیکان یک چنین توافقی، معطوف و متمرکز بر ایران باشد. همین دو خواسته از جانب عربستان و اسرائیل از دولت بایدن، حامل هزینههای سنگینی برای این دولت هستند و دولت بایدن حداقل در وضعیت کنونی، آماده پرداخت آنها نیست.
دوم اینکه عربستان سعودی چند ماه قبل، اقدام به امضای توافق تنش زدایی با ایران کرد و پس از این ماجرا، شاهد اوج گیری روندهای تازهای از تنش زدایی در سطح منطقه بودیم که به گفته بسیاری از ناظران و تحلیلگران، برونداد تمامی آن ها، افزایش میزان صلح و ثبات در منطقه خاورمیانه است.
در این شرایط، حرکت عربستان سعودی به سمت عادی سازی روابط با اسرائیل، تا حد زیادی فلسفه احیای روابط با ایران را زیر سوال میبرد. سعودیها به خوبی میدانند که نزدیکی آنها به اسرائیل، میتواند هزینههای امنیتی زیادی را برایشان به همراه داشته باشد. مخصوصا با توجه به دستِ بالای ایران در معادلات یمن، سوریه، و البته عراق، میتواند چالشهای جدی را برای سعودیها ایجاد کند. نتیجه و بروندادی که به هیچ عنوان مطلوب سعودیها مخصوصا با توجه به چشم اندازهای جاه طلبانه حکمرانی محمد بن سلمان نظیر “چشم انداز ۲۰۳۰ ” نیست.
در قالبِ تمامی چشم اندازها، امنیت پیششرطی مهم و محوری جهت تحققشان است. در عین حال، عربستان سعودی نمیتواند به توافقی با اسرائیل دست یابد، اما نسبت به مساله فلسطین، بی توجهی پیشه کند. کما اینکه حتی اگر سعودیها چنین کنند، تردیدی نیست که بازنده اصلی در مساله عادی سازی روابطشان با اسرائیل، عربستان خواهد بود و برندگان اصلی آن نیز اسرائیل و آمریکا هستند. سعودیها به خوبی از این نتیجه آگاه هستند و مایلند در این چهارچوب، با احتیاط کامل رفتار کنند؛ و.
در نهایت سوم اینکه عربستان سعودی در جهان اسلام کشوری مهم به حساب میآید و به طور خاص میزبانی آن از اماکن مقدس مسلمان جهان نظیر خانه خدا، بر اهمیت آن برای میلیونها مسلمان در اقصی نقاط جهان افزوده است. در این شرایط، اینکه دولت عربستان بخواهد دست به عادی سازی روابط با اسرائیل بزند، میتواند ضربهای مهلک را به خاندان حاکم بر این کشور وارد کند و تا حد زیادی مشروعیت آنها را زیر سوال ببرد.سعودیها به هیچ عنوان خواهان تحقق این مساله نیستند.
این موضوع زمانی ابعاد جدی تری را به خود میگیرد که توجه داشته باشیم محمد بن سلمان و پدرش ملک سلمان از زمان قدرت گیری در عربستان، به دلیل کنار گذاشتن خط سنتی جانشینی از بنیاگذارِ رژیم سعودی به پسرانش، با دشمنیهای مختلفی در درون خاندان سلطنتی عربستان رو به رو شده اند (ملک سلمان عملا پسر خود را جانشینش قرار داد و خط سنتی جانشینی در پادشاهی سعودی را تغییر داد).
تردیدی نیست که دولت عربستان ملاحظات خاص خود را در نگاه به مساله عادی سازی روابط با اسرائیل دارد و نمیخواهد نه مشروعیتش را در جهان اسلام از دست بدهد و نه یک پاس گل مهلک را به منتقدان خارجی و مخصوصا داخلی اش داده باشد. مجموع این شرایط حاکی از این هستند که جو بایدن رئیس جمهور آمریکا، عملا در پیشبرد دستورکار خود مبنی بر عادی سازی روابط اسرائیل و عربستان، به ماموریتی سخت روی آورده که بعید است به این زودیها شاهد تحقق عینی آن باشیم.
دلیل آن هم روشن است:، زیرا طرفِ سعودی چیزهای به مراتب کمتری را در قیاس با چیزهای فراوانی که از دست میدهد، کسب خواهد کرد.