روشنفکران فرومانده چگونه جهانی را خواهند ساخت؟

جناب اسلاوی ژیژک که در اوج اعتراضات ۱۴۰۱ لطف فرموده‌اند و پیام همبستگی برای جامعه ارسال کرده‌اند، اخیرا در باب اعتراضات فرانسه هم چند روز پیش و در اوج اعتراضات و شورش‌های فرانسه در نشریه‌ «نیو استیتسمن» مطلبی را کار کرده‌اند. به همین جهت قصد داریم دو بحث وی را مقایسه کنیم و با احترام به حواریون نقدی هم به او داشته باشیم.
جناب ژیژک در پیامی که برای اعتراضات ایران ارسال کرده‌اند، معتقد بودند همه جهان و حتی غربی‌ها باید از این اعتراضات بیاموزند و این اعتراضات در تاریخ جهانی متمایز است؛ چراکه زنان و مردان ایران علیه بنیاد‌گرایی درحال نبرد هستند و تلاش می‌کنند آزادی خود را به دست آورند، در ادامه به بحث ژیژک درباره ایران برمی‌گردیم اما ایشان درباب اعتراضات فرانسه معتقدند این نشان از دولت‌های درمانده در عصر جهانی است که عواقب بسیار بدی را به‌همراه دارد، به‌طور مثال رشد راست‌افراطی و افزایش خشونت که به نفع حتی فقرا هم نیست! حتی ژیژک دو جمله واقعا جالب را هم بیان کرده است.
1- در وضعیت کلی، چپ باید شعار قانون و نظم را به‌عنوان شعار خودش درنظر بگیرد.
2- چپ نباید از افزودن محافظت از امنیت مردم عادی به وظایفش، هراسی به دل راه بدهد: نشانه‌های آشکاری وجود دارد از افول فزاینده ادب و نزاکت و باندهای جوانانی که در فضاهای عمومی، از ایستگاه‌های حمل‌‌و‌نقل تا مراکز خرید وحشت‌آفرینی می‌کنند.
دو جمله بالا برای ادامه بحث بسیار جالب است؛ چراکه ژیژک دقیقا نسخه‌ای را که برای چپ‌ و فرانسه صادر می‌کند، به‌طور دقیقی در ایران نادیده می‌گیرد.
برای ادامه باید بحث ژیژک درباره ایران را کمی تحلیل کنیم‌.
وی با واژه بنیاد‌گرایی که یک نوع لیبل یا برچسب از لنز علوم انسانی در غرب است و جملاتی شور‌انگیز اعتراضات ایران را اسطوره و متمایز از همه نقاط دنیا و حتی راهگشا برای جهانیان معرفی می‌کند، درحالی‌که اعتراضات در ایران تک‌بعدی نبوده و از چند لایه عمیق برخوردار بوده است.
مساله جنگ رسانه وسیع دنیا و حضور چند صد شبکه و سایت خبری و چند صد هزار و حتی چند میلیون اکانت در فضاهای مختلف رسانه در پلتفرم‌های گوناگون به جهت حجمی در دنیا بی‌سابقه بوده است. به‌نوعی ژیژک اصلا از خود پرسش نمی‌کند و اصلا چرا چنین فضایی ایجاد شده است، اگر مساله یک گروه بنیادگرا صرف است، چنین فشار رسانه‌ای آیا لازم است؟ ‌
نکته بعدی که بسیار اهمیت دارد، اعتراضات در ایران هرچند درصورت فرمی زنانه در رسانه ظاهر شده بود اما مشکلات اقتصادی و فشار تحریم‌ها و ایضا بحران‌هایی مثل شکاف‌های نسلی، سیاسی و فرهنگی در کشور باعث شده بود حجم نارضایتی بالا باشد و در لحظه خاصی تبدیل به اعتراضاتی گسترده شود که فقط صورت آن زنانه بود ولی درحقیقت مسائل دیگری هم درگیر بودند. هرچند حجم اصلی اعتراضات را جوانان و نوجوانان رقم زده بودند که با تفکرات خاصی که ژیژک در باب آزادی بیان می‌کرد، خیلی نزدیک نیست و حملات تروریستی در مناطق مختلف کشور در ایام اعتراضات مساله دیگری است که ژیژک اصلا آن را فهم نکرده و سعی کرده است، در چهارچوبی که در ذهن دارد بیانی حمایت‌گونه را رقم‌ بزند تا اینجا که مبارزه در ایران مبارزه ما هم هست! درحالی‌که عمیقا مساله اعتراضات در ایران صرفا یک مبارزه علیه بنیادگرایی و شبه‌سرمایه‌داری نبوده که ژیژک در ذهن دارد یا مبارزه زنان برای آزادی صرف نبوده، درواقع نوعی زیست جهان و ایدئولوژی پنهان در سبک زندگی‌ها در پس اعتراضات پررنگ بوده است. به‌تعبیری که بخش وسیعی از معترضان مثل معترضان آبان ۹۸ اصلا از طبقات فرودست نبوده‌اند، هرچند بحث اقتصادی دخیل بوده است اما سیاست‌های اقتصادی مثل آزاد‌سازی قیمت‌ها در کمتر از سه‌سال دوبار تکرار شده که این عمل و شکست در پرونده مثل برجام و ضعف‌های گسترده دولت روحانی به‌نوعی طبقه متوسط را نحیف و ضعیف‌تر کرده است. حال طبقه متوسط ضعیف شده برای خروج از وضعیت خود دست به‌نوعی اعتراض زده که در برخی موارد هم به علت حجم بالا خشونت و ابتذال به سرعت از طرف ساختار اجتماعی و‌ جامعه دور شده است. درواقع همان‌طور که ژیژک معتقد است مبارز زنان فمینیست در غرب صرف مربوط به رهایی تفکرات مردانه و صرف در طبقات متوسط به بالاست، در این اعتراضات ایران هم وضعیتی یک پارچه علیه به‌اصطلاح بنیاد‌گرایی دینی نداریم،‌ بلکه طبق شواهد و آمار‌ها گستردگی اعتراضات در طیف که در منش و جهان‌بینی طبقه متوسط به بالا بوده‌اند، بیشتر بوده است. آنچه ژیژک اصلا به آن توجه نکرده یا مثلا بحث امنیت ملی کشوری در خاورمیانه و حتی حضور گروهک تجزیه‌طلب به‌عنوان اپوزیسیون ایران و فشار‌های سلطنت‌طلب به‌عنوان نیرو‌های ارتجاعی و منافقین به دولت‌های غربی برای حمله به ایران نشان می‌دهد، مساله به همان سادگی که ژیژک تحلیل می‌کند، صرف نیست و دلایل وسیع دیگری که نشان می‌دهد ژیژک نتوانسته تحولات ایران را درست متوجه شود.
اما چرا ژیژک آن نسخه‌ای که برای ایران دارد را برای فرانسه ندارد؟ 
ژیژک به صراحت از قانون و نظم می‌گوید و عجیب‌تر آنکه از افول فزاینده ادب و نزاکت و حضور جوانان در مراکز حمل‌ونقل و خرید که باعث وحشت‌آفرینی می‌شوند بحث می‌کند. به‌نوعی او آشوب و حرکات آنارشیستی و طغیان‌وار را تایید نمی‌کند و حتی نکوهش می‌کند! هرچند معتقد به درمانده بودن دولت‌ها و ایضا دولت فرانسه است اما نسخه او گویی بازگشت به نظم و جلوگیری از آشوب است، حال آنکه همین بحث حضور جوانان در ایران هم وجود داشته است با تفاوتی بزرگ که برخی از جوانان در ایران فقط وحشت‌آفرینی نکرده‌اند و در مواردی نیرو‌های نظم عمومی یعنی پلیس و حتی افراد عادی را هم کشته‌اند! به هر ترتیب ظاهرا با تناقض شدید ژیژک روبه‌رو هستیم هرچند طرح بحث ژیژک نه‌تنها درباره ایران بلکه حتی درباره فرانسه هم واپس‌گرا است؛ چراکه اگر در ایران، خوانشی از دین در ۴۰ سال اخیر به صورت غیرمستقیم از طریق پلیس اخلاقی باعث فوت فردی شده است اما در فرانسه شکل دولتی لائیسته و سکولاریسم حداقل باعث کشته شدن چند نفر فقط در ۲ دهه اخیر به صورت مستقیم شده است. به این ترتیب دعوت ژیژک به نظم و قانون در فرانسه یا سایر کشور‌های غربی هم نوعی ساده‌انگاری است؛ چراکه قدرت‌ها در غرب و علی‌الخصوص در فرانسه خشونت را به صورت نمادین اما به شکل نامرئی و نظام‌مند ایجاد می‌کنند و این نقطه دقیقا همان نقطه بحثی است که ژیژک متوجه نشده است.
ژیژک تصور می‌کند خشونت فقط به صورت نمادین در ساحت اجتماعی قدرت‌ها در غرب وجود دارد که زنان را کالا و ابزار جنسی کرده‌اند یا فقرا را استثمار کرده‌اند و در ایران هم شکلی از بنیاد‌گرایی دینی مانع از آزادی زنان شده است.
به تعبیری ژیژک مفهوم‌سازی‌اش نوعی طرح دوگانه کلیشه‌ای را به همراه دارد. یعنی مثلا برخی‌ها در سپهر اقتصادی سعادت بیشتری دارند، برخی‌ها کمتر. یا مثلا زنان در غرب ابژه سرمایه‌داری شده‌اند و به سمت کالایی شدن رفته‌اند یا در ایران حکومت سلب آزادی از زنان می‌کند و… این مفهوم‌سازی نمادین در حقیقت کلیشه و به‌شدت غیرواقعی است؛ چراکه سوژه‌های ژیژک به نوعی در برابر یک حاکمیتی تسخیر شده‌اند و در تلاش هستند که از این وضعیت خارج شوند اما این شکل از خشونت نمادین او باعث می‌شود که او متوجه نشود آنچه در حال رقم زده شدن است به همین طرح‌واره‌های دوگانه خلاصه نمی‌شود که بتوان آن را تشریح کرد.
عیب این تشریح از خشونت دقیقا دوری او از سوژه‌ها و صحنه‌های واقعی است و به همین علت او که معتقد بوده همیشه سرمایه‌داری عقل تسخیری را برای طرد بسیاری رواج داده اما حالا خود او همان جوانان را ابژه کرده است و از آشوب و عدم نزاکت آنها می‌گوید! درحالی‌که در طرح او این جوانان طرد شده هستند اما چون او نمادین تفسیر می‌کند و در طرح‌واره دوگانه او، در جایی دولت نماد سرمایه‌داری و خشونت است و فقر‌ا نماد طرد‌شدگان، حال به جهت خشم فزاینده او چنین می‌گوید. (ناامنیِ روزمره، به فقرا بسیار بیشتر از ثروتمندانی که با آرامش در محله‌های محصور خود زندگی می‌کنند، آسیب می‌رساند). یعنی مجدد ژیژک دوگانه خلق کرده است بین نظم و قانون و جوانان. این جوانان هستند که نماد خشونت و ادامه بحران سرمایه‌داری هستند و این دقیقا همان ساده‌انگاری خاص او است.
اما درواقع ما در عصر خشونت‌های نامرئی هستیم که به‌شدت جهانشمول است و به تعبیر دقیق‌تر سوژه‌ها در سرمایه‌داری متاخر دیگر در تسخیر یک قدرت خشونت‌ورز نیستند بلکه سوژه‌ها در همه طبقات درگیر خود‌استثماری هستند و دیگر معنایی به نام فرادست و فرودست وجود ندارد، همه به نوعی فرودست هستند. با این تمایز که در جوامع کامیابی سرمایه‌داری متاخر، خشم شکل نامرئی دارد و این خشم از سر دوگانه فرادست و فرودست یا قدرت و زیردست نیست، بلکه در جامعه کامیابی در حال زندگی در فرودستی هستند و در حال استثمار خود و این وضعیت به‌شدت متفاوت ازطرح‌های دوگانه کلیشه‌ای است.
ظاهرا ژیژک متوجه این تفاوت در عصر سرمایه‌داری متاخر نیست و تصور می‌کند یک تسخیر‌کننده و یک تسخیرشونده همیشه حضور دارد درحالی‌که در جوامع همان‌طور که گافمن می‌گوید بیش از آنکه سوژه‌ها در جنگ‌ با دولت‌ها باشند، در تلاش هستند علیه زندگی روزمره جنگی را ایجاد کنند. به طریقی انسان‌ها علیه تکرار در زندگی روزمره اقدام می‌کنند که در این نقطه است که با دولت‌ها‌ اصطکاک ایجاد می‌شود و انسان‌ها به مثابه سوژه در بسیاری از موارد برای عبور از سختی زندگی روزمره، در حین استثمار خود، از همه طبقات با دولت‌ها هم وارد جدل می‌شوند؛ چراکه دولت‌ها را منطقه استقرار و نظم‌بخشی به سرمایه‌داری می‌دانند.
درنتیجه توجه به نظم و قانون هرچند مطلوب است اما راه‌حلی حداقلی و از سر استیصال و فروماندگی است!
تصور جهانی که در آن دولت‌های بسیار نحیف و حداقلی دارد، آن هنگام سخت می‌شود که روشنفکران فرومانده‌ای مثل ژیژک قصد داشته باشند نسخه شفابخشی ارائه دهند که درواقع نه‌تنها شفا‌دهنده نیست بلکه حتی عامل پیچیده‌تر شدن وضعیت و حتی فروپاشی بسیاری از نظم‌های قابل استفاده موجود است. و در واقعیت جهانی را شکل خواهند داد که نه‌تنها نابرابری و خشونت سازمان‌یافته وسیع‌تر خواهد شد، بلکه نظم جدید که در آن استثمار خود عملی عادی شده است، یگانه راه کامیابی معرفی می‌شود و این جهان قطعا روزبه‌روز صحنه‌ای ترسناک‌تر را برای بشر و نسل آینده نوید خواهد داد.
اما حرف پایانی… 
به نظر می‌رسد اسلاوی ژیژک متوجه نیست که نه‌تنها اعتراضات ایران نمی‌تواند مبارزه طیفی که مخالف سرمایه‌داری هستند، باشند و حتی ارزش افزوده‌ای در عرصه جهانی داشته باشد، بلکه محصول وضعیتی است که سوژه بیش از آنکه افق سیاسی را شکل دهد به دنبال استثمار دولت به شکلی است که خودشان استثمار شده‌اند و این مورد برای فرانسه هم صدق می‌کند. یعنی اعتراضات خشن در فرانسه بیش از آنکه در افق سیاسی باشد، حتی در سطح اجتماعی در پازل جامعه‌ای است که کامیابی را از طریق ارزش‌های هویتی خود بازسازی می‌کند و نه به دنبال تعویض چرخه بلکه به دنبال مشارکت فعال‌تر است و این همان بحثی است که ژیژک فقط در سطح نمادین آن را طرح می‌کند ولی در سطح نامرئی آن را متوجه نشده است. برای همین درمقابل طرح بحث درباره ایران با برچسب بنیاد‌گرایی قصد دارد صورت اصلی را نوعی تفکر خاص در نظر بگیرد ولی چنین طرح بحثی دقیقا همان طرح بحثی است که برگرفته از الهیات لیبرالی است که برای دفاع از سرمایه‌داری حاصل از پروتستانیسم‌ نوعی برچسب را همیشه روانه ایده رقیب کرده است. در ساحتی ژیژک با تقلیل سطح دعوا به نوعی خوانش شرق‌شناسانه از ایران سعی کرده بود تحولات ایران را عجیب و متفاوت نشان دهد اما پس از روبه‌رو شدن با اعتراضات فرانسه متوجه نشده بود چه‌مقدار اعتراضات می‌تواند پیچیده باشد و صرفا سعی کرده است بحث‌هایی را مطرح کند که بیش از آنکه حقیقی باشد برگرفته از طرح‌واره‌ای ساده‌گراست.

 

سید جواد نقوی

دیدگاهتان را بنویسید