آلبرشت فون والنشتاین” دلال قدرت امپراتوری مقدس روم بود البته تا زمانی که با مافوق خود درگیر شد.
یوگنی پریگوژین” رئیس گروه شبه نظامی واگنر هفته گذشته در بازه زمانی ۲۴ ساعته خواستار قیام علیه رهبران نظامی روسیه شد و در راس ارتش خود نیروهایش را به سمت مسکو پیش برد. پریگوژین و رئیس جمهور روسیه “ولادیمیر پوتین” در چشمان یکدیگر نگاه کردند و هر دو پلک زدند. مفسران این واقعه را به جدال میان گانگسترها تشبیه میکردند که به ظهور پریگوژین از یک کلاهبردار کوچک و تبدیل شدن او به یکی از دوستان نزدیک پوتین اشاره میکرد.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، “چارلز تیلی” نظریه پرداز سیاسی دولت سازی و جنگ سازی را با جنایت سازمان یافته مقایسه کرده بود. هر دو شبکههای انسانی هستند که منابع را استخراج میکنند از این منابع برای ترویج خشونت استفاده میکنند و تلاش مینمایند خشونت را در مناطق تحت کنترل خود در انحصارشان درآورند.
جدال پوتین و پریگوژین با یکدیگر مشابه منازعات اواخر قرون وسطی یا اوایل عصر مدرن بود که در نتیجه آن یکی از ژنرالها ممکن است شورش کند. مردان خشن تمایل دارند در بسیاری از زمینهها به شیوههای بسیار مشابهی عمل کنند. البته برخی معتقدند اقدامات پریگوژین بیشتر یک اعتراض بود تا یک تهدید جدی.
“جفری پارکر” مورخ در سال ۱۹۷۳ میلادی شورشهای ارتش اسپانیایی فلاندر در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم که مسلما بزرگترین ارتش پیاده نظام عصر خود بود را مورد تحلیل قرار داد.
شورش آنان اعتراضی به شرایط سخت یا کمبود دستمزد بود. آنان از فرمول توقف کار و ارائه مطالبات پیروی میکردند و مقامهای حکومتی به جای مجازاتشان با آنان مذاکره میکردند. این اعتراضات و اعتصابات بدون خونریزی نبودند.
با این وجود، طبق آن چه “ای پی تامپسون” مورخ اجتماعی آن را “اقتصاد اخلاقی” نامید، رابطه بین مزدور و اربابِ آن زمان براساس رفتار مناسب از هر دو طرف تنظیم شده بود. این رابطه میتوانست به طور فوق العادهای آزاردهنده باشد. کارنامه آخرین و بزرگترین ژنرال مزدور اولیه اروپا این موضوع را به خوبی نشان میدهد.
“آلبرشت فون والنشتاین” در سال ۱۵۸۳ در بوهم (در غرب جمهوری چک امروزی) که در آن زمان بخشی از قلمروی پادشاهی امپراتوری مقدس روم بود، متولد شد. هنگامی که جنگ سی ساله با شورش در بوهم آغاز شد او یک نجیبزاده کوچک بوهمیایی با تجربه نظامی بود. او به نظام امپراتوری مقدس روم وفادار ماند و در ارتش امپراتوری تحت فرمان امپراتور “فردیناند دوم” به درجه سرهنگی رسید.
او سالیان اولیه جنگ از طریق مصادر اموال شورشیانی که فرار کرده یا شکست خورده بودند ثروت زیادی کسب کرد. همنسلان پریگوژین نیز پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که با فروش گسترده اموال دولتی همراه شد به این ترتیب رشد کردند. والنشتاین از پایگاه مالی خود استفاده کرد تا با گردآوری منابع مالی و تامین آن برای ارتش، خود را به عنوان چهرهای ضروری و مهم برای فردیناند نشان داد و در عین حال وامهای بسیار زیادی را به تاج و تخت امپراتوری ارائه دهد. سرانجام فرماندهی ارتش امپراتوری به او واگذار شد.
پریگوژین اما در تلفیقی از جنگ عمومی و اموال خصوصیای که در اختیار داشت، این سناریو را به شکلی متفاوت تکرار کرد. بودجه واگنر توسط وزارت دفاع روسیه تامین میشد، اما شرکتهای پریگوژین نیز مبالغ زیادی از طریق قراردادهای دولتی به دست آوردند. در مقابل، تا زمان شورش پریگوژین گروه واگنر نه تنها به عنوان یک ارتش غیرقانونی عمل میکرد بلکه با استخراج منابع طبیعی در آفریقا به تقویت اقتصاد روسیه کمک کرده بود.
فعالیتهای نظامی و فعالیتهای دولتی در بسیاری از نقاط و در مواقع زیادی در هم تنیده شدهاند. نهادهای سیاسی مدرن اولیه بر این همکاری عمومی – خصوصی تکیه میکردند، زیرا هنوز به تنهایی قادر به تامین مالی جنگ یا انجام سایر فعالیتهای ضروری مانند ضرب سکه نبودند.
والنشتاین در زمان خود هدایت به اصطلاح شرکتی را برعهده داشت که حوزه عمومی، خصوصی و تبهکارانه را درهم آمیخته بود، زیرا شاهزادهای که او در خدمت اش بود هنوز به اندازه کافی قدرتمند نشده بود که بتواند کاری را که برای انجام آن به والنشتاین تکیه کرده بود خود به تنهایی انجام دهد.
امروز در روسیه نیز نهادهای دولتی به طور قابل ملاحظهای با منافع خصوصی و گروههای خشن در هم آمیخته اند. این وضعیت در روسیه در چند روز گذشته آشکار شد، زیرا افراد تحت هدایت پریگوژین روستوف را تصرف کردند. آنان بالگردهای ارتش روسیه را ساقط نمودند و سایر نیروها نیز از درگیری با آنان خودداری ورزیدند. یورش آنان به تصویری که پوتین از خود به عنوان قدرتمندترین جنگ سالار ترسیم کرده بود لطمه وارد ساخت مردی که حکومت فرادولتی اش قابل قبول قلمداد میشد. با این وجود، این قاعده باعث ایجاد پایههایی ساختاری شد که شورش را ممکن ساخت.
والنشتاین و فردیناند همانند پوتین و پریگوژین به طور جدایی ناپذیری به یکدیگر گره خورده بودند: والنشتاین هم طلبکار امپراتور و هم مخلوق او بود و موقعیت اجتماعی خود را صرفا مدیون ارتقای رتبه توسط امپراتور بود. با این وجود، امپراتور بدون او نمیتوانست پیروز شود همان گونه که استفاده از مزدورانی مانند واگنر یکی از راههای جبران هزینههای واقعی جنگ در اوکراین توسط روسیه بوده است.
با این وجود، والنشتاین از نظر سیاسی به طرز نگران کنندهای مستقل بود. والنشتاین همانند پریگوژین بارها با دولت خود بر سر راهبردهایی که مسئولیت اجرای آن را برعهده داشت، اما فاقد نفوذ بر آن مسئولیتها بود درگیر شد و تلاش کرد به تنهایی میانجی صلح شود. او دو بار از کار برکنار شد و در نهایت به خیانت متهم شده بود. او از طریق خیانت برخی از افسران تحت امرش در اوایل سال ۱۶۳۴ میلادی به قتل رسید. همانند پریگوژین تماس والنشتاین با دشمنان دولت متبوع اش امری مبهم باقی مانده بود. با این وجود، برخلاف پریگوژین والنشتاین قصد شورش مسلحانه نداشت تا آن که متوجه شد امپراتور برای او حکم صادر کرده است.
پریگوژین و والنشتاین هر دو رهبران نظامی قدرتمندی بودند. چنین مردانی هم تابع رئیس دولت و هم ژنرالهای مزدور بودند نه کاملا وابسته و نه کاملا مستقل. این یکی از دلایلی است که آنان از سران کشورهای شان انتقاد میکردند. با این وجود، والنشتاین از نظر نظامی قدرتمندترین مرد امپراتوری بود و ارتشی که فرماندهی میکرد بزرگترین ارتش اروپا از زمان روم باستان محسوب میشد. نیروهای نظامی امپراتوری مقدس روم بدون او نمیتوانستند بجنگند. در مقابل، گروه واگنر کوچک است و پریگوژین از نظر نیروی نظامی رقیب جدی ارتش روسیه محسوب نمیشود.
با این وجود، ظهور و سقوط والنشتاین نه تنها ضعف پریگوژین بلکه ضعف پوتین را نیز نشان میدهد. اگرچه والنشتاین احتمالا خائن نبود، اما هنگامی که فردیناند متقاعد شد که او خائن است قاطعانه عمل کرد و اجازه دستگیری والنشتاین را چه مرده و چه زنده صادر کرده بود. در مقابل، پوتین به پریگوژین اجازه داده است تا اینجای کار زنده باقی بماند.
البته این احتمال وجود دارد که پوتین هم اکنون در حال برنامه ریزی برای به قتل رساندن پریگوژین باشد چرا که در هر حال زنده ماندن پریگوژین در یک پایگاه مستقل در بلاروس تهدیدی علیه او خواهد بود.