یکم. وقتی «سیاست» در نگاه و اندیشه غربی، چیزی جز تلاش برای کسب «قدرت» نیست؛ طبیعی است که سیاستورزی هم بر مبنای قدرتطلبی باشد. اینجاست که قدرتطلبان از هر روش و ترفندی استفاده میکنند تا بر کرسی قدرت بنشینند و در حکمرانی هم ابایی ندارند که به لطایفالحیل، وعدههای پررنگ و لعاب سر دهند!
جالب اینجاست که «کارل پوپر» در کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» مینویسد: «در طبابت و سیاست هر کس وعده زیاد بدهد، شارلاتان است»… به تعبیر دیگر در سیاستی که هدف از آن صرفاً رسیدن به قدرت است، عجیب نیست که خیلی وعده میدهند ولی به آن وعدهها عمل نمیکنند؛ چون شارلاتانیسم یکی از آفتها و پدیدههای شوم حکمرانی مادی غربی است.
دوم. در دورهای یکی از مشکلات کشور این بود که بسیاری از امور و ابعاد حکمرانی مبتنی بر مدلهای غربی و جولان لیبرالیسم بود تا جایی که حتی اقتصاد کشور به گروگان گرفته شد و وعده دادند که تحریمها برداشته میشود چون زبان دنیا را بلدند! و باید با کدخدا بست! و رسانههای سمپات آنها از یکسو تیتر میزدند؛ «امضای کری تضمین است»، و از سوی دیگر؛ با این تیترها مانور میدادند: «تحریمها رفت»، «صبح بدون تحریم»، «اینک بدون تحریم»، «سلام بر ایران بدون تحریم» و…
اما نه تنها وعدهها عملی نشد و نه تنها تحریمها رخت بر نبست که در این میان چه قبل و چه بعد از مذاکره و توافق، منتقدان را به باد ناسزا گرفتند. از جمله مردم با مدلی از حکمرانی مواجه بودند که رئیس دولت، منتقدان را با این عناوین مورد لطف قرار میداد: «دروغگو، هتاک، کمعقل، کمسواد، بیشناسنامه، تازه به دوران رسیده، مزدور، کاسب تحریم، کودکصفت، حسود، بزدل سیاسی، ترسو، بیقانون، بیکار، متوهم، غوطهور در فساد، سوءاستفادهگر، خرابکار، عقبمانده، عصر حجری، هوچیباز، منفیباف، یأسآفرین، ناشکر، باید به جهنم بروند، انقلابیون نفهم، مستضعف فکری و…»
در واقع، مردم با مدلی از حکمرانی مواجه بودند که بیشتر رادیکالیسم در عرصه سیاسی را دنبال میکرد و ابایی هم نداشت که امور فرعی و حاشیهای بر مسائل اصلی کشور غلبه کند! و از همه بدتر آنچه که در حافظه تاریخی مردم مانده است تصویری از خوی اشرافی و نگاه از بالا به پایین کارگزارانی که حتی حاضر نبودند در برخی از دیدارها از کارخانجات و صنایع، ولو به احترام مردم از ماشین پیاده شوند! یا فلان کارگزاری که به تندی با خبرنگار برخورد میکرد، یا دیگری که در پاسخ به گلایههای آن مرد میانسال نسبت به هزینههای فیزیوتراپی، گفت: خودت بمال! و… داستانی که مصداق مثنوی هفتاد من کاغذ است.
سوم. مردم از مدیریت خسته و نشسته که با یک نگاه تکبعدی، حکمرانی میکرد به ستوه آمده بودند و مشکل سالهای پایانی دهه 90، نه تنها شاخصهای افولکرده اقتصاد بود بلکه مشکل اصلی این بود که گویا با پدیده بیدولتی مواجه هستند و دولت مدعی اعتدال حتی مسئولیت خیلی از کارهای خسارتبارش را هم گردن نمیگرفت! حتی آن بنده خدا میگفت؛ من هم صبح جمعه فهمیدم بنزین گران شده!!!
اینجا بود که در بزنگاه انتخابات 28 خرداد 1400، مردم هم محکم به صحنه آمدند و هم کسی را برگزیدند که در مناظرهها بیاخلاقی نکرد، منتقدان را به باد ناسزا نگرفت و اقتصاد را به مذاکره گره نزد تا مدافع منافع ملی به معنای حقیقی کلمه باشد.
امروز دو سال از آن انتخاب معنادار میگذرد و دولت سیزدهم با آواربرداری از مشکلات و چالشهایی که به ارث برده بود، کوشیده تا در داخل، پای کرامت مردم و عدالت در حکمرانی بایستد و با احیای سیاست همسایگی، نظم نوینی در منطقه ایجاد کند و در سطح جهانی هم با ائتلاف با قدرتهای نوظهور و حرکت در مسیر دلارزدایی، منافع ملی را سر دست بگیرد و این مسیر روشن تا رفع حداکثری مشکلات معیشتی مردم ادامه خواهد داشت.
حسام الدین برومند