باوجود ماجراجوییها و سیاستهای تنشافروزانه آمریکا در عرصه بینالملل، این کشور هر روز بیشتر در باتلاق مشکلات فرو میرود؛ به طوری که بسیاری بر این باورند هژمونی آمریکا از مدتها پیش پایان یافته و این کشور در مسیر رو به زوال قدم برمیدارد.
در همین ارتباط اخیراً رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام با اشاره به اینکه آمریکا ضعیفتر از گذشته است، گفتند: آمریکای اوباما از آمریکای بوش ضعیفتر بود، آمریکای ترامپ از آمریکا اوباما ضعیفتر بود.
حضور نظامی در منطقه
آمریکایی که تا قبل از جنگهای جهانی در لاک خود پنهان شدهبود، در فضای پساجنگ جهانی دوم به ویژه سالهای آغازین هزاره سوم با بهانههای واهی خاورمیانه را هدفگذاری کرد تا همزمان اهداف چندگانهای را پیش ببرد.
چندی پیش اندیشکده «شورای آتلانتیک» به واکاوی این اهداف و روند تحقق آنها پرداخت و نوشت هدف اصلی آمریکا در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، این بود که مانع گسترش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در خلیج فارس شود. به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پس از جنگ ایالات متحده علیه عراق برای آزادسازی کویت در سال ۱۹۹۱، آمریکا حضور نظامی قابل توجهی در خاورمیانه یافت. هدف از حضور نظامی این بود که ایران و عراق را مهار و توافقنامههای صلح جدیدی بین کشورهای عربی، فلسطینیها و اسرائیل امضا کند.
پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکا به زعم خود بیشتر به مبارزه با تروریسم و منع اشاعه سلاحهای هستهای تمرکز کرد. در همین راستا و بر اساس شواهد دروغینی مبنی بر وجود برنامه تسلیحات کشتار جمعی در عراق، آمریکا در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد. اشغال عراق در حالی اتفاق افتاد که ۲ سال قبل یعنی در سال ۲۰۰۱ نیز به بهانه ریشه کن کردن تروریسم، افغانستان را اشغال کردهبود.
در نهایت نتیجه آن شد که آمریکا در افغانستان نه تنها نتوانست تروریسم را ریشه کن کند، بلکه خود به افزایش تحرکات تروریستی دامن زد و پس از ۲ دهه یعنی اوایل دولت بایدن ناگزیر به فرار از این کشور شد. در عراق هم بهانه ساختگی آمریکا مبنی بر وجود سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی بر کسی پوشیده نماند. در واقع بوی نفت و طمع فروش تسلیحات، پای آمریکا را به این منطقه باز کردهبود.
در این مدت، مهار و انزوای ایران یکی از مهمترین دلایل حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس و بهانهای برای اجماعسازی بین کشورهای عرب و مسلمان منطقه علیه تهران بودهاست که البته هیچ یک از این اتئلافها به بار ننشست.
ائتلافهای بیسرانجام
طی دهههای اخیر، تلاش برای تبلیغ و ترویج ایرانهراسی و نیز ائتلافسازی علیه جمهوری اسلامی قوت گرفتهاست. حتی در سفر تیرماه پارسال «جو بایدن» رئیسجمهوری آمریکا به فلسطین اشغالی و عربستان سعودی، زمزمههایی مبنی بر تلاش وی برای تجویز ناتو برای کشورهای خاورمیانه به گوش میرسید؛ ائتلافهای مشابه پروژه «ناتوی عربی» از سطح شعار فراتر نرفتند
ائتلاف مدنظر بایدن همان ناتوی عربی-اسرائیلی در قامت «ناتوی خاورمیانه» بود که رژیم صهیونیستی را به آغوش بازیگران عرب منطقه میانداخت. البته همان طور که انتظار میرفت، این ائتلاف ضدایرانی نیز در همان ابتدای کار شکست خورد و در حد شعار باقی ماند.
اینها تنها ۲ مورد از ائتلافهای نافرجام آمریکا در منطقه غرب آسیا بود. پیشتر نیز تشکیل «ارتش مشترک عربی» هفتاد سال قبل به فاصله کوتاهی از تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی مطرح شد اما هرگز به مرحله اجرا در نیامد. بعد از وقوع تحولات جهان عرب در سال ۲۰۱۱ موسوم به «بهار عربی» نیز بار دیگر مسئله تشکیل ارتش مشترک عربی به میان آمد.
لازم به ذکر است که طرح «اتحاد کشورهای عربی» در سال ۲۰۱۵ برای تشکیل یک نیروی ترکیبی ضد تروریسم نخستین تلاش در این راستا بود. همچنین در سال ۲۰۱۷ یک پیشنهاد برای راهاندازی «اتحاد امنیت خاورمیانه» (MESA) توسط عربستان سعودی پیشنهاد شد؛ پیشنهادی که حمایت کامل «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری پیشین آمریکا را به همراه داشت و به ناچار «ناتوی عربی» نامیده شد.
در حقیقت ایده ناتوی خاورمیانهای نسخه بروز شده ائتلافهای نافرجام گذشته بود. تصور سران کاخ سفید بر آن بود، از آنجا که رژیم صهیونیستی در ائتلافهای عربی نمیگنجد، میتواند در ناتوی منطقهای کنار بازیگران عرب منطقه باشد؛ ائتلافی که حمایت غرب به ویژه ایالات متحده را با خود داشتهباشد اما در واقع این مدل از ناتو بیشتر به رؤیا شبیه بود تا واقعیت.
ناتوی خاورمیانه از آن جهت شانسی برای تحقق و تبدیل شدن به واقعیت نداشت و امروز نیز ندارد که شکافهای درونی آن بسیار عمیق است؛ شکافهایی چه در بین اعضای عرب ائتلاف و چه بین اعراب و رژیم صهیونیستی که کارشناسان را در اینکه ناتو خاورمیانهای توهمی بیش نیست، به یقین رساندهاست.
در وهله نخست میتوان به اختلافات و رقابتهای درون بلوک عرب شامل عربستان، امارات، کویت، عمان، قطر، بحرین و اردن اشاره کرد که در بسیاری از مواقع وارد فاز جدیت و خشونت میشود، حتی همانند چالش بین عربستان، امارات و بحرین با قطر در سال ۲۰۱۷ که این اختلافات نشان داد، پتانسیل تبدیل شدن به یک بحران فراگیر را دارد.
ضمن اینکه، موانع تازهای به چالشهایی که پیشتر منجر به شکست ناتوی عربی شد، به آن اضافه شدهاست. موانع اصلی در مقابل طرح ناتوی عربی عبارت بودند از بروز بحران قطر و شکاف داخلی کشورهای عربی بر سر مسائل منطقهای، تفاوت در قرائتهای کشورهای منطقه از تروریسم، شکاف در جهان عرب بر سر چگونگی مواجهه با ایران و شکافهای مذهبی شیعی سنی در خاورمیانه.
با همه این تفاسیر، ناتوی عربی در سطح شعار باقی ماند، چه رسد به ناتوی خاورمیانهای که اختلافات آشکار آمریکا و عربستان بر سر بحران اوکراین و صادرات نفت و نیز ورود بازیگر نامشروع و پر دردسری چون رژیم صهیونیستی به مشکلات آن افزوده شدهاست.
چندی پیش پایگاه آمریکایی «بلومبرگ» با قاطعیت احتمال شکلگیری ناتوی خاورمیانهای را رد کرد و نوشت: گرچه استدلالها برای تشکیل یک ناتو در خاورمیانه کاملاً منطقی به نظر میرسد اما این امر به شدت تحتتأثیر واقعیتهای سیاسی و نظامی منطقه قرار میگیرد. کشورهایی که تمایل به تشکیل چنین ائتلافی دارند و برای تعیین اهداف امنیتی مشترک تلاش کردهاند، به دشمنان مشترک اهمیتی نمیدهند. اکثر آنها دارای ارتشهایی هستند که به جای دشمنان خارجی برای محافظت از رژیمهایشان در برابر اعتراضات داخلی طراحی شدهاند. این کشورها شاید در سرکوب فعالان غیرمسلحی که برای دستیابی به دموکراسی تلاش میکنند، ماهر باشند اما سابقه ضعیفی در مهار درگیریهای بزرگ دارند.
آخرین و البته مهمترین مؤلفه را باید در توافق اخیر ایران و عربستان و ازسرگیری روابط دیپلماتیک تهران- ریاض مشاهده کرد؛ توافقی که هر گونه ائتلافسازی ضدایرانی را از سوی غرب به چالش میکشد.
نشانههای زوال راهبرد خاورمیانهای آمریکا
نشانههای بسیاری بر شکست راهبرد منطقهای آمریکا دلالت دارند که «امیل هوکایم» کارشناس اندیشکده آمریکایی «مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک» به شماری از آنها اشاره میکند.
این کارشناس اندیشکده «مؤسسه بین المللی مطالعات استراتژیک» معتقد است: تشدید رقابتهای منطقهای، تجدید حیات روسیه و نقش رو به رشد چین در خاورمیانه از جمله چالشهای روبروی آمریکا در خاورمیانه هستند. علاوه براین، آنچه برای واشنگتن نگرانکننده است، عملکرد ضعیف چهار متحد سنتی آمریکا در منطقه یعنی اسرائیل، مصر، ترکیه و عربستان سعودی است که در رقابت یا در تضاد با اولویتهای استراتژیک آمریکا عمل میکنند.
وی ادامه میدهد که اسرائیل هرگونه چشمانداز برای تشکیل دولت فلسطین را نابود کرده، مصر از ایالاتمتحده فاصله گرفته و روسیه را بهعنوان شریک خود انتخاب کرده، ترکیه بدون توجه به منافع ایالاتمتحده و ناتو در حال پیشبرد سیاستهای همسایگی خود است و عربستان سعودی که ایالاتمتحده را در جنگ یمن وارد کرد، در صورت شکست، هزینههای زیادی را برای قدرت منطقهای آمریکا ایجاد خواهد کرد. عربستان و امارات همچنین در یک رقابت منطقهای با ترکیه درگیر هستند. در همین حال شکافی که میان عربستان سعودی و امارات متحده عربی با قطر ایجاد شده، سیاستگذاران آمریکایی را ناامید و تلاشها برای دستیابی به امنیت منطقهای را مختل کرده است.
نشانههای دیگر زوال، راهبرد خاورمیانهای آمریکا در برخورد عربستان با بایدن و ایران مشخص شد. آل سعود که پارسال آب پاکی را روی دستان بایدن ریخت و وی را با دستان خالی روانه نیویورک ساخت، اخیراً با توافق با ایران تیر خلاص را به پیکرد راهبرد خاورمیانهای آمریکا شلیک کرد.
فرجام کلام
راهبرد خاورمیانهای آمریکا که در سالهای اخیر، نشانههای شکست آن با ائتلافسازیهای نافرجام همچون «ناتوی عربی» و «ناتوی خاورمیانه» تاحدی آشکار شدهبود، اینک با بازیگری فعال چین در خاورمیانه و توافق تهران- ریاض کاملاً برملا شدهاست.
آمریکا نه تنها از آزمون ائتلافسازی علیه ایران سربلند بیرون نیامد بلکه اینک متحدان را از خود دور و به تهران نزدیک میبیند، ضمن اینکه نقش میانجیگرانه و ثمربخش چین نقشه مهار چین از سوی آمریکا را نقش برآب کرد.
در همین ارتباط «مایکل دوران» مدیر مرکز صلح و امنیت در خاورمیانه در اندیشکده آمریکایی «هدسون» بر این باور است که «چین با وساطت میان ایران و عربستان و ایجاد توافق میان دو کشور، آمریکا را از تاج و تختش به عنوان تنها قدرت راهبردی در خلیج فارس به پایین کشید»؛ موضوعی که برای رژیم صهیونیستی متحد دیرینه آمریکا نیز گران تمام خواهد شد و احتمال اینکه قطار عادیسازی روابط صهیونیستها با اعراب به ریاض نرسد دور از ذهن نیست.