زنان و تجددی که از روی سر آغاز شد!

دوازدهم خرداد ۱۳۱۳ شمسی، تنها مسافرت خارجی رضاخان به ترکیه آغاز شد. این سفر یک ماهه، انگیزه‌های او را برای تقلید ناقص از آتاتورک تشدید کرد. رضاشاه پس از بازگشت از ترکیه دست به اقدامات زیادی زد تا به‌اصطلاح ایران نیز همانند ترکیه به تمدن و پیشرفت رهنمون شود.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید» مرضیه سهامی‌احمد؛ رضاشاه پهلوی تلاش می‌کرد زنان را به عرصه اجتماع بکشاند، اما از یک‌طرف تفکر غالب جامعه همان اندیشه‌های سنتی پیشین بود که حضور زنان در جامعه را تقبیح می­کرد و از طرف دیگر، قانون کشف حجاب که در سال ۱۳۱۴ شمسی اجرا شد و این ناامنی اجتماعی را تشدید کرد. پس از رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضا نیز همچنان این رویه ادامه داشت. دربار حاضر نبود دست از سر زنان بردارد و تنها در صورتی به آنان اجازه بهره‌مندی از حقوقشان را می‌داد که نفعی در آن میان نصیب خودش شود. در این یادداشت از کم و کیف اوضاع زنان و حرکت‌های اجتماعی زنانه در دوران سلطنت پهلوی اول و دوم می‌خوانیم.

 

پهلوی اول و سیاست‌های زنانه اجباری

در دوره پهلوی، در زندگی فردی و اجتماعی زنان ایران، وقایع و حوادث دگرگون‌ساز اتفاق افتاد. رضاشاه پهلوی تلاش می‌کرد زنان را به عرصه اجتماع بکشاند، اما از یک‌طرف تفکر غالب جامعه همان اندیشه‌های سنتی پیشین بود که حضور زنان در جامعه را تقبیح می‌کرد و از طرف دیگر، قانون کشف حجاب که در سال ۱۳۱۴ شمسی اجرا شد، ناامنی اجتماعی را تشدید کرد. در واقع رضاشاه بر آن بود تا این به‌اصطلاح فرهنگی و اجتماعی را به‌صورتی بر زنان تحمیل کند که آن‌ها به هیچ‌وجه خواهانش نبودند. این اصلاحات البته محدود به بحث کشف حجاب نبود و حوزه‌های دیگری را نیز در برمی‌گرفت که در این یادداشت امکان پرداختن به تمامی آن‌ها فراهم نیست. بسیاری از مردم هنوز علایق مذهبی شدیدی داشتند و حتی زنان سنتی، بعدازآنکه فرمان کشف حجاب صادر شد، تا مدت‌ها از خانه بیرون نرفتند و منزوی شدند. در واقع کشف حجاب ظلمی بود که رضاخان به زنان ایرانی رواداشت. سیاست منع حجاب ابتدا با زور و تهدید آغاز شد و سپس به اعمال محدودیت زنان محجبه انجامید و به‌این‌ترتیب نه تنها آزادی وعده داده‌شده را درک نکردند، بلکه بیش‌ازپیش خانه‌نشین شدند.

رضاشاه با کشف حجاب و ایجاد مراکز آموزشی برای زنان و تشویق آنان به سوادآموزی در ظاهر در پی ارزش بخشیدن به زنان بود، اما در باطن برای مدرن جلوه دادن کشور و عقب نماندن از غرب تلاش می‌کرد و در واقع زنان را بازیچه‌ای برای پنهان کردن سیاست‌های قهرآمیز خود قرار داد؛ بنابراین وضعیت عموم زنان، در عمل، تغییر چشمگیری نداشت و زنانی که در اجتماع حضور می‌یافتند، زنان متجددی بودند که کشف حجاب را پذیرفته بودند؛ در حقیقت رضاشاه، یکی از مهم‌ترین عوامل کسب مشروعیت که همانا عرف و فرهنگ جامعه ایرانی بود را نادیده گرفته بود و همین موضوع، به عدم موفقیت او انجامید. سیاست‌های زنانه پهلوی اول نه ناظر به خواست و مطالبه جامعه زنان ایرانی، که ناظر به آنچه شاه در ذهن داشت تنظیم می‌شد. مبتنی بر همین شیوه سیاست ورزی بود که کشف حجاب تبدیل به یک تقابل جدی میان مردم و سلطنت شد.

در این دوران همچنان طیف وسیعی از جامعه همچنان بر عدم ضرورت سواد برای زنان بود، اما اهالی حکومت سعی ویژه‌ای در گسترش آموزش به‌خصوص در شهرهای بزرگ کردند و همین باعث گسترش کمّی در حوزه آموزش شد. مثلاً در سال ۱۳۰۱ شمسی، تعداد محصلان دختر مدارس تهران ۷۵۰ نفر بود و در ۱۳۱۳ شمسی همزمان با تأسیس دانشگاه تهران و ورود دانشجویان پسر، دانشجویان دختر نیز وارد دانشگاه شدند. به‌طورکلی آمار و ارقام حاکی از افزایش تحصیل در میان زنان و افزایش دانش‌آموز دختر بود، اما برنامه‌های درسی مدارس دختران، بیشتر به این موضوع اختصاص داشت که آن‌ها بتوانند همسر و مادری خانه‌دار و مهماندار باشند. این البته از جهاتی برای پرورش زنان در جامعه سنتی آن روز لازم و ضروری به نظر می‌رسید، اما در واقع مفهوم برابری فرصت‌های آموزشی چندان مورد توجه نبود و الگوی آموزشی دختران، به نظر برخی از اهالی اندیشه و فرهنگ جنسیتی بود. درواقع، باب دسترسی زنان به برخی سطوح دانش و علم هنوز در ایران بسته بود و همین منجر به عدم برابری در آموزش برای دختران ایرانی می‌شد. این نگرش در سطوح بالاتر تحصیل نیز حاکم بود، به گونه‌ای که حتی در برنامه دانشسرای دختران که هدفش تربیت آموزگار بود، کارهای دستی و خیاطی نیز آموزش داده می‌شد و همه دختران موظف به یادگیری این فنون بودند. یادگیری این فنون اولویت اول مدارس و دانشسراها بود و مدیران توجه چندانی به تنوع الگوهای یادگیری برای دختران نداشتند. اما فضا در گذر ایام تا حدودی تغییر کرد و تکثر الگوها و رشته‌های آموزشی در میان زنان نیز به رسمیت شناخته شد. بر این اساس در سال ۱۳۱۷ شمسی، اولین هنرستان دخترانه سه ساله برای تعلیم خانه‌داری، خیاطی، آشپزی، شیرینی‌پزی، ابریشم‌دوزی و کارهای بهداشتی تأسیس شد.

 

رضاخان، کشف حجاب و جامعه‌ای که زیر بار حرف زور نرفت!

زنان در سایه تغییرات فرهنگی و اجتماعی، فرصت‌های بسیاری برای اشتغال در مشاغل جدید مانند پرستاری و کار در کارخانه‌ها کسب کردند. فرصت‌هایی که هرچند در برخی اوقات و شرایط، فرصت‌های مناسبی برای اشتغال تمام‌وقت زنان به‌حساب نمی‌آمد، اما به‌هرحال وجود داشت. پس از سفر رضاخان به ترکیه، تحولات بزرگی درباره زنان رخ داد. مورخان از این سفر با عنوان سفر شوم رضاخان به ترکیه نام می‌برند و درباره آن می‌نویسند. دوازدهم خرداد ۱۳۱۳ شمسی، تنها مسافرت خارجی رضاخان به ترکیه آغاز شد. این سفر یک ماهه، انگیزه‌های او را برای تقلید ناقص از آتاتورک تشدید کرد. رضاشاه پس از بازگشت از ترکیه دست به اقدامات زیادی زد تا به‌اصطلاح ایران نیز همانند ترکیه به تمدن و پیشرفت رهنمون شود. ممنوعیت اجباری کلاه پهلوی، ممنوعیت پوشیدن قبا و… از جمله این اجبارهای تقلیدی بود. در همین ایام بود که طی سفر وزیر معارف وقت، میرزا علی‌اصغرخان حکمت، به شیراز پس از برگزاری جشن و سخنرانی وزیر، تعدادی از زنان به روی سن آمده و با برداشتن حجاب خود شروع به پایکوبی کردند. مردم شیراز به نشانه اعتراض در مسجد وکیل جمع شده و با سخنرانی سیدحسام‌الدین فالی از علما و روحانیون متنفذ شیراز، این اعتراض به سراسر ایران کشیده شد. مجله «روشنفکر» به تاریخ پنجشنبه، ۱۴ دی‌ماه ۱۳۴۰ در ذیل عنوان‌های: «ولوله و چادربرداری در میان خانواده‌ها و محافل و مردم» می‌نویسد: «بسیاری از فامیل‌ها برای اینکه زن‌هایشان کشف حجاب نشوند، از ایران مهاجرت کردند، عده‌ای معتقد بودند دیگر هیچ‌کس نباید زن بگیرد، مردان متدین علیه بی‌حجابی کفن پوشیدند…» [۱]

اجبارهای شاهی به همین مسائل محدود نماند. پهلوی اول به دنبال ترویج سبک زندگی زنانه، نوعی بود که شبیه آن را پیش‌ازاین در ترکیه دیده و به‌هیجان‌آمده بود! اندیشه رضاشاهی بر این باور استوارشده بود که مدرنیزاسیون از رهگذر همین اقدامات ظاهری به ایران می‌آید. پس مؤسسات آموزشی درهای خود را به روی دختران و پسران باز کردند و اماکن عمومی مثل سینماها، کافه‌ها و هتل‌ها در صورت تبعیض قائل شدن بین زن و مرد باید جریمه‌های سنگین بپردازند. این در واقع بازوی همان سیاست‌های اجباری بود که سعی می‌کرد به هر ترتیب، تربیت زنان و جوانان ایرانی را به سمت‌وسویی بکشند که میل شاه به همان سو بود. از این‌رو نسبتی بین فرهنگ دینی جامعه ایرانی و آنچه در این ایام راه‌اندازی یا اجبار شده، دیده نمی‌شود. فرهنگ زنانه جامعه ایرانی در همان سال‌ها و سال‌ها پس‌ازآن نیز حضور بانوان در چنین اجتماعات را پسندیده نمی‌دانست، اما پهلوی‌ها سعی داشتند با زور و اجبار، پای زنان و دختران ایرانی را به این رویدادها و پاتوق‌ها باز کنند. شاید به خاطر همین اجبار و تلاش بود که آستانه تحمل جامعه ایرانی لبریز شد و پاسخ سیاست‌های فرهنگی پهلوی را با بایکوت کردن این اماکن و رویکردهای تربیتی داد.

 

پهلوی‌ها و سیاست‌های ظاهرساز زنان

جنبش­‌های زنان که در طی دو دهه قبل فرصت شکوفا شدن داشتند، در دوره رضاشاه جایگاهی نیافتند و فعالیت‌های مستقلی که سبب گسترش آرمان زنان می‌شد، تا حد زیادی متوقف شدند. به‌عنوان‌مثال نشریاتی که از حکومت انتقاد می‌کردند یا مطالبی را خلاف عقیده و نظر آن‌ها منتشر می‌نمودند، محکوم‌به سانسور و تعطیلی بودند. از نشریات خاص زنان در این دوره می‌توان به عالم نسوان (۱۳۰۰- ۱۳۱۱) راهنمای بانوان (۱۳۰۴) پیک سعادت نسوان (۱۳۰۶) دختران ایران (۱۳۱۰) نامه بانوان ایران (۱۳۱۷) و راهنمای زندگی (۱۳۱۹) اشاره کرد. نهایت تلاش این نشریات این بود که زنان را با حقوقشان در خانه و اجتماع آشنا نمایند و با ترغیب زنان به آموزش و یادگیری، آن‌ها را با مراکز آموزشی، دانشگاهی و اشتغال پیوند دهند تا از این طریق، طیفی از زنان متجدد را تربیت کنند. به‌طورکلی فعالیت این نشریات در راستای سیاست رسمی حکومت پهلوی بود که زنان باید خود را با انتظارات نظم جدید تطبیق دهند و در تعلیم و تربیت، لباس پوشیدن و فعالیت‌های اجتماعی از خواهران غربی خود پیروی کنند.

باوجود حقوق ظاهری که در دوره پهلوی اول برای زنان در نظر گرفته بود، وضعیت سیاسی زنان تغییری نیافت. به‌عنوان‌مثال حق رأی به آنان داده نشد، زنان مناصب عمومی به‌دست نیاوردند و امکان تأسیس سازمان‌های مستقل سیاسی برای دفاع از حقوق خود نیز نداشتند. «جمعیت نسوان وطن‌خواه» تنها سازمان زنان بود که اجازه داشت در مواقع لزوم، به سازمان‌دهی در قالب سخنرانی‌ها، جمع‌آوری نامه‌های سرگشاده و گردآوردن گروه‌های زنان دست بزند. از اهداف مهم این سازمان، تهذیب و تربیت دختران، باسواد کردن زنان، نگهداری از دختران بی‌سرپرست، تأسیس مریض‌خانه برای زنان فقیر بود، ولی درواقع هدف اصلی آن اجرای سیاست فرهنگی رضاشاه بود. این انجمن تا سال ۱۳۱۱ شمسی فعالیت داشت و پس‌ازآن تعدادی از نان تحصیل‌کرده به‌فرمان رضاشاه «کانون بانوان ایران» را تشکیل دادند. این کانون تحت ریاست افتخاری شمس پهلوی (دختر رضاشاه) آغاز به فعالیت کرد و چند محور عمده را در دستور کار خود قرار داد:

– تربیت فکری و اخلاقی بانوان و تعلیم خانه‌داری و پرورش اطفال مطابق قواعد علمی به‌وسیله خطابه‌ها، نشریات، کلاس‌های اکابر و…
– تشویق به ورزش‌های مناسب برای تربیت جسمانی
– ایجاد مؤسسات خیریه برای امداد به مادران بی‌بضاعت و اطفال بی‌سرپرست
– ترغیب به‌سادگی و استعمال کالاهای ایرانی.

این کانون به دلایل مختلف نتوانست چندان بر وقایع مربوط به زنان اثرگذار باشد؛ زیرا ویژگی‌های شخصی رضاشاه که مربوط به خودکامگی و خودرأیی بیش‌ازحد وی در زمینه امور مملکتی بود، موجب شد همان نقش حاشیه‌ای که زنان در دوره‌های قبل داشتن بسیار کمرنگ‌تر شود.

 

تجدد زنانه و ظاهرمآب پهلوی اول

به‌طورکلی می‌توان گفت در دوره پهلوی اول، تجدد در زنان به‌صورت ظاهری و در ظاهر آن‌ها نمایان شد. ظاهراً آموزش‌ها در جهت ترویج ساده‌پوشی بود، اما آنچه در سطح شهر ارائه می‌شد، مدهای اروپایی بود و این نمی‌توانست زنان را به اهداف اجتماعی برساند. این وضعیت از نظر جامعه هم قابل‌پذیرش نبود و افراط‌گرایی و پیروی برخی از زنان از انواع مد و آرایش، امری نامطلوب محسوب می‌شد و موجب شد ذهنیت اجتماعی مثبتی نسبت به این تغییرات ایجاد نشود؛ بنابراین آنچه مربوط به تحول در وضعیت زنان می‌شد، ظاهری، لفظی و لباسی بود و نه بنیادین و فراگیر و نتایجی که در برداشت شامل تغییر لباس زنان، ورود به مجامع و مجالس، آزادی در رفت‌وآمدها و معاشرت و مسافرت، ورود به دانشکده و مدارس عالی و اشتغال به‌کار در بعضی ادارات و مؤسسات برای قشر خاصی از زنان بود و نه همه زنان در سطح اجتماع.

 

دوره پهلوی دوم

با کناره‌گیری رضاشاه از سلطنت، زنان توانستند از فرصت فراغتی که به‌ظاهر ایجادشده بود و قصد فراموشی اجبارگری‌های دوران رضاشاه داشت، در صحنه اجتماعی و سیاسی بیشتر نقش‌آفرینی کنند. به‌عنوان‌مثال حزب توده به تأسیس تشکیلات دموکراتیک زنان پرداخت و خواهان حق رأی برای آنان شد. در همین زمان، نخستین حزب اختصاصی زنان به نام «حزب زنان ایران» توسط صفیه فیروز بنیاد گذارده شد و مهم‌ترین هدف این حزب کسب حق رأی برای زنان بود. هرچند فعالین زن در این دوره نیز می‌دانست که در روی همان پاشنه می‌چرخد و واگذاری حق رأی به زنان رؤیایی بیش نیست و اگر همچنین شود، واقعی نیست. در دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ شمسی فعالیت‌های سیاسی زنان اوج گرفت؛ به‌ویژه در زمان مصدق که آگاهی سیاسی زنان بیش‌ازپیش افزایش یافت و آنان در حمایت از حکومت مردمی مصدق همپای اقدام کردند. حتی در جریان قیام خونین سی­ام تیر ۱۳۳۱ شمسی نیز حضوری فعال داشتند.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، متأثر از فضای اجتماع، روند روبه­ رشد وضعیت زنان متوقف یا کند شد. این وضعیت ادامه یافت تا اینکه در ۱۳۴۱ شمسی، حق رأی و حق انتخاب شدن به زنان داده شد، اما نکته قابل‌توجه اینجاست که در همان زمان، حتی حق رأی مردان هم اثری در سیاست‌های کلان کشور نداشت، چه رسد به زنان. نهایتاً محمدرضا به همان راهی رفت که پدرش رفته بود: «ایجاد یک سازمان دست‌پرورده دولت برای گنجاندن زنان در روند نوسازی به‌عنوان سیاست رسمی و در عمل، جهت کانالیزه کردن مشارکت زنان در جامعه و آفریدن شهروندانی وفادار به سلطنت از آنها». به‌این‌ترتیب در سال ۱۳۴۵ شمسی «سازمان زنان ایران» با ریاست اشرف پهلوی تشکیل شد. شورای مرکزی این سازمان، متشکل از یک زن (فرخ­رو پارسا که وزیر آموزش‌وپرورش و اولین وزیر زن ایرانی بود) و نُه مرد بود. این سازمان هم مانند «کانون بانوان» زنان را در سطح پایین و مردان را در سطح تصمیم‌گیری قرار داد. این سازمان بر افزایش آموزش و تحصیلات زنان و فراهم کردن تسهیلات برای ورود به بازار کار تأکید می‌کرد، اما در اساسنامه این سازمان، تنها به فعالیت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اشاره‌شده بود و فعالیت سیاسی جایگاهی نداشت. همچنان ترکیب شورای مرکزی این سازمان که نسبت‌های نزدیکی با دربار و محمدرضاشاه داشتند، نشان از آن داشت که این بار نیز مطالبه حقوق زنان تبدیل به یک پوشش برای رسیدن به مقاصدی شده که روح زنان ایرانی از آن بی‌خبر بود. وگرنه مطالبه از دربار و سلطنت چه نسبتی با نمایندگی خاندان پهلوی داشت؟

در این دوره هم مانند دوره پهلوی اول، همچنان بر آموزش زنان و دختران تأکید می‌شد و محصلان و دانشجویان دختر رو به افزایش بودند، به‌طوری‌که در سال ۱۳۲۰ شمسی، تعداد دانش‌آموزان دختر حدود ۸۸ هزار نفر بود و در سال ۱۳۳۰ شمسی نزدیک به یک سوم دانشجویان، دختر بودند. بااین‌حال در اولین سال اعلام آمار رسمی (۱۳۳۵) مشخص شد که تنها هشت درصد از زنان ایرانی سواد دارند. سیاست‌های فرهنگی پهلوی در دانشگاه به‌صورتی ترتیب داده‌شده بود که اجازه حضور دختران ایرانی به‌طور عام و عمومی در دانشگاه نمی‌داد. همچنین شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه فرصت درس خواندن و آموزش را از دختران گرفته بود.

 

تنها مجیزگوها اجازه فعالیت داشتند!

از طرفی، تنها نشریات زنانه­‌ای اجازه انتشار داشتند که سخت طرفدار دستگاه حاکم بودند و اغلب شاه را ستایش می‌کردند. از ویژگی نشریات زنان در این سال‌ها تأکید بر تخصصی و غیرسیاسی بودن این نشریات بود. در دوره نخست‌وزیری مصدق که مطبوعات آزادی فراوانی داشتند، سیزده عنوان جدید بر نشریات زنان افزوده شد. از مهم‌ترین نشریات زنان در دهه ۱۳۳۰، «جهان زنان» که متعلق به سازمان زنان حزب توده بود و «مجله زنان ایران» که ترجمان رسمی حزب فدائیان شاه بود.

از نشریات زنان در دهه ۱۳۴۰ می‌توان به این موارد اشاره کرد: اطلاعات بانوان با مدیریت قدسی مسعودی، بهداشت و زندگی با مدیریت هورآسا شکوه، ندای زنان با مدیریت مریم میر هادی، پست ایران با مدیریت اعظم سپهر خادم و زن روز با مدیریت فروغ مصباح زاده بود. در این میان «اطلاعات بانوان» و «زن روز» پرآوازه‌تر بودند. اطلاعات بانوان از سال ۱۳۳۶ به‌صورت هفتگی منتشر می‌شد و با ایجاد کلاس روزنامه‌نگاری برای زنان، سهم زیادی در آموزش این حرفه داشت. بااین‌حال انتقادهای جدی را به خود معطوف کرده بود؛ زیرا با چاپ داستان‌های بی‌پروا و زننده‌ای درباره مسائل جنسی سعی می‌کرد تیراژ را بالا ببرد. البته این اقدام در رقابت با مجله «زن روز» صورت می‌گرفت. «زن روز» فعالیت خود را از سال ۱۳۴۳ آغاز کرد و تا پایان دوره پهلوی دوم با انتشار هفتگی مطالب به‌کار خود ادامه داد. این دو مجله صرف‌نظر از چاپ چنین نوشته‌هایی، مقاله‌ها و مطالب قابل‌توجهی درباره قانون حمایت خانواده، مسئله طلاق، چندهمسری و… منتشر می‌کردند.

درمجموع ۳۷ نشریه زنان در دوره پهلوی دوم منتشر شد که نسبت به مطبوعات دوره قبل خود عمر طولانی‌تری داشتند، اما محتوای ضعیف و جنبه سرگرمی و سوق دادن زنان به ظاهرآرایی در آن‌ها آشکار بود. با توجه به آنچه بیان شد، باید گفت در دوره محمدرضا نیز مانند دوره پدرش، اکثریت زنان ایرانی حاضر نشدند خود را با مظاهر غربی که مدنظر حاکمان وقت بود وفق دهند و تنها جمعیت اندکی از زنان به‌مراتب بالا رسیده، مسئولیت‌هایی را نیز بر عهده گرفتند که آن‌ها هم به دلیل وابستگی به دربار نتوانستند نماینده طیف گسترده زنان جامعه باشند.

پی‌نوشت

[۱] کشف حجاب – زمینه‌ها، واکنش‌ها و پیامد‌ها، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

 

برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید