معاندان خارج و داخل نظام ایران، تحت حمایت رسانهای، مالی، لجستیکی و سیاسی آمریکا و متحدانش، مدتهاست که به این شائبه و اتهام دامن زدهاند و میگویند: «جمهوری اسلامی به روسیه و چین وابسته شده است!» در حالی که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی حامی اسرائیل و صدام، بعد از فروپاشی، قریب دو دهه متحد و شریک غرب بود و الگوی گورباچفی و یلتسینی آن، محبوب و مطلوب مدعیان اصلاحطلبی غربگرا شده بود. روسیه در دوره غربگرایی، در کنار آمریکا و ناتو علیه ملت ایران مشکلسازی میکرد؛ ولی از تیغ اعتراض و انتقاد غربگرایان مصون و محفوظ بود؛ اما بعدها که به علت الزام و اضطرار ژئوپلیتیک و دورویی و عداوت غرب و ظهور منافع حیاتی متفاوت و جدید روسیه پوتین ناگزیر شد از همکاری استراتژیک با آمریکا و اسرائیل چشمپوشی و عقبنشینی کند و به ناچار با برخی منافع ملت ایران همگرایی و همراهی پیدا کرد، از چشم اصلاحطلبان غربگرا و اپوزیسیون ضدانقلاب افتاد.
چین «پسا مائو»ی پیوسته به اردوگاه غرب و پذیرای نظام کاپیتالیستی هم تا وقتی که الگوی غربگرایی و سازش با آمریکا بود، در چشم اپوزیسیون و غربگرایان ارج و قربی داشت و بعضاً اسباب ملامت و سرزنش ایران نیز بود که «از چینیها یاد بگیرید و تن به هژمونی آمریکا بدهید تا رستگار شوید»؛ اما وقتی که در استراتژی غربیها، تصویر چین شریک به رقیب و دشمن بالقوه سلطه غرب تبدیل شد، دوستی استراتژیک با چین برای ایران، عیب و ایراد و نشانه وابستگی به شمار میآمد.
اگر ایران مقتدر کنونی اهل اندکی سازش، تسلیم و وابستگی بود، به مدار وابستگی همان آمریکا و اروپای محبوب اپوزیسیون بازمیگشت، با سابقه مشعشع دوران قاجار و پهلوی.
در شرایط عجیب و متلاطم جهان کنونی، کدام ناظر منصف و واقعبین در دنیاست که نداند رابطه راهبردی نظام جمهوری اسلامی ایران با دو دولت قدرتمند روسیه و چین، در اوج استقلال سیاسی، اقتدار نظامی و ژئوپلیتیک ایران، بر اساس منافع و امنیت ملی، مبتنی بر عزت و حکمت و مصلحت شکل گرفته است؛ اما ضد انقلاب خارج و مدعیان معاند داخل، این رابطه را مشابه «وابستگی» رژیم کودتایی پهلوی به انگلیس و آمریکا نمایانده و میگویند: «نظام، روسوفیل و چینوفیل شده است!»البته به زبان بیزبانی و غالباً بازبانی، مطلوب و مقبول آنان این است که نظام ایران، انگلوفیل و آمریکوفیل و صهیونوفیل باشد؛ ولی چون جمهوریاسلامی مستقل و مقتدر با همگرایی قدرتهای آسیایی، عضو مؤثر اتحادیه سازندگان نظام چندقطبی جدید جهانی شده است، باید به کذب و افترا وابسته نامیده شود و در پیشگاه هژمونی رو به زوال آمریکا و صهیونیسم، قربانی و براندازی شود.
ناگفته پیداست که روسیه کنونی به مراتب کوچکتر و ناتوانتر از «آمریکا»یی است که ۴۴ سال کوشید و تریلیونها دلار هزینه کرد؛ اما نتوانست بر نظام انقلابی ایران سلطه و سیطره پیدا کند. چین هم با وجود قدرت اقتصادی جهانگیرش، از لحاظ تاریخی و ژئوپلیتیک اساساً از دایره طمع و امکان خدشه به استقلال ایران دور بوده و محلی از اِعراب نداشته و نخواهد داشت.
این واقعیت غیرقابل انکاری است که ملت ایران با هویت اسلامی و انقلابی خود در روابط با همه قدرتهای جهان، فقط منافع ملیاش را جلب، جذب و هضم میکند. انقلاب اسلامی از آغاز پیدایش خود، داعیه هویت و گفتمان نوین در مقابل همه شرق و غرب، از جمله چین و روسیه داشته است. مضحک است که کسی مدعی شود ایران مقتدر کنونی پس از ۴۴سال تحکیم استقلال و توان ملی، در مدار چین و روسیه قرار گرفته و مقهور این دو کشور شده است؛ بلکه در شرایط پیچیده جهان کنونی، این روسیه و چین هستند که به دلیل منافع اقتصادی و استراتژیک خود، به ایران، قدرت برتر خلیج فارس تا دریای مدیترانه، بیشتر نیازمند شدهاند.
البته طبعاً ایران هم مانند روابط با بقیه کشورها، نیاز متقابل متعارف داشته و دارد. اما جمهوریاسلامی هیچ وقت به خاطر «نیاز و احتیاج»، استقلال و اصول و مبانی و ارزشها و عزت خود را زیر پا نگذاشته است. ایران اگر میخواست از اصول و اقتدار خود صرفنظر کند و رفع نیاز را بر اصالت و کرامت و شرافت خود ترجیح دهد، در برابر آمریکا و ناتو عقبنشینی میکرد. در سیاست خارجی نه شرقی، نه غربی، طی چهار دهه گذشته، ایران همواره با شیوهها و تاکتیکهای پویا، روزآمد و هوشمند، مسیر مستقل خود را پیش برده و در این مسیر، بالطبع دوستان و دشمنانی دارد و مییابد؛ برخی از دشمنانش شکست میخورند و به مرور تبدیل به بیطرف و بعضاً دوست میشوند. بعضی از دوستانش هم گاهی تبدیل به بیطرف یا رقیب و بعضاً افتاده در دام دشمن شده یا در دوستی خودشان پایدار میمانند؛ بنابراین در این روابط مستمر و متغیر دوستی و دشمنی سیاسی در عرصه جهانی، نظام مستقل مردمی ایران همواره کوشیده بر مبنای ارزشها، منافع، اقتضائات، مقدورات و شرایط، رابطه حکیمانه و مطلوب خود را تنظیم کند. در حدود و ثغور دایره مشخص «هویت و منافع و امنیت ملی ایران»، البته که در کنار کامیابیها و موفقیتهای بزرگ سیاست خارجی، برخی دولتهای پیشین اشتباهات تاکتیکی و ناکامیهایی هم داشتهاند؛ اما مسیر خدشه به استقلال و اقتدار ملی همواره مسدود بوده و مآلاً زیادهخواهیها و فشارهای دشمنان، راه به جایی نبرده است.
ضمناً از ابتدای تأسیس نظام جمهوری اسلامی، برخلاف اتهام شایع نادرست، سیاست خارجی ایران هرگز به مفهوم منفی و متصلب و واقعیتگریز «ایدئولوژیک» نبوده است؛ بلکه همواره پویا، منعطف و عملگرایانه و توأمان آرمانخواهانه و واقعبینانه بوده است. در سیاست خارجی عقلایی ایران، اصول و ارزشهای اعتقادی در بطن و متن منافع ملی، تعریف و تعبیه و درهمتنیده شدهاند و اساساً تعارض و تزاحمی با یکدیگر ندارند که فیالواقع اسباب رمی و انتساب به «تعصب و تصلب ایدئولوژیک» برای بدخواهان و بدگویان فراهم شود. البته مدعیان ایدئولوژیکبودن سیاست خارجی نظام، در قبال رویدادهای تاکتیکی پراگماتیستی مانند بیانیه الجزایر و ماجرای مک فارلین و رویکرد تنشزدایی و گفتوگوی تمدنها و برجام و بسیاری از کنشهای مسالمتآمیز و دوستانه دولتهای گوناگون پیشین با آمریکا و اروپا که اثبات حسننیت و اتمامحجت داشت، تجاهلالعارف یا تحریف موضع و موضوع میکنند یا آنها را با وجود تعدد و تکرار، استثنایی و اساساً خلاف اراده کلان نظام برمیشمرند. البته باید متذکر شد که در اجرای موارد مزبور و مشابه، خطاها و تخلفاتی در دولتها رخ داد؛ ولی مدیریت کلان نظام بر آنها اشراف داشت و اگر اساساً با آن تاکتیکها مخالفت میداشت، از ابتدا جلوی آنها را میگرفت.
وجود اختلافنظرهای سیاسی و جناحی داخل کشور و نوسانات آن موارد هم طبیعی بود؛ ولی شکستها و ناکامیهای آنها معلول بدعهدی و دروغپردازی و زیادهخواهی و نفاق و عداوت آمریکا و متحدانش بود. در حالی که در تدبیر آن گونه روشهای تعاملات خارجی، اصولی مانند انعطاف و نرمش قهرمانانه، خلع مستمسک و بهانه از دشمن، تشخیص و تطبیق با شرایط متحول و اقتضائات متغیر، جابهجایی هشیارانه مواضع و خاکریزها و سنگرها و اخلال در محاسبات و معادلات رقبا و دشمنان، حاکم بر شیوههای مدبرانه و عاقلانه جاری در سیاست خارجی کشور بوده است که بدخواهان و بدگویان آنها را نادیده میگیرند. همچنین در قبال تناقض اتهام تعصب و انجماد ایدئولوژیک به سیاست خارجی، با واقعیت توسعه هوشمند روابط روسیه و چین و پیمان شانگهای و اتحادیه بریکس، وارونهگویی و سفسطه و طلبکاری میکنند که دیدید گفتیم اینان ایدئولوژی را بر منافع ملی ترجیح دادند.
در قاموس اینان، منافع ملی ایران فقط در دامن آمریکا و غرب نهفته و لاغیر، جامعه جهانی هم یعنی آمریکا و ناتو و اقمار غرب. از طرفی سالها گفته و تبلیغ کردهاند که نظام با معیارهای ذهنی مذهبی و کلیشههای متحجرانه ایدئولوژی با دنیا مواجه شده است؛ اما همزمان به همین نظام خرده میگیرند که چرا روابط راهبردی با دولت ملحد چین و دولت ارتدوکس روس یا دولتهای کاتولیک ونزوئلا و برزیل و امثالهم برقرار کرده و با مشرکان خارج از اردوگاه غرب، نرد علاقه و محبت باخته است.
بالاخره اتهام و جرم نظام، معلوم نیست؛ هر گونه که به اقتضای شرایط و مصالح رفتار کند، انعطاف نشان دهد، تعامل کند، مقاومت کند، مشارکت کند، همواره با دوستان، مروت و حتی گاهی با دشمنان، صبر و مدارا پیشه کند، نزد معاندان و مخالفان خوشانصاف همیشه مبغوض و محکوم و مطعون است؛ چون همهچیز مربوط و نامربوط را هم باید به هم ربط داد و فقط عیوب و ضعفها و اشکالات این نظام دیده و برجسته شود و خوبیها و محسناتش هم باید مقلوب به بدیها و ذمائم شوند.
اخیراً هم چون نظام اسلامی در مقابل ظلم و باجخواهی و سلطهگری غربیها عقبنشینی نکرده و در آستانه بیبازگشت قدرت فرامنطقهای و استحکام کامل درونی قرار گرفته است، در آشوب بیحاصل پاییز۱۴۰۱، دشمنان با تمام قوا تلاش کردند که ملت ایران را از پا بیندازند و اکنون معاندان و عنادخویان و متحیران اهل لجاج و جحود، افسرده و سرخورده از شکست اوهام خویش، تحولات اخیر سیاست خارجی متکی بر پیروزیهای دهه اخیر ایران و جبهه مقاومت را تاب نیاورده و آنها را تحقیر و تصغیر میکنند و به مغلطه و لاف و گزاف حقیقتستیزانه، نشانه ضعف و عقبنشینی ایران، تصویر و توصیف مینمایند. در حالی که حتی بسیاری از رسانههای معتبر جهان و کارشناسان سیاسی و برخی مقامات دیپلماتیک، تلویحاً یا تصریحاً به پیروزی و کامیابی ایران، اذعان کردهاند.
طُرفه آنکه مدعیان اپوزیسیون داخل کشور که تلقی و تصور و ادعا میکنند جمهوری اسلامی به انحراف رفته، برای مقابله با این انحراف کذایی، مفتون سیاهبازی پاییز پدرسالاران اپوزیسیون خارج، عملاً دست به دامن آمریکا و متحدانش شدهاند. اینان برای داعیه و دعوی اصلاح، منحرف و متمایل به همان دشمنان تاریخی ایران شدهاند که اساس انقلاب ایرانیان برای مقابله با سلطه آنان شکل گرفت. یعنی، به این سیره و سیاق، راهحل مقابله با انحراف کذایی در نظام، رفتن به آغوش و غلتیدن در دام و دامن انگلیس و آمریکا و صهیونیسم است.
گویی مدعیان شکستخورده و فرتوت ارتجاع و تجدیدنظرطلبی و ژاژخاهای «ندامت در عصر حیرت» و «نرمالیزاسیون سکولار غربمدار» و «اصلاحطلبی آمریکایی»، نه تنها مقام «کدخدا»یی بلکه جایگاه «خدا»یی برای آمریکا و غرب قائل شدهاند که صریحاً و علناً برای این مُلک و ملت غیور و دلاور دوران، نسخه پوسیده و ننگین سازش و تسلیم در برابر قلدری و جباریت غرب میپیچند.
مجتبی سلطانی