آیا تا کنون به این موضوع فکر کردهاید که ایرانی بودن چه الزاماتی برای زیست فردی، جمعی و همچنین حضور بینالمللی کشور شما در عرصه سیاست دارد؟ و یا آنکه آیا ایرانی بودن چه دلالتی برای زیست شما در آینده خواهد داشت؟ قطعا شما هم به این موضوع باور دارید که ایرانی بودن شیوه زیستی را به ارمغان میآورد که متفاوت از شیوه زیست کشورهای دیگر همچون انگلیس، چین و… است؟ پس طبیعتا باید أمری در ایرانی بودن نهفته باشد که زیست ما را سامان میدهد و این أمر چیزی غیر از جغرافیا و شرایط محیط طبیعی است. أمری که ما از آن یاد میکنیم، به واسطه فرهنگی چند هزار ساله با تطورات مختلف به وجود آمده است. اما هر آنچه بوده امروزه ایرانی بودن ما مفهومی است متشکل از سه منشأ ایران، غرب و اسلام که همگی در ظرف فرهنگ فعلی تبلور یافته است. ما در این سلسله گزارشها که با عنوان «وضع شناسی جامعه ایرانی» از آن یاد میکنیم، بر آن هستیم تا مروری اجمالی بر تلاشهایی که متفکران این مرز و بوم برای پاسخ دادن به این پرسشها انجام دادهاند، داشته باشیم.
چرا باید از نحوه ایرانی بودن خود بحث کنیم؟
ضرورت بحث از «وضع شناسی جامعه ایران معاصر» به نظر بر کسی پوشیده نیست، اما در اینجا و در مقام سخن از ضرورت بحث، به عنوان مقدمه، مطلبی را بیان میکنیم. کشور ما در طول تاریخ، تا پیش از عهد قاجار به عنوان یکی از تمدنها و کشورهایی است که در متن حوادث جهانی جای دارد. در دوران باستان همواره یکی از مهمترین امپراتوریهای جهان در این سرزمین حضور داشته و در دوران پس از اسلام نیز همواره کشور ما شاهد حضور فرهنگ و حکومتهایی بوده که آن را در متن سیاست و حوادث جهانی، به عنوان یک کشور مهم قرار میداده است. با ظهور رنسانس در اروپا و بعدها صنعتی شدن آن کشورها، شاهد ظهور قدرتهای نوآیینی هستیم که شیوه تفکر جدیدی را با خود حمل میکردند. این کشورها که در مقام استعمارگر، سرتاسر گیتی را در هم مینوردیدند، آهسته آهسته کشورهای به اصطلاح سنتی را که حامل آن آگاهی نو آیین آنها نبودند، به حاشیه بردند؛ لذا کشور ما در زمانه قاجار دیگر یک کشور بسیار تأثیر گذار در عرصه حوادث بینالملل به حساب نمیآمد. به عبارت دیگر ما از یک کشور در متن، به یک کشور حاشیهای تبدیل شدیم با بحرانها و مسائل خاص در حاشیه بودن. کشوری که دیگر در عرصههای نظامی، علم و فناوری، فرهنگ و سیاست، اقتصاد و… وزنه جدی به حساب نمیآمد.
در این میان ایران تنها نبود و کشورهای دیگر همچون ژاپن، کره، چین، ترکیه امروزی یا همان عثمانی روزهای پیشین نیز در چنین وضعی قرار داشتند، یعنی دچار بحران در حاشیه قرار گرفتن شده بودند. البته که امروز وضع این کشورها که روزی مانند ما در متن تحولات جهانی بودند و روزی باز همچون ما، در حاشیه قرار گرفته بودند، قدری متفاوت شده است، یعنی همه این کشورها امروزه تا حدودی در متن تحولات جهانی جای گرفته و مهره مهمی شدهاند. البته که کشور ما نیز همواره مهره مهمی در عرصه بینالملل بوده و هست، اما آنگونه که امروزه چین، یا ژاپن میتوانند اقتصاد و سیاست جهانی را از خود متأثر کنند نیستیم. به عبارت دیگر کشور ما امروزه در عرصههای مختلف علم و فناوری، اقتصاد و… چنان جایگاهی را ندارد که بتواند جهان را از خود متأثر کرده و افقهای جدیدی را به روی بشر بگشاید. به عبارت دیگر کاروان حرکت تمدن دیگر از حرکت ما تبعیت نمیکند مسئله مهمتر آنکه ما حتی در حل مسائل و مشکلات جامعه خود همچون رفع فقر، معضل تولید و بیکاری و دهها مسئله اقتصادی و اجتماعی دیگر ناتوان ماندهایم.
اینجا جا دارد تا این پرسش را مطرح کنیم که چرا سرنوشت ایران از چند کشور دیگر همچون چین، ژاپن، کره، ترکیه و… تا حدی متمایز شده و نتوانست مجدد بر مشکلات خود فائق آمده و به متن تحولات جهانی بازگردد. پاسخ این پرسش را ما میخواهیم از طریق «وضع شناسی جامعه ایران معاصر» بدهیم. کشور ژاپن از عصر میجی، تکلیف خود را با پرسش از وضع شناسی و خویشتن شناسی مشخص نمود. آنها به این نتیجه رسیدند که برای ادامه حضور در عرصه جهانی باید تحولات عمیقی را از سر بگذرانند. آنها برای خود مشخص نمودند که ژاپنی زیستن در عصر مدرن چگونه باید باشد، لذا دست به تلفیقی از هویت خود و آگاهی نوآیین غربی زده و بر همان اساس طی نزدیک به دو قرن گذشته عمل نمودهاند، بدون آنکه انحرافی از مسیر خود پیدا کنند، کشور چین و کره نیز طی چند دهه گذشته این مشکل را برای خود حل کردهاند.
در همسایگی ما ترکیه هم از زمان فروپاشی عثمانی و ظهور اتاتورک، ریل گذاری توسعه و جهتگیری آینده شروع شد. به عبارت دیگر ترکیه طی صد سال گذشته تکلیف خود را با غرب مشخص نمود و به آن سمت رفت که کشوری کاملا توسعه یافته با تمام شاخصهای آن شود. در این میان از خود آتاتورک که در انتهای طیف گرایشهای ضد اسلامی و سکولار قرار داردِ، تا اردوغان که شخصیتی اسلامگرا است، همه بر مفهوم ترکیه توسعه یافته اتحاد دارند. به طور خلاصه همه این کشورها پاسخ روشنی به این موضوع دادند که آینده کشور آنها چگونه باید باشد و متناسب با آن تلاش نمودند تا هویت خود را باز تعریف کرده و سپس به نحو منظم بر اساس آن، در یک ریل مشخص حرکت کردند. در این میان هیچ گاه تغییر دولتها این ریل را عوض نکرد. اما در کشور ما وضعیت تا حدی متفاوت است.
تشویش در عمل ناشی از تشویش در نظر است، به عبارت دیگر جریانهای مختلف در کشور ما هنوز به تفاوقی نرسیدهاند که موقف و ایستادنگاه مطلوب آینده این ملت که برآمده از تاریخ و هویت آن نیز باید باشد، چگونه است؟ لذا همواره ما گوناگون، متکثر و بعضا متضاد عمل کردهایم
ما در هر برههای دچار دگردیسیهای عجیبی شدهایم. از مشروطه تا پهلوی و بعد در خود حکومت پهلوی اول و دوم، سپس تا انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، ما ریل واحد و مسیر مشخصی برای آینده این کشور نداشتهایم. حتی در جمهوری اسلامی که به اصطلاح ما به دنبال تمدن اسلامی و اسلامی زیستن و اسلامی ماندن در عصر مدرن بودیم، اما باز برنامههای توسعه یکی پس از دیگری اجرا شد. در حالی رهبر انقلاب اسلامی شعار تمدن اسلامی و الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را طرح مینمود که شاخصترین سیاست مداران کشوری، از ایده ژاپن اسلامی سخن میگفتند، کما آنکه بدنه کارشناسی دولتها نیز ایدههای متفاوتی را در سر میپروراندند. این تشویش در عمل ناشی از تشویش در نظر است، به عبارت دیگر، جریانهای مختلف در کشور ما هنوز به تفاوقی نرسیدهاند که موقف و ایستادنگاه مطلوب آینده این ملت که برآمده از تاریخ و هویت آن نیز باید باشد، چگونه است؟ لذا همواره ما گوناگون، متکثر و بعضا متضاد عمل کردهایم. این تضاد در زمانه فعلی به قدری بیشتر شده است که با تعویض یک دولت شاهد چرخش عظیم در برنامهها هستیم؛ لذا مسائل کشور ما پاسخ درست خود را نیافته و حل نمیشوند، چرا که مسئله کیستی خود ما و آینده ما پاسخ نیافته است. با این مقدمه طولانی، اما میتوانیم بگوییم که بحث از «وضع شناسی جامعه ایران معاصر» یا همان پرسش از چگونه ایرانی زیستن و از اساس ماهیت و چیستی ایرانی بودن أمری بسیار ضروری و مهم است.
پیش از ورود به بحث ذکر چند نکته لازم است:
۱: اندیشمندان مختلف هر یک از منظر دانشهای گوناگون اقدام به صورت بندی مسئله «وضع شناسی» جامعه کردهاند. تاریخ عقلی، اقتصاد و توسعه، مباحث فلسفی مرتبط با سنت و تجدد و جامعه شناسی و حتی روانشناسی اجتماعی مهمترین منظرهای بحث هستند که در این جا مورد گفتگو قرار خواهند گرفت.
۲: شیوه بحث و بررسی نظریات مطرح شده در این نوشتار بدین گونه است که ما یک دسته بندی سهگانه نسبت به تصاویر مطرح برای آینده جامعه ایرانی ارائه میکنیم. تقسیم بندی سهگانه عبارت است از الف: تمدن اسلامی. ب: تجدد عریان. ج: تجدد دستکاری شده. طبق طرحهای سهگانه مذکور، بنابر نظریه تمدن نوین اسلامی، آینده این کشور مشارکت در ساخت تمدنی است اسلامی که به عنوان رقیب تمدنی غرب ظاهر میشود، طبق نظرگاه تجدد عریان، موقف مطلوب و بلکه محتوم جامعه ایرانی عبارت است از پیوستن به تمدن غرب و تجربه تجدد و در نهایت موقف مطلوب جامعه ایرانی در نظرگاه تجدد دستکاری شده، پیوستن به تجدد و تجربه توسعه است، با این تفاوت که قرار نیست توسعه به نحو کامل اخذ شود.
۳: با توجه به این تقسیم بندی سهگانه صورت گرفته در نکته دوم و همچنین مطلب بیان شده در نکته اول، پیرامون تکثر منابع و مناشیء بحث، ما این تلاش را داریم تا اندیشمندان مختلف را در قالب یکی از سه مدل مذکور فهم و درک کنیم، لذا ممکن است در یک دسته بندی، یک فیلسوف، در کنار یک اقتصاددان و یا جامعه شناس قرار گیرد، از همین رو ما خود به این اختلاف و وجه امتیاز توجه داریم، اما وجه اتحاد و تشابه را در نوع آیندهای که برای کشور لحاظ میکنند قرار دادهایم.
پرسش از آینده جامعه ایرانی، بر پرسش از کیستی حال جامعه ایرانی سایه افکنده است. هرچند که از منظر منطقی این رابطه باید خلاف این باشد، یعنی شما از توصیف وضع موجود نظری در خصوص نقطه مطلوب آینده بدهیم، اما آنچه که عموما تحقق مییابد به خلاف این موضوع است
۴: نکته مهم دیگر که ذکر آن ضروری است، پاسخ به این پرسش است که در دسته بندی نظریات مرتبط با «وضع شناسی جامعه ایران» چرا از ایده ایجابی آنان و افقی که برای جامعه لحاظ میکنند آغاز کردیم؟ پاسخ آن است که صورت بندیهای نظری که گاه با عنوان توصیف وضع موجود طرح میشوند و میخواهند بیان کنند که ایرانی بودن ما در امروز چگونه است، همگی متأثر از این پرسش هستند که ایرانی بودن ما در آینده باید چگونه باشد؟ به عبارت روشنتر، پرسش از آینده جامعه ایرانی، بر پرسش از کیستی حال جامعه ایرانی سایه افکنده است. هرچند که از منظر منطقی این رابطه باید خلاف این باشد، یعنی شما از توصیف وضع موجود نظری در خصوص نقطه مطلوب آینده بدهیم، اما آنچه که عموما تحقق مییابد به خلاف این موضوع است. توضیح بیشتر آنکه یکی از امکانهایی که مدرنیته در اختیار نوع بشر قرار داد، بازتعریف هویت است. این موضوع را ابتدائا در مقام یک مثال فردی توضیح میدهیم. زنی را تصور کنید که پانصد سال پیش در روستایی در دل صحرا و یا در لابه لای کوهها متولد شده است. این زن تا چه میزان میتواند بازنگری در خصوص سبک زندگی و شیوه زیست خود داشته باشد؟ آیا این زن به راحتی میتواند بگوید من دیگر نمیخواهم خود را برای نمونه، در قالب یک زن عشایر متعلق به قوم بختیاری فهم کنم؟ سپس شروع به بازتعریف هویت خود در قالب یک شخصیت دیگر، با آیین و مذهب متفاوت کرده و حتی محل زندگی خود را نیز تغییر دهد. چنین امکانی در گذشته نوعا ممکن نبوده است، از طرف دیگر حتی کسانی نیز که مهاجرت کرده و برای تحصیل و یا تجارت به مکان دیگر میرفتند، اولا بسیار محدود و نادر بوده و در ثانی در معرض آگاهیهای متضاد و متفاوت قرار نمیگرفتند که قصد بازتعریف هویت خود را داشته باشند. اما امروزه و با مدرنیته ما شاهد آن هستیم که انسانها و به طبع آن جوامع میتوانند اقدام به بازتعریف هویت خود کنند. کما آنکه در همین تهران ما، بسیاری از کسانی که زندگی میکنند، روزی از روستایی از نقاط مختلف کشور به اینجا مهاجرت کرده و امروزه دارای تفاوتهای چشمگیری را خویشان خود در همان روستا هستند؛ لذا با توجه به ایجاد چنین ظرفیتی در زمانه فعلی، اندیشمندان یک قوم نیز چنین تلاشهایی داشتهاند تا بگویند نقطه مطلوب و ایستادنگاه مناسب این جامعه در آینده چه خواهد بود و بعد متناسب با آن دست به بازتعریف هویت فعلی بزنند. این مسئله البته گاه منجر به نادیده گرفتن برخی از عناصر مهم هویت فعلی نیز شده است که از آسیبهای چنین پروژههایی است.
به عنوان آخرین نکته باید متذکر شویم که شیوه ما در نگاشته ها، گزارش ایدهها و پروژههای مختلف اندیشمندان گوناگون است، لذا بیشتر به ذکر عنوان آثار و گزارشی از آنان اکتفا نموده و جز در موارد نقل قول مستقیم، از ارجاعات میپرهیزیم. با ذکر این مقدمه مفصل اکنون میتوانیم به بررسی جریان شناسی نظریات مطرح شده در خصوص «وضع شناسی جامعه ایرانی» بپردازیم. در این راستا نخست نظریه تمدن نوین اسلامی را به بحث میگذاریم.
۱- تمدن نوین اسلامی، از طرح بازگشت به خویشتن تا خلوص گرایی دینی
در این بخش ما بر آن هستیم که نظریات پنج متفکر و جریان اسلامی را به شرح زیر بررسی کنیم:
۱. شهید مرتضی مطهری
۲. دکتر علی شریعتی
۳. دکتر حمید پارسانیا
۴. دکتر حسین کچویان
۵. حجت الاسلام و المسلمین محمد مهدی میرباقری
علت انتخاب هر یک از افراد فوق آن است که به نظر نگارنده این اشخاص هر یک نمایندگی از گروه و افرادی را انجام میدهند؛ لذا پوشش دادن افکار آنان میتواند تعداد قابل توجهی از طرفداران نظریه تمدن اسلامی را دربرگیرد. البته که به طور قطع نظریه پردازان و طرفداران تمدن اسلامی منحصر در این فهرست نبوده، اما به واسطه آنکه پرداخت به همه اشخاص متضمن نگارش کتابی قطور خواهد بود، در این مجال به ذکر همین افراد اکتفا کردهایم. البته در ادامه و ذیل هر شخصیت توضیح بیشتری در خصوص وجه انتخاب این افراد خواهیم داد.
شهید مطهری در گفتارها طرح خویش از کیستی جامعه ایرانی و آینده مطلوب آن را بیان میدارد. ایشان در کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران، به صراحت این موضوع را بیان میکنند که انقلاب سال ۵۷ مردم ایران، یک انقلاب صد درصد اسلامی است، به عبارت دیگر مردم مسلمان ایران با داعیهها و انگیزههای اسلامی دست به چنین حرکتی زدهاند
۱.۱/ مطهری و رابطه متقابل اسلام و ایران
حضور شهید مطهری در این فهرست از آن رو دارای اهمیت است که ایشان زبان گویای تحولی بود که در سال ۵۷ در عمل مردم عیان شد، لذا پرداختن به ایشان در درکی که مردم و روحانیت در آن برهه نسبت به مسئله کیستی خود و آینده مطلوب خویش مد نظر داشتند أمری ضروری است. نزدیکترین آثار و سخنرانیهای شهید مطهری به مقوله «وضع شناسی جامعه ایران»، آثاری همچون «آینده انقلاب اسلامی ایران»، «اسلام و مسئله ملیت» و در نهایت کتاب ارزشمند «خدمات متقابل اسلام و ایران» است. شهید مطهری در این گفتارها طرح خویش از کیستی جامعه ایرانی و آینده مطلوب آن را بیان میدارد. ایشان در کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران، به صراحت این موضوع را بیان میکنند که انقلاب سال ۵۷ مردم ایران، یک انقلاب صد درصد اسلامی است، به عبارت دیگر مردم مسلمان ایران با داعیهها و انگیزههای اسلامی دست به چنین حرکتی زدهاند. [۱] با چنین توصیفی از منظر شهید مطهری، آیندهای که در انتظار چنین قومی خواهد بود، ایجاد یک حکومت تماما دینی و یک جامعه تماما دینی است. اما پرسشی که در اینجا طرح میشود آن است که نسبت دو عنصر مهم دیگر غرب و ایران، در ساخت وضع فعلی و آینده جامعه چیست؟ شهید مطهری در دو اثر خدمات متقابل ایران و اسلام و کتاب اسلام و مسئله ملیت، این موضوع را توضیح میدهند که چگونه اسلام و أمر ملی (ایرانیت) در ما به اتحاد رسیده و جدایی ناپذیر است. از نظر شهید مطهری یک أمر وقتی ملی قلمداد میشود که در عموم مردم پذیرفته شده باشد، در این بین أما ریشه شکلگیری آن مسئله مهم نیست؛ لذا آیین مزدک و مانی با وجود آنکه در درون این کشور شکل گرفتند، اما هیچ گاه ملی نبودند، اما اسلام از آنجا که أمری فراگیر بوده، دین ملی ما ایرانیان است. از طرف دیگر یک آیین بیگانه هنگامی در میان قوم دیگر فراگیر میشود که اولا رنگ و بوم قومی نداشته و در ثانی با زور و اجبار به آنها تحمیل نشده باشد. با این توصیفات شهید مطهری بحثهای مفصلی را طرح میکنند که چگونه اسلام آیینی فرا قومی است و در صدور آن به ایران هیچ اجباری در کار نبوده است. [۲] ایشان همچنین در کتاب ارزنده خود یعنی خدمات متقابل اسلام و ایران که در پاسخ به کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرین کوب نوشته شد، بحث مفصلی را برای تفکیک میان عربیت و اسلام میکنند. از منظر ایشان درگیریهای ایرانیان با اعراب نه به خاطر اسلام، چراکه هر دو طایفه در دیانت هم هیچ شکی نداشتند و آن را نفی نمیکردند، بلکه به خاطر برخی تعصبات نابه جای برتری طلبانه عربها بوده است؛ لذا از اساس هیچ یک از ایرانیان در آن برهه برای مبارزه با اعراب، دین اسلام را از خود نفی نمیکرد و همین موضوع نشان دهنده آن است که میان اسلام با هیچ قومی پیوند وجود ندارد.
تطور بعدی روشنفکری در زمان پهلوی اول رخ میدهد. در این برهه روشنفکران به دو گروه اجتماعیون و اعتدالیون تقسیم میشوند. اجتماعیون اصطلاحا به گروههایی گفته میشود که برای آینده کشور، بیشتر روی به سمت چپ و سوسیالیسم داشتند. در مقابل اعتدالیون بیشتر راستگرا و ملی گرا به حساب میآمدند. حزب توده در این برهه مهمترین نماینده روشنفکران چپ گرا بود و در طرف دیگر، روشنفکران راست گرا نیز که عموما رابطه خوبی با دربار داشتند، کسانی همچون فروغی را در پیشانی خود داشتند
۱.۲/ علی شریعتی، نماینده نسل جدیدی از روشنفکری
برای فهم صحیح شریعتی لازم است تا نگاهی به تطورات روشنفکری طی دورههای مختلف بیندازیم. جوانههای روشنفکری در کشور ما، مرتبط با دوره پیشا انقلاب مشروطه است. نخستین بار در این برهه است که شاهزادههای قجری در قالب سفیر و توریست به غرب سفر کرده و در معرض آگاهیهای جدید آن قرار میگیرند. این طبقه در بازگشت به کشور نماینده جریانی میشوند که بعدها انقلاب مشروطه را جهت دهی کرد. شاید بتوان ملکم خان را مهمترین روشنفکر این برهه و شعار «از نوک پا تا فرق سر غربی شدن» تقیزاده را به عنوان یکی از تأثیر پذیرفتگان از ملکم خان، مهمترین شاخصه روشنفکری در این دوره تلقی کرد. تطور بعدی روشنفکری در زمان پهلوی اول رخ میدهد. در این برهه روشنفکران به دو گروه اجتماعیون و اعتدالیون تقسیم میشوند. اجتماعیون اصطلاحا به گروههایی گفته میشود که برای آینده کشور، بیشتر روی به سمت چپ و سوسیالیسم داشتند. در مقابل اعتدالیون بیشتر راستگرا و ملی گرا به حساب میآمدند. حزب توده در این برهه مهمترین نماینده روشنفکران چپ گرا بود و در طرف دیگر، روشنفکران راستگرا نیز که عموما رابطه خوبی با دربار داشتند، کسانی همچون فروغی را در پیشانی خود داشتند. با این حال فضا در ادامه قدری دگرگون شد. روشنفکران راستگرا به واسطه ارتباط خوب خود با حکومت جایگاه ضعیف تری در میان مردم پیدا کرده و روشنفکران چپ گرا نیز به واسطه تعهد خود به منافع شوروی سابق، جذابیت خود را از دست دادند. کسانی همچون جلال آل احمد به دنبال همین اتفاقات حزب توده و جریانهای چپ را رها کرد و ترجیح داد بیشتر بر حول مفهوم مردم گرفتار در خیابان مسائل کشور را تحلیل کند. همین مسائل زمینه بروز طبقه جدیدی از روشنفکری را ایجاد میکرد که تلاش داشت تا بر پایه سرمایههای دینی و سنتی خود، پاسخی بر مسئله جامعه و افق پیش روی آن عرضه کند. علی شریعتی و جلال آل احمد پیشانی این نسل از روشنفکری هستند که با عنوان روشنفکری دینی، یا روشنفکری بوم گرا از آن یاد میشود. نزدیکترین اثر شریعتی به موضوع محل بحث را میتوان کتاب بازگشت به هویت ایرانی-اسلامی وی دانست. شریعتی در طرح بازگشت به خویشتن خود، بر مفهوم بازگشت به ریشههای فرهنگی گذشته تأکید داشت، لذا پروژه فکری خود را از رویکردهای ایران گرا و باستان گرا تفکیک میکرد. [۳] از طرف دیگر وی اتحاد عظیمی میان ایران و اسلام برقرار میدانست که به موجب آن معتقد بود پس از حلول اسلام در ایران، شاهد ظهور حقیقت سومی شدیم که نه اسلام سامی بود و نه ایران باستانی، بلکه اسلام ایرانی یا تشیع بود. [۴] وی سپس با طرح بحث تشیع علوی و تشیع صفوی، روی به آن سمت گذاشت که تشیع صفوی را به عنوان یکی از عوامل انحطاط ما ایرانیان طرح کرده و برای حل مشکل، خواستار بازگشت به اسلام قرون نخستین هجری شد؛ لذا برای تحلیل و حل مسائل جامعه ایرانی و افق گشایی برای آینده وی، بر مفهومی تحت عنوان شیعه، به عنوان اسلام ایرانی تأکید داشت.
۱.۳/ پارسانیا و هسته دینی جامعه
پارسانیا در تحلیل فرهنگ و هویت بر آن است که یک فرهنگ از سطوح مختلفی تشکیل شده است. نخستین سطح از سطوح فرهنگ که در حکم هسته مرکزی آن است، حاصل ارتباط انسان با هستی مقدس و در واقع پاسخی است که به مقوله پرسش از مبدأ و معاد داده میشود. در لایه بعدی این فرهنگ، نظامهای ارزشی حول محور آن هسته مرکزی شکل گرفته و در سطح پایین تر، نشانههای نمادین همچون هنر، زبان و کنشهای عینی قرار دارند
حمید پارسانیا از جمله اساتید و متفکران معاصر ایرانی است که تلاش دارد تا از طریق امتداد فلسفه صدرایی در علوم اجتماعی، چهارچوب نظری متفاوتی را برای تحلیل مسائل جامعه ایران تدارک ببیند. حضور وی از این جهت در این فهرست ضروری بود که وی میتواند بخش خوبی از باورمندان به مقوله علوم انسانی اسلامی را نمایندگی کند. وی در تحلیل فرهنگ و هویت بر آن است که یک فرهنگ از سطوح مختلفی تشکیل شده است. نخستین سطح از سطوح فرهنگ که در حکم هسته مرکزی آن است، حاصل ارتباط انسان با هستی مقدس و در واقع پاسخی است که به مقوله پرسش از مبدأ و معاد داده میشود. در لایه بعدی این فرهنگ، نظامهای ارزشی حول محور آن هسته مرکزی شکل گرفته و در سطح پایینتر، نشانههای نمادین همچون هنر، زبان و کنشهای عینی قرار دارند. سطوح پایینتر فرهنگ در حکم عنصر امتداد دهنده و تشدید کننده هسته اصلی و هسته اصلی فرهنگ در حکم عنصر موجد و هستی بخش لایههای پایینتر است؛ لذا بر این مبنا اگر فرهنگی در مواجهه با فرهنگ دیگر، دچار چالش شود، چنانچه، این چالش در سطح لایههای رویین فرهنگ باشد، کماکان نمیتوان سخن از تغییر هویت فرهنگی را بر زبان جاری ساخت، اما اگر هسته مرکزی فرهنگ، نتواند به علت وجود مانعی همچون فرهنگ بیگانه، خود را تا لایههای نمادین امتداد بخشد، به مرور دچار ضعف و فروپاشی میشود. [۵] حال باید گفت که هویت و فرهنگ اسلامی-ایرانی ما طی دویست سال گذشته، در مواجهه با غرب دچار چالشهایی شده است، در لایه نمادین و رویین فرهنگ ما اثرات مختلفی را از فرهنگ متضاد غرب پذیرفتهایم. برای نمونه سبک اشتغال گزینی، مسکن، پوشش، موسیقی، زبان و… ما تحت تأثیر غرب دگرگون شده است، اما کماکان فرهنگ و جامعه بر سر حفظ هسته سخت خود ایستادگی میکند، لذا کماکان ما با جامعهای اسلامی و ایرانی مواجه هستیم که بر سر هویت خود باقی مانده است. مبتنی بر چنین زاویه دیدی و همچنین رویکرد انتقادی که پارسانیا نسبت به غرب و مدرنیته دارد، وی آینده این فرهنگ را از دریچه تقابل با تجدد و متناسب با جدال تمدنی معنادار کرده و تمدن اسلامی را به عنوان آینده مطلوب این کشور ترسیم میکند.
۱.۴/ حسین کچویان، توسعه سرابی ویرانگر
حسین کچویان از آن دست اندیشمندانی است که همواره حامل سخنان نوآورانه و خلاف عادت در جامعه ایرانی بوده، هنگامی که بحث از توسعه و لزوم توسعه یافتگی سکه رایج در میان مسئولین و اساتید دانشگاه کشور ما بود، وی به صراحت سخن از ضرورت از میان برداشتن توسعه گفت. نزدیکترین آثار وی به طرح بحث فعلی ما، دو مقاله معضله یا بحران هویت؟، توسعه سرابی ویرانگر و کتاب تطورات گفتمانهای هویتی ایران است. کچویان در مقاله توسعه سرابی ویرانگر، سه استدلال مهم را در نفی توسعه طرح میکند. وی بر مبنای تحلیل گفتمان فوکویی خود، ابتدا نگاهی به ریشههای شکلگیری طرح توسعه انداخته و در واقع، توسعه را نه بر اساس منطق درونی آن، بلکه بر اساس خواستگاه آن مورد ارزیابی قرار میدهد. از منظر کچویان طرح توسعه خط بطلانی بود ضمنی بر دیدگاههایی که تجدد را آینده محتوم همه بشر تلقی میکردند. به عبارت دیگر در نظرگاه فلسفه تاریخ تجدد چنین گفته میشود که انسان در سیر تاریخی خود، بر یک مسیر حرکت کرده، جوامع توسعه یافته آینده جوامع توسعه نیافته و جوامع توسعه نیافته، گذشته جوامع توسعه یافته هستند. این دیدگاه که به فلسفه خطی تاریخ شهرت داشت، بر آن بود که سرانجام محتوم همه جوامع به نحو طبیعی، پیوستن به مدرنیته و قرار گرفتن در ذیل تاریخ غرب است. این در حالی بود که عدم تبعیت تاریخ از این دیدگاه ها، آمریکا را بر آن داشت تا برای جلوگیری از سیطره بلوک چپ بر جوامع به اصطلاح جهان سوم و همچنین بازتعریف استعمار قدیم، در استعمار جدید، طرح توسعه را دراندازد؛ لذا این طرح بیش از آنکه ناظر به نیازهای جهان سوم باشد، در راستای تکمیل پروژه مدرنیته و برآورد منافع آمریکا تدارک دیده شده بود. کچویان در دلیل دوم، تجربههای پی در پی شکست خورده توسعه را طرح کرده و نشان میدهد توسعه به دلیل فقدان فهم صحیح از زیست بوم اجرایی خود و ناتوانی از فهم مسائل جوامع مورد نظر، کارنامهای سراسر از شکست را تجربه کرده است. اما استدلال سوم کچویان که نوک تیز براهین وی علیه توسعه را نشان میدهد، اینگونه صورت بندی شده که حتی اگر توسعه در تجربه خود شکستی را نیز تجربه نمیکرد و همه کشورهای هدف این برنامه، توسعه پیدا میکردند، محل درگیری ما حتی با همین موفقیتهای توسعه است. از نظر وی توسعه امتداد طرح تجدد غربی است که در قرن ۱۷ و ۱۸ در اروپا تکوین یافت. در این طرح حتی اگر ما توسعه یافته هم شویم، با جهانی بیروح مواجه هستیم که معنویت زدایی و معنا زدایی شده است؛ لذا کچویان بر آن است که ما باید کمر به قتل توسعه ببندیم.
از منظر کچویان به موازات گسترش پروژه غرب گرایی در ایران، پروژه ایران گرایی نیز نفوذ بیشتری پیدا کرد. وی بر آن است که غرب در مسیر خود و همچنین در کشور ما، به پایان راه خود نزدیک شده و لذا آیندهای برای وی قابل تصور نیست. مفهوم بحرانهای تمدن غرب و فروپاشی آن در ذهن کچویان مفهومی پر تنین بوده و لذا ساخت وضعی جدید در عالم، تنها راه ممکن و مطلوب در پیش پای ایران اسلامی است
کچویان سپس در مقاله معضله یا بحران هویت، به نقد و بررسی طرحهای هویت چهل تکه و بحران هویت میپردازد. از نظر وی جامعه ایرانی کماکان پویایی و نشاط خود را داشته و مشکلات موجود، صرفا معضلهای هویتی برای این کشور هستند و نه بحران هویت. از نظر وی اگر هویت دچار بحران شده باشد، نمیتواند نیروهای خود را بسیج کرده و انقلابی به بزرگی انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ را رقم بزند.
وی، اما در کتاب تطورات گفتمانهای هویت ایران، به بررسی نیروهای هویتی جامعه ایرانی و شکلگیری مفهوم ملت و ملیت میپردازد. از منظر کچویان به موازات گسترش پروژه غرب گرایی در ایران، پروژه ایران گرایی نیز نفوذ بیشتری پیدا کرد. وی بر آن است که غرب در مسیر خود و همچنین در کشور ما، به پایان راه خود نزدیک شده و لذا آیندهای برای وی قابل تصور نیست. مفهوم بحرانهای تمدن غرب و فروپاشی آن در ذهن کچویان مفهومی پر طنین بوده و لذا ساخت وضعی جدید در عالم، تنها راه ممکن و مطلوب در پیش پای ایران اسلامی است.
۱.۵/ فرهنگستان علوم اسلامی قم و خلوص گرایی دینی
بحث از باورهای فرهنگستان علوم اسلامی قم در این زمینه از آن جهت ضروری است که نخست عقاید ایشان طی سالهای گذشته در بین طلاب حوزوی و دانشجویان جوان رسوخ بیشتری یافته و از طرف دیگر جدای از جریانهای فلسفی حوزوی که تلاش داشتهاند یا از طریق فلسفه مضاف و یا از طریق فلسفه صدرایی، نسبت به مسئله فعلی مورد بحث ما اظهار نظر کنند، خود جریان دومی است که با رویکردی انتقادی نسبت به فلسفه اسلامی، به دنبال تحقق تمدن نوین اسلامی از طریق متون اصلی دینی (قرآن و روایت) است.
شاید بتوان مهمترین باور و اندیشه محوری فرهنگستان را تقدم اراده بر فهم در ایشان دانست. همین اندیشه موجبات آن را فراهم آورده است که بگویند وصف اصلی علم حق و باطل بوده و صدق و کذب وجه فرعی و ثانویه آن است. چرا که از اساس فهم عملی است که از دریچه اراده انسانها رخ داده، به عبارت دیگر من اراده میکنم تا بفهمم و نه آنکه میفهمم و بعد متناسب با آن اراده میکنم، از طرف دیگر وصف اصلی اراده، اتصاف به حق و یا باطل است، لذا ارادههای ما یا حق بوده و یا باطل و دانش ناشی از اراده نیز به طبع اراده یا حق میشود یا باطل. [۶] بنابراین با چنین دستگاه معرفت شناسی دین میشود جریان سرپرستی ارادهها که از طریق اراده محوری ولی خداوند محقق میشود. هنگامی که شما از اساس چنین جایگاهی برای اراده و فهم قائل شدید، در نتیجه هیچ دانشی خنثی نبوده و دینی و غیر دینی (حق و باطل) وصف اصلی همه دانشها حتی ریاضیات است، لذا تمدن انسانی نیز کاملا به حق و باطل تقسیم شده و اگر تمدنی کاملا بر مبنای حق شکل گرفته باشد، انسانهای حاضر در آن هیچ نسبت و شباهتی با تمدن باطل ندارند؛ بنابراین تمدن نوین اسلامی در وجهه خالص آن، صد در صد با تمدن باطل غرب متفاوت است. [۷] از طرف دیگر علوم انسانی نیز در این دستگاه علوم ضاله و کتابهای آن آثار ضاله تلقی میشود که مطالعه آنها بدون داشتن فرقان موجب انحراف و گمراهی خواهد بود.[۸] در تکمیل این سخن باید افزود که از منظر فرهنگستان جامعه ایرانی امروز، یک جامعه اسلامی است که با وقوع انقلاب اسلامی و در امروزه، نه تنها دچار افت دینداری نشده، بلکه یک جهش در دینداری را مشاهده میکند، چراکه از منظر فرهنگستان دین نه آیینها و مناسک شرعی بلکه جریان ولایت الهی و مبارزه با طاغوت است که با انقلاب اسلامی، مردم ایران آن را به نحو تمام پایهگذاری کردند.
جمعبندی سخنان پیش گفته آنکه جامعه ایران معاصر، از منظر فرهنگستان علوم اسلامی جامعه دینمدار و دینی است که هدف مطلوب و ممکن آن، پایهگذاری تمدن نوین اسلامی خواهد بود، این تمدن البته چیزی است که در فرض تکمیل و کمال آن، هیچ شباهت و نسبتی با تمدن غرب امروز حتی در نحوه پوشش و خوراک مردمانش نخواهد داشت.
در نهایت اینکه…
در این مقام لازم است تا توضیحاتی افزون پیرامون جمیع این دیدگاهها و رویکردها ارائه دهیم. پرسش نخست که در این مجال باید به آن پاسخ داد آن است که وجه کنار هم قرار دادن این جریانهای متفاوت و بعضا متضاد چیست؟ به عبارت دیگر این موضوع نیاز به شکافتن و توضیح بیشتری را دارد. هر یک از اندیشمندان مذکور در قیاس با یکدیگر دارای تضادها و تعارضات فراوانی هستند، لذا باید به این پرسش پاسخ داد که چه شاخصههای مشترکی در میان این اندیشمندان وجود دارد که باعث شده آنها را در یک فهرست قرار دهیم؟
مهمترین شاخصهای که باعث قرار گرفتن این اشخاص کنار هم میشود أمری با عنوان بوم گرایی تاریخی است. برای بوم گرایی تاریخی تعاریف مختلفی ارائه شده است. برای نمونه مهرزاد بروجردی در وصف آن میگوید: «بوم گرایی را میتوان آموزهای دانست که خواستار بازآمدن، بازآوردن، یا ادامه رسوم، باورها و ارزشهای فرهنگ بومی است» [۹]و یا در تعریفی دیگر رابرتسن بوم گرایی را نوعی «ایدئولوژی خانه» معرفی کرده که دارای پارادایمهای نوستالژیک است. به عقیده او بوم گرایی در نگاه به تاریخ به عنوان زوال، احساس از دست رفتن تمامیت و کامل بودن، احساس از دست رفت خویشتن و احساس از دست رفتن استقلال تجسم مییابد. [۱۰] ارنست گلنر در توضیح آن مینویسد: «میل به بوم گرایی از اشتیاق به حفظ عزت نفس سرچشمه میگیرد، از آرزوی رسیدن به هویتی که از بیگانه اخذ نمیشود، از احتراز از تقلید صرف، از میل به درجه دو نبودن و از بازتولید نکردن الگوی بیگانه» [۱۱] بوم گرایی در نزد اشخاصی همچون مایکل پین، حاصل از جهانی شدن و میل تمدن غرب برای نشر شیوه زیست خود در جهان است. به بیان فرانتس فانون، بوم گرایی أمری است که در جوامع جهان سوم، در مقابله با الگوی توسعه غربی طرح میشود. به عقیده فانون، بوم گرایی پاسخی در برابر میل به استعمارگری کشورهای غربی است. [۱۲] خلاصه سخن در این انگاره آن است که مسائل و مشکلات جامعه باید مبتنی بر داشتههای فرهنگی و تمدنی آن حل و فصل شود. به عبارت دیگر در نظرگاه بوم گرایی تاریخی، داشتههای فرهنگی و تمدنی کشور ما ایران که ناشی از منابع اسلامی، سنت و فرهنگ ایرانی ماست، توانایی بازسازی کشور و تضمین آینده آن در وضع جدید عالم را داراست.
در خصوص توصیف امروز جامعه ایرانی نیز گفتمان تمدن اسلامی لزوماً قائل به خلوص گرایی دینی نیست. این گفتمان تکثر را در جامعه امروز ایران میپذیرد. بهعبارتدیگر از منظر این جریان بعضاً ما سه کانونی هویت را نیز میتوانیم توضیح دهیم، اما نکته مهم مورد بحث جریان تمدن اسلامی ان است که این ارکان متکثر، بدون رکن مرکزی و عنصر اصلی نمیتواند کنار هم قرار گیرد؛ لذا از منظر این گفتمان، اسلام عنصر اصلی و مقوم جامعه ایرانی بوده و در کنار این عنصر اصلی، حضور دو عنصر دیگر ایران و غرب نیز غیر قابل انکار است
شاخصه مهم دوم دیگر که باعث میشود این جریانها را در کنار یکدیگر قرار دهیم، رویکرد نقادانه آنان نسبت به غرب است. مقولههایی همچون فروپاشی مدرنیته، مدرنیته پروژهای ناتمام، بحران اندیشه در غرب و… از جمله معانی هستند که در این نظرگاه برجسته میشوند. از منظر رویکرد تمدن اسلامی، از اساس مدرنیته و غرب در درمان بحرانهای خود ناکام مانده، لذا اگر تمدنی نتواند بحرانهای خود را التیام بخشد، به مرز فروپاشی نزدیک شده است، حال تمدنی با این وصف چگونه میتوان اکسیر حیات را در اختیار ما قرار داده در حالی که از عهده کار خود فرومانده است؟ بنابراین مبتنی بر چنین سخنی بازگشت به هویت خویشتن و ساختن آینده مبتنی بر داشتههای تمدنی خود نه یک امکان بلکه یک ضرورت است. در خصوص توصیف امروز جامعه ایرانی نیز گفتمان تمدن اسلامی لزوماً قائل به خلوص گرایی دینی نیست. این گفتمان تکثر را در جامعه امروز ایران میپذیرد. بهعبارتدیگر از منظر این جریان بعضاً ما سه کانونی هویت را نیز میتوانیم توضیح دهیم، اما نکته مهم مورد بحث جریان تمدن اسلامی آن است که این ارکان متکثر، بدون رکن مرکزی و عنصر اصلی نمیتواند کنار هم قرار گیرد؛ لذا از منظر این گفتمان، اسلام عنصر اصلی و مقوم جامعه ایرانی بوده و در کنار این عنصر اصلی، حضور دو عنصر دیگر ایران و غرب نیز غیر قابل انکار است. البته که حضور این دو عنصر فرعی نیز به عنوان عضوی زائد و مخرب لحاظ نمیشود. برای نمونه در ابتدای انقلاب اسلامی برخی از برجستگان کشوری در جلسه با حضور امام طرح لغو تعطیلات عید نوروز و قرار دادن عیدی اسلامی در مرکزیت تعطیلات را طرح میکنند، اما امام خمینی (ره) با این موضوع به شدت مخالفت میکنند. همچنین ایشان جزو کسانی بودند که در نوروز کلاسهای درس خود را تعطیل کرده، پیام تبریک صادر نموده و از اساس آن را به رسمیت میشناختند. همه اینها نشان میدهد که عنصری به نام ایران و مناسک حاصل از آن بهعنوان یک عنصر زائد لحاظ نمیشود، اما برخلاف جریان تکثرگرای روشنفکری که سه کانونی هویتی جامعه را بدون هیچگونه عنصر مرکزی طرح میکنند، جریان تمدن اسلامی اصل و اساس سه کانونی بودن هویت را با لحاظ نکته مذکور میپذیرند.
منابع:
[۱]مطهری، مرتضی: آینده انقلاب اسلامی ایران، ص ۲۶
[۲]مطهری، مرتضی: اسلام و مسئله ملیت، صص ۱۵-۲۵
[۳]شریعتی علی: بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، ص ۳۰۶
[۴]همان، ص ۱۶۳
[۵]پارسانیا، حمید، جهانهای اجتماعی، صص ۱۳۷-۱۳۹
[۶]برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: محمد مهدی، میرباقری: جهت داری فهم از منظر معرفت شناسی.
[۷]برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: همایش علم و دین، مناظره علمی محمد مهدی میرباقی و علی اکبر رشاد
[۸]سخنرانی محمد مهدی میرباقری، در تاریخ ۱۰/۰۶/۱۳۹۹، منتشر شده در پایگاه رسمی اطلاع رسانی ایشان.
[۹]مهرزاد بروجردی: روشنفکران ایرانی و غرب: سرگذشت نافرجام بوم گرایی، ترجمه جمشید شیرازی، ص ۲۹
[۱۰]رولند رابرتسن: جهانی شدن، تئوریهای اجتماعی و فرهنگ جهانی، ترجمه کمال پولادی، ص ۳۲۷
[۱۱]نقل قول از میرسپاسی: تأملی در مدرنیته ایرانی، ص ۱۶۷
[۱۲]نگاه کنید به: مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ص ۳۳