سیاست خارجی عربستان طی ماههای اخیر با تغییرات و رویکردهای قابل توجهی همراه شده است.
یکی از مباحث مطرح در این روند، رویکرد سازنده و مثبت سعودی به بهبود و توسعه مناسبات با جمهوری اسلامی ایران است که پس از ماهها میانجیگری عراق و عمان در روندی تسریع شده به میزبانی چین اجرا و توافق اولیه میان مسئولین نهادهای امنیت ملی دو کشور در اسفند ماه انجام شد.
در گام دیگر و با دیدار وزرای خارجه ایران و عربستان به میزبانی چین و انتشار بیانیه مشترک، اجراییسازی هر چه سریعتر توافقات برای ارتقاء سطح مناسبات مورد تاکید قرار گرفت.
در واکنش به اتخاذ رویکرد جدید از سوی عربستان در حوزه سیاست خارجی، دیدگاههای متعددی از سوی کارشناسان و تحلیلگران منطقهای و بینالمللی طرح شده است.
برخی از تغییر راهبرد عربستان در مناسبات منطقهای و بینالمللی سخن گفته و اتخاذ مواضع جدید ریاض را ناشی از فاصله گرفتن عربستان از نگاه یکجانبه به غرب عنوان کردهاند و برخی دیگر تلاش برای ایجاد موازنه میان قدرتهای شرقی و غربی در کنار کاهش تنشهای منطقهای که بهانه غرب برای ایفای نقش بیشتر در غرب آسیا را از میان میبرد را به عنوان هدف اصلی عربستان سعودی از ایجاد تغییر در سیاست خارجی خود مورد توجه قرار دادهاند.
ارزیابی دقیق تحلیلها و دیدگاههای ارائه شده درباره چرایی شکلگیری تغییرات در سیاستهای عربستان در حوزه منطقهای و فرامنطقهای بدون دقت نظر در فرآیندهای حاکم بر رفتار عربستان از دوران به قدرت رسیدن خاندان سلمان نمیتواند تصویری واقعی از شرایط موجود ارائه کند.
نگاهی به کارنامه عربستان در دوران تسلط خاندان سلمان بر این کشور نشان میدهد که آلسعود با محوریت «محمد بنسلمان» ولیعهد، از سال ۲۰۱۵ طرحهای گستردهای را برای تبدیل عربستان به قدرت اول اقتصادی و تکنولوژیک منطقه در قالب «طرح نئوم» در پیش گرفته است.
پیگیری اجرای این طرح با برنامههای چند صد میلیارد دلاری در حالی آغاز شده که برخی اشتباهات محاسباتی در ابتدای به قدرت رسیدن خاندان سلمان در عربستان این روند را عملا با چالشهای بسیاری همراه ساخت.
از یک سو ورود عربستان به جنگ یمن به رغم میلیاردها دلار هزینه مالی و خسارتهای انسانی قابل توجه در کنار تخریب جایگاه منطقهای و جهانی عربستان صرفا به عاملی برای تامین منافع کارخانههای اسلحهسازی غرب و باجخواهی آنها به نام آنچه حمایت از دولت مستعفی یمن در مجامع جهانی مینامیدند منجر شد.
از سوی دیگر بر خلاف محاسبات سعودی، شرکتها و بانکها و سرمایهداران غربی فاقد رویکرد و سیاستگذاری مستقل از دولتهای خود بوده و بر اساس خواست دولتمردانشان عملا از اجرای تعهدات خود در قبال خواستهها و طرحهای توسعهای عربستان شانه خالی کردند.
دیری نپایید که این حقیقت برای سران عربستان مسلم شد که اقتصاد و سرمایهداری بخشی از ابزار قدرت غرب برای تسلط بر کشورهاست و در عمل تکنولوژی و دانش روز را در اختیار سایر کشورها قرار نمیدهند و صرفا به دنبال بازار مصرف برای کالاهای خود هستند که عملا با طرحهای توسعهای بنسلمان همخوانی ندارد.
خروج ناگهانی و غیر مسئولانه آمریکا از افغانستان و نیز روند رفتاری واشینگتن در اوکراین برای پیشرفت نظامی به سمت شرق و مهار روسیه، نشان داد که بازی با کارت امنیت یکی از مهمترین رویکردهای غرب برای ایجاد بیثباتی و سوءاستفاده از آن در مسیر افزایش نفوذ و تسلط بر منابع حیاتی سایر کشورهاست.
علاوه بر این؛ استفاده ابزاری غرب از وضعیت ساختاری حاکم بر عربستان که در قالب حاکمیت پادشاهی موروثی و نبود ظرفیتها برای تبدیل آن به دموکراسی غربی عملا به پاشنه آشیلی برای سوءاستفاده و باجخواهی مبدل شده و ریاض را به این جمعبندی راهبردی رسانده که با اتکاء مطلق به غرب نمیتواند در مسیر اجرای طرحهای توسعه بلندپروازانه خود گام بردارد.
در چارچوب ارزیابی کنشهای جدید عربستان در حوزه سیاست خارجی چند محور اصلی قابل توجه است:
نخست؛ عربستان به دنبال کاهش تنشهای امنیتی در ورای مرزهای خویش است که مولفهای مهم برای کاهش فشارهای غرب به این کشور به بهانههای امنیتی است.
دوم؛ عربستان با آگاهی از چالشهای اقتصادی درون غرب و نیز رویکردهای انحصارگرایانه اقتصادی و تکنولوژیک آن به دنبال یافتن ظرفیتهای جدید اقتصادی و فنآوری جهت پشتیبانی از طرحهای اقتصادی خود است که در این مسیر میتواند به همکاری با کشورهایی چون چین، هند و تا حدودی روسیه امیدوار باشد.
سوم؛ عربستان که تاکنون به عنوان یک منبع انرژی دائمی و بعضا با قیمت ارزان برای غرب شناخته میشد اینک در تلاش است که منابع انرژی را از محلی برای کسب درآمد به ابزار تولید قدرت بهویژه در ایجاد موازنه در برابر غرب تبدیل کند.
اقدامات جدید عربستان سعودی برای عادیسازی روابط با ایران، حرکت به سمت پایان دادن به بحران یمن، احیاء روابط با سوریه، عدم همراهی با خواست غربیها در مورد وارد کردن فشار به روسیه در جنگ اوکراین، کاهش تولید نفت در بحبوحه بحران انرژی در غرب و پایهگذاری روابط راهبردی با چین را میتوان در چارچوب تحقق این اهداف ارزیابی نمود.
نکته مهم آن است که سعودی با این رفتارها به دنبال رویکرد تقابلی با آمریکا نیستند بلکه تلاش دارند تا مولفهها و ابزارهای قدرت خود را در برابر فشار یکجانبه آمریکا تقویت نموده و با موازنه قدرت بتوانند قدرت بازیگری خود را افزایش دهند.
تحقق این مهم در کنار نقشآفرینی در نظم نوین جهانی که ورای یکجانبهگرایی غربی در حال شکل گیری است امری غیر قابل اجتناب و لازمه اجرای طرحهای بلندپروازانه بنسلمان برای تبدیل کردن عربستان به قدرت اقتصادی منطقهای با قابلیت تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی، امنیتی و اقتصادی در سطح جهانی است.
در میان این اتخاذ این رویکرد جدید، نکته قابل توجه که میتواند در تغییر رفتار سعودی تاثیرگذار باشد، تاثیرپذیری از اعتراضات و فضای اغتشاشی تحمیلی در پاییز سال گذشته به ایران است.
در حالی که ایران بهدلیل ساختار سیاسی مردمسالار، حکومتی دموکراتیک و مبتنی بر آراء مردم تلقی میشود، غرب با استفاده از ابزارهای جنگ شناختی و ترکیبی، فشارهای داخلی و بهویژه خارجی بسیار شدیدی را علیه ایران سازماندهی نمود که تحمل آن برای کمتر حکومتی در جهان میسر است.
سران ریاض به خوبی به این حقیقت آگاهند که ایجاد چنین روندی از سوی غرب در عربستان به سادگی امکانپذیر است و بعید نیست که آنها با استفاده از ابزارهای حقوق بشری و ایجاد فضای تنش داخلی به دنبال بازگرداندن ریاض به چرخه انقیاد در برابر یکجانبهگرایی غربی باشند.
سران سعودی با اشراف کامل نسبت به احتمال بهره گیری غرب از این ابزار برای به چالش کشاندن ریاض، هوشمندانه درصددند که پیش از قرار گرفتن در چنین روندی، اهرمهای قدرت خود را برای ایجاد بازدارندگی موثر در برابر چنین جنگی، متعدد و تقویت کنند تا غرب اساسا امکان دست زدن به چنین اقداماتی علیه سعودی را نداشته باشد.
در این میان چین و روسیه از یکسو عضو دائم شورای امنیت هستند که ظرفیت حمایت از عربستان را دارند و از سوی دیگر این کشورها برخلاف غرب به دنبال سلطهگری و تغییر و یا تضعیف ساختار سیاسی حاکم بر این کشور نیستند.
بر این اساس مشاهده میشود که ریاض پس از استقبال گرم از «شی جین پینگ» و توافقات چند لایه با پکن، همراهی با روسیه در اوپک پلاس، پذیرنده میانجیگری چین در مناسبات ریاض و تهران شده تا در کنار عبور از تنشهای منطقهای، از ظرفیت قدرتهای نوظهوری همچون چین در کنار روسیه و همچنین مدیریت تنشهای بیحاصل منطقهای استفاده کند تا ضمن بهرهگیری از مزایای همکاری با غرب از نیاز چین به انرژی حوزه خلیج فارس حداکثر بهرهبرداری را برای ایجاد موازنه با غرب و همچنین مدیریت تنشهای منطقهای بهعمل آورد.
تحولات آتی در کنار کنشها و واکنشهای سایر بازیگران موثر بر معادلات منطقهای و بینالمللی مشخص خواهد کرد که رویکرد جدید عربستان تا چه میزان میتواند از اهداف مورد نظر این کشور برای دستیابی به جایگاه منطقهای جدید پشتیبانی کند.