ترکمانچای رضاشاه در مرز افغانستان

چنان‌که شهرت دارد، مقدمات جدایی افغانستان از ایران، با انعقاد قرارداد پاریس در چهارم مارس 1857 / 13 اسفند 1235 فراهم شد. این قرارداد، تدبیر(!) میرزا‌آقاخان نوری، صدراعظم ناصرالدین شاه و نفر شماره یک پروژه برکناری و قتل امیرکبیر، برای برون رفت ایران از خطر تصرف جزایر ایرانی خلیج‌فارس بود! اتفاقی که البته هیچ‌وقت نیفتاد و در نهایت به جدایی این مناطق از ایران، طی دوره‌های تاریخی بعد انجامید. بعد از نفوذ گسترده انگلیسی‌ها در افغانستان و روی کار آوردن دولتی کاملادست‌نشانده در این سرزمین، تکلیف بخشی از مرز میان ایران و افغانستان نیز توسط انگلیس و در دو مرحله تعیین شد؛ اول در سال 1308ق / 1269ش، به وسیله «مک لین» و دوم در سال 1320ق / 1281ش توسط «مک ماهون». با این حال، چنان که از بریتانیا انتظار می‌رفت، کار تعیین حدود مرزی به صورت نیمه‌کاره رها شد و در حالی که دولت ایران، سخت به این تعیین حدود اعتراض داشت و آن را غیرمنصفانه می‌دانست، 438 کیلومتر از مرز 885 کیلومتری افغانستان و ایران، بدون نشانه‌گذاری و تعیین حدود باقی ماند. موضوعی که باعث می‌شد، طی دهه‌های بعد، تعدادی از حکّام مناطق غربی افغانستان، با دستور یا بدون دستور حکومت مرکزی، دست به حمله و اشغال برخی نواحی متعلق به ایران بزنند. با این حال، عشایر ایرانی همیشه به عنوان سدّی محکم در برابر اشرار افغان مقاومت می‌کردند. در واقع، این عشایر سلحشور، با وجود ضعف شدید حکومت مرکزی، مرزداران قابلی بودند و در بسیاری از مواقع، جلوی زیاده‌خواهی افغان‌ها می‌ایستادند و در اغلب موارد نیز، پیروز میدان بودند، اما با آغاز سلطنت رضاشاه و سیاست او مبنی بر خلع سلاح عشایر، عملاً مرزبانان سنتی شرق ایران قدرت دفاعی خود را از دست دادند و خاک، جان، مال و ناموس آن‌ها، هدف هجوم اشرار افغانستانی قرار گرفت که از حیث سلاح کمبودی نداشتند. این مسئله، افزون بر مشکلات متعدد برای ایرانیان، عواقب سوئی در پی داشت که شاید در تاریخ روابط میان افغانستان و ایران بی‌سابقه باشد. یکی از این عواقب، مهاجرت برخی از طوایف و عشایر ایرانی به داخل خاک افغانستان بود؛ تا پیش از آن، حتی در دوران پربحران قاجار و دهه 1290 خورشیدی، این افغان‌ها بودند که به منظور کسب امنیت و جایی برای زیستن، راه ایران را در پیش می‌گرفتند؛ اما سختگیری‌های رضاشاه به عشایر ایرانی و نیز محروم کردن آن‌ها از حق طبیعی دفاع در برابر دشمنان خارجی، شرایط را برای ادامه حضور آن‌ها در ایران سخت کرد و در نتیجه، گروه‌هایی از این طوایف، به ناچار، جلای وطن کردند و برخی نیز به مناطق داخلی ایران کوچیدند و به این ترتیب، نواحی مرزی ایران، خالی از سکنه و مهیای دست‌اندازی‌های بیشتر شد. این موضوعی است که نه فقط مورخان بلکه حتی مأموران رضاشاه نیز بر آن تأکید داشتند؛ مانند آن‌چه فتح‌ا… پاکروان، استاندار خراسان و مهدی فرخ (معتصم‌السلطنه) نماینده ایران در کمیته حل اختلافات مرزی، در گزارش‌های خود، مورد توجه قرار دادند.

منظور پهلوی اول از «حفظ تمامیت ارضی»

رضاخان از همان ابتدای رسیدن به مقام سردار سپهی، پس از کودتای سوم اسفند 1299، تلاش فراوانی برای تجهیز قشون و آماده‌سازی ارتش از خود نشان داد. این اقدام، البته با واکنش‌های مثبتی در میان سیاستمداران روبه‌رو ‌شد و انتظار می‌رفت که ارتش سازمان‌یافته توسط پهلوی که پایه‌های اصلی و اولیه آن را نیروهای مورد اعتماد رضاخان، یعنی قزاق‌ها تشکیل می‌دادند، نه فقط امنیت داخلی بلکه حفاظت از مرزها و حراست از تمامیت ارضی کشور را هم برعهده بگیرد، اما در عمل این اتفاق نیفتاد. رضاخان هم در دوران نخست‌وزیری و هم در زمان تبدیل شدن به رضاشاه، نشان داد که ارتش زیر دست او، همان نیروی نظامی مطبوع ناصرالدین‌شاه قاجار است. نقل است یک‌بار، زمانی که به شاه قاجار پیشنهاد ساخت کارخانه «توپ‌ریزی» در تهران داده‌شد، وی گفته‌بود که ما با دولت‌های خارجی سر جنگ نداریم، فقط با مردم خودمان می‌جنگیم که به اندازه آن‌ها هم توپ داریم! رضاشاه در دوران سلطنتش، هیچ‌گاه از ارتشی که با آن همه تبلیغ و هزینه کردن از سرمایه‌های ملی ساخته‌بود، برای حمایت از تمامیت ارضی کشور استفاده نکرد؛ ارتشی که در نهایت در برابر تجاوز سوم شهریور 1320، فقط چند روز دوام آورد و سپس، از هم پاشید، اما در همان حال، این ارتش رضاشاه بود که قیام مردم خوزستان را علیه ستم جانکاه بریتانیا در مناطق نفتی، در سال 1308، با خشونت تمام سرکوب کرد و در تیر 1314، مردم متحصن در مسجد گوهرشاد را به گلوله بست. بر همین اساس می‌توان گفت که پهلوی اول، تعریف خاص خودش را از کوشش برای حفظ تمامیت ارضی داشت؛ او حلّ اختلافات مرزی با همسایگان را، ولو با از دست دادن خاک سرزمینی ایران، تلاش در مسیر حفظ «تمامیت ارضی» می‌دانست. موضوعی که ریشه در واهمه رضاشاه از قدرت‌های خارجی و بیم از تلاش آن‌ها برای برکناری وی از سلطنت داشت. افغانستان در این زمان، یعنی اوایل دهه 1310ش، کاملاً زیر نفوذ انگلیسی‌ها بود و به تعبیر «میرمحمدصدیق فرهنگ»، مورخ افغانستانی در کتاب «افغانستان در پنج قرن اخیر»، محمد نادرشاه درزایی و پس از او، محمد ظاهرشاه که در سال 1312ش به حکومت رسید، کاملاً به بریتانیا وابسته بودند. بنابراین، رضاشاه از این‌که برای حفظ خاک ایران، به نیروی نظامی خود متوسّل شود، می‌ترسید و ترجیح می‌داد کار را به مصالحه برگزار کند و زمین بدهد تا دهان همسایگان را ببندد و به این ترتیب، به یک ثبات نسبی در مرزها دست پیدا کند. او با همین رویکرد، بخش‌هایی از بلندی‌های مرزی متعلق به ایران را به ترکیه واگذار کرد و بر همین اساس بود که تصمیم گرفت، کار اختلافات مرزی با افغانستان را هم، به ترکیه واگذار کند؛ کشوری که در آن زمان، آتاتورک بر آن حکومت می‌کرد، سیاستمدار مورد علاقه رضاشاه و این، سرآغاز یک رویداد شوم در تاریخ ایران بود.

دردسرهای یک علاقه بی‌مورد

دولت ترکیه، ژنرال فخرالدین‌پاشا آلتای را به عنوان نماینده و مسئول تعیین حدود مرزی ایران و افغانستان معرفی کرد. آلتای در دوران مسافرت رضاشاه به ترکیه، در بهار سال 1313، یکی از مهمانداران وی بود و در همان مدت، توانست نظر پهلوی اول را به خود جلب کند. علاقه رضاشاه به آلتای، در جریان سفر وی به ایران در مهر 1313، برای نظامیان و سیاستمداران ایرانی دردسرساز شد. او به دلیل حمایت رضاشاه، این قدرت را در خودش می‌دید که حتی نخست‌وزیر ایران را به سخره بگیرد و به قول امان‌ا… جهانبانی، «مثل یک بازرس رسمی دربار، از ارتش بازدید کند»! مهدی فرخ، رئیس کمیسیون ایرانی تعیین حدود مرزی با افغانستان، درباره دردسر نگاه مثبت رضاشاه به آلتای می‌نویسد: «آلتای می‌خواهد هرچه می‌گوید کمیسیون ایران استقبال و بدون لا و نَعَم تصدیق نموده، امضا نماید. اگر کوچک‌ترین دفاعی [از حقوق مرزی ایران] بکنم، فوراً خشونت و عصبانیت شروع می‌شود.» موضوع دیگری که دیپلمات‌های ایرانی را سخت آزار می‌داد، اما به دلیل حمایت رضاشاه از آلتای، نمی‌توانستند به صراحت درباره آن اظهارنظر کنند، معاونان این ژنرال ترکیه‌ای بودند؛ کلنل ضیاءبیگ و کلنل کمال‌بیگ. ضیاءبیگ قبل از آن‌که به هیئت تعیین حدود مرزی بپیوندد، 7 سال در افغانستان مستشار نظامی بود و عملاً، رفاقتی ریشه‌دار با افغان‌ها داشت. دیپلمات‌های ایرانی به این حضور اعتراض کردند و گزارش آن را به پهلوی اول دادند، اما او توجهی نکرد. پیش از حضور آلتای در مرز ایران و افغانستان، اشرار افغانی فقط در یک هجمه، 100 نفر از اتباع ایرانی را کشته‌بودند و بعدها، در زمان حضور آلتای، در 13 آذر 1313، اشرار افغان با تحریک حاکم هرات، «عبدالرحیم‌خان نایب‌سالار» که به دنبال ایجاد حکومتی نیمه مستقل در غرب افغانستان بود، به منطقه «زورآباد» در داخل خاک ایران هجوم آوردند، 25 روستا را غارت کردند و دو هزار روستایی را به اسارت بردند. انتظار این بود که در برابر چنین گستاخی آشکاری، نیروهای نظامی ایران وارد عمل شوند و از اتباع ایرانی حمایت کنند، اما رضاشاه ترجیح داد که کار را از اعتراض دیپلماتیک فراتر نبرد! حتی وقتی «آژانس پارس»، خبرگزاری رسمی ایران، تصمیم گرفت برای افشای ماهیت اقدام تجاوزکارانه اشرار افغانی، خبری را منتشر کند، شخص پهلوی اول مانع شد و تنها به انتشار خبر تداوم مذاکرات مرزی با افغانستان رضایت داد. این رویکرد، با چهره‌ای که رضاشاه می‌کوشید از خودش در میان مردم ایران جا بیندازد، تفاوت اساسی داشت.

قرارداد آلتای و ننگ ابدی برای پهلوی

به هر حال، آلتای و دستیارانش، با وجود تمایل آشکار به دولت افغانستان و در واقع سیاست‌های مدنظر بریتانیا، همچنان بر سر کار ماندند. رأی حَکَمیت او در 24 فروردین 1314، در اوج اختناق رضاشاهی، در ترکیه صادر و به دولت ایران ابلاغ شد. بر اساس این رأی خط مرزی مک‌لین میان ایران و افغانستان دوباره تأیید شد. علاوه بر آن، کوه «شمتیغ» و «چشمه زنگلاب» در جنوب خط مک‌لین به افغانستان واگذار شد. بخشی از موسی‌آباد که محل سکونت زمستانی عشایر ایرانی بود، نیمه خاوری و با ثمر معدن نمک و کلاته نظرخان در شرق منطقه یزدان نیز با آن‌که بر اساس مدارک و اسناد، کاملاً متعلق به ایران بود، به مالکیت افغانستان درآمد. در بخش جنوبی خط مرزیِ ناشی از رأی آلتای نیز کلیه تصرفات افغانستان که از دیدگاه دیپلمات‌های ایرانی همواره غاصبانه بود، متعلق به افغانستان شناخته شد و افزون بر این، منطقه «چکاب» که املاک خاندان خزیمه علم بود و همیشه در حاکمیت ایران قرار داشت هم، به مالکیت افغانستان درآمد؛ قریه «آسپران» از جمله آبادی‌های مهم این منطقه بود که به افغانستان واگذار شد. رأی آلتای درباره وضعیت مرزهای ایران و افغانستان، در 13 مهر 1314 به تصویب مجلس رسید. نمایندگان فرمایشی، حتی درباره این رأی نقدی هم ارائه نکردند! رضاشاه هم، در 23 مهر قرارداد را امضا کرد، بر رأی آلتای صحه گذاشت و مناطق مذکور، برای همیشه از خاک ایران جدا شد.

دیدگاهتان را بنویسید