رژیم صهیونیستی به عنوان موجودیتی جعلی که بیش از هفت دهه از تشکیل آن می گذرد، نوع خاصی از سیاست و رویه ها را در حوزه های سیاست داخلی و مخصوصا سیاست خارجیاش در پیش گرفته که هدفِ اصلی و اولیه تمامی آن ها، حراست از موجودیت و بقای این رژیم جعلی است. در واقع، رهبران رژیم صهیونیستی با علمِ به اینکه بنیان های مشروعیت و مقبولیتِ رژیم سیاسی متبوعشان به شدت سست و لرزان است، سعی داشته اند رویه ها و خطوط سیاستی را دنبال کنند که تا جای ممکن بقای آن ها را تضمین و زمینه را جهت توسعه نفوذ رژیمشان هموار سازد.
در این راستا، شاید یکی از ریشهدارترین سیاست ها و رویکردهایی که سیاستمداران رژیم صهیونیستی از همان نخستین روزهای تشکیل رژیم جعلی اشغالگر قدس و حتی قبل از آن مد نظر داشته اند، مخالفت با حرکت ها و جریان هایی بوده که تکیه و تاکید زیادی را بر اصل “مقاومت” داشته اند. در این رابطه، صهیونیست ها به طور خاص از ظرفیت های لابی های پنهان و بانفوذ خود در اقصی نقاط جهان استفاده کرده اند و سعی داشته اند صداهای آزادی خواهانه را به هر نحو ممکن خاموش کرده و مانع از کنشگری آن ها در سطحی گسترده شوند.
البته که این سیاست در نوع خود با چندین مثال مشخص و روشن نیز همراه بوده و می باشد و دلایل واضحی نیز دارد. موضوعی که در بطن خود تاکید دارد که رژیم صهیونیستی صرفا با جریان مقاومت اسلامی مخالفت ندارد و اساسا با اصل موجودیتِ جریان های مقاومت(در اقصی نقاط جهان) دشمنی دارد و آن ها را تهدیداتی وجودی علیه خود ارزیابی می کند.
بر اساس یافته های تاریخی، اسناد و شواهد مختلفی دال بر اقدامات گسترده لابی های صهیونیست جهت مشروعیتزدایی و مقابله با افرادی نظیر مارکوس گاروی، فرانتس فانون، جریان ها و افراد موثر در زمینه مقابله با رژیم آپارتایدی در آفریقای جنوبی، مالکوم ایکس، و یا حتی جرمی کوربین(رهبر سابق حزب کارگر انگلستان که مواضع دوستانه ای را نسبت به ملت فلسطین و حقوق آن ها در برابر جنایت های رژیم صهیونیستی ابراز می کرد)، وجود دارد.
اغلب افراد و گروه های بالا، در چهارچوب جریان های مقاومتی تعریف می شدند که اقدامات و تحرکات آن ها در راستای منافع جوامع اقلیت(نظیر سیاه پوستان آمریکایی) و یا حرکت های آزادیخواهانه یک ملت(نظیر جریانهای آزادیخواهِ مخالف با آپارتاید) بوده است. جالب اینکه مثلا در مورد مبارزات افراد و جریان های مخالف با آپارتاید، شواهد زیادی به دست آمده که لابی های صهیونیست و نهادها و تشیکلات همراه با آن ها، اطلاعات جاسوسی خود از افراد و تشکیلات موثر در زمینه مبارزه با آپارتاید را در اختیار سرویس های اطلاعاتی رژیم آپارتایدی آفریقای جنوبی قرار می دادند.
در موردی نظیر جرمی کوربین نیز شواهد و مدارک زیادی منتشر شده که نشان می دهند رژیم صهیونیستی و به ویژه لابیهای پُر قدرت آن در بریتانیا هرکاری که می توانسته اند انجام داده اند تا وی را از قدرت به زیر بکشند. در این فضا، یک سوال اساسی مطرح می شود و آن این است که چرا رژیم صهیونیستی اساسا با جریانهای مقاومت در اقصی نقاط جهان مشکل دارد؟ جریان ها و افرادی که شاید به ظاهر هیچ ارتباطی نیز با رژیم صهونیستی پیدا نکنند و در مقابل آن موضع گیری نکنند.
جهت پاسخ به این پرسش باید گفت که اساسا جریان های مقاومت در جهان، از ظرفیت های بالایی برخوردارند که به دلیل ماهیت آزادیخواهانه و ظلم ستیز خود، به نیروهایی تبدیل شوند که مواضع صریح و روشنی را علیه جنایت های رژیم صهیونیستی در قبال ملت فلسطین و دیگر ملت های جهان اتخاذ کنند. از این رو، صهیونیستها حتی کوچکترین اقدامات و جنبش های مقاومت در دورافتاده ترین مناطق جهان را نیز تهدید جدی برای خود به حساب می آورند زیرا به شدت از این مساله هراس دارند که در نهایت این جریان ها به نیرویی علیه خودِ آن ها تبدیل شوند.
از این رو، اینکه مخالفت رژیم صهیونیستی را با گفتمان مقاومت صرفا به مقاومت اسلامی و یا محور مقاومت تحت رهبری ایران محدود بمانیم، چندان صحیح نیست. چه بسیار افراد و جریان های حامی مقاومتی که به دلیل مبارزه با نژاد پرستی، تبعیض، ظلم سیستماتیک و تلاش جهت اعاده حقوق ابتدایی خود، از سوی رژیم صهیونیستی به مثابه دشمن درجه یک این رژیم شناسایی شده اند و صهیونیست ها اقدامات تقابلی گسترده ای را علیه آن ها به اجرا گذاشته اند.