رئیس بانک مرکزی تغییر کرد اما این تغییر چندان که احتمالا مورد انتظار دولت بود با واکنش چندان مثبتی در محافل کارشناسی مواجه نشده است و در افکار عمومی نیز اثر خاصی نداشته است؛ به این معنا که اگر چه افکار عمومی از رشد عجیب قیمت دلار در چند ماه اخیر و تاثیرات منفی آن بر معیشت خود نگران و عصبانی بود (به خصوص آنکه دولت کنونی در نقد دولت پیش بر این مساله یعنی افزایش افسارگسیخته قیمت دلار تاکید زیادی می کرد) اما بنابر به تجربه های پیشین، تغییر در بانک مرکزی را هم چندان امیدوارانه ارزیابی نکرد.
در محافل و مباحث کارشناسی نیز عمده انتقادات و اظهارات بر محور بی فایده بودن تغییر «افراد» به جای تغییر « ساختارها» می چرخد.
از این منظر پرسش منطقی این است که آیا شخص رییس سابق بانک مرکزی در برابر این تغییرات ساختاری متحول کننده مقاومت می ورزید تا جایی که باید جای خود را به فرد همسوتر بدهد ؟!
پاسخ به این پرسش برای کارشناسان و مردمی که از مناسبات درونی دولت بی خبرند آسان نیست، اما تجربه سالهای نسبتا طولانی تلاطم در بازار ارز به خوبی نشان می دهد که ماجرا فراتر از این همراهی و همرایی است چرا که در دوره هایی که هماهنگی کامل میان ریاست بانک مرکزی با دولت وقت وجود داشت نیز ما شاهد این نابسامانی ها در بازار ارز و به خصوص دلار بوده ایم.
به نظر می رسد مشکل اصلی اولا بی توجهی به برخی تصمیمات اقتصادی ساختاری موثر و ثانیا اهمال و بی عملی در اجرای آن است.
درک این موضوع برای همه فعالان اقتصادی و حتی عموم مردم غیرمتخصص در اقتصاد چندان دشوار نیست که تا وقتی در اقتصاد سرمایه گذاری به قدر کافی صورت نمی گیرد و از لحاظ ساختاری نیز برای سالیان طولانی همواره فعالیت اقتصادی کاذب یعنی همان دلالی و واسطه گری و سفته بازی بر فعالیت مولد غلبه داشته تنها بازار قابل اعتماد برای سودآوری یا حتی حفظ ارزش پول، بازار دلار، مسکن و طلاست.
آنچه باید تغییر کند سیاست های اقتصادی است که نه تنها ادامه دهنده وضع موجود است بلکه گاه به نظر می رسد مشوق عاملان حاضر در این بازارها نیز هست! ماجرا وقتی عجیب تر می شود که همزمان با میدان فراخی که حتی برای ترکتازی های سوداگرانه فراهم بوده ( سلطان های مختلف قلمروهای گوناکون اقتصادی را به یاد بیاورید) ناگهان با فعالان بزرگ این عرصه ها با عناوین مجرمانه غلیظی برخورد می شود!
مساله اصلی توجه به همین نکات ساده ای است که از بام تا شام از مردم غیر متخصص نیز در کوچه و بازار می شنویم. اقتصاد و درک مفاهیم و احکام آن بر خلاف پندار برخی اقتصادخوانده های مدعی از دنیای بیگانه ای با جهان روزمره نیامده و همانقدر که در بر دانش متخصصان تکیه دارد ریشه در «زندگی» روزمره و اجتماعی همه ما دارد. اثر تصمیمات اقتصادی و در واقع معیار درستی و نادرستی راهکارهای متخصصان اقتصادی را باید در همین زندگی روزمره دید. انبوه جدول ها و آمارهایی که مسئولان ما در گزارش های خود به آن استناد می کنند فقط از فهم عمومی دور نیست بلکه گاه به نظر می رسد از «واقعیت» نیز فاصله زیادی دارد . واقعیتی که مردم همواره با آن روبرو هستند اما سیاستمداران و برخی اقتصاددانان به دلایل متعدد و پیچیده ای از آن دور و دورتر می شوند!